حکایتی از سود سرشار حاصل از بازار سیاه که امام صادق (ع) آن را پس زد



به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، واژه «بازار سیاه» به بخشی از اقتصاد اطلاق می شود که مبادلات انجام شده در آن بر اساس مقررات تعیین شده صورت نمی گیرد، یا به عبارتی تعاملات در این بازار غیر قانونی است. به طور کلی قیمت ها در بازار سیاه خارج از دامنه تعادلی آن در بازار قانونی است. این قیمت ها در بسیاری مواقع پایین تر از مقدار قانونی آن است که می تواند از کانال قاچاق وارد کشور شده باشد یا برخی اوقات بالاتر است که ناشی از آن است که این کالاها و خدمات غیرقانونی است و بالطبع متناسب با کشش بازار در بالاترین سطح قیمتی عرضه می شود.

گاهی منشأ این سیاهی، طراحی بد سیستم اقتصادی به دست تصمیم سازان دولتی است. برخی اوقات عدم توجه دولت ها به وضعیت معیشت مردم موجب پیدایش بازار سیاه در ابعاد وسیع در اقتصاد می شود. گاهی عدم نظارت دولت بستر لازم برای جولان سودجویان را فراهم می کند و گاه مردمی که راهی برای کسب درآمد و تأمین معاش خانواده خود ندارند مجبورند از طرقی غیر از راه های معمول و تعریف شده در اقتصاد به تأمین درآمد بپردازند.

جالب است که این چالش ریشه در گسترۀ تاریخ از جمله تاریخ اسلام دارد. شهید مطهری در کتاب «داستان راستان» خویش ، داستانی را با عنوان «بازار سیاه» نقل می کند که مطالعۀ آن هم جذاب و هم عبرت آموز است. ایشان می نویسد:

«عائله امام صادق و هزینه زندگی آن حضرت زیاد شده بود. امام به فکر افتاد که از طریق کسب و تجارت، عایداتی به دست آورد تا جواب مخارج خانه را بدهد. هزار دینار سرمایه فراهم کرد و به غلام خویش که «مصادف» نام داشت فرمود: «این هزار دینار را بگیر و آماده تجارت و مسافرت به مصر باش.»

«مصادف» رفت و با آن پول از نوع متاعی که معمولا به مصر حمل می شد، خرید و با کاروانی از تجار که همه از همان نوع متاع حمل کرده بودند، به طرف مصر حرکت کرد. همین که نزدیک مصر رسیدند، قافله دیگری از تجار که از مصر خارج شده بود، به آنها برخورد. اوضاع و احوال را از یکدیگر پرسیدند، ضمن گفت وگوها معلوم شد که اخیرا متاعی که مصادف و رفقایش حمل می کنند بازار خوبی پیدا کرده و کمیاب شده است. صاحبان متاع، از بخت نیک خود، بسیار خوشحال شدند و اتفاقا آن متاع از چیزهایی بود که مورد احتیاج عموم بود و مردم ناچار بودند به هر قیمت هست آن را خریداری کنند.

صاحبان متاع، بعد از شنیدن این خبر مسرت بخش، با یکدیگر هم عهد شدند که به سودی کمتر از ۱۰۰ درصد نفروشند. رفتند و وارد مصر شدند. مطلب همان طور بود که اطلاع یافته بودند. طبق عهدی که با هم بسته بودند بازار سیاه به وجود آوردند و به کمتر از دو برابر قیمتی که برای خود آنها تمام شده بود نفروختند.

مصادف، با هزار دینار سود خالص به مدینه برگشت. خوشوقت و خوشحال به حضور امام صادق رفت و دو کیسه که هر کدام هزار دینار داشت جلو امام گذاشت. امام پرسید: «اینها چیست؟»گفت: یکی از این دو کیسه سرمایه ای است که شما به من دادید و دیگری که مساوی اصل سرمایه است سود خالصی است که به دست آمده. امام فرمود «سود زیادی است، بگو ببینم چطور شد که شما توانستید این قدر سود ببرید؟»

مصادف گفت قضیه از این قرار است که در نزدیک مصر اطلاع یافتیم که مال التجاره ما در آنجا کمیاب شده، هم قسم شدیم که به کمتر از ۱۰۰ درصد سود خالص نفروشیم و همین کار را کردیم.

امام فرمود «سبحان الله! شما همچو کاری کردید؟! قسم خوردید که در میان مردم مسلمان بازار سیاه درست کنید، قسم خوردید که به کمتر از سود خالص مساوی اصل سرمایه نفروشید! نه، همچو تجارت و سودی را من هرگز نمی خواهم.»

سپس امام یکی از دو کیسه را برداشت و فرمود: «این سرمایه من» و به آن یکی دیگر دست نزد و فرمود: «من به آن کاری ندارم».آنگاه فرمود: «ای مصادف، شمشیر زدن از کسب حلال آسانتر است؛ مجالدة السیوف أهون من طلب الحلال».

انتهای پیام/

پرسش و پاسخ در حکایتی از سود سرشار حاصل از بازار سیاه که امام صادق (ع) آن را پس زد

گفتگو با هوش مصنوعی