سوره ای که هنگام نزول هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند+ صوت آیات

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،سوره کهف هجدهمین سوره جزء پانزدهم و شانزدهم و از سوره های مکی قرآن کریم است.
اعتقاد به حق و انجام عمل صالح از توصیه های این سوره به مردم است. داستان اصحاب کهف، داستان موسی و بنده ای از بندگان خدا (خضر)، حکایت ذوالقرنین و داستان باغستان دو نفر، از مهمترین حکایاتی است که در این سوره بیان شده است.
سوره کهف هنگامی نازل شد که عده ای از قریش قصد آموختن مسائلی از یهودیان برای آزمودن پیامبر (ص) را داشتند این مسائل، پرسش از سه داستان گفته شده و زمان برپایی قیامت بود.
از آیات مشهور سوره کهف، آیه ۵۰ است که داستان سجده ملائکه بر آدم و سرپیچی ابلیس را بیان می کند.
پیامبر (ص) درباره فضیلت سوره کهف می فرماید: هنگام نزول سوره کهف هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد هر کس این سوره را در روز جمعه بخواند خداوند گناهان او تا جمعه دیگر را می آمرزد (طبق روایتی او را از گناه حفظ می کند) و به او نوری می بخشد که به آسمان می تابد (می رسد) و از فتنه دجال محفوظش می دارد.
امام صادق (ع) نیز در این باره فرمودند: اگر کسی هر شب جمعه سوره کهف را بخواند شهید از دنیا می رود و با شهدا مبعوث می شود و در روز قیامت در صف شهدا خواهد بود.
هر کس آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می شود.
فایل صوتی تلاوت سوره کهف با صدای محمد عبدالعزیز حصان
متن سوره کهف همراه با ترجمه
بسم الله الر حمٰن الر حیم
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الحمد لله الذی أنزل علیٰ عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا ۜ ﴿١﴾
ستایش خدایی را که این کتاب [آسمانی]را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد (۱)
قیما لینذر بأسا شدیدا من لدنه ویبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجر ا حسنا ﴿٢﴾
کتابی راست و درست، تا [گناهکاران را]از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد، و مؤمنانی را که کارهای شایسته می کنند نوید بخشد که برای آنان پاداشی نیکوست. (۲)
ماکثین فیه أبدا ﴿٣﴾
در حالی که جاودانه در آن [بهشت]ماندگار خواهند بود. (۳)
وینذر الذین قالوا اتخذ الله ولدا ﴿٤﴾
و تا کسانی را که گفته اند: خداوند فرزندی گرفته است، هشدار دهد (۴)
ما لهم به من علم ولا لآبائهم ۚ کبر ت کلمة تخر ج من أفواههم ۚ إن یقولون إلا کذبا ﴿٥﴾
نه آنان و نه پدرانشان به این [ادعا]دانشی ندارند. بزرگ سخنی است که از دهانشان برمی آید. [آنان]جز دروغ نمی گویند. (۵)
فلعلک باخع نفسک علیٰ آثار هم إن لم یؤمنوا بهٰذا الحدیث أسفا ﴿٦﴾
شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیری [کار]شان تباه کنی. (۶)
إنا جعلنا ما علی الأر ض زینة لها لنبلوهم أیهم أحسن عملا ﴿٧﴾
در حقیقت، ما آنچه را که بر زمین است، زیوری برای آن قرار دادیم، تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند. (۷)
وإنا لجاعلون ما علیها صعیدا جر زا ﴿٨﴾
و ما آنچه را که بر آن است، قطعا بیابانی بی گیاه خواهیم کرد. (۸)
أم حسبت أن أصحاب الکهف والر قیم کانوا من آیاتنا عجبا ﴿٩﴾
مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [خفتگان غار لوحه دار]از آیات ما شگفت بوده است؟ (۹)
إذ أوی الفتیة إلی الکهف فقالوا ر بنا آتنا من لدنک ر حمة وهیئ لنا من أمر نا ر شدا ﴿١٠﴾
آنگاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان.» (۱۰)
فضر بنا علیٰ آذانهم فی الکهف سنین عددا ﴿١١﴾
پس در آن غار، سالیانی چند بر گوشهایشان پرده زدیم. (۱۱)
ثم بعثناهم لنعلم أی الحزبین أحصیٰ لما لبثوا أمدا ﴿١٢﴾
آنگاه آنان را بیدار کردیم، تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب کرده اند. (۱۲)
نحن نقص علیک نبأهم بالحق ۚ إنهم فتیة آمنوا بر بهم وزدناهم هدی ﴿١٣﴾
ما خبرشان را بر تو درست حکایت می کنیم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم. (۱۳)
ور بطنا علیٰ قلوبهم إذ قاموا فقالوا ر بنا ر ب السماوات والأر ض لن ندعو من دونه إلٰها ۖ لقد قلنا إذا شططا ﴿١٤﴾
و دلهایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک]برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است. جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند، که در این صورت قطعا ناصواب گفته ایم.» (۱۴)
هٰؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة ۖ لولا یأتون علیهم بسلطان بین ۖ فمن أظلم ممن افتر یٰ علی الله کذبا ﴿١٥﴾
این قوم ما جز او معبودانی اختیار کرده اند. چرا بر [حقانیت]آن ها برهانی آشکار نمی آورند؟ پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد؟ (۱۵)
وإذ اعتزلتموهم وما یعبدون إلا الله فأووا إلی الکهف ینشر لکم ر بکم من ر حمته ویهیئ لکم من أمر کم مر فقا ﴿١٦﴾
و چون از آن ها و از آنچه که جز خدا می پرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد. (۱۶)
وتر ی الشمس إذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین وإذا غر بت تقر ضهم ذات الشمال وهم فی فجوة منه ۚ ذٰلک من آیات الله ۗ من یهد الله فهو المهتد ۖ ومن یضلل فلن تجد له ولیا مر شدا ﴿١٧﴾
و آفتاب را می بینی که، چون برمی آید، از غارشان به سمت راست مایل است، و، چون فرو می شود از سمت چپ دامن برمی چیند، در حالی که آنان در جایی فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند. این از نشانه های [قدرت]خداست. خدا هر که را راهنمایی کند او راه یافته است، و هر که را بی راه گذارد، هرگز برای او یاری راهبر نخواهی یافت. (۱۷)
وتحسبهم أیقاظا وهم ر قود ۚ ونقلبهم ذات الیمین وذات الشمال ۖ وکلبهم باسط ذر اعیه بالوصید ۚ لو اطلعت علیهم لولیت منهم فر ار ا ولملئت منهم ر عبا ﴿١٨﴾
و می پنداری که ایشان بیدارند، در حالی که خفته اند و آن ها را به پهلوی راست و چپ می گردانیم، و سگشان بر آستانه [غار]دو دست خود را دراز کرده [بود]. اگر بر حال آنان اطلاع می یافتی، گریزان روی از آن ها برمی تافتی و از [مشاهده]آن ها آکنده از بیم می شدی. (۱۸)
وکذٰلک بعثناهم لیتساءلوا بینهم ۚ قال قائل منهم کم لبثتم ۖ قالوا لبثنا یوما أو بعض یوم ۚ قالوا ر بکم أعلم بما لبثتم فابعثوا أحدکم بور قکم هٰذه إلی المدینة فلینظر أیها أزکیٰ طعاما فلیأتکم بر زق منه ولیتلطف ولا یشعر ن بکم أحدا ﴿١٩﴾
و این چنین بیدارشان کردیم، تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گوینده ای از آنان گفت: «چقدر مانده اید؟» گفتند: «روزی یا پاره ای از روز را مانده ایم.» [سرانجام]گفتند: «پروردگارتان به آنچه مانده اید داناتر است، اینک یکی از خودتان را با این پول خود به شهر بفرستید، تا ببیند کدام یک از غذاهای آن پاکیزه تر است و از آن، غذایی برایتان بیاورد، و باید زیرکی به خرج دهد و هیچ کس را از [حال]شما آگاه نگرداند. (۱۹)
إنهم إن یظهر وا علیکم یر جموکم أو یعیدوکم فی ملتهم ولن تفلحوا إذا أبدا ﴿٢٠﴾
چرا که اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان می کنند یا شما را به کیش خود بازمی گردانند، و در آن صورت هرگز روی رستگاری نخواهید دید. (۲۰)
وکذٰلک أعثر نا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق وأن الساعة لا ر یب فیها إذ یتنازعون بینهم أمر هم ۖ فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ۖ ر بهم أعلم بهم ۚ قال الذین غلبوا علیٰ أمر هم لنتخذن علیهم مسجدا ﴿٢١﴾
و بدین گونه [مردم آن دیار را]بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن]قیامت هیچ شکی نیست، هنگامی که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع می کردند، پس [عده ای]گفتند: «بر روی آن ها ساختمانی بنا کنید، پروردگارشان به [حال]آنان داناتر است.» [سرانجام]کسانی که بر کارشان غلبه یافتند گفتند: «حتما بر ایشان معبدی بنا خواهیم کرد.» (۲۱)
سیقولون ثلاثة ر ابعهم کلبهم ویقولون خمسة سادسهم کلبهم ر جما بالغیب ۖ ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم ۚ قل ر بی أعلم بعدتهم ما یعلمهم إلا قلیل ۗ فلا تمار فیهم إلا مر اء ظاهر ا ولا تستفت فیهم منهم أحدا ﴿٢٢﴾
به زودی خواهند گفت: «سه تن بودند [و]چهارمین آن ها سگشان بود.» و می گویند: «پنج تن بودند [و]ششمین آن ها سگشان بود.» تیر در تاریکی می اندازند؛ و [عده ای]می گویند: «هفت تن بودند و هشتمین آن ها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره آن ها آگاه تر است، جز اندکی [کسی شماره]آن ها را نمی داند.» پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آن ها از هیچ کس جویا مشو. (۲۲)
ولا تقولن لشیء إنی فاعل ذٰلک غدا ﴿٢٣﴾
و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد. (۲۳)
إلا أن یشاء الله ۚ واذکر ر بک إذا نسیت وقل عسیٰ أن یهدین ر بی لأقر ب من هٰذا ر شدا ﴿٢٤﴾
مگر آنکه خدا بخواهد، و، چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: «امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است، هدایت کند.» (۲۴)
ولبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین وازدادوا تسعا ﴿٢٥﴾
و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نه سال [نیز بر آن]افزودند. (۲۵)
قل الله أعلم بما لبثوا ۖ له غیب السماوات والأر ض ۖ أبصر به وأسمع ۚ ما لهم من دونه من ولی ولا یشر ک فی حکمه أحدا ﴿٢٦﴾
بگو: «خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است. نهان آسمان ها و زمین به او اختصاص دارد. وه! چه بینا و شنواست. برای آنان یاوری جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خود شریک نمی گیرد.» (۲۶)
واتل ما أوحی إلیک من کتاب ر بک ۖ لا مبدل لکلماته ولن تجد من دونه ملتحدا ﴿٢٧﴾
و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان. کلمات او را تغییردهنده ای نیست، و جز او هرگز پناهی نخواهی یافت. (۲۷)
واصبر نفسک مع الذین یدعون ر بهم بالغداة والعشی یر یدون وجهه ۖ ولا تعد عیناک عنهم تر ید زینة الحیاة الدنیا ۖ ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکر نا واتبع هواه وکان أمر ه فر طا ﴿٢٨﴾
و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند [و]خشنودی او را می خواهند، شکیبایی پیشه کن، و دو دیده ات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس]کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن. (۲۸)
وقل الحق من ر بکم ۖ فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر ۚ إنا أعتدنا للظالمین نار ا أحاط بهم سر ادقها ۚ وإن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه ۚ بئس الشر اب وساءت مر تفقا ﴿٢٩﴾
و بگو: «حق از پروردگارتان [رسیده]است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند، که ما برای ستمگران آتشی آماده کرده ایم که سراپرده هایش آنان را در بر می گیرد، و اگر فریادرسی جویند، به آبی، چون مس گداخته که چهره ها را بریان می کند یاری می شوند. وه! چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است.» (۲۹)
إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات إنا لا نضیع أجر من أحسن عملا ﴿٣٠﴾
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند [بدانند که]ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است تباه نمی کنیم. (۳۰)
أولٰئک لهم جنات عدن تجر ی من تحتهم الأنهار یحلون فیها من أساور من ذهب ویلبسون ثیابا خضر ا من سندس وإستبر ق متکئین فیها علی الأر ائک ۚ نعم الثواب وحسنت مر تفقا ﴿٣١﴾
آنانند که بهشتهای عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [قصرها]شان جویبار ها روان است. در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند و جامه هایی سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر می پوشند. در آنجا بر سریر ها تکیه می زنند. چه خوش پاداش و نیکو تکیه گاهی! (۳۱)
واضر ب لهم مثلا ر جلین جعلنا لأحدهما جنتین من أعناب وحففناهما بنخل وجعلنا بینهما زر عا ﴿٣٢﴾
و برای آنان، آن دو مرد را مثل بزن که به یکی از آن ها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ]را با درختان خرما پوشاندیم، و میان آن دو را کشتزاری قرار دادیم. (۳۲)
کلتا الجنتین آتت أکلها ولم تظلم منه شیئا ۚ وفجر نا خلالهما نهر ا ﴿٣٣﴾
هر یک از این دو باغ محصول خود را [به موقع]می داد و از [صاحبش]چیزی دریغ نمی ورزید، و میان آن دو [باغ]نهری روان کرده بودیم. (۳۳)
وکان له ثمر فقال لصاحبه وهو یحاور ه أنا أکثر منک مالا وأعز نفر ا ﴿٣٤﴾
و برای او میوه فراوان بود. پس به رفیقش -در حالی که با او گفتگو می کرد- گفت: «مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم.» (۳۴)
ودخل جنته وهو ظالم لنفسه قال ما أظن أن تبید هٰذه أبدا ﴿٣٥﴾
و در حالی که او به خویشتن ستمکار بود، داخل باغ شد [و]گفت: «گمان نمی کنم این نعمت هرگز زوال پذیرد.» (۳۵)
وما أظن الساعة قائمة ولئن ر ددت إلیٰ ر بی لأجدن خیر ا منها منقلبا ﴿٣٦﴾
و گمان نمی کنم که رستاخیز بر پا شود، و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از این را در بازگشت، خواهم یافت. (۳۶)
قال له صاحبه وهو یحاور ه أکفر ت بالذی خلقک من تر اب ثم من نطفة ثم سواک ر جلا ﴿٣٧﴾
رفیقش -در حالی که با او گفتگو می کرد- به او گفت: «آیا به آن کسی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، آنگاه تو را [به صورت]مردی درآورد، کافر شدی؟» (۳۷)
لٰکنا هو الله ر بی ولا أشر ک بر بی أحدا ﴿٣٨﴾
اما من [می گویم:]اوست خدا، پروردگار من، و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی سازم. (۳۸)
ولولا إذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله لا قوة إلا بالله ۚ إن تر ن أنا أقل منک مالا وولدا ﴿٣٩﴾
و چون داخل باغت شدی، چرا نگفتی: ماشاء الله، نیرویی جز به [قدرت]خدا نیست. اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود می بینی، (۳۹)
فعسیٰ ر بی أن یؤتین خیر ا من جنتک ویر سل علیها حسبانا من السماء فتصبح صعیدا زلقا ﴿٤٠﴾
امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید، و بر آن [باغ تو]آفتی از آسمان بفرستد، تا به زمینی هموار و لغزنده تبدیل گردد؛ (۴۰)
أو یصبح ماؤها غور ا فلن تستطیع له طلبا ﴿٤١﴾
یا آب آن [در زمین]فروکش کند تا هرگز نتوانی آن را به دست آوری.» (۴۱)
وأحیط بثمر ه فأصبح یقلب کفیه علیٰ ما أنفق فیها وهی خاویة علیٰ عر وشها ویقول یا لیتنی لم أشر ک بر بی أحدا ﴿٤٢﴾
تا به او رسید آنچه را باید برسدو [آفت آسمانی]میوه هایش را فرو گرفت. پس برای [از کف دادن]آنچه در آن [باغ]هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم می زد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود؛ و [به حسرت]می گفت: «ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمی ساختم.» (۴۲)
ولم تکن له فئة ینصر ونه من دون الله وما کان منتصر ا ﴿٤٣﴾
و او را در برابر خدا گروهی نبود، تا یاریش کنند، و توانی نداشت که خود را یاری کند. (۴۳)
هنالک الولایة لله الحق ۚ هو خیر ثوابا وخیر عقبا ﴿٤٤﴾
در آنجا [آشکار شد که]یاری به خدای حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و [اوست]بهترین فرجام. (۴۴)
واضر ب لهم مثل الحیاة الدنیا کماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأر ض فأصبح هشیما تذر وه الر یاح ۗ وکان الله علیٰ کل شیء مقتدر ا ﴿٤٥﴾
و برای آنان زندگی دنیا را مثل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم؛ سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان]خشک گردید که باد ها پراکنده اش کردند، و خداست که همواره بر هر چیزی تواناست. (۴۵)
المال والبنون زینة الحیاة الدنیا ۖ والباقیات الصالحات خیر عند ر بک ثوابا وخیر أملا ﴿٤٦﴾
مال و پسران زیور زندگی دنیایند، و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز]بهتر است. (۴۶)
ویوم نسیر الجبال وتر ی الأر ض بار زة وحشر ناهم فلم نغادر منهم أحدا ﴿٤٧﴾
و [یاد کن]روزی را که کوه ها را به حرکت درمی آوریم، و زمین را آشکار [و صاف]می بینی، و آنان را گرد می آوریم و هیچ یک را فرو گذار نمی کنیم. (۴۷)
وعر ضوا علیٰ ر بک صفا لقد جئتمونا کما خلقناکم أول مر ة ۚ بل زعمتم ألن نجعل لکم موعدا ﴿٤٨﴾
و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه می شوند [و به آن ها می فرماید:]به راستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [باز]به سوی ما آمدید، بلکه پنداشتید هرگز برای شما موعدی مقرر قرار نخواهیم داد. (۴۸)
ووضع الکتاب فتر ی المجر مین مشفقین مما فیه ویقولون یا ویلتنا مال هٰذا الکتاب لا یغادر صغیر ة ولا کبیر ة إلا أحصاها ۚ ووجدوا ما عملوا حاضر ا ۗ ولا یظلم ر بک أحدا ﴿٤٩﴾
و کارنامه [عمل شما در میان]نهاده می شود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک می بینی، و می گویند: «ای وای بر ما، این چه نامه ای است که هیچ [کار]کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را به حساب آورده است.» و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند، و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد. (۴۹)
وإذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس کان من الجن ففسق عن أمر ر به ۗ أفتتخذونه وذر یته أولیاء من دونی وهم لکم عدو ۚ بئس للظالمین بدلا ﴿٥٠﴾
و [یاد کن]هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده کنید» پس [همه]-جز ابلیس- سجده کردند، که از [گروه]جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. آیا [با این حال]او و نسلش را به جای من دوستان خود می گیرید، و حال آنکه آن ها دشمن شمایند؟ و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند. (۵۰)
ما أشهدتهم خلق السماوات والأر ض ولا خلق أنفسهم وما کنت متخذ المضلین عضدا ﴿٥١﴾
من]آنان را نه در آفرینش آسمان ها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان؛ و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم. (۵۱)
ویوم یقول نادوا شر کائی الذین زعمتم فدعوهم فلم یستجیبوا لهم وجعلنا بینهم موبقا ﴿٥٢﴾
و [یاد کن]روزی را که [خدا]می گوید: «آنهایی را که شریکان من پنداشتید، ندا دهید»، پس آن ها را بخوانند و [لی]اجابتشان نکنند، و ما میان آنان ورطه ای قرار دهیم. (۵۲)
ور أی المجر مون النار فظنوا أنهم مواقعوها ولم یجدوا عنها مصر فا ﴿٥٣﴾
و گناهکاران آتش [دوزخ]را می بینند و درمی یابند که در آن خواهند افتاد، و از آن راه گریزی نیابند. (۵۳)
ولقد صر فنا فی هٰذا القر آن للناس من کل مثل ۚ وکان الإنسان أکثر شیء جدلا ﴿٥٤﴾
و به راستی در این قرآن، برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم، و [لی]انسان بیش از هر چیز سر جدال دارد. (۵۴)
وما منع الناس أن یؤمنوا إذ جاءهم الهدیٰ ویستغفر وا ر بهم إلا أن تأتیهم سنة الأولین أو یأتیهم العذاب قبلا ﴿٥٥﴾
و چیزی مانع مردم نشد از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اینکه [مستحق شوند]تا سنت [خدا در مورد عذاب]پیشینیان، در باره آنان [نیز]به کار رود، یا عذاب رویارویشان بیاید. (۵۵)
وما نر سل المر سلین إلا مبشر ین ومنذر ین ۚ ویجادل الذین کفر وا بالباطل لیدحضوا به الحق ۖ واتخذوا آیاتی وما أنذر وا هزوا ﴿٥٦﴾
و پیامبران [خود]را جز بشارت دهنده و بیم رسان گسیل نمی داریم، و کسانی که کافر شده اند، به باطل مجادله می کنند تا به وسیله آن، حق را پایمال گردانند، و نشانه های من و آنچه را [بدان]بیم داده شده اند به ریشخند گرفتند. (۵۶)
ومن أظلم ممن ذکر بآیات ر به فأعر ض عنها ونسی ما قدمت یداه ۚ إنا جعلنا علیٰ قلوبهم أکنة أن یفقهوه وفی آذانهم وقر ا ۖ وإن تدعهم إلی الهدیٰ فلن یهتدوا إذا أبدا ﴿٥٧﴾
و کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده، و از آن روی برتافته، و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادیم تا آن را درنیابند و در گوشهایشان سنگینی [نهادیم]؛ و اگر آن ها را به سوی هدایت فراخوانی باز هرگز به راه نخواهند آمد. (۵۷)
ور بک الغفور ذو الر حمة ۖ لو یؤاخذهم بما کسبوا لعجل لهم العذاب ۚ بل لهم موعد لن یجدوا من دونه موئلا ﴿٥٨﴾
و پروردگار تو آمرزنده [و]صاحب رحمت است. اگر به [جرم]آنچه مرتکب شده اند، آن ها را مؤاخذه می کرد، قطعا در عذاب آنان تعجیل می نمود [ولی چنین نمی کند]بلکه برای آن ها سر رسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمی یابند. (۵۸)
وتلک القر یٰ أهلکناهم لما ظلموا وجعلنا لمهلکهم موعدا ﴿٥٩﴾
و [مردم]آن شهرها، چون بیدادگری کردند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم. (۵۹)
وإذ قال موسیٰ لفتاه لا أبر ح حتیٰ أبلغ مجمع البحر ین أو أمضی حقبا ﴿٦٠﴾
و [یاد کن]هنگامی را که موسی به جوان [همراه]خود گفت: «دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم، هر چند سال ها [ی سال]سیر کنم.» (۶۰)
فلما بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما فاتخذ سبیله فی البحر سر با ﴿٦١﴾
پس، چون به محل برخورد دو [دریا]رسیدند، ماهی خودشان را فراموش کردند، و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت]. (۶۱)
فلما جاوزا قال لفتاه آتنا غداءنا لقد لقینا من سفر نا هٰذا نصبا ﴿٦٢﴾
و هنگامی که [از آنجا]گذشتند [موسی]به جوان خود گفت: «غذایمان را بیاور که راستی ما از این سفر رنج بسیار دیدیم.» (۶۲)
قال أر أیت إذ أوینا إلی الصخر ة فإنی نسیت الحوت وما أنسانیه إلا الشیطان أن أذکر ه ۚ واتخذ سبیله فی البحر عجبا ﴿٦٣﴾
گفت: «دیدی؟ وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش کردم، و جز شیطان، [کسی]آن را از یاد من نبرد، تا به یادش باشم، و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت.» (۶۳)
قال ذٰلک ما کنا نبغ ۚ فار تدا علیٰ آثار هما قصصا ﴿٦٤﴾
گفت: «این همان بود که ما می جستیم.» پس جستجوکنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند. (۶۴)
فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه ر حمة من عندنا وعلمناه من لدنا علما ﴿٦٥﴾
تا بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم. (۶۵)
قال له موسیٰ هل أتبعک علیٰ أن تعلمن مما علمت ر شدا ﴿٦٦﴾
موسی به او گفت: «آیا تو را -به شرط اینکه از بینشی که آموخته شده ای به من یاد دهی- پیروی کنم؟» (۶۶)
قال إنک لن تستطیع معی صبر ا ﴿٦٧﴾
گفت: «تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی. (۶۷)
وکیف تصبر علیٰ ما لم تحط به خبر ا ﴿٦٨﴾
و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی؟» (۶۸)
قال ستجدنی إن شاء الله صابر ا ولا أعصی لک أمر ا ﴿٦٩﴾
گفت: «ان شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری تو را نافرمانی نخواهم کرد.» (۶۹)
قال فإن اتبعتنی فلا تسألنی عن شیء حتیٰ أحدث لک منه ذکر ا ﴿٧٠﴾
گفت: «اگر مرا پیروی می کنی، پس از چیزی سؤال مکن، تا [خود]از آن با تو سخن آغاز کنم.» (۷۰)
فانطلقا حتیٰ إذا ر کبا فی السفینة خر قها ۖ قال أخر قتها لتغر ق أهلها لقد جئت شیئا إمر ا ﴿٧١﴾
پس رهسپار گردیدند، تا وقتی که سوار کشتی شدند، [وی]آن را سوراخ کرد. [موسی]گفت: «آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ واقعا به کار ناروایی مبادرت ورزیدی.» (۷۱)
قال ألم أقل إنک لن تستطیع معی صبر ا ﴿٧٢﴾
گفت: «آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟» (۷۲)
قال لا تؤاخذنی بما نسیت ولا تر هقنی من أمر ی عسر ا ﴿٧٣﴾
موسی گفت: «به سبب آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر.» (۷۳)
فانطلقا حتیٰ إذا لقیا غلاما فقتله قال أقتلت نفسا زکیة بغیر نفس لقد جئت شیئا نکر ا ﴿٧٤﴾
پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند. [بنده ما]او را کشت. [موسی به او]گفت: «آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی؟ واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی.» (۷۴)
قال ألم أقل لک إنک لن تستطیع معی صبر ا ﴿٧٥﴾
گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟» (۷۵)
قال إن سألتک عن شیء بعدها فلا تصاحبنی ۖ قد بلغت من لدنی عذر ا ﴿٧٦﴾
موسی]گفت: «اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من همراهی مکن [و]از جانب من قطعا معذور خواهی بود.» (۷۶)
فانطلقا حتیٰ إذا أتیا أهل قر یة استطعما أهلها فأبوا أن یضیفوهما فوجدا فیها جدار ا یر ید أن ینقض فأقامه ۖ قال لو شئت لاتخذت علیه أجر ا ﴿٧٧﴾
پس رفتند تا به اهل قریه ای رسیدند. از مردم آنجا خوراکی خواستند، و [لی آنها]از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در آنجا دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد، و [بنده ما]آن را استوار کرد. [موسی]گفت: «اگر می خواستی [می توانستی]برای آن مزدی بگیری.» (۷۷)
قال هٰذا فر اق بینی وبینک ۚ سأنبئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبر ا ﴿٧٨﴾
گفت: «این [بار، دیگر وقت]جدایی میان من و توست. به زودی تو را از تأویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت»: (۷۸)
أما السفینة فکانت لمساکین یعملون فی البحر فأر دت أن أعیبها وکان ور اءهم ملک یأخذ کل سفینة غصبا ﴿٧٩﴾
اما کشتی، از آن بینوایانی بود که در دریا کار می کردند، خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که]پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [درستی]را به زور می گرفت. (۷۹)
و أما الغلام فکان أبواه مؤمنین فخشینا أن یر هقهما طغیانا وکفر ا ﴿٨٠﴾
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو]مؤمن بودند، پس ترسیدیم [مبادا]آن دو را به طغیان و کفر بکشد. (۸۰)
فأر دنا أن یبدلهما ر بهما خیر ا منه زکاة وأقر ب ر حما ﴿٨١﴾
پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد. (۸۱)
وأما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة وکان تحته کنز لهما وکان أبوهما صالحا فأر اد ر بک أن یبلغا أشدهما ویستخر جا کنزهما ر حمة من ر بک ۚ وما فعلته عن أمر ی ۚ ذٰلک تأویل ما لم تسطع علیه صبر ا ﴿٨٢﴾
و اما دیوار، از آن دو پسر [بچه]یتیم در آن شهر بود، و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردی]نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم]به حد رشد برسند و گنجینه خود را -که رحمتی از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند؛ و این [کارها]را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی. (۸۲)
ویسألونک عن ذی القر نین ۖ قل سأتلو علیکم منه ذکر ا ﴿٨٣﴾
و از تو در باره «ذوالقرنین» می پرسند. بگو: «به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند.» (۸۳)
إنا مکنا له فی الأر ض وآتیناه من کل شیء سببا ﴿٨٤﴾
ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیزی وسیله ای بدو بخشیدیم. (۸۴)
فأتبع سببا ﴿٨٥﴾
تا راهی را دنبال کرد. (۸۵)
حتیٰ إذا بلغ مغر ب الشمس وجدها تغر ب فی عین حمئة ووجد عندها قوما ۗ قلنا یا ذا القر نین إما أن تعذب وإما أن تتخذ فیهم حسنا ﴿٨٦﴾
تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که [خورشید]در چشمه ای گل آلود و سیاه غروب می کند، و نزدیک آن طایفه ای را یافت. فرمودیم: «ای ذوالقرنین، [اختیار با توست]یا عذاب می کنی یا در میانشان [روش]نیکویی پیش می گیری.» (۸۶)
قال أما من ظلم فسوف نعذبه ثم یر د إلیٰ ر به فیعذبه عذابا نکر ا ﴿٨٧﴾
گفت: «اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانیده می شود، آنگاه او را عذابی سخت خواهد کرد.» (۸۷)
وأما من آمن وعمل صالحا فله جزاء الحسنیٰ ۖ وسنقول له من أمر نا یسر ا ﴿٨٨﴾
و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند، پاداشی [هر چه]نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به کاری آسان واخواهیم داشت. (۸۸)
ثم أتبع سببا ﴿٨٩﴾
سپس راهی [دیگر]را دنبال کرد. (۸۹)
حتیٰ إذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علیٰ قوم لم نجعل لهم من دونها ستر ا ﴿٩٠﴾
تا آنگاه که به جایگاه برآمدن خورشید رسید. [خورشید]را [چنین]یافت که بر قومی طلوع می کرد که برای ایشان در برابر آن پوششی قرار نداده بودیم. (۹۰)
کذٰلک وقد أحطنا بما لدیه خبر ا ﴿٩١﴾
این چنین [می رفت]، و قطعا به خبری که پیش او بود احاطه داشتیم. (۹۱)
ثم أتبع سببا ﴿٩٢﴾
باز راهی را دنبال نمود. (۹۲)
حتیٰ إذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا ﴿٩٣﴾
تا وقتی به میان دو سد رسید، در برابر آن دو [سد]، طایفه ای را یافت که نمی توانستند هیچ زبانی را بفهمند. (۹۳)
قالوا یا ذا القر نین إن یأجوج ومأجوج مفسدون فی الأر ض فهل نجعل لک خر جا علیٰ أن تجعل بیننا وبینهم سدا ﴿٩٤﴾
گفتند: «ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد می کنند، آیا [ممکن است]مالی در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدی قرار دهی؟» (۹۴)
قال ما مکنی فیه ر بی خیر فأعینونی بقوة أجعل بینکم وبینهم ر دما ﴿٩٥﴾
گفت: «آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده، [از کمک مالی شما]بهتر است. مرا با نیرویی [انسانی]یاری کنید [تا]میان شما و آن ها سدی استوار قرار دهم.» (۹۵)
آتونی زبر الحدید ۖ حتیٰ إذا ساویٰ بین الصدفین قال انفخوا ۖ حتیٰ إذا جعله نار ا قال آتونی أفر غ علیه قطر ا ﴿٩٦﴾
برای من قطعات آهن بیاورید، تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد، گفت: «بدمید» تا وقتی که آن [قطعات]را آتش گردانید، گفت: «مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم.» (۹۶)
فما اسطاعوا أن یظهر وه وما استطاعوا له نقبا ﴿٩٧﴾
در نتیجه، اقوام وحشی نتوانستند از آن [مانع]بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند. (۹۷)
قال هٰذا ر حمة من ر بی ۖ فإذا جاء وعد ر بی جعله دکاء ۖ وکان وعد ر بی حقا ﴿٩٨﴾
گفت: «این رحمتی از جانب پروردگار من است، و [لی]، چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [سد]را درهم کوبد، و وعده پروردگارم حق است.» (۹۸)
وتر کنا بعضهم یومئذ یموج فی بعض ۖ ونفخ فی الصور فجمعناهم جمعا ﴿٩٩﴾
و در آن روز آنان را رها می کنیم تا موج آسا بعضی با برخی درآمیزند و [همین که]در صور دمیده شود، همه آن ها را گرد خواهیم آورد. (۹۹)
وعر ضنا جهنم یومئذ للکافر ین عر ضا ﴿١٠٠﴾
و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنماییم. (۱۰۰)
الذین کانت أعینهم فی غطاء عن ذکر ی وکانوا لا یستطیعون سمعا ﴿١٠١﴾
به همان کسانی که چشمان بصیرت شان از یاد من در پرده بود، و توانایی شنیدن حق نداشتند (۱۰۱)
أفحسب الذین کفر وا أن یتخذوا عبادی من دونی أولیاء ۚ إنا أعتدنا جهنم للکافر ین نزلا ﴿١٠٢﴾
آیا کسانی که کفر ورزیده اند، پنداشته اند که [می توانند]به جای من، بندگانم را سرپرست بگیرند؟ ما جهنم را آماده کرده ایم تا جایگاه پذیرایی کافران باشد. (۱۰۲)
قل هل ننبئکم بالأخسر ین أعمالا ﴿١٠٣﴾
بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟» (۱۰۳)
الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا ﴿١٠٤﴾
آنان کسانی اند که کوشش شان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می پندارند که کار خوب انجام می دهند. (۱۰۴)
أولٰئک الذین کفر وا بآیات ر بهم ولقائه فحبطت أعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا ﴿١٠٥﴾
آری آنان کسانی اند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید، و روز قیامت برای آن ها [قدر و]ارزشی نخواهیم نهاد. (۱۰۵)
ذٰلک جزاؤهم جهنم بما کفر وا واتخذوا آیاتی ور سلی هزوا ﴿١٠٦﴾
این جهنم سزای آنان است، چرا که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند. (۱۰۶)
إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات کانت لهم جنات الفر دوس نزلا ﴿١٠٧﴾
بی گمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، باغهای فردوس جایگاه پذیرایی آنان است. (۱۰۷)
خالدین فیها لا یبغون عنها حولا ﴿١٠٨﴾
جاودانه در آن خواهند بود، و از آنجا درخواست انتقال نمی کنند. (۱۰۸)
قل لو کان البحر مدادا لکلمات ر بی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ر بی ولو جئنا بمثله مددا ﴿١٠٩﴾
بگو: «اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعا دریا پایان می یابد، هر چند نظیرش را به مدد [آن]بیاوریم.» (۱۰۹)
قل إنما أنا بشر مثلکم یوحیٰ إلی أنما إلٰهکم إلٰه واحد ۖ فمن کان یر جو لقاء ر به فلیعمل عملا صالحا ولا یشر ک بعبادة ر به أحدا ﴿١١٠﴾
بگو: «من هم مثل شما بشری هستم و [لی]به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است. پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.» (۱۱۰)
انتهای پیام/
اعتقاد به حق و انجام عمل صالح از توصیه های این سوره به مردم است. داستان اصحاب کهف، داستان موسی و بنده ای از بندگان خدا (خضر)، حکایت ذوالقرنین و داستان باغستان دو نفر، از مهمترین حکایاتی است که در این سوره بیان شده است.
سوره کهف هنگامی نازل شد که عده ای از قریش قصد آموختن مسائلی از یهودیان برای آزمودن پیامبر (ص) را داشتند این مسائل، پرسش از سه داستان گفته شده و زمان برپایی قیامت بود.
از آیات مشهور سوره کهف، آیه ۵۰ است که داستان سجده ملائکه بر آدم و سرپیچی ابلیس را بیان می کند.
پیامبر (ص) درباره فضیلت سوره کهف می فرماید: هنگام نزول سوره کهف هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد هر کس این سوره را در روز جمعه بخواند خداوند گناهان او تا جمعه دیگر را می آمرزد (طبق روایتی او را از گناه حفظ می کند) و به او نوری می بخشد که به آسمان می تابد (می رسد) و از فتنه دجال محفوظش می دارد.
امام صادق (ع) نیز در این باره فرمودند: اگر کسی هر شب جمعه سوره کهف را بخواند شهید از دنیا می رود و با شهدا مبعوث می شود و در روز قیامت در صف شهدا خواهد بود.
هر کس آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می شود.
فایل صوتی تلاوت سوره کهف با صدای محمد عبدالعزیز حصان
متن سوره کهف همراه با ترجمه
بسم الله الر حمٰن الر حیم
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الحمد لله الذی أنزل علیٰ عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا ۜ ﴿١﴾
ستایش خدایی را که این کتاب [آسمانی]را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد (۱)
قیما لینذر بأسا شدیدا من لدنه ویبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجر ا حسنا ﴿٢﴾
کتابی راست و درست، تا [گناهکاران را]از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد، و مؤمنانی را که کارهای شایسته می کنند نوید بخشد که برای آنان پاداشی نیکوست. (۲)
ماکثین فیه أبدا ﴿٣﴾
در حالی که جاودانه در آن [بهشت]ماندگار خواهند بود. (۳)
وینذر الذین قالوا اتخذ الله ولدا ﴿٤﴾
و تا کسانی را که گفته اند: خداوند فرزندی گرفته است، هشدار دهد (۴)
ما لهم به من علم ولا لآبائهم ۚ کبر ت کلمة تخر ج من أفواههم ۚ إن یقولون إلا کذبا ﴿٥﴾
نه آنان و نه پدرانشان به این [ادعا]دانشی ندارند. بزرگ سخنی است که از دهانشان برمی آید. [آنان]جز دروغ نمی گویند. (۵)
فلعلک باخع نفسک علیٰ آثار هم إن لم یؤمنوا بهٰذا الحدیث أسفا ﴿٦﴾
شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیری [کار]شان تباه کنی. (۶)
إنا جعلنا ما علی الأر ض زینة لها لنبلوهم أیهم أحسن عملا ﴿٧﴾
در حقیقت، ما آنچه را که بر زمین است، زیوری برای آن قرار دادیم، تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند. (۷)
وإنا لجاعلون ما علیها صعیدا جر زا ﴿٨﴾
و ما آنچه را که بر آن است، قطعا بیابانی بی گیاه خواهیم کرد. (۸)
أم حسبت أن أصحاب الکهف والر قیم کانوا من آیاتنا عجبا ﴿٩﴾
مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [خفتگان غار لوحه دار]از آیات ما شگفت بوده است؟ (۹)
إذ أوی الفتیة إلی الکهف فقالوا ر بنا آتنا من لدنک ر حمة وهیئ لنا من أمر نا ر شدا ﴿١٠﴾
آنگاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان.» (۱۰)
فضر بنا علیٰ آذانهم فی الکهف سنین عددا ﴿١١﴾
پس در آن غار، سالیانی چند بر گوشهایشان پرده زدیم. (۱۱)
ثم بعثناهم لنعلم أی الحزبین أحصیٰ لما لبثوا أمدا ﴿١٢﴾
آنگاه آنان را بیدار کردیم، تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب کرده اند. (۱۲)
نحن نقص علیک نبأهم بالحق ۚ إنهم فتیة آمنوا بر بهم وزدناهم هدی ﴿١٣﴾
ما خبرشان را بر تو درست حکایت می کنیم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم. (۱۳)
ور بطنا علیٰ قلوبهم إذ قاموا فقالوا ر بنا ر ب السماوات والأر ض لن ندعو من دونه إلٰها ۖ لقد قلنا إذا شططا ﴿١٤﴾
و دلهایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک]برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است. جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند، که در این صورت قطعا ناصواب گفته ایم.» (۱۴)
هٰؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة ۖ لولا یأتون علیهم بسلطان بین ۖ فمن أظلم ممن افتر یٰ علی الله کذبا ﴿١٥﴾
این قوم ما جز او معبودانی اختیار کرده اند. چرا بر [حقانیت]آن ها برهانی آشکار نمی آورند؟ پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد؟ (۱۵)
وإذ اعتزلتموهم وما یعبدون إلا الله فأووا إلی الکهف ینشر لکم ر بکم من ر حمته ویهیئ لکم من أمر کم مر فقا ﴿١٦﴾
و چون از آن ها و از آنچه که جز خدا می پرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد. (۱۶)
وتر ی الشمس إذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین وإذا غر بت تقر ضهم ذات الشمال وهم فی فجوة منه ۚ ذٰلک من آیات الله ۗ من یهد الله فهو المهتد ۖ ومن یضلل فلن تجد له ولیا مر شدا ﴿١٧﴾
و آفتاب را می بینی که، چون برمی آید، از غارشان به سمت راست مایل است، و، چون فرو می شود از سمت چپ دامن برمی چیند، در حالی که آنان در جایی فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند. این از نشانه های [قدرت]خداست. خدا هر که را راهنمایی کند او راه یافته است، و هر که را بی راه گذارد، هرگز برای او یاری راهبر نخواهی یافت. (۱۷)
وتحسبهم أیقاظا وهم ر قود ۚ ونقلبهم ذات الیمین وذات الشمال ۖ وکلبهم باسط ذر اعیه بالوصید ۚ لو اطلعت علیهم لولیت منهم فر ار ا ولملئت منهم ر عبا ﴿١٨﴾
و می پنداری که ایشان بیدارند، در حالی که خفته اند و آن ها را به پهلوی راست و چپ می گردانیم، و سگشان بر آستانه [غار]دو دست خود را دراز کرده [بود]. اگر بر حال آنان اطلاع می یافتی، گریزان روی از آن ها برمی تافتی و از [مشاهده]آن ها آکنده از بیم می شدی. (۱۸)
وکذٰلک بعثناهم لیتساءلوا بینهم ۚ قال قائل منهم کم لبثتم ۖ قالوا لبثنا یوما أو بعض یوم ۚ قالوا ر بکم أعلم بما لبثتم فابعثوا أحدکم بور قکم هٰذه إلی المدینة فلینظر أیها أزکیٰ طعاما فلیأتکم بر زق منه ولیتلطف ولا یشعر ن بکم أحدا ﴿١٩﴾
و این چنین بیدارشان کردیم، تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گوینده ای از آنان گفت: «چقدر مانده اید؟» گفتند: «روزی یا پاره ای از روز را مانده ایم.» [سرانجام]گفتند: «پروردگارتان به آنچه مانده اید داناتر است، اینک یکی از خودتان را با این پول خود به شهر بفرستید، تا ببیند کدام یک از غذاهای آن پاکیزه تر است و از آن، غذایی برایتان بیاورد، و باید زیرکی به خرج دهد و هیچ کس را از [حال]شما آگاه نگرداند. (۱۹)
إنهم إن یظهر وا علیکم یر جموکم أو یعیدوکم فی ملتهم ولن تفلحوا إذا أبدا ﴿٢٠﴾
چرا که اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان می کنند یا شما را به کیش خود بازمی گردانند، و در آن صورت هرگز روی رستگاری نخواهید دید. (۲۰)
وکذٰلک أعثر نا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق وأن الساعة لا ر یب فیها إذ یتنازعون بینهم أمر هم ۖ فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ۖ ر بهم أعلم بهم ۚ قال الذین غلبوا علیٰ أمر هم لنتخذن علیهم مسجدا ﴿٢١﴾
و بدین گونه [مردم آن دیار را]بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن]قیامت هیچ شکی نیست، هنگامی که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع می کردند، پس [عده ای]گفتند: «بر روی آن ها ساختمانی بنا کنید، پروردگارشان به [حال]آنان داناتر است.» [سرانجام]کسانی که بر کارشان غلبه یافتند گفتند: «حتما بر ایشان معبدی بنا خواهیم کرد.» (۲۱)
سیقولون ثلاثة ر ابعهم کلبهم ویقولون خمسة سادسهم کلبهم ر جما بالغیب ۖ ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم ۚ قل ر بی أعلم بعدتهم ما یعلمهم إلا قلیل ۗ فلا تمار فیهم إلا مر اء ظاهر ا ولا تستفت فیهم منهم أحدا ﴿٢٢﴾
به زودی خواهند گفت: «سه تن بودند [و]چهارمین آن ها سگشان بود.» و می گویند: «پنج تن بودند [و]ششمین آن ها سگشان بود.» تیر در تاریکی می اندازند؛ و [عده ای]می گویند: «هفت تن بودند و هشتمین آن ها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره آن ها آگاه تر است، جز اندکی [کسی شماره]آن ها را نمی داند.» پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آن ها از هیچ کس جویا مشو. (۲۲)
ولا تقولن لشیء إنی فاعل ذٰلک غدا ﴿٢٣﴾
و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد. (۲۳)
إلا أن یشاء الله ۚ واذکر ر بک إذا نسیت وقل عسیٰ أن یهدین ر بی لأقر ب من هٰذا ر شدا ﴿٢٤﴾
مگر آنکه خدا بخواهد، و، چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: «امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است، هدایت کند.» (۲۴)
ولبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین وازدادوا تسعا ﴿٢٥﴾
و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نه سال [نیز بر آن]افزودند. (۲۵)
قل الله أعلم بما لبثوا ۖ له غیب السماوات والأر ض ۖ أبصر به وأسمع ۚ ما لهم من دونه من ولی ولا یشر ک فی حکمه أحدا ﴿٢٦﴾
بگو: «خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است. نهان آسمان ها و زمین به او اختصاص دارد. وه! چه بینا و شنواست. برای آنان یاوری جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خود شریک نمی گیرد.» (۲۶)
واتل ما أوحی إلیک من کتاب ر بک ۖ لا مبدل لکلماته ولن تجد من دونه ملتحدا ﴿٢٧﴾
و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان. کلمات او را تغییردهنده ای نیست، و جز او هرگز پناهی نخواهی یافت. (۲۷)
واصبر نفسک مع الذین یدعون ر بهم بالغداة والعشی یر یدون وجهه ۖ ولا تعد عیناک عنهم تر ید زینة الحیاة الدنیا ۖ ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکر نا واتبع هواه وکان أمر ه فر طا ﴿٢٨﴾
و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند [و]خشنودی او را می خواهند، شکیبایی پیشه کن، و دو دیده ات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس]کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن. (۲۸)
وقل الحق من ر بکم ۖ فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر ۚ إنا أعتدنا للظالمین نار ا أحاط بهم سر ادقها ۚ وإن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه ۚ بئس الشر اب وساءت مر تفقا ﴿٢٩﴾
و بگو: «حق از پروردگارتان [رسیده]است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند، که ما برای ستمگران آتشی آماده کرده ایم که سراپرده هایش آنان را در بر می گیرد، و اگر فریادرسی جویند، به آبی، چون مس گداخته که چهره ها را بریان می کند یاری می شوند. وه! چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است.» (۲۹)
إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات إنا لا نضیع أجر من أحسن عملا ﴿٣٠﴾
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند [بدانند که]ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است تباه نمی کنیم. (۳۰)
أولٰئک لهم جنات عدن تجر ی من تحتهم الأنهار یحلون فیها من أساور من ذهب ویلبسون ثیابا خضر ا من سندس وإستبر ق متکئین فیها علی الأر ائک ۚ نعم الثواب وحسنت مر تفقا ﴿٣١﴾
آنانند که بهشتهای عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [قصرها]شان جویبار ها روان است. در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند و جامه هایی سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر می پوشند. در آنجا بر سریر ها تکیه می زنند. چه خوش پاداش و نیکو تکیه گاهی! (۳۱)
واضر ب لهم مثلا ر جلین جعلنا لأحدهما جنتین من أعناب وحففناهما بنخل وجعلنا بینهما زر عا ﴿٣٢﴾
و برای آنان، آن دو مرد را مثل بزن که به یکی از آن ها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ]را با درختان خرما پوشاندیم، و میان آن دو را کشتزاری قرار دادیم. (۳۲)
کلتا الجنتین آتت أکلها ولم تظلم منه شیئا ۚ وفجر نا خلالهما نهر ا ﴿٣٣﴾
هر یک از این دو باغ محصول خود را [به موقع]می داد و از [صاحبش]چیزی دریغ نمی ورزید، و میان آن دو [باغ]نهری روان کرده بودیم. (۳۳)
وکان له ثمر فقال لصاحبه وهو یحاور ه أنا أکثر منک مالا وأعز نفر ا ﴿٣٤﴾
و برای او میوه فراوان بود. پس به رفیقش -در حالی که با او گفتگو می کرد- گفت: «مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم.» (۳۴)
ودخل جنته وهو ظالم لنفسه قال ما أظن أن تبید هٰذه أبدا ﴿٣٥﴾
و در حالی که او به خویشتن ستمکار بود، داخل باغ شد [و]گفت: «گمان نمی کنم این نعمت هرگز زوال پذیرد.» (۳۵)
وما أظن الساعة قائمة ولئن ر ددت إلیٰ ر بی لأجدن خیر ا منها منقلبا ﴿٣٦﴾
و گمان نمی کنم که رستاخیز بر پا شود، و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از این را در بازگشت، خواهم یافت. (۳۶)
قال له صاحبه وهو یحاور ه أکفر ت بالذی خلقک من تر اب ثم من نطفة ثم سواک ر جلا ﴿٣٧﴾
رفیقش -در حالی که با او گفتگو می کرد- به او گفت: «آیا به آن کسی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، آنگاه تو را [به صورت]مردی درآورد، کافر شدی؟» (۳۷)
لٰکنا هو الله ر بی ولا أشر ک بر بی أحدا ﴿٣٨﴾
اما من [می گویم:]اوست خدا، پروردگار من، و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی سازم. (۳۸)
ولولا إذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله لا قوة إلا بالله ۚ إن تر ن أنا أقل منک مالا وولدا ﴿٣٩﴾
و چون داخل باغت شدی، چرا نگفتی: ماشاء الله، نیرویی جز به [قدرت]خدا نیست. اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود می بینی، (۳۹)
فعسیٰ ر بی أن یؤتین خیر ا من جنتک ویر سل علیها حسبانا من السماء فتصبح صعیدا زلقا ﴿٤٠﴾
امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید، و بر آن [باغ تو]آفتی از آسمان بفرستد، تا به زمینی هموار و لغزنده تبدیل گردد؛ (۴۰)
أو یصبح ماؤها غور ا فلن تستطیع له طلبا ﴿٤١﴾
یا آب آن [در زمین]فروکش کند تا هرگز نتوانی آن را به دست آوری.» (۴۱)
وأحیط بثمر ه فأصبح یقلب کفیه علیٰ ما أنفق فیها وهی خاویة علیٰ عر وشها ویقول یا لیتنی لم أشر ک بر بی أحدا ﴿٤٢﴾
تا به او رسید آنچه را باید برسدو [آفت آسمانی]میوه هایش را فرو گرفت. پس برای [از کف دادن]آنچه در آن [باغ]هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم می زد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود؛ و [به حسرت]می گفت: «ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمی ساختم.» (۴۲)
ولم تکن له فئة ینصر ونه من دون الله وما کان منتصر ا ﴿٤٣﴾
و او را در برابر خدا گروهی نبود، تا یاریش کنند، و توانی نداشت که خود را یاری کند. (۴۳)
هنالک الولایة لله الحق ۚ هو خیر ثوابا وخیر عقبا ﴿٤٤﴾
در آنجا [آشکار شد که]یاری به خدای حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و [اوست]بهترین فرجام. (۴۴)
واضر ب لهم مثل الحیاة الدنیا کماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأر ض فأصبح هشیما تذر وه الر یاح ۗ وکان الله علیٰ کل شیء مقتدر ا ﴿٤٥﴾
و برای آنان زندگی دنیا را مثل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم؛ سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان]خشک گردید که باد ها پراکنده اش کردند، و خداست که همواره بر هر چیزی تواناست. (۴۵)
المال والبنون زینة الحیاة الدنیا ۖ والباقیات الصالحات خیر عند ر بک ثوابا وخیر أملا ﴿٤٦﴾
مال و پسران زیور زندگی دنیایند، و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز]بهتر است. (۴۶)
ویوم نسیر الجبال وتر ی الأر ض بار زة وحشر ناهم فلم نغادر منهم أحدا ﴿٤٧﴾
و [یاد کن]روزی را که کوه ها را به حرکت درمی آوریم، و زمین را آشکار [و صاف]می بینی، و آنان را گرد می آوریم و هیچ یک را فرو گذار نمی کنیم. (۴۷)
وعر ضوا علیٰ ر بک صفا لقد جئتمونا کما خلقناکم أول مر ة ۚ بل زعمتم ألن نجعل لکم موعدا ﴿٤٨﴾
و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه می شوند [و به آن ها می فرماید:]به راستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [باز]به سوی ما آمدید، بلکه پنداشتید هرگز برای شما موعدی مقرر قرار نخواهیم داد. (۴۸)
ووضع الکتاب فتر ی المجر مین مشفقین مما فیه ویقولون یا ویلتنا مال هٰذا الکتاب لا یغادر صغیر ة ولا کبیر ة إلا أحصاها ۚ ووجدوا ما عملوا حاضر ا ۗ ولا یظلم ر بک أحدا ﴿٤٩﴾
و کارنامه [عمل شما در میان]نهاده می شود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک می بینی، و می گویند: «ای وای بر ما، این چه نامه ای است که هیچ [کار]کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را به حساب آورده است.» و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند، و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد. (۴۹)
وإذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس کان من الجن ففسق عن أمر ر به ۗ أفتتخذونه وذر یته أولیاء من دونی وهم لکم عدو ۚ بئس للظالمین بدلا ﴿٥٠﴾
و [یاد کن]هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده کنید» پس [همه]-جز ابلیس- سجده کردند، که از [گروه]جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. آیا [با این حال]او و نسلش را به جای من دوستان خود می گیرید، و حال آنکه آن ها دشمن شمایند؟ و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند. (۵۰)
ما أشهدتهم خلق السماوات والأر ض ولا خلق أنفسهم وما کنت متخذ المضلین عضدا ﴿٥١﴾
من]آنان را نه در آفرینش آسمان ها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان؛ و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم. (۵۱)
ویوم یقول نادوا شر کائی الذین زعمتم فدعوهم فلم یستجیبوا لهم وجعلنا بینهم موبقا ﴿٥٢﴾
و [یاد کن]روزی را که [خدا]می گوید: «آنهایی را که شریکان من پنداشتید، ندا دهید»، پس آن ها را بخوانند و [لی]اجابتشان نکنند، و ما میان آنان ورطه ای قرار دهیم. (۵۲)
ور أی المجر مون النار فظنوا أنهم مواقعوها ولم یجدوا عنها مصر فا ﴿٥٣﴾
و گناهکاران آتش [دوزخ]را می بینند و درمی یابند که در آن خواهند افتاد، و از آن راه گریزی نیابند. (۵۳)
ولقد صر فنا فی هٰذا القر آن للناس من کل مثل ۚ وکان الإنسان أکثر شیء جدلا ﴿٥٤﴾
و به راستی در این قرآن، برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم، و [لی]انسان بیش از هر چیز سر جدال دارد. (۵۴)
وما منع الناس أن یؤمنوا إذ جاءهم الهدیٰ ویستغفر وا ر بهم إلا أن تأتیهم سنة الأولین أو یأتیهم العذاب قبلا ﴿٥٥﴾
و چیزی مانع مردم نشد از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اینکه [مستحق شوند]تا سنت [خدا در مورد عذاب]پیشینیان، در باره آنان [نیز]به کار رود، یا عذاب رویارویشان بیاید. (۵۵)
وما نر سل المر سلین إلا مبشر ین ومنذر ین ۚ ویجادل الذین کفر وا بالباطل لیدحضوا به الحق ۖ واتخذوا آیاتی وما أنذر وا هزوا ﴿٥٦﴾
و پیامبران [خود]را جز بشارت دهنده و بیم رسان گسیل نمی داریم، و کسانی که کافر شده اند، به باطل مجادله می کنند تا به وسیله آن، حق را پایمال گردانند، و نشانه های من و آنچه را [بدان]بیم داده شده اند به ریشخند گرفتند. (۵۶)
ومن أظلم ممن ذکر بآیات ر به فأعر ض عنها ونسی ما قدمت یداه ۚ إنا جعلنا علیٰ قلوبهم أکنة أن یفقهوه وفی آذانهم وقر ا ۖ وإن تدعهم إلی الهدیٰ فلن یهتدوا إذا أبدا ﴿٥٧﴾
و کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده، و از آن روی برتافته، و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادیم تا آن را درنیابند و در گوشهایشان سنگینی [نهادیم]؛ و اگر آن ها را به سوی هدایت فراخوانی باز هرگز به راه نخواهند آمد. (۵۷)
ور بک الغفور ذو الر حمة ۖ لو یؤاخذهم بما کسبوا لعجل لهم العذاب ۚ بل لهم موعد لن یجدوا من دونه موئلا ﴿٥٨﴾
و پروردگار تو آمرزنده [و]صاحب رحمت است. اگر به [جرم]آنچه مرتکب شده اند، آن ها را مؤاخذه می کرد، قطعا در عذاب آنان تعجیل می نمود [ولی چنین نمی کند]بلکه برای آن ها سر رسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمی یابند. (۵۸)
وتلک القر یٰ أهلکناهم لما ظلموا وجعلنا لمهلکهم موعدا ﴿٥٩﴾
و [مردم]آن شهرها، چون بیدادگری کردند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم. (۵۹)
وإذ قال موسیٰ لفتاه لا أبر ح حتیٰ أبلغ مجمع البحر ین أو أمضی حقبا ﴿٦٠﴾
و [یاد کن]هنگامی را که موسی به جوان [همراه]خود گفت: «دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم، هر چند سال ها [ی سال]سیر کنم.» (۶۰)
فلما بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما فاتخذ سبیله فی البحر سر با ﴿٦١﴾
پس، چون به محل برخورد دو [دریا]رسیدند، ماهی خودشان را فراموش کردند، و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت]. (۶۱)
فلما جاوزا قال لفتاه آتنا غداءنا لقد لقینا من سفر نا هٰذا نصبا ﴿٦٢﴾
و هنگامی که [از آنجا]گذشتند [موسی]به جوان خود گفت: «غذایمان را بیاور که راستی ما از این سفر رنج بسیار دیدیم.» (۶۲)
قال أر أیت إذ أوینا إلی الصخر ة فإنی نسیت الحوت وما أنسانیه إلا الشیطان أن أذکر ه ۚ واتخذ سبیله فی البحر عجبا ﴿٦٣﴾
گفت: «دیدی؟ وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش کردم، و جز شیطان، [کسی]آن را از یاد من نبرد، تا به یادش باشم، و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت.» (۶۳)
قال ذٰلک ما کنا نبغ ۚ فار تدا علیٰ آثار هما قصصا ﴿٦٤﴾
گفت: «این همان بود که ما می جستیم.» پس جستجوکنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند. (۶۴)
فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه ر حمة من عندنا وعلمناه من لدنا علما ﴿٦٥﴾
تا بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم. (۶۵)
قال له موسیٰ هل أتبعک علیٰ أن تعلمن مما علمت ر شدا ﴿٦٦﴾
موسی به او گفت: «آیا تو را -به شرط اینکه از بینشی که آموخته شده ای به من یاد دهی- پیروی کنم؟» (۶۶)
قال إنک لن تستطیع معی صبر ا ﴿٦٧﴾
گفت: «تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی. (۶۷)
وکیف تصبر علیٰ ما لم تحط به خبر ا ﴿٦٨﴾
و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی؟» (۶۸)
قال ستجدنی إن شاء الله صابر ا ولا أعصی لک أمر ا ﴿٦٩﴾
گفت: «ان شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری تو را نافرمانی نخواهم کرد.» (۶۹)
قال فإن اتبعتنی فلا تسألنی عن شیء حتیٰ أحدث لک منه ذکر ا ﴿٧٠﴾
گفت: «اگر مرا پیروی می کنی، پس از چیزی سؤال مکن، تا [خود]از آن با تو سخن آغاز کنم.» (۷۰)
فانطلقا حتیٰ إذا ر کبا فی السفینة خر قها ۖ قال أخر قتها لتغر ق أهلها لقد جئت شیئا إمر ا ﴿٧١﴾
پس رهسپار گردیدند، تا وقتی که سوار کشتی شدند، [وی]آن را سوراخ کرد. [موسی]گفت: «آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ واقعا به کار ناروایی مبادرت ورزیدی.» (۷۱)
قال ألم أقل إنک لن تستطیع معی صبر ا ﴿٧٢﴾
گفت: «آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟» (۷۲)
قال لا تؤاخذنی بما نسیت ولا تر هقنی من أمر ی عسر ا ﴿٧٣﴾
موسی گفت: «به سبب آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر.» (۷۳)
فانطلقا حتیٰ إذا لقیا غلاما فقتله قال أقتلت نفسا زکیة بغیر نفس لقد جئت شیئا نکر ا ﴿٧٤﴾
پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند. [بنده ما]او را کشت. [موسی به او]گفت: «آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی؟ واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی.» (۷۴)
قال ألم أقل لک إنک لن تستطیع معی صبر ا ﴿٧٥﴾
گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟» (۷۵)
قال إن سألتک عن شیء بعدها فلا تصاحبنی ۖ قد بلغت من لدنی عذر ا ﴿٧٦﴾
موسی]گفت: «اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من همراهی مکن [و]از جانب من قطعا معذور خواهی بود.» (۷۶)
فانطلقا حتیٰ إذا أتیا أهل قر یة استطعما أهلها فأبوا أن یضیفوهما فوجدا فیها جدار ا یر ید أن ینقض فأقامه ۖ قال لو شئت لاتخذت علیه أجر ا ﴿٧٧﴾
پس رفتند تا به اهل قریه ای رسیدند. از مردم آنجا خوراکی خواستند، و [لی آنها]از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در آنجا دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد، و [بنده ما]آن را استوار کرد. [موسی]گفت: «اگر می خواستی [می توانستی]برای آن مزدی بگیری.» (۷۷)
قال هٰذا فر اق بینی وبینک ۚ سأنبئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبر ا ﴿٧٨﴾
گفت: «این [بار، دیگر وقت]جدایی میان من و توست. به زودی تو را از تأویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت»: (۷۸)
أما السفینة فکانت لمساکین یعملون فی البحر فأر دت أن أعیبها وکان ور اءهم ملک یأخذ کل سفینة غصبا ﴿٧٩﴾
اما کشتی، از آن بینوایانی بود که در دریا کار می کردند، خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که]پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [درستی]را به زور می گرفت. (۷۹)
و أما الغلام فکان أبواه مؤمنین فخشینا أن یر هقهما طغیانا وکفر ا ﴿٨٠﴾
و اما نوجوان، پدر و مادرش [هر دو]مؤمن بودند، پس ترسیدیم [مبادا]آن دو را به طغیان و کفر بکشد. (۸۰)
فأر دنا أن یبدلهما ر بهما خیر ا منه زکاة وأقر ب ر حما ﴿٨١﴾
پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد. (۸۱)
وأما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة وکان تحته کنز لهما وکان أبوهما صالحا فأر اد ر بک أن یبلغا أشدهما ویستخر جا کنزهما ر حمة من ر بک ۚ وما فعلته عن أمر ی ۚ ذٰلک تأویل ما لم تسطع علیه صبر ا ﴿٨٢﴾
و اما دیوار، از آن دو پسر [بچه]یتیم در آن شهر بود، و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو بود، و پدرشان [مردی]نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم]به حد رشد برسند و گنجینه خود را -که رحمتی از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند؛ و این [کارها]را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی. (۸۲)
ویسألونک عن ذی القر نین ۖ قل سأتلو علیکم منه ذکر ا ﴿٨٣﴾
و از تو در باره «ذوالقرنین» می پرسند. بگو: «به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند.» (۸۳)
إنا مکنا له فی الأر ض وآتیناه من کل شیء سببا ﴿٨٤﴾
ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیزی وسیله ای بدو بخشیدیم. (۸۴)
فأتبع سببا ﴿٨٥﴾
تا راهی را دنبال کرد. (۸۵)
حتیٰ إذا بلغ مغر ب الشمس وجدها تغر ب فی عین حمئة ووجد عندها قوما ۗ قلنا یا ذا القر نین إما أن تعذب وإما أن تتخذ فیهم حسنا ﴿٨٦﴾
تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که [خورشید]در چشمه ای گل آلود و سیاه غروب می کند، و نزدیک آن طایفه ای را یافت. فرمودیم: «ای ذوالقرنین، [اختیار با توست]یا عذاب می کنی یا در میانشان [روش]نیکویی پیش می گیری.» (۸۶)
قال أما من ظلم فسوف نعذبه ثم یر د إلیٰ ر به فیعذبه عذابا نکر ا ﴿٨٧﴾
گفت: «اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانیده می شود، آنگاه او را عذابی سخت خواهد کرد.» (۸۷)
وأما من آمن وعمل صالحا فله جزاء الحسنیٰ ۖ وسنقول له من أمر نا یسر ا ﴿٨٨﴾
و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند، پاداشی [هر چه]نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به کاری آسان واخواهیم داشت. (۸۸)
ثم أتبع سببا ﴿٨٩﴾
سپس راهی [دیگر]را دنبال کرد. (۸۹)
حتیٰ إذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علیٰ قوم لم نجعل لهم من دونها ستر ا ﴿٩٠﴾
تا آنگاه که به جایگاه برآمدن خورشید رسید. [خورشید]را [چنین]یافت که بر قومی طلوع می کرد که برای ایشان در برابر آن پوششی قرار نداده بودیم. (۹۰)
کذٰلک وقد أحطنا بما لدیه خبر ا ﴿٩١﴾
این چنین [می رفت]، و قطعا به خبری که پیش او بود احاطه داشتیم. (۹۱)
ثم أتبع سببا ﴿٩٢﴾
باز راهی را دنبال نمود. (۹۲)
حتیٰ إذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا ﴿٩٣﴾
تا وقتی به میان دو سد رسید، در برابر آن دو [سد]، طایفه ای را یافت که نمی توانستند هیچ زبانی را بفهمند. (۹۳)
قالوا یا ذا القر نین إن یأجوج ومأجوج مفسدون فی الأر ض فهل نجعل لک خر جا علیٰ أن تجعل بیننا وبینهم سدا ﴿٩٤﴾
گفتند: «ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد می کنند، آیا [ممکن است]مالی در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدی قرار دهی؟» (۹۴)
قال ما مکنی فیه ر بی خیر فأعینونی بقوة أجعل بینکم وبینهم ر دما ﴿٩٥﴾
گفت: «آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده، [از کمک مالی شما]بهتر است. مرا با نیرویی [انسانی]یاری کنید [تا]میان شما و آن ها سدی استوار قرار دهم.» (۹۵)
آتونی زبر الحدید ۖ حتیٰ إذا ساویٰ بین الصدفین قال انفخوا ۖ حتیٰ إذا جعله نار ا قال آتونی أفر غ علیه قطر ا ﴿٩٦﴾
برای من قطعات آهن بیاورید، تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد، گفت: «بدمید» تا وقتی که آن [قطعات]را آتش گردانید، گفت: «مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم.» (۹۶)
فما اسطاعوا أن یظهر وه وما استطاعوا له نقبا ﴿٩٧﴾
در نتیجه، اقوام وحشی نتوانستند از آن [مانع]بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند. (۹۷)
قال هٰذا ر حمة من ر بی ۖ فإذا جاء وعد ر بی جعله دکاء ۖ وکان وعد ر بی حقا ﴿٩٨﴾
گفت: «این رحمتی از جانب پروردگار من است، و [لی]، چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [سد]را درهم کوبد، و وعده پروردگارم حق است.» (۹۸)
وتر کنا بعضهم یومئذ یموج فی بعض ۖ ونفخ فی الصور فجمعناهم جمعا ﴿٩٩﴾
و در آن روز آنان را رها می کنیم تا موج آسا بعضی با برخی درآمیزند و [همین که]در صور دمیده شود، همه آن ها را گرد خواهیم آورد. (۹۹)
وعر ضنا جهنم یومئذ للکافر ین عر ضا ﴿١٠٠﴾
و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنماییم. (۱۰۰)
الذین کانت أعینهم فی غطاء عن ذکر ی وکانوا لا یستطیعون سمعا ﴿١٠١﴾
به همان کسانی که چشمان بصیرت شان از یاد من در پرده بود، و توانایی شنیدن حق نداشتند (۱۰۱)
أفحسب الذین کفر وا أن یتخذوا عبادی من دونی أولیاء ۚ إنا أعتدنا جهنم للکافر ین نزلا ﴿١٠٢﴾
آیا کسانی که کفر ورزیده اند، پنداشته اند که [می توانند]به جای من، بندگانم را سرپرست بگیرند؟ ما جهنم را آماده کرده ایم تا جایگاه پذیرایی کافران باشد. (۱۰۲)
قل هل ننبئکم بالأخسر ین أعمالا ﴿١٠٣﴾
بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟» (۱۰۳)
الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا ﴿١٠٤﴾
آنان کسانی اند که کوشش شان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می پندارند که کار خوب انجام می دهند. (۱۰۴)
أولٰئک الذین کفر وا بآیات ر بهم ولقائه فحبطت أعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامة وزنا ﴿١٠٥﴾
آری آنان کسانی اند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید، و روز قیامت برای آن ها [قدر و]ارزشی نخواهیم نهاد. (۱۰۵)
ذٰلک جزاؤهم جهنم بما کفر وا واتخذوا آیاتی ور سلی هزوا ﴿١٠٦﴾
این جهنم سزای آنان است، چرا که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند. (۱۰۶)
إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات کانت لهم جنات الفر دوس نزلا ﴿١٠٧﴾
بی گمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، باغهای فردوس جایگاه پذیرایی آنان است. (۱۰۷)
خالدین فیها لا یبغون عنها حولا ﴿١٠٨﴾
جاودانه در آن خواهند بود، و از آنجا درخواست انتقال نمی کنند. (۱۰۸)
قل لو کان البحر مدادا لکلمات ر بی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ر بی ولو جئنا بمثله مددا ﴿١٠٩﴾
بگو: «اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعا دریا پایان می یابد، هر چند نظیرش را به مدد [آن]بیاوریم.» (۱۰۹)
قل إنما أنا بشر مثلکم یوحیٰ إلی أنما إلٰهکم إلٰه واحد ۖ فمن کان یر جو لقاء ر به فلیعمل عملا صالحا ولا یشر ک بعبادة ر به أحدا ﴿١١٠﴾
بگو: «من هم مثل شما بشری هستم و [لی]به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است. پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.» (۱۱۰)
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «سوره ای که هنگام نزول هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند+ صوت آیات» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.