جلسه سی و سوم


| باسمه تعالی جلسه ی ۳۳ تفسیر سوره ی مبارکه ی بقره حجت الاسلام و المسلمین قاسمیان - ۵شنبه ۲۸ مرداد ۹۵ فهرست مطالب * بخش اول - گزارش کوتاه * بخش دوم - گزیده ی پیام ها * بخش سوم - مباحث تفسیری ۱-مروری سریع بر مباحث گذشته: ۱-۱-شباهت امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بنی اسرائیل ۱-۲-بحث شفاعت ۲- آیه ی ۴۹ بقره ۲-۱-ترجمه ی اولیه ی آیه ۲-۲-«و إذ نجیناکم» ۲-۲-۱-بیان نجیناکم از جهت تفسیر اول (مبتنی بر مجازگویی) ۲-۲-۲-بیان نجیناکم از جهت تفسیر دوم (حضور ما در جریانات کل تاریخ) ۲-۲-۲-۱-نیت های واقعی؛ مبنای مقایسه ۲-۲-۲-۲-انتخاب های الآن ما؛ نشانه ی نحوه ی عملکرد ما در امتحانات گذشته ی تاریخ ۲-۲-۳-«نجیناکم»، اشاره به نعمت بزرگ آزادی ۲-۲-۳-۱-آزادی از سوءالعذاب؛ آزادی روحی و معنوی و به مراتب بالاتر از آزادی فیزیکی ۲-۲-۳-۲-آزادی از آل فرعون و سیستم فرعونی ۲-۳-« ءال فرعون» (پیروان و اطرافیان فرعون) ۲-۳-۱-مفهوم «آل» ۲-۳-۱-۱-اهلیت حقوقی در مقابل اهلیت حقیقی (خانوادگی) ۲-۳-۱-۲-تبعیت و معیت؛ محور اصلی اهلیت ۲-۳-۱-۳-معنای دیگری از «ذریه»؛ فرزندان معنوی یا پیروان ۲-۳-۱-۴-«آل محمد»؛ نه فقط منحصر در ائمه ی هدی (ع) ۲-۳-۲- مفهوم «آل فرعون» ۲-۳-۲-۱-آل فرعون: اطرافیان فرعون نه خانواده ی او ۲-۳-۲-۲-مصادیق آل فرعون؛ شخصیت های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی ۲-۳-۲-۳-نقش آل فرعون؛ تصمیم سازی، اجرای دستورات ۲-۴-یسومونکم سوء العذاب ۲-۴-۱-زمان عذاب های بنی اسرائیل؛ هم هنگام تولد موسی (ع) و هم بعد از قیام او ۲-۴-۲-آیا سوءالعذاب لزوما درک می شود؟ ۲-۵-یستحیون نساءکم؛ زنده نگه داشتن زنان یا بی شرم کردن آنان؟ ۲-۵-۱-معنای اول: زنده نگه داشتن زنان با هدف به کنیزی بردن ۲-۵-۲-معنای دوم (و بهتر): بی شرم ساختن زنان ۲-۶-یذبحون أبناءکم؛ کشتن پسران یا گرفتن غیرت و مردانگی از آنان؟ ۲-۶-۱-معنای اول: کشتن پسران ۲-۶-۲-معنای دوم: بی غیرت ساختن مردان ۲-۶-۲-۱-شاهد قرآنی؛ کشتن به معنی از کارآیی انداختن نه کشتن فیزیکی ۲-۶-۳-ظرفیت قرآن در پذیرش چند تفسیر برای یک آیه ۲-۷-سیاست های فراعنه برای به بردگی گرفتن افراد ۲-۷-۱- ایجاد تفرقه ۲-۷-۲-گرفتن مردانگی از مردها و حیا از زن ها ۲-۷-۳-از کارآیی انداختن فرزندان فرماندهان ۲-۸- وفی ذلکم بلاء من ربکم عظیم ۲-۸-۱-کدام یک بلاء است؟ نعمت یا نقمت؟ ۲-۸-۲-ابتلاء حکومت ها آیه اصلی: آیه ۴۹ بقره سایر آیات: ۱۱حاقه، ۴۵ و ۴۶ هود، ۳۶ ابراهیم، ۱۲۴و ۲۶ بقره، ۱۶۸و و ۱۲۸و ۱۲۷ اعراف،۲۳ و ۲۴ غافر،۴ و ۲۵ قصص، ۳۲ مائده، ۱۵ و ۱۶ فجر، ۴۰ نمل، ۱۲۳ نساء. موضوع اصلی: سوءالعذاب، ذبح مردان و استحیاء زنان،آل فرعون،ابتلاء. موضوعات فرعی: حضور ما در جریانات تاریخی، نیت، آزادی، اهلیت، بی غیرت کردن مردان، بی شرم کردن زنان، سیاست فراعنه، تفرقه.



* بخش اول - گزارش کوتاه



جلسه ی این هفته به مدت حدودا ۱ ساعت و ۵۰ دقیقه در محل مسجد امام رضا (علیه السلام) با محوریت آیه ی ۴۹ سوره ی مبارکه ی بقره (وإذ نجیناکم من ءال فرعون …) برگزار شد. در این جلسه، واژه ها و عبارت های مهم آیه به طور جزء به جزء و نیز ارتباط میان اجزای آیه مورد بررسی قرار گرفت. در مورد برخی از عبارات، تفسیرها و معانی مختلفی که می توان ارائه داد، بیان شد و ضمن معرفی تفسیر و معنای ارجح، به نقد و بررسی سایر حالات پرداخته شد. حجت الاسلام قاسمیان در توضیح ضمیر «کم» در عبارت «نجیناکم»، ضمن نقد تفسیری که مبتنی بر مجازگویی برای آن بیان می شود، تفسیر دومی را از نگاه معرفتی مطرح کرند که بر اساس آن ما - با نیت ها، فکرها و تصمیم گیری های مان - در همه ی جریانات و امتحانات گذشته ی تاریخ حضور داشته ایم و بر این مبنا با یکدیگر مقایسه خواهیم شد. همچنین ایشان در توضیح بحث نجات یافتن بنی اسرائیل (عبارت «نجیناکم») آزادی روحی و معنوی را به مراتب بالاتر از آزادی فیزیکی معرفی کردند. در مورد بخش «آل» از عبارت «آل فرعون»، تبعیت و معیت به عنوان محور اصلی اهلیت معرفی شد و با توجه به شواهدی چون … إنه لیس من أهلک، اهلیت حقوقی و معنوی - در مقابل اهلیت حقیقی و خانوادگی - به عنوان ملاک اصلی آل بودن مطرح گردید، که بر این اساس و نیز شواهد دیگر «آل فرعون» به معنی اطرافیان فرعون - اعم از شخصیت های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی - خواهد بود و نه خانواده ی او. حجت الاسلام قاسمیان در مورد عبارت «یذبحون أبناءکم و یستحیون نساءکم»، ضمن رد نکردن تفسیری که این عبارت را به عنوان کشتن فیزیکی پسران و زنده نگه داشتن زنان - با هدف به کنیزی بردن ایشان - معنا می کند، با ارائه ی دلایل و شواهد قرآنی، این تفسیر را به عنوان تفسیر ارجح معرفی کردند: یذبحون أبناءکم به معنی ذبح کردن غیرت و مردانگی مردان و ایشان را از کارآیی انداختن و عملا به بندگی خود کشاندن. یستحیون نساءکم نیز به معنی گرفتن شرم و حیا از زنان. در مورد بخش پایانی آیه («وفی ذلکم بلاء من ربکم عظیم») تفسیر ارجح در مورد بلای عظیم، همان نعمت نجات یافتن بنی اسرائیل (نجیناکم)، نه نقمت عذاب های ایشان، معرفی شد. همچنین در توضیح این بخش به بحث ابتلای حکومت ها پرداخته شد و به این نکته اشاره شد که هیچ گروهی تافته ی جدا بافته ی عالم نیست، بلکه همه در مجموعه ی سنن عالم، عمل می کنند. اگر هم در یک دوره ای ویستخلفکم فی الأرض می شود و حکومتی به گروهی می رسد، هدف آن است که این گروه مبتلا شود تا معلوم شود چگونه عمل می کند (فینظر کیف تعملون).



* بخش دوم - گزیده ی پیام ها



· «و إذ نجیناکم»: با نگاه عمیق معرفتی، همگی ما کل تاریخ را امتحان پس می دهیم. یعنی در این عبارت ها به مخاطب زمان حال دارد می گوید که تو در جریان نجات از چنگال فرعون حاضر بودی (یا می گوید تو در جریان کشتی نوح حاضر بودی: حملناکم فی الجاریة). همه ی آن امتحانات را تو هم پس می دهی و بر این اساس است که افراد با هم مقایسه می شوند. مخرج مشترک برای مقایسه ی میان افراد بشر در طول تاریخ، «مجموعه ی نیات واقعی» است. · «آل فرعون»: منظور از آل فرعون خانواده ی او نیست، بلکه اطرافیان و پیروان اوست. اطرافیان فرعون هم اعم هستند از کارتل های اقتصادی و چهره های سیاسی و فرهنگی، که مجموع اینها هستند که حکومت های فرعونی را استوار می کنند. · تبعیت و معیت؛ محور اصلی اهلیت: «آل» یک شخص، کسانی را در بر می گیرد که تابیعت آن شخص را دارند و از او پیروی می کنند. کما اینکه از زبان حضرت ابراهیم (علیه السلام) داریم: (۳۶ابراهیم) فمن تبعنی فإنه منی (کسی که تبعیت من را کند، از من است). در مورد معیت هم چنین است؛ مثلا در آیه ی ۲۱۴ بقره: … الرسول والذین ءامنوا معه … . این آیه و مجموعا این سبک از آیات، همه یک نوع از «آل» را معرفی می کنند. · «یستحیون نساءکم»: استحیا از ریشه ی (ح ی ی) است و این ریشه دو مصدر اصلی دارد؛ یکی حیات است و یکی حیاء. بر این اساس دو احتمال برای معنای یستحیون مطرح می شود؛ یکی زنده نگه داشتن با هدف به کنیزی بردن (مصدر حیات) و دیگری بی شرم کردن (مصدر حیاء). با بررسی های قرآنی می توان دریافت که معنای دوم (بی شرم کردن) معنای مناسب تری می باشد. · « یذبحون أبناءکم»: در حالتی که یستحیون به معنی زنده نگه داشتن در نظر گرفته شود، یذبحون به معنی کشتن و ذبح کردن فیزیکی خواهد بود. اگر یستحیون را به معنی بی شرم کردن بدانیم، تعبیر جدیدی از یذبحون و یقتلون به دست می آید و آن بی غیرت کردن مردان یا از کارآیی انداختن ایشان است. همچنان که در مورد یستحیون بیان شد، معنای دوم ترجیح دارد. · ظرفیت قرآن در پذیرش چند تفسیر برای یک آیه: گاهی این پرسش پیش می آید که چرا آیات، صاف و روشن تر بیان نشده است؟ یک پاسخ این است که بیان اینگونه ی آیات در قرآن باعث می شود که برای آیات ظرفیت هایی درست شود که در زمانهای مختلف و متناسب با شرایط مختلف، خودشان را باز می کنند. مثلا همین آیات، هم به زمان فراعنه ی مصر بخورد که پسربچه هارا می کشتند و دختران را به بردگی می گرفتند و هم به فرعونیان در این زمان که سیاست از بین بردن حیای زنان و ذبح کردن مردانگی مردان را در پیش می گیرند. · «وفی ذلکم بلاء من ربکم عظیم»: در حالت کلی بلاء را در این آیه هم می توان به نعمت نجات (نجینکم) و هم عذاب نسبت داد. اما طبق ظاهر آیه، بلاء به نجات می خورد و این نکته ی مهمی است که نعمت هم در کنار عذاب، نقطه ی بلا و ابتلا است. در فرهنگ قرآنی ، همه مبتلا هستند هم به نقمت و هم به نعمت. · ابتلاء حکومت ها: این نوع نگاه به ابتلا، در مورد حکومت ها هم هست. یعنی همه ی داستان حکومت ها این است که امتحان شوند و در انتها معلوم شود چگونه عمل می کنند (فینظر کیف تعملون). ما هم باید در حکومت خودمان به این نکته توجه کنیم.



* بخش سوم - مباحث تفسیری



۱- مروری سریع بر مباحث گذشته:



۱-۱- شباهت امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بنی اسرائیل



پیامبر اسلام (ص) و حضرت موسی (علیه السلام) تنها پیامبرانی هستند که قیام به سیف کردند. به همین دلیل امت پیامبر (ص) و امت موسی (ع) در داخل یک مجموعه از سنن قرار می گیرند. شاید همه ی سنت هایی که مثلا بر قوم حضرت صالح (علیه السلام) یا لوط (علیه السلام) رفته است، بر امت پیامبر نرود، اما در مورد قوم موسی (علیه السلام) اینطور نیست. همه ی آنچه که بر بنی اسرائیل رفته است بر ما هم، همان پیاده می شود.



۱-۲- بحث شفاعت



برخی نکات راجع به شفاعت: · رنگ اصلی که در قرآن راجع به بحث شفاعت وجود دارد این است که شفاعتی در کار نیست مگر در مواردی خاص. · آن شفاعتی هم که هست، برای خوبان است؛ یعنی کسانی که شایستگی آن را دارند که مورد شفاعت واقع شوند. این یکی از گفتمان های اصلی قرآن است که تصور و گفتمان عمومی بر خلاف آن است.



۲-آیه ی ۴۹ بقره



وإذ نجیناکم من ءال فرعون یسومونکم سوء العذاب یذبحون أبناءکم ویستحیون نساءکم وفی ذ لکم بلاء من ربکم عظیم؛ در آیات بعدی سوره ی بقره (آیه ی ۴۹ و چندین آیه پس از آن) نعمت هایی که به بنی اسرائیل داده شده، یادآوری می شود. یاد آوری نعمت ها موجب شکرگزاری می شود. شکر نعمت هم نعمت را زیاد می کند. اما اولین نعمت، نعمت آزادی (نجیناکم) است که در این آیه مطرح می شود.



۲-۱- ترجمه ی اولیه ی آیه



و هنگامی را یاد کنید که ما شما را نجات دادیم از آل فرعون که اینها شما را مدام در عذاب می چراندند. این عذاب چنین بوده که فرزندان شما را ذبح می کردند (غیرت و مردانگی آنها را از بین می بردند) و زنان شما را استحیا می کردند (ایشان را بی شرم می ساختند) و در این ماجرا برای شما از جانب خدا بلای عظیمی است.



۲-۲- «و إذ نجیناکم»



با دقت در بخش «کم» از «نجیناکم» در می یابیم که این عبارت، خطاب به بنی اسرائیل زمان پیغمبر (ص) است. در صورتیکه اتفاقاتی که در آیه ذکر می شود، مربوط به بنی اسرائیل زمان حضرت موسی (ع) است. در رابطه با این بحث، دو گونه تفسیر را می توان بیان کرد که در ادامه به آن پرداخته می شود.



۲-۲-۱- بیان نجیناکم از جهت تفسیر اول (مبتنی بر مجازگویی)



برخی این آیات را اینطور تفسیر می کنند که اگر عقبه تان را نجات دادیم انگار شما را نجات دادیم (یعنی یک نوع مجازگویی). مثل اینکه اگر دویست سال پیش کسی یکی از پدران ما را از غرق شدن نجات داده، گویا ما را نجات داده است. چون اگر نجات نمی داد، من نمی بودم. اشکالی که به این تفسیر وارد است این است که مبتنی بر مجازگویی است. در حالی تفسیر بدون مجاز اولویت دارد.



۲-۲-۲- بیان نجیناکم از جهت تفسیر دوم (حضور ما در جریانات کل تاریخ)



قرآن با صراحت و بدون اینکه مجاز گویی کند، دارد بنی اسرائیل زمان پیامبر را مخاطب قرار می دهد. نمونه های به این سبک هم در قرآن زیاد وجود دارد. مثلا شما را می نشاند در کشتی نوح (علیه السلام) (۱۱حاقه) إنا لما طغی الماء حملناکم فی الجاریة (در هنگامی که آب طغیان کرد شما را بر کشتی نشاندیم). اما با این نگاه تفسیر عبارت «نجیناکم» و عبارت های شبیه به آن چگونه می شود؟ پاسخ آن است که با نگاه عمیق معرفتی، همگی ما کل تاریخ را امتحان پس می دهیم. یعنی در این عبارت ها به مخاطب زمان حال دارد می گوید که تو در جریان کشتی نوح حاضر بودی یا تو در جریان نجات از چنگال فرعون حاضر بودی. همه ی آن امتحانات را تو هم پس می دهی و بر این اساس است که افراد با هم مقایسه می شوند.



۲-۲-۲-۱- نیت های واقعی؛ مبنای مقایسه



وقتی بخواهند دو کسر را با هم مقایسه کنند، یک مخرج مشترک لازم است. بدون مخرج مشترک نمی توان آنها را با هم مقایسه کرد. به همین ترتیب ما هم اگر قرار باشد با هم مقایسه شویم، از کل تاریخ باید یک مخرج مشترک گرفته شود. اما آن مخرج مشترک چیست؟ مخرج مشترک برای مقایسه ی میان افراد بشر در طول تاریخ، «مجموعه ی نیات واقعی» است. نیات واقعی مشخص می کند که اگر من در صحنه های مختلف تاریخ و امتحاناتی که بر امت های قبلی گذشته است، حضور داشتم، در کدام دسته قرار می گرفتم. از این جهت و با این نگاه معرفتی، ما در داستان کشتی حضرت نوح (علیه السلام) حاضر بوده ایم و امتحان پس داده ایم. این نوع از بررسی اعتقادی، دیگر روی شانس استوار نیست. مثلا بعضی خدا را شکر می کنند که در زمان امام حسین (علیه السلام) نبودند. این طرز تفکر روی شانس استوار می شود. شانس آوردیم که در سقیفه نبودیم، شانس آوردیم که وقتی امام علی (علیه السلام) یار می خواست ما نبودیم و همین طور بیایید جلو. اینکه براساس شانس بخواهیم همه را بنا کنیم، از عدل الهی به دور است. اما نکته اینجاست که ما در همه ی این جریانات حاضر بوده ایم و نحوه ی این حضور با نیت های ما سنجیده می شود. روایات زیادی هم داریم ذیل این موضوع. اینکه کسی به دلیل اینکه قلب و فکرش شباهت به گروهی دارد (تشابهت قلوبهم)، به مجازات های چیزهایی می رسد که اصلا آن کار را نکرده یا بهره مند از ثواب هایی می شود که اصلا آنها را انجام نداده. به همین دلیل توصیه می کنند که همت و نیت کار حسنه بکن. ما باید همه ی صحنه های تاریخ را زنده ببینیم؛ امام علی (ع) زنده و صفین زنده. لذا فرهنگ قرآن به نظر می رسد که همه چیز را جلوی چشم انسان زنده نگه می دارد؛ حضرت نوح زنده، امتحانات زنده و انتخاب های زنده. برخی از این تصور نادرست را دارند که با ائمه ی مرده، دیگر در معرض امتحانات نیستند. لذا ائمه ی مرده را خیلی ها می پسندند، اما ائمه ی زنده را خیر. خیلی ها نتوانستند امام حسین زنده را بپسندند. الان امام رضا (علیه السلام) را همه دوست دارند. اما امام رضای زنده را همه دوست ندارند. نشان هم دادند که خیلی ها نمی پسندند. در همین زمان هم، خیلی ها در مورد شهدای مدافع حرم می گویند آفرین به این غیرت. ولی وقتی بحث از رفتن خودشان می شود، می گویند: «البته ما که اینطور زندگی نمی کنیم! ولی آفرین به غیرت آنها. »



۲-۲-۲-۲-انتخاب های الآن ما؛ نشانه ی نحوه ی عملکرد ما در امتحانات گذشته ی تاریخ



انتخاب های ما در دوراهی های زندگی خیلی چیزها را مشخص می کند. مثلا هرکس در نظام شغلی خودش طوری انتخاب می کند که معلوم می شود اگر زمان حضرت علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) می بود چگونه عمل می کرد. مثلا بعضی ها دغدغه ی فرهنگ ندارند، بلکه پیمانکار فرهنگی هستند. دنبال پول اند، حالا از روش کار فرهنگی. اینها زمان امام حسین (ع) اگر بودند می شدند مثل عبیدالله حر جوفی. کسی که در انتخاب شغل خیلی به فکر خانواده اش هست، اگر در زمان ائمه (علیهم السلام) هم می بود همین ملاک برایش خیلی پررنگ می شد و در امتحانات سخت نمی توانست از خانواده دل بکند.



۲-۲-۳- «نجیناکم»، اشاره به نعمت بزرگ آزادی



عبارت «نجیناکم» دارد یک نعمت بزرگ را یادآوری می کند و آن آزادی است. اما با توضیحاتی که در مورد بخش های بعدی آیه داده خواهد شد، معلوم می شود که معنای اصلی آزادی در این آیه، رها شدن از بردگی و بندگی فرعون ها و نجات از سیستم های فرعونی است.



۲-۲-۳-۱- آزادی از سوءالعذاب؛ آزادی روحی و معنوی و به مراتب بالاتر از آزادی فیزیکی



در بخش های بعدی، توضیح عذاب های ذکر شده در آیه (یذبحون أبناءکم ویستحیون) و حالت های مختلفی که می توان برای عذاب ها در نظر گرفت بیان خواهد شد. اما اجمالا در یک معنا این عذاب ها را می توان به رنج و شکنجه های فیزیکی نسبت داد و در معنای دیگر به اینکه کسی تحت بندگی و بردگی فراعنه قرار بگیرد. با این نگاه، مفهوم آزادی و نجات که در آیه بیان شده، تنها به این معنا نیست که کسی را از زندان فیزیکی یا از رنج و شکنجه آزاد کنند، بلکه آنچه در جایگاه بالاتری قرار می گیرد، آزادی روحی و معنوی است که به طور خاص در این آیه، می شود بازگشت غیرت و مردانگی مردان و شرم و حیای زنان.



۲-۲-۳-۲- آزادی از آل فرعون و سیستم فرعونی



در این آیه تأکید را روی آل فرعون آورده و نه شخص فرعون. نفرموده نجیناکم من فرعون، اینطور فرموده: نجیناکم من ءال فرعون. یعنی مجموعه ی فرعون و اطرافیانش. کل این مجموعه است که سیستم فرعونی را تشکیل می دهد. حال نجات یافتن و آزاد شدن از چنین سیستم ستمگر و مستکبری یک نعمت بزرگ محسوب می شود که در این آیه مطرح شده است. نجات از سیستم فرعونی خواسته ای بوده که آسیه همسر فرعون هم از خدا طلب کرده است: (۱۱تحریم) … ونجنی من فرعون و عمله … .



۲-۳- « ءال فرعون» (پیروان و اطرافیان فرعون)



۲-۳-۱- مفهوم «آل»



۲-۳-۱-۱- اهلیت حقوقی در مقابل اهلیت حقیقی (خانوادگی)



معنای «آل» از اهل و اهلیت گرفته شده. در جریان حضرت نوح (علیه السلام) معنای جدیدی از «اهلیت» را می یابیم که خلاف اهلیت خانوادگی است: (۴۵هود) ونادی نوح ربه فقال رب إن ابنی من أهلی وإن وعدک الحق … . نوح (ع) - پس از تمام شدن جریانات عذاب قوم خود و غرق شدن فرزندش - این سؤال را از خدا می پرسد که با وجود اینکه وعده ی خدا بر عدم عذاب اهلش بوده، حالا چطور پسرش عذاب شده است؟ خداوند می فرماید: (۴۶هود) … یا نوح إنه لیس من أهلک إنه عمل غیر صالح …[۱]. در اینجا خداوند اهل بودن پسر نوح را برای او رد می کند و گویا این مقام هم هست که ای نوح این که واضح بود که او جزو اهل تو نبود. اهل در این معنا شامل کسانی می شود که نسبت به شخصیت حقوقی و الهی پیامبری چون نوح اهلیت داشته باشند نه شخصیت حقیقی و عنصری او.[۲]



۲-۳-۱-۲- تبعیت و معیت؛ محور اصلی اهلیت



«آل» یک شخص، کسانی را در بر می گیرد که تابیعت آن شخص را دارند و از او پیروی می کنند. کما اینکه از زبان حضرت ابراهیم (علیه السلام) داریم: (۳۶ابراهیم) فمن تبعنی فإنه منی (کسی که تبعیت من را کند، از من است). در مورد معیت هم چنین است؛ مثلا در آیه ی ۲۱۴ بقره: … الرسول والذین ءامنوا معه … . این آیه و مجموعا این سبک از آیات، همه یک نوع از «آل» را معرفی می کنند.



۲-۳-۱-۳-معنای دیگری از «ذریه»؛ فرزندان معنوی یا پیروان



مشابه معنایی که در مورد آل و اهل گفته شد، در مورد ذریه هم قابل طرح است؛ یعنی فرزندان معنوی نه صلبی. با این نگاه، مثلا در مورد عبارت (۱۲۴بقره) … قال و من ذریتی … به تفسیر دقیق تری می رسیم. (در اینجا باید توجه داشت که خیلی از دعاهایی که انبیاء می کردند باید در تراز خود انبیاء دیده شود.) وقتی ابراهیم (ع) امامت را برای ذریه ی خودش طلب می کند (قال ومن ذریتی)، باید دقت کرد که ابراهیمی طلب کرده که به مقام امامت رسیده است. او که خودش امام شده، قطعا می داند که امامت به ظالمین نمی رسد. لذا اینکه امامت را در مورد عموم ذریه ی صلبی خود مطرح کند و با پاسخ … لا ینال عهدی الظالمین؛ مواجه شود، اساسا بی معنی است. پس «و من ذریتی» در یک سطح بالاتری از سوی حضرت ابراهیم (ع) مطرح شده و آن ذریه ی تبعی است (فمن تبعنی). بر این اساس، پاسخ هم در سطح بالاتری است؛ یعنی امامت حتی به کسانی که ظلم رقیق رقیق هم کرده اند نمی رسد. لذا می توان اینطور فهمید که امامت برای انسانی است که اصلا ظلمی نکرده است.



۲-۳-۱-۴- «آل محمد»؛ نه فقط منحصر در ائمه ی هدی (ع)



بعضی فکر می کنند «آل محمد» در ذکر صلوات، یعنی فقط ائمه ی اطهار (علیهم السلام). اما باید توجه داشت همانطور که واضح است امثال ابوجهل ها، در زمره ی آل پیغمبر نمی گنجند - چون اهلیت و تبعیت ایشان را ندارند - در نقطه ی مقابل تابعینی که دنبال پیامبر را گرفتند و از اهلیت برخوردارند، جزو آل پیغمبر هستند. بر این اساس عبارت «آل محمد»، ضمن اینکه ائمه (ع) را نشان می دهد، توان نشان دادن کسانی که تابعین پیامبر هستند را هم دارد. بنابراین کسانیکه صلوات می فرستند، معنای آل، خود آنها را هم شامل می شود و از این منظر برای خود هم دعا می کنند (البته به شرط اهلیتشان).



۲-۳-۲- مفهوم «آل فرعون»



۲-۳-۲-۱- آل فرعون: اطرافیان فرعون نه خانواده ی او



آن معنایی که در مورد واژه ی «آل» گفته شد - که به اهلیت های حقوقی برمی گردد، نه اهلیت های صلبی و خانوادگی- در معنای «آل فرعون» نیز باید در نظر گرفته شود. یعنی منظور از آل فرعون خانواده ی او نیست، بلکه اطرافیان و پیروان اوست. شاهد دیگری نیز برای این سخن وجود دارد: وقتی قرآن می گوید آل فرعون و از این گروه به بدی یاد می کند، پس منظور همسر فرعون، این بانوی مکرمه، نمی تواند باشد. از طرفی فرعون، فرزندی هم نداشته است. لذا منظور از آل فرعون، خانواده ی او نیست.



۲-۳-۲-۲- مصادیق آل فرعون؛ شخصیت های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی



این آل فرعون یا اطرافیان فرعون اعم هستند از کارتل های اقتصادی و چهره های سیاسی و فرهنگی. که مجموع اینها هستند که حکومت های فرعونی را استوار می کنند. (۲۳ غافر) ولقد أرسلنا موسی بئایاتنا وسلطان مبین؛ (۲۴ غافر) إلی فرعون وهامان وقارون. فرعون به عنوان شخصیت سیاسی، هامان به عنوان شخصیت فرهنگی و قارون به عنوان شخصیت اقتصادی. اصلا ارسال رسل به سمت همین سه تیپ بوده.



۲-۳-۲-۳- نقش آل فرعون؛ تصمیم سازی، اجرای دستورات



گاهی این ملأ و اطرافیان هستند که به فرعون و فرعون ها می گویند چطور عمل کنند: ( ۱۲۷اعراف) وقال الملأ من قوم فرعون أتذر موسی وقومه لیفسدوا فی الأرض ویذرک وءالهتک … بزرگان قوم فرعون گفتند آیا موسی و قوم او را می‌گذاری که در این سرزمین فساد کنند و تورا و خدایانت را واگذارند. اینجا این ملأ هستند که تصمیم سازی می کنند. بعد فرعون می گوید: … سنقتل أبناءهم ونستحیی نساءهم وإنا فوقهم قاهرون. از سوی دیگر درست است که دستورها را فرعون و فرعون ها می دهند، اما به هر تقدیر کسانی که این دستورات را در این سیستم اجرا می کنند، نمی توانند بگویند مأمور بودیم و معذور. اینها هستند که کار بد را انجام می دهند و در قبال آن هم مسئول هستند.



۲-۴-یسومونکم سوء العذاب



یسومونکم: به معنای چریدن و چراندن است. (۱۰نحل) …فیه تسیمون: در آن حیوانات خود را می چرانید. یسومونکم سوء العذاب یعنی شما را در عذاب می چراندند و عذاب چر می کردند. یک عذاب سختی بوده که فرعون بنی اسرائیل را دائما به آن، عذاب می کرده است. حال ماهیت این عذاب چه بوده است؟ یذبحون أبناءکم ویستحیون نساءکم. چون میان سوءالعذاب و عبارت یذبحون …، چیزی (مثلا واو) نیامده، یعنی در مقام بیان سوءالعذاب بوده است. حال اینکه این ذبح پسران و استحیاء زنان چه مفهومی دارد، در ادامه ی بحث بیان می شود.



۲-۴-۱- زمان عذاب های بنی اسرائیل؛ هم هنگام تولد موسی (ع) و هم بعد از قیام او



در نگاه اول برخی اینطور فکر می کنند که عذاب های ذکر شده در این آیه مربوط به جریان تولد موسی (علیه السلام) است. یعنی آن جریانی که فرعون خواب می بیند که کسی از بنی اسرائیل حکومت او را خواهد گرفت و آن جریان کشتن پسران بنی اسرائیل را دنبال می کند. البته این جریان سر جای خودش درس آموز است؛ اینکه خدا کاری که بخواهد بکند ، می کند. آنها این همه بچه کشتند که موسی را گیر بیاورند، خدا موسی (ع) را به دامان خود فرعون داد که بزرگ کند. گاهی خدا کارهایی می کند که نشان دهد هیچ کس چیزی محسوب نمی شود. اما این جریان ربطی به فضای آیه ندارد. آیه ی ( ۱۲۷اعراف) وقال الملأ من قوم فرعون أتذر موسی وقومه لیفسدوا فی الأرض ویذرک وءالهتک قال سنقتل أبناءهم ونستحیی نساءهم وإنا فوقهم قاهرون؛[۳] این مطلب را به خوبی نشان می دهد. چرا که در این آیه، پیشنهاد این عذاب ها از سوی اطرافیان فرعون، بعد از درگیر شدن موسی (ع) و قومش با فرعونیان مطرح شده است.



۲-۴-۲- آیا سوءالعذاب لزوما درک می شود؟



این امکان وجود دارد و زیاد هم اتفاق می افتد که انسان در واقع در بند و عذاب باشد اما عذاب را حس نکند و بر عکس در مقطعی احساس راحتی کند. کما اینکه مثلا در روایات داریم: «الدنیا سجن المؤمن.» (دنیا زندان مؤمن است) اما کمتر کسی است که این احساس را نسبت به دنیا داشته باشد. حتی بالعکس، از این دنیا رفتن برای بسیاری سخت است. پس لزومی ندارد که عذاب از طرف مقابل درک هم بشود، لذا سوءالعذاب در این آیه را - که طبق توضیحات بعدی، به معنی بی شرم ساختن زنان و بی غیرت کردن مردان می باشد - چه بسا خیلی ها اصلا عذاب به حساب نیاورند.



۲-۵-یستحیون نساءکم؛ زنده نگه داشتن زنان یا بی شرم کردن آنان؟



استحیا از ریشه ی (ح ی ی) است و این رویشه دو مصدر اصلی دارد؛ یکی حیات است و یکی حیاء. بر این اساس دو احتمال برای معنای یستحیون مطرح می شود؛ یکی زنده نگه داشتن (مصدر حیات) و دیگری بی شرم کردن (مصدر حیاء). با بررسی های قرآنی می توان دریافت که معنای دوم (بی شرم کردن) معنای مناسب تری می باشد. هر چند از یک منظر بتوان معنای اول را هم پذیرفت.



۲-۵-۱- معنای اول: زنده نگه داشتن زنان با هدف به کنیزی بردن



برخی به قرینه ی یذبحون، یستحیون را معنی می کنند. چون آنجا کشتن آمده پس اینجا هم زنده نگه داشتن معنی می دهد. یعنی مصدر حیات. اما یک اشکال می توان به این معنی وارد کرد و آن اینکه احیاء است که به معنای زنده نگه داشتن است نه استحیاء. اما در صورتی که این اشکال حل شود، می توان معنای اول را در کنار معنای دوم پذیرفت و لذا کشتن پسران و زنده نگه داشتن زنان را به عنوان سوءالعذاب بنی اسرائیل عنوان کرد. اما چرا زنده نگه داشتن زنان عذاب محسوب می شود. چون این زنده نگه داشتن با هدف به کنیزی بردن و بردگی کشیدن بوده است. در گذشته چنین کارهایی می کرده اند و قرآن هم از آن نهی کرده است: (۳۳نور) … ولا تکرهوا فتیاتکم علی البغاء إن أردن تحصنا لتبتغوا عرض الحیاة الدنیا … (کنیزان خود را که می‌خواهند دارای عفت باشند به خاطر مال دنیا به زناکاری وامدارید)[۴]. یعنی مثلا کنیزان را به اجاره می دادند تا از قبل آن مالی به دست آوردند.



۲-۵-۲- معنای دوم (و بهتر): بی شرم ساختن زنان



استحیاء و واژه های یستحیء در قرآن، ربطی به حیات ندارد. به حیاء مربوط می شود. در همه ی مواردی که مصدر استحیاء و افعال مربوطه - یعنی افعال باب استفعال از ح ی ی - در قرآن استعمال شده، ریشه ی استحیاء «حیاء» است نه حیات. چند مثال: · (۲۵قصص) فجاءته إحداهما تمشی علی استحیاء. اینجا استحیا یعنی (راه رفتن) در نهایت حیا. [۵] · (۲۶بقره) إن الله لا یستحیی …. به این معنی نیست که خدا حیات ندارد، بلکه به این معنی است که خدا حیا و شرم نمی کند (از اینکه مثال هایی همچون مثال پشه را بزند). نمونه هایی که از کاربرد استحیاء (از ریشه ی حیاء) در قرآن ذکر شد، همگی به معنی حیا داشتن و شرم کردن بود. اما از آنجا که یکی از معانی باب استفعال از بین بردن مصدر است، استحیاء (باز هم از ریشه ی حیاء) را می توان به معنی از بین بردن حیا هم معنا کرد. در آیه ی مورد بحث، معنای دوم مراد است. یعنی یستحیون نساءکم، به معنی این است که زنان شما را بی شرم می کردند.



۲-۶- یذبحون أبناءکم؛ کشتن پسران یا گرفتن غیرت و مردانگی از آنان؟



۲-۶-۱- معنای اول: کشتن پسران



در حالتی که یستحیون به معنی زنده نگه داشتن در نظر گرفته شود، یذبحون به معنی کشتن و ذبح کردن فیزیکی خواهد بود.



۲-۶-۲- معنای دوم: بی غیرت ساختن مردان



اگر یستحیون را به معنی بی شرم کردن بدانیم، تعبیر جدیدی از یذبحون و یقتلون به دست می آید و آن بی غیرت کردن مردان یا از کارآیی انداختن ایشان است. همچنان که در مورد یستحیون بیان شد، معنای دوم ترجیح دارد. البته در نگاه اول شاید این تعبیر ذوقی به نظر به رسد، اما در قرآن شواهدی وجود دارد که کشتن به معنی کشتن فیزیکی نیست، بلکه به معنی از کارآیی انداختن افراد است.



۲-۶-۲-۱- شاهد قرآنی؛ کشتن به معنی از کارآیی انداختن نه کشتن فیزیکی



در سوره ی مائده این آیه را داریم: (۳۲مائده) … من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد فی الأرض فکأنما قتل الناس جمیعا … . از روایت ذیل این چنین برمی آید که کشتن امام (من قتل نفسا) که به منزله ی کشتن تمام انسان هاست (فکأنما قتل الناس جمیعا)، به معنی از کار انداختن امام است. یعنی شخصیت فیزیکی امام هست اما او را از کارآیی انداخته اند. نخ تسبیح را می زنند و عملا تسبیح با وجود همه ی دانه های آن از کار می افتد. بنابراین قتل پیغمبر و امام لزوما به معنی قتل فیزیکی آنان نیست. قتل شخصیت حقوقی آنان است. احیای امام به این می شود که امامت را به دست امام بدهند.[۶] (این بحث در تفسیر سوره ی مائده مفصلا طرح شده است).



۲-۶-۳- ظرفیت قرآن در پذیرش چند تفسیر برای یک آیه



قرآن این ظرفیت را دارد که بتوان برای یک آیه تفسیرهای مختلفی را از جنبه های مختلف بیان کرد. در اینجا هم از نظر مباحث تفسیری منعی ندارد که هر دو حالت را بپذیریم؛ هم تفسیر یذبحون به معنی کشتن پسران و یستحیون به معنی زنده نگه داشتن و به کنیزی بردن زنان و هم تفسیر یذبحون به معنای بی غیرت کردن مردان و یستحیون به معنای بی شرم کردن زنان؛ هر چند تفسیر دوم ترجیح دارد. در واقع گاهی این پرسش پیش می آید که چرا آیات، صاف و روشن تر بیان نشده است؟ یک پاسخ این است که بیان اینگونه ی آیات در قرآن باعث می شود که برای آیات ظرفیت هایی درست شود که در زمان های مختلف و متناسب با شرایط مختلف، خودشان را باز می کنند. مثلا همین آیات، هم به زمان فراعنه ی مصر بخورد که پسربچه هارا می کشتند و دختران را به بردگی می گرفتند و هم به فرعونیان در این زمان که سیاست از بین بردن حیای زنان و ذبح کردن مردانگی مردان را در پیش می گیرند.



۲-۷-سیاست های فراعنه برای به بردگی گرفتن افراد



فراعنه ی عالم برای به بردگی گرفتن سیاست هایی دارند. در ضمن بحث های آیه به برخی از آنها اشاره شد. نکات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. در اینجا خلاصه ای از این سیاست ها ذکر می شود.



۲-۷-۱- ایجاد تفرقه



یکی از سیاست های فراعنه این است که تفرقه بینداز و حکومت کن. (۴قصص) إن فرعون علا فی الأرض وجعل أهلها شیعا. افراد را گروه گروه می کند و میان احزاب جنگ راه می اندازد. اینها با هم درگیرند و او آن بالا معادلات را جابه جا می کند.[۷]



۲-۷-۲- گرفتن مردانگی از مردها و حیا از زن ها



با توجه به معنای دومی که برای یذبحون أبناءکم و یستحیون نساءکم بیان شد، تفسیر آن سوءالعذابی که در آیه ذکر شده بود، چنین بیان شد: گرفتن غیرت و مردانگی و شرافت مردها و بی حیا ساختن زن ها و از این طریق به بندگی و بردگی گرفتن آنها. بنابراین سیاست دیگر فرعون ها برای به بردگی گرفتن، از همین ناحیه پیاده می شود. مبنایش این است که وقتی یک نفر را بی ارزش کردی، دیگر اصلا فکر این را نمی کند که با مستکبرین عالم - امروز با آمریکا - بجنگد. او فقط به فکر شکم و شهوت خودش هست و ارزشش پوشیدن فلان برند و خوردن فلان غذا و داشتن فلان زندگی است. ارزش هایش اصلا به این اندازه نمی رسد که به فکر استکبار ستیزی باشد. همین سوء العذاب است.



۲-۷-۳- از کارآیی انداختن فرزندان فرماندهان



یکی دیگر از سیاست های فرعونیان این است که روی فرزندان فرماندهان کار می کنند تا آنها را خراب کرده و از کارآیی بیاندازند. (۲۵غافر) فلما جاءهم بـالحق من عندنا قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه … . می فرماید فرزندان کسانی را که ایمان آورده اند - یعنی همان فرماندهان و خواصی که دور ولی را گرفته اند - بکش، در صورتیکه جا دارد خود اینها را بکشد، یعنی الذین ءامنوا معه (به تعبیری فرماندهان) را، ولی روی فرزندان تأکید می کند و این یک سیاست فرعونی است.



۲-۸- وفی ذلکم بلاء من ربکم عظیم



۲-۸-۱- کدام یک بلاء است؟ نعمت یا نقمت؟



در حالت کلی بلاء را در این آیه هم می توان به نعمت نجات (نجینکم) و هم عذاب نسبت داد. اما طبق ظاهر آیه، بلاء به نجات می خورد و این نکته ی مهمی است که نعمت هم در کنار عذاب، نقطه ی بلا و ابتلا است. در فرهنگ قرآنی، همه مبتلا هستند؛ برخی به نقمت و برخی به نعمت. چند نمونه در قرآن: · نمونه ی ۱: (۱۵فجر) فأما الإنسان إذا ما ابتلاه ربه فأکرمه ونعمه …؛ (۱۶ فجر) وأما إذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه … یعنی یک عده مبتلا هستند به سلامتی یا ثروتمندی و یک عده هم مبتلا هستند به فقر یا بیماری. هر دو مبتلا هستند. · نمونه ی ۲: (۴۰نمل) … هذا من فضل ربی لیبلونی ءأشکر أم أکفر … این از فضل پرودگار من است برای اینکه من را مبتلا کند که آیا سپاس می‌گزارم یا کفران می کنم. یعنی در جایگاه حضرت سلیمان (علیه السلام) هم که باشی با آن همه فضلی که خدا به ایشان عطا کرده بود، همچنان مورد بلا هستیم. نمونه ی ۳: (۱۶۸اعراف) … وبلوناهم بـالحسنات والسیئات لعلهم یرجعون: ما آنها را هم به حسنات و هم به سیئات مبتلا می کنیم تا برگردند. (حسنه به معنای آن چیزی است که مطابق طبع است، و سیئه آن چیزی که مطابق طبع نباشد). خداوند همه ی اینها را به دید ابتلا نگاه می کند. · نمونه ی ۴: (۳۵انبیاء) … ونبلوکم بـالشر والخیر فتنة … ما شما را برای امتحان دچار خیر و شر می‌کنیم.



۲-۸-۲- ابتلاء حکومت ها



این نوع نگاه به ابتلا، در مورد حکومت ها هم هست. یعنی همه ی داستان حکومت ها این است که امتحان شوند و در انتها معلوم شود چگونه عمل می کنند (فینظر کیف تعملون).[۸] ما هم باید در حکومت خودمان به این نکته توجه کنیم. قرآن می فرماید (۱۲۳نساء) لیس بأمانیکم ولا أمانی أهل الکتاب من یعمل سوءا یجز به ولا یجد له من دون الله ولیا ولا نصیرا؛ نه به آرزوی شماست و نه به آرزوی اهل کتاب. هرکس کار بدی انجام دهد به مجازاتش می رسد. اینطور نیست که ما تافته ی جدا بافته ی عالم باشیم. اینها همان حرفهایی است که یهودی ها هم می زدند. ما هم در مجموعه ی سنن عالم، عمل می کنیم بعد هم در یک دوره ای ویستخلفکم فی الأرض می شویم تا معلوم شود چه کاره ایم: فینظر کیف تعملون. این سنن سرجای خودش جاری است. همانطور بد عمل کردن بنی اسرائیل، این قوم را به افتضاح کشاند، این سنن جاری است در عالم. ما هم اگر درست به وظایف مان عمل نکنیم، گرفتار همان سنن می شویم. البته کلا خدا نمی خواهد نعمت ها را بگیرد مگر اینکه خودمان بد عمل کنیم: (۱۱رعد) … إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم … . صلوات! [۱] . ادامه ی آیه چنین است: … فلا تسألن ما لیس لک به علم … ؛ معنای آن این است که چیزی که نمی دانی نپرس، نه اینکه نخواه. زیرا این بعد از تمام شدن عذاب است و درخواست نجات فرزند در آن زمان معنی ندارد. انگار فقط حضرت می پرسد آن جریان چه بود؟ که توبیخ می شود. در ادامه خداوند چنین می فرماید: إنی أعظک أن تکون من الجاهلین: من زنهارت می دهم که مبادا با سوال پرسیدن جزو جاهلان قرار بگیری. گویا در مراتبی حتی نباید پرسید. اینجا زبان، زبان توبیخ است.چیزی که نمی دانی نپرس و نه نخواه. گاهی اینطوری است که پرسش هم برای عده ای عقوبت دارد. [۲]. (به نقل از آیت الله جوادی) اصل عیدها و جشن ها برای شخصیت های حقوقی ائمه است. یعنی هیچ وقت امامت یک امام را با میلادش نباید یکی دانست. مبعث پیامبر، مبدأ دین است. در مبعث، ایشان به یک شخصیت حقوقی رسیدند. درحالیکه در تولد، تنها شخصیت عنصری ایشان شکل گرفته است. لذا اصلا قابل مقایسه نیست تولد امیرالمؤمنین و عید غدیر. آنچه یوم الله است همین اتفاق هاست. پیامبری پیامبر، اصل شخصیت حقوقی پیامبر است. [۳] . اشراف و سران قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را رها می کنی تا در این سرزمین فساد و تباهی کنند و تو و معبودهایت را واگذارند؟ گفت: به زودی پسرانشان را به صورتی وسیع و گسترده به قتل می رسانیم و زنانشان را زنده می گذاریم و ما بر آنان چیره و مسلطیم. (۱۲۷) [۴] . (۳۳نور) … والذین یبتغون الکتاب مما ملکت أیمانکم فکاتبوهم إن علمتم فیهم خیرا وءاتوهم من مال الله الذی ءاتاکم ولا تکرهوا … بردگانی که عبد مکاتبه ای شما هستند، با آنان مکاتبه کنید اگر خیری در آنان سراغ دارید و … . یکی از شاهکارهای قرآن در بحث نظام برده داری است. بعضی بردگان، مکاتبه ای بودند که با مولایشان قرارداد داشتند. این بردگان در مقابل کاری که می کردند، خرد خرد خودشان را آزاد می ساختند. این سبک قوانین به مراتب نسبت به قوانینی که ما در جاهایی چون بهزیستی داریم، ارجحیت دارد. [۵] . این نکته مهم است که خداوند در این همه زوایای داستان، مدل راه رفتن دختر شعیب (علیه السلام) را بیان می کند. این نشان می دهد که مدل حرف زدن با نامحرم و رفتار با او، برای خدا مهم است که بیان می کند. نکته اینجاست که قرآن کتاب داستان نیست. در آن تنها نکات نورانی بحث گفته می شود. مثلا این همه سال حضرت یوسف (علیه السلام) در زندان بوده است. در بیان قرآنی، هیچ اشاره ای به فضای زندان نشده است و تنها به مکالمه ای که در زندان میان حضرت یوسف (ع) و زندانیان رخ داده، پرداخته شده است. در حالیکه وقتی ما بخواهیم فیلم داستان را بسازیم، احتمالا به فضای زندان و اتفاقات، رنج ها و فداکاری هایی که علی القاعده در آن رخ داده، مفصلا خواهیم پرداخت. اما اگر کسی بخواهد براساس منطق خود قرآن فیلم بسازد، نقاط تأکیدش فرق می کند. در ادامه، آیات اول داستان زندان یوسف (ع) را ذکر می کنیم (یوسف۳۶-۳۹): ودخل معه السجن فتیان قال أحدهما إنی أرانی أعصر خمرا وقال الئاخر إنی أرانی أحمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر منه نبئنا بتأویله إنا نراک من المحسنین؛ (و با یوسف دو جوان دیگر هم ، زندانی شدند . یکی از آنها گفت من در خواب دیدم که انگور ( برای شراب ) می‌فشارم ، دیگری گفت من دیدم که بر بالای سر خود طبق نانی می‌برم و مرغان هوا از آن می‌خورند ، ای یوسف تو ما را از تعبیر آن آگاه کن که تو را از نیکوکاران می‌بینیم.) قال لا یأتیکما طعام ترزقانه إلا نبأتکما بتأویله قبل أن یأتیکما ذلکما مما علمنی ربی إنی ترکت ملة قوم لا یؤمنون بـالله وهم بـالئاخرة هم کافرون؛ (یوسف در پاسخ آنها گفت من شما را قبل از آنکه طعام آید و تناول کنید به تعبیر خوابتان آگاه می‌سازم که این علم را خدای من به من آموخته است زیرا که من آئین گروهی را که به خدا بیایمان و به آخرت کافرند ترک گفتم. (بحث تأویل)) واتبعت ملة ءاباءی إبراهیم وإسحاق ویعقوب ما کان لنا أن نشرک بـالله من شیء ذ لک من فضل الله علینا وعلی الناس ولـکن أکثر الناس لا یشکرون( و از آئین پدرانم ابراهیم خلیل و اسحاق و یعقوب پیروی می‌کنم و در آئین ما هرگز نباید چیزی را با خدا شریک گردانیم ، این توحید و ایمان به یگانگی خدا فضل و عطای خداست بر ما و بر همه مردم، لیکن اکثر مردم شکر این عطا را بجا نمی‌آورند.) یا صاحبی السجن ءأرباب متفرقون خیر أم الله الواحد القهار (ای دو رفیق زندانی من آیا خدایان متفرق ( بیحقیقت) بهترند (و در نظام خلقت مؤثرترند) یا خدای یکتای قهار. ) [۶] . اینکه در تفسیر آیات سراغ لایه های معنوی آنها برویم، در جاهای دیگر هم هست. مثلا در سوره ی توبه داریم: (۱۸توبه) إنما یعمر مساجد الله من ءامن بـالله والیوم الئاخر وأقام الصلوة وءاتی الزکوة ولم یخش إلا الله …. (کسی می تواند مسجد آباد کند که فقط از خدا می ترسد و … ). یا در جای دیگر خداوند می فرماید: (۱۱۴بقره) ومن أظلم ممن منع مساجد الله أن یذکر فیها اسمه وسعی فی خرابها … یعنی آنجا بحث آباد کردن مسجد و اینجا خراب کردن مسجد با تعابیر عجیبی ذکر شده که در صورتی که عمران و خرابی را به معنای ظاهری بگیریم، اصلا با ویژگی هایی که برای آبادکنندگان و خراب کنندگان ذکر شده، جور در نمی آید. پس این چه خرابی است؟ و آن چه عمرانی است؟ معلوم است لایه های معنوی اینها مورد بحث است نه لایه های مادی. خراب کردن به معنی از کارآیی انداختن و در مورد آباد کردن هم با تعبیر عکس. در محاورات خودمان هم داریم؛ مثلا می گوییم کسی استدلالی را خراب کرد. [۷] . منصور عباسی در زمان امام صادق (علیه السلام) همین کار را می کرد. تأکید زیاد امام صادق (ع) بر وحدت شیعه و سنی، در روایات موج می زند ایشان در تلاش زیادی داشتند که با ایجاد وحدت، سیاست منصور عباسی را خنثی کنند. کسانی که امروز به اختلاف شیعه و سنی دامن می زنند، خواسته یا ناخواسته دارند به نفع سیاست های آمریکا کار می کنند. [۸] . در سوره ی مبارکه ی اعراف این مطلب را می بینیم: (۱۲۸ اعراف) قال موسی لقومه استعینوا بـالله واصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین؛ موسی (ع) به قومش می گوید صبر کنید که زمین به عباد شایسته ی خدا می رسد. بنی اسرائیل صبر کردند و به حکومت هم رسیدند. اما بعد از به حکومت رسیدن شان به موسی (ع) گفتند هم قبل از این که بیایی و هم بعد از اینکه آمدی و حکومت تشکیل شد، ما را اذیت می کنی: (۱۲۹اعراف) قالوا أوذینا من قبل أن تأتینا ومن بعد ما جئتنا … بله، چراکه بعد از تشکیل حکومت، تازه اول درگیری هاست. درگیری با فرعون و فرعونیان. کار ساده ای نیست. در ادامه حضرت موسی (ع) به ایشان می گوید: …عسی ربکم أن یهلک عدوکم ویستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون؛ تا ببیند شما چه کار می کنید. یعنی اصلا کلش یک امتحان بود.


AI Chatbot

💬 Hi! Want to know more about “جلسه سی و سوم”? I’m here to guide you.