شجریان چشم اندازی در مه بود

ایسنا/بوشهر شجریان خاطره ی جمعی ایرانیان بود. همه شجریان گوش می دادند: چه آن که آمر بود، چه آن که تفنگ در دست داشت و چه آن که می گفت تفنگت را بر زمین بگذار. سلطنت طلب، دموکراسی خواه، اصلاح طلب و اصولگرا همه به این صدا گوش می دادند. این صدا همچون نخی بود که همه ی ایرانیان با هر گرایش سیاسی و باور قومی و مذهبی را زیر پرچم ایران، گرد هم می آورد.
شجریان در برهوت عوامل همبستگی، در کویر ذره ذره شدن (اتمیزاسیون) جامعه، تک درختی بود که مانده بود و همگان زیر سایه سارش به خنکای آمال و آرزوهای خود می اندیشیدند.
در وضعیت توتالیتاریسم، چسب روابط اجتماعی از بین می رود. همه ی چسب های انسجام اجتماعی کارکرد خود را از دست می دهند و انسان گرگ انسان می شود. در این تنهایی اتمیزه، نه فردیت وجود دارد و نه جامعه جامعه است. هر کس به فکر خودش و امنیت خویش است. جامعه ی مدنی در این وضعیت از بین رفته و ارزش های مدرن، برای ایجاد همبستگی، کارکرد خود را از دست می دهند. ارزش های سنتی و گذشته ی کلاسیک هم دیگر، کارکرد همبستگی را ندارند.
در وضعیت توتالیتاریستی، تاریخ جدیدی تولید می شود و تاریخ قبل که عامل همبستگی بود تحریف شده و یا از بین می رود. آنچه تولید می شود کارکرد تبعیت دارد و توده وار کردن جامعه از آن منتج می شود. هر چیزی از ارزش های قبل کارکرد خود را از دست می دهد. مراجع اجتماعی فاقد اعتبار می شوند و در محک آزمون اجتماع، بازنده می شوند.
در این شرایط، جامعه بی پناه تر می گردد؛ یا به سرسپردگی و تبعیت از وضعیت حاضر روی می آورد؛ یا منزوی می شود و یا جامعه ستیز می شود. در وضعیت تمامیت خواهی هر چیز اصلی (روشنفکر، هنرمند، سیاستمدار، جامعه ی مدنی، کالاها و …) از بین می رود و نسخه ی کیچ (بنجل و دست دوم) آن در جامعه تولید می شود.
تمامی این وضعیت ها جامعه را نومید و مستاصل می سازند. تنها بارقه ی امید و روزنه ی همبستگی شخصیت هایی هستند که از دایره ی حقیقت محافظت می کنند. این شخصیت های نادر، در این وضعیت ها، صدای جامعه می شوند؛ شمع امید در تاریکی می شوند و کماکان همچون نخی عامل اتصال و همبستگی اجتماع می گردند.
در فقدان آن ها، جامعه ی ذره ای شده به هم پیوند می خورد. سوگ سراسری، در واقع، نماد وجود جامعه می شود و مجددا امید و غریزه زندگی خود را نمایان می سازند. شجریان، همان طور که از اسمش پیداست، شجر بود. همان تک درخت بود. شجریان چشم اندازی در مه بود و ما به سمت اشاره ی او می رویم؛ به سمت جامعه شدن …
*حمید موذنی /نویسنده و روزنامه نگار
انتهای پیام
شجریان در برهوت عوامل همبستگی، در کویر ذره ذره شدن (اتمیزاسیون) جامعه، تک درختی بود که مانده بود و همگان زیر سایه سارش به خنکای آمال و آرزوهای خود می اندیشیدند.
در وضعیت توتالیتاریسم، چسب روابط اجتماعی از بین می رود. همه ی چسب های انسجام اجتماعی کارکرد خود را از دست می دهند و انسان گرگ انسان می شود. در این تنهایی اتمیزه، نه فردیت وجود دارد و نه جامعه جامعه است. هر کس به فکر خودش و امنیت خویش است. جامعه ی مدنی در این وضعیت از بین رفته و ارزش های مدرن، برای ایجاد همبستگی، کارکرد خود را از دست می دهند. ارزش های سنتی و گذشته ی کلاسیک هم دیگر، کارکرد همبستگی را ندارند.
در وضعیت توتالیتاریستی، تاریخ جدیدی تولید می شود و تاریخ قبل که عامل همبستگی بود تحریف شده و یا از بین می رود. آنچه تولید می شود کارکرد تبعیت دارد و توده وار کردن جامعه از آن منتج می شود. هر چیزی از ارزش های قبل کارکرد خود را از دست می دهد. مراجع اجتماعی فاقد اعتبار می شوند و در محک آزمون اجتماع، بازنده می شوند.
در این شرایط، جامعه بی پناه تر می گردد؛ یا به سرسپردگی و تبعیت از وضعیت حاضر روی می آورد؛ یا منزوی می شود و یا جامعه ستیز می شود. در وضعیت تمامیت خواهی هر چیز اصلی (روشنفکر، هنرمند، سیاستمدار، جامعه ی مدنی، کالاها و …) از بین می رود و نسخه ی کیچ (بنجل و دست دوم) آن در جامعه تولید می شود.
تمامی این وضعیت ها جامعه را نومید و مستاصل می سازند. تنها بارقه ی امید و روزنه ی همبستگی شخصیت هایی هستند که از دایره ی حقیقت محافظت می کنند. این شخصیت های نادر، در این وضعیت ها، صدای جامعه می شوند؛ شمع امید در تاریکی می شوند و کماکان همچون نخی عامل اتصال و همبستگی اجتماع می گردند.
در فقدان آن ها، جامعه ی ذره ای شده به هم پیوند می خورد. سوگ سراسری، در واقع، نماد وجود جامعه می شود و مجددا امید و غریزه زندگی خود را نمایان می سازند. شجریان، همان طور که از اسمش پیداست، شجر بود. همان تک درخت بود. شجریان چشم اندازی در مه بود و ما به سمت اشاره ی او می رویم؛ به سمت جامعه شدن …
*حمید موذنی /نویسنده و روزنامه نگار
انتهای پیام
پرسش و پاسخ در
شجریان چشم اندازی در مه بود
گفتگو با هوش مصنوعی