ده سالی که به اندازه یک قرن گذشت

هرروز، آبستن یک اتفاق و حادثه سخت بود. چنان حساس و پرمخاطره که گویی ۱۰ سال نبود، یک قرن بود. دهه ۶۰، دهه تثبیت و بقای انقلاب اسلامی ایران بود. بنابراین دست دشمنان از هر آستینی بیرون آمد تا انقلاب باقی نماند.
مجله فارس پلاس؛ نعیمه جاویدی: دهه ۶۰ درواقع کیفیت خاصی از زندگی است. ۱۰ سال بیشتر نیست اما چنان برای ما خاطره انگیز شده که گویی از بازه زمانی طولانی تری صحبت می کنیم. دهه ای که این سال ها بیشتر به جنبه خاطره انگیزش اشاره می شود. جریان های سیاسی و اقتصادی آن ایام هم معمولا در مطالب تخصصی و تاریخی- سیاسی مطرح و تحلیل می شود. مطالبی که شاید مخاطبان ویژه خود را دارد و کمتر موردتوجه عموم قرار گیرد.
بااین حال اما این دهه تلفیقی از همه این موارد است؛ شیرینی ها، تلخی ها و خاطرات ماندگار آن. دهه ۶۰ دهه تثبیت انقلاب است. دهه جنگ و مقاومت. ساده زیستی و دل خوشی های کوچک اما عمیق. داغ دل و ترور؛ فتنه ها و آشوبگری نظامی منافقان. عروج بنیان گذار کبیر انقلاب و سپردن سکان رهبری نظام به آیت الله العظمی خامنه ای. البته خاطره شیرین آزادسازی خرمشهر و بازگشت اولین گروه از اسرا سال ۱۳۶۹ به آغوش وطن را هم نباید از قلم انداخت. دهه ۶۰ به تعبیری حساس ترین دوره انقلاب است. دهه ای پرفراز و فرود که برای مرور تلخی هایش شاید بهتر باشد که مرور احوال این دهه را از خاطرات شیرینش آغاز کرد تا بتوان مرور تلخی های دردناکش را تاب آورد. دهه ای که فقط آن هایی که آن را درک کرده اند، می توانند از آنچه در روزهای مقاومت مردم و بلوای دشمنان، بر آنان گذشت، بگویند. برخی معتقدند دهه ۹۰ از جهاتی شبیه دهه ۶۰ است. به نظر می رسد هیچ چیز به اندازه خود تاریخ و مرور دقیق دهه ۶۰ نمی تواند این نظر را بررسی کند.
GPS کاغذی و دانلود از رادیو
برای خیلی ها این دهه با نمادهایی مانند اتاقک های زردرنگ تلفن، صف شیر، دو کانال تلویزیون سیاه وسفید و … مرور می شود. یا سال هایی که تنها راه برای مطلع شدن از اعضای خانواده که دیرکرده بودند، این بود که خود فرد بیاید و از خودش پرس وجو کنیم و خبری از تلفن همراه نبود. نقشه های کاغذی، حکم GPS داشت. خبری از آپلود و دانلود نبود. اگر موسیقی یا آهنگی موردعلاقه بود، صبر می کردند دوباره از رادیو پخش شود و ضبطش می کردند.
حمام های عمومی، زنبیل های پلاستیکی قرمزخرید، برگرداندن شیشه نوشابه و شیر به خواربارفروشی محله و چرخ وفلک هایی که نقش شهربازی سیار را برای بچه ها بازی می کرد و هزار و یک مصداق خاطره آمیز دیگر. بااین حال اما دهه ۶۰ فقط این ها نیست.
گرمابه ها، گرمابه نماند
خاطره رفتن به حمام عمومی، لنگ های سرخ، شامپوهای تخم مرغی زرد و نوشیدن نوشابه خنک بعد از دوش گرفتن مخصوصا در محله های قدیمی شهر، یکی از خاطره انگیزترین خاطرات دهه شصتی هاست. چند سال بعد کم کم حمام به خانه ها آمد و دیگر لازم نبود کسی هفته ای یک بار بقچه زیر بغل بزند و راهی نمره و عمومی گرمابه ها شود. به مرور بازار گرمابه ها سرد شد تاجایی که کمتر می شود اینجاوآنجای شهر، حمام عمومی پیدا کرد. مگر سری به محله هایی بزنی که برو و بیای کارگران شهرستانی یا فصلی، بهانه ای است تا گرمابه دار، خزینه را گرم نگه دارد. حمام هایی که شاید گرمابه-موزه «قبله»؛ معروف به حمام «خانم» بین بازارچه نایب السلطنه و خیابان سیروس به عنوان قدیمی ترین گرمابه تهران، بتواند کمی حال و هوایشان را زنده کند.
همدردی با کودکان
دهه ۶۰ از نگاه کودکان آن دهه و به قول معروف کودکان دیروز، دوره جذابی بود. شعرها، سرودها حتی برنامه های تلویزیونی ویژه کودکان آن دهه با نسل قبل و بعدش بسیار متفاوت است. نسلی که چه درک کودکی اجازه می داد چه نمی داد، در آغوش جنگ به دنیا آمد و کودکی کرد. حتی تا اواسط دهه هفتاد، مزه تلخ جنگ همچنان زیر دندانش بود. بیشتر شخصیت های پویانمایی آن دوره هم فضا را برای این کودکان طوری تداعی می کرد که گویی از دست دادن و دوری از عزیزان، واقعیتی است انکارناپذیر؛ «نل»، «حنا دختری در مزرعه»، «خانواده دکتر ارنست»، «هاچ زنبورعسل»، «پسرشجاع»، «هایدی» و «بچه های کوهستان آلپ».
کی بود، کی بود که پرسید؟!
شعرها و سرودهای ویژه کودکان و نوجوانان هم فضایی کاملا انقلابی، اسلامی و متأثر از جنگ داشت. شعرهایی که با تک بیت یا کلمه های «بازهم مرغ سحر …» یا «دیشب خواب بابامو دیدم دوباره» و مواردی مانند آن در ذهن کودکان دهه ۶۰ حک شد. محتواسازی انقلابی دغدغه پررنگی بود تا جایی که سرودهایی مانند این سرود که تک خوان می گفت: «کی بود، کی بود که پرسید، رو لبهاتون چی دارید؟» و اعضای گروه سرود، بی معطلی و آهنگین پاسخ می دادند: «شکوفه های فریاد؛ شعار جنگ و جهاد» زمزمهٔ راه مدرسه تا خانه بسیاری از دانش آموزان دهه شصتی بود.
ایامی که تقارن هفته دفاع مقدس و بازگشایی مدارس، بازه زمانی عجیبی را برای دانش آموزانش رقم می زد. نیمکت های درسی که خالی می شد. جای همشاگردی هایی که در جبهه یا موشک باران شهید می شدند یک دسته گل با این نوشته ظاهرا پر می کرد اما درواقع بیشتر به چشم می آورد؛ «همشاگردی آسمانی سلام!»
کلاژبرگ به جای موشک
به مرور از نیمه اول دهه ۷۰، با نمایش پویانمایی هایی مانند «فوتبالیست ها»، «زی زی گولو» و مانند آن، حال و هوای برنامه های تلویزیونی شادتر شد. تقریبا در هر خانه یک تلویزیون پیدا می شد و دیگر خبری از شب نشینی همسایه ها در خانهٔ آن همسایه دستش به دهانش می رسید و تلویزیون دار محله نبود. بازی بچه های جنگ زده دهه ۶۰، نرم نرم از ساخت موشک کاغذی، تیله بازی، لاستیک سازی و تیر و کمان به بازی های آرام تری مثل کارت بازی، شانسی فروشی و مسابقه دو و گل کوچک تبدیل شد. نیمکت مدارس به مرور خلوت تر و تعداد نوبت تحصیلی کمتر شد. بچه هایی که با پوکه های خالی و سر فشنگ هایی که از جبهه برایشان یادگاری آورده می شد، کاردستی، جای گل و سرمدادی می ساختند آرام، آرام کلاژ با برگ درختان، ساخت تابلو با هسته میوه ها و حبوبات را مزه مزه می کردند.
خوش شانسی دهه شصتی
کودکان دهه شصت، کودکان خوش شانسی بودند. برخی مجری ها و برنامه سازان تلویزیونی آن دوره به خاطر این بچه ها زندگی در خارج از کشور را رها کردند به ایران آمدند تا برایشان برنامه بسازند. «مرضیه برومند» در یک مصاحبه تلویزیونی باحالی تلخ و شیرین از مرور برنامه سازی در روزهای جنگ می گوید. برای کودکانی برنامه می ساختند که ممکن بود، خانه شان در موشک باران، آوار و خودشان شهید شوند. گاهی باوجود اعلام وضعیت قرمز، همچنان به ضبط برنامه ادامه می دادند و خاطرات کار در آن ایام را فراموش نشدنی عنوان کرد. دهه شصتی ها خوش شانس بودند که سلبریتی شان از جنس «کوکب خانم»، «تصمیم کبری»، «حسین فهمیده» و «ریز علی خواجوی» بود. خبری از شاخ های مجازی و کارهای عجیب، تعمد و سودجویی شان در تزریق ناامیدی و شکاف طبقاتی به ذهن مخاطب نبود. دست کم کودکی هایشان پر از قهرمان های واقعی بود. خوش شانس بودند که اخباری که می شنیدند پر از حماسه و اخلاص بود نه تورم و اختلاس.
کارخانه ها حواسشان بود
صرفه جویی در دهه ۶۰ رایج بود. مردم هنوز با کالاهای مصرفی کم کیفیت و ارزان که ولع مصرف بیشتر و دور انداختن را در آن ها ایجاد کند، آشنا نشده بودند. «محمد مصحفی» در خیابان مولوی پارچه فروشی دارد و می گوید: «مردم آن وقت ها پتوها را هم جلد می کردند(با خنده) پردهٔ خانه ها ساتن، تور و حریر نبود. زمستان و تابستان فرق داشت. راحت دوخته و راحت تر شسته و نصب می شد. این روزها انواع مدل سخت و پرهزینه پرده مد شده است که هزینه نصاب و اتوشویی هم روی دست مردم می گذارد. شغل هایی مثل رفوگری و تعمیرات به مرور کمرنگ شدند. الآن شما یک چینی بندزن در خیابان می بینید؟!خانه ها پر بود از لیوان و استکان ایرانی. بعدها پای بلور چک، فرانسه و ژاپنی به خانه ها باز شد.» چند ثانیه سکوت می کند: «این مراعات ها فقط مربوط به مردم نبود. شرکت های تولیدکننده هم دقت داشتند. شیشه بعضی عسل و مرباها طوری طراحی می شد که از آن بتوان به عنوان یک گلدان یا لیوان استفاده کرد. گاهی داخل بسته بندی ها جایزه بود. الآن تعداد کارخانه هایی که به چنین چیزهایی دقت می کنند، کم است. آن وقت ها هر کس به اندازه توانش به فکر دیگران بود.»
هنوز خوابش را می بینم
«امینه مؤمنی» بانویی است که برای خرید کتاب به یکی از کتاب فروشی های نبش میدان انقلاب آمده. کتابخانه ای که به یک مرکز فروش اقلام تزئینی و فرهنگی شبیه تر است. مؤمنی با انتخاب کیسه ای با طرح ترمه می گوید: «قرار بود کتاب «دختر شینا» را بخرم اما این ها آن قدر زیباست که دلم می خواهد یکی بخرم.» متولد ۱۳۶۱ است. خاطراتی از زمان جنگ به یاد دارد: «هر وقت صدای آژیر می شنوم، دست خودم نیست و رنگم مثل گچ می شود. کودکی ما با پناهگاه و سفید و قرمز آژیرها گذشت. پدرم نیروی هوایی کار می کرد. هر بار که به جبهه می رفت، ما را حسابی بغل می کرد. چه شب هایی که گریه و بی قراری ما امان مادرم را برید. هنوز هم گاهی وقت ها خواب آن شب ها را می بینم.»
ظرف ها نشانه داشت
به کیسه ای که خریده اشاره می کند: «دهه ۶۰ جنگ بود اما مردم سعی می کردند، خودشان را شاد نگه دارند. دورریختنی در خانه ها خیلی کم بود. من، مادرم و خاله ام هنوز یک ساک از آن ساک هایی که با پاکت های ساندیس می دوختند، داریم. مادرم با اپل مانتو هم برای خوش کیف دوخته بود. حتی با پوست آدامس و شکلات برای دفترمان کاغذ جلد می ساختیم. هر خانواده فقط همان تعداد ظرف و ظروف توی کابینت داشت، که لازم بود. مواقعی که مهمانی های بزرگ تر مثل عقد، عروسی و ختم بود. همه خانه شان را در اختیار همسایه می گذاشتند. پشت ظرف های هر خانواده با لاک یا یک نشانه، علامت داشت.»
خودی نشان بده، بانو!
بالاخره کتاب موردعلاقه اش را پیدا می کند: «زن ها اهرم پیروزی و دوام انقلاب هستند. برای همین این جور کتاب ها را دوست دارم. از وقتی فهمیدم جنگ اقتصادی شروع شده سعی می کنم، سهمم را ادا کنم. کمتر کالای خارجی می خرم. خودم سبزی و میوه خشک می کنم. رب پختم و طرح ظرف امانتی را در مجتمع محل سکونتمان راه انداخته ام که استقبال شد. درآمد همسرم کمتر شده اما شکر خدا با این کارها هزینه ها را کنترل کرده ام. بس است! آن قدر گفتیم مادرهایمان چه کارها که بلد نبودند، حالا وقت آن است که ما دخترانشان هم خودی نشان بدهیم و ادای وظیفه کنیم.»
جنگ، رنگ و نظارت
دهه ۹۰دهه فشار و جنگ اقتصادی و ازاین جهت، تجربه مشترکی با دوران جنگ تحمیلی است. بااین حال نباید از تفاوت ها غافل بود. لوازم و اقلام کاربردی زندگی مردم مدتی در بازار کمیاب می شود. به دنبال آن قیمت ها بالا می رود. بعد همان اقلام دوباره روانه بازار می شود. این مختصری است از رفتار ناخوشایند دلالان که دولت و مسئولان اقتصادی کشور هم از آن گلایه ها دارند. به مردم توصیه می کنند با خرید مازاد، زمینه برای ایجاد بازار مکاره و سیاه که فقط دلالان از آن سود می برند و فروشنده و خریدار متضرر می شوند، ایجاد نکنند. این کاملا بجا و منطقی است اما همه چیز را نمی توان از مردم مطالبه کرد، این نظر «بهرام محمدی» یک فروشنده مواد صنعتی ویژه رنگ آمیزی و طراحی دکوراسیون داخلی است: «مرداد سال گذشته تا حدود شهریور رنگ در بازار خیلی کم شد. پدرم جمله جالبی دارد که: جنگ بود، رنگ بود. جنگ نیست، رنگ نیست. آن زمان به خصوص در مناطق مرکز و جنوب شهر، بسیاری از خانواده ها، خودشان خانه را رنگ می کردند. رنگ هم به میزان کافی بود اما سال قبل ما واقعا شرمنده مشتری هایمان شدیم.»
نیاز به نظارت داریم
محمدی معتقد است همین مثال کوچک شاید کافی باشد تا وضعیت بازار را بتوان با آن زمان مقایسه کرد: «آن زمان منافق ها از داخل، صدام از جنوب و غرب و دشمنان هم که با تحریم ها از هر طرف فشار می آوردند اما اقلام پرکاربرد و مصرفی روزانه خانوار که جای خود داشت، اقلام کم کاربردتر مانند رنگ هم درست توزیع می شد. نظارت قوی بود. حالا اما متأسفانه نظارت کافی نیست.»
حرفش را می توان به آمارهایی پیوند داد که تأیید می کند تدبیر مسئولان اقتصادی وقت، امنیت غذایی و کالایی ۴۰ میلیون نفر جمعیت دهه ۶۰ کشور را تأمین کرد. طوری که خانواده ها نوسان های عجیب قیمت، تورم ناگهانی و کمیاب شدن اقلام پرمصرف را تجربه نکردند.
تک فرزند نبودیم
محمدی از آرزویش هم می گوید: «کاش بتوانیم دوباره ساده زیستی قبل را به زندگی هایمان برگردانیم. وسوسه بیشتر داشتن و چشم و هم چشمی ما را بیچاره کرده است! من و برادرهایم خیلی شلوغ بودیم. شلوارمان زانو می انداخت و پاره می شد. مادرم برچسب زانویی می خرید و رفو می کرد. خجالت نمی کشیدیم چون همه همین وضع را داشتند حالا جوانان ما می روند و شلواری را به این دلیل گران تر می خرندکه پاره تر است! من عار نمی دانستم لباس برادر بزرگ ترم را بپوشم حالا اما بچه ها برای اتاق خودشان تلویزیون، رایانه و امکانات اختصاصی می خواهند. تک فرزندی فقط یک تصمیم برای داشتن خانواده جمع وجور نیست. چنین تبعاتی هم دارد. پسر من هم این طور بود اما حالا که خدا به او ۲ خواهر دوقلو داده به اندازه قبل انحصارطلب نیست.»
امروز انتقام دیروز
آنچه دهه ۶۰ را نقطه ای عطف و ماندگار کرده فقط خاطرات شیرینش نیست. این دهه بدون تعارف یکی از پرحادثه ترین دهه های نه تنها تاریخ انقلاب که تاریخ کشورمان است. حوادثی که در این دهه رخ داد، چنان است که رهبر معظم انقلاب این دهه را «دهه ای مظلوم» یادکردند و از تلاش دشمن شکست خورده دیروز برای انتقام گرفتن در امروز با شیوه «عوض کردن جای جلاد و شهید» خبر دادند. می توان این طور برداشت کرد رهبری در دیداری که به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۷ با مسئولان و کارگزاران نظام داشتند این دهه را شاخصی برای محک اخلاص و مراقبه انقلابی عنوان کردند: «اگر دیدید یک عمل خیری را در دهه ۶۰ یا ۷۰ انجام می دادید حالا که دهه ۹۰ است، آن را انجام نمی دهید یا رغبت ندارید یا اصلا فراموش کرده اید بدانید که عقب رفته اید.»
شکنجه گرتر؛ پیروزتر!
حوادث دهه ۶۰، حوادث تلخی در تاریخ زندگی آن هایی است که آن ایام را به یاد دارند. برای نسلی که آن زمان کوچک بوده یا به دنیا نیامده هم تصاویر، آمار، فیلم، جراید و مطالب موجود، فرصت خوبی برای درک گزندگی تاریخ آن ایام است. تصاویری که به جرئت می توان تأکید کرد، افراد کم سن و سال و آن هایی که ناراحتی قلبی دارند، بهتر است از تماشایش خودداری کنند. اسناد مصور جنایت گروهک های تروریستی منافقان و مجاهدین خلق چنان واضح، دردناک و گویاست که بی پرده از توحش ایدئولوژیک منافقان، خبر می دهد. منافقانی که با تئوری و کتاب جلو آمدند و کار را به آموزش نظامی و فردیت گرایی سفت وسخت کشاندند. به رهروان خود آموختند؛ «هر کس بیشتر شکنجه کند، پیروز است.»جمله ای معروف که چه خانواده هایی را سیاه پوش نکرد.
فاز اول آغاز شد
مردم ایران دهه ۶۰ درگیر جنگی ظالمانه و نابرابر بود. از یک سو دشمن مهاجم؛ رژیم بعث عراق به کشور حمله کرد. از سویی دیگر دوران حساس و سال های اول انقلابی را می گذراند که هنوز سازوکارها برای پیشبرد اهداف یک نظام در حال اتخاذ و تقویت بود. درست در چنین شرایطی منافقان با طرح نفوذ و اختلافات داخلی جلو آمدند. در مدتی کوتاه به دستور «مسعود رجوی»، فاز اول اقدامات خود را در قالب «بی آینده کردن نظام» آغاز کردند. اقداماتی که در محدوده زمانی ۳۰ خرداد تا تابستان سال ۱۳۶۰ در قالب سلسله ترور شخصیت های انقلابی انجام می شد. حادثه ۶ و ۷ تیر ۱۳۶۰؛ انفجار در مسجد جامع ابوذر و سوءقصد به جان آیت الله خامنه ای و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ایران، شهادت آیت الله شهید بهشتی، باهنر و رجایی و یاران صدیق انقلاب از مصادیق آن بود. ناکامی ترور آیت الله خامنه ای، ۶ تیر سال ۱۳۶۰ در مسجد جامع ابوذر اما به اراده خداوند آینده انقلاب را تضمین کرد.
کودک سوزی در خواب!
با کینه ای که مردم از منافقان به دل گرفتند و هوشیاری پاسداران، بسیاری از خانه های تیمی منافقان لو رفت. برای همین فاز دوم عملیات نظامی منافقان رقم خورد؛ «ترور تنه سرکوبگر» یا همان «زدن سرانگشتان نظام» فازی که قرار بود در قالب درگیری مسلحانه، زخمی کردن و کشتن همچنین تخریب اموال عمومی با هدف ایجاد رعب و وحشت، انجام شود. نیروهای سپاه پاسداران، بسیج و حزب الله را هدف بگیرد. بررسی آمار ترورهای نیمه دوم سال ۶۰ یا همان فاز دوم نظامی حاکی از این است که حدود ۷۵ درصد این ترورها کسبه، شاغلان اصناف مختلف و به تعبیری مردم عادی را هدف قرارداد و ۲۵ درصد نیروهای پاسدار را. توجیهات و اعترافات منافقان درباره اقدامات نظامی شان تأمل برانگیز و روایتی دردناک است. زنده سوزی کودکی ۳ ساله در خواب به نام «سیده فاطمه طالقانی»، ربودن، شکنجه سخت و کشتن یک کفاش به بهانه اینکه همسرش حزب اللهی است یا شکنجه و به شهادت رساندن معلمی بی گناه و مواردی مانند آن چهره این گروه که ۱۷ هزار شهید ترور؛ سندی محکم بر خصم و خشم آن هاست را چنان که باید، نشان داد.
دافعه و جاذبه انقلابی
مسئولانی همچون شهیدان لاجوردی و کچوئی؛ نخستین دادستان انقلاب اسلامی ایران و رییس زندان اوین همچنان که نسبت به طراحان و سرکردگان این گروهک کاملا محکم و مقتدر و منطبق بر دافعه انقلابی بود اما رفتاری مشفقانه و پدرانه با اعضای فریب خورده و بیشتر کم سن و سال دستگیرشده این گروهک داشتند تا به زندگی عادی برگردند. این دلسوزی چنان بود که شهید کچوئی بانام «پدر توابین» معروف شد.
اسناد بی رحمی آنانی که خود را مجاهد خلق می خواندند و برای مردم داغ دل، خلق می کردند در فضای مجازی در دسترس است. داغ هایی که به سخنرانی های شهید لاجوردی در جمع مردم در قالب بیان این جنایت ها رنگ و بوی روضه می داد و صدای گریه مردم از شنیدن گوشه هایی محدود از آن بلند می شد.
ترس از شکنجه شونده ها
تماشای فیلم اعترافات «مهران اصدقی» عضو گروه تروریستی منافقین در ماجرای عملیات مهندسی؛ شکنجه و به شهادت رساندن ۳پاسدار حاکی از آن است که شکنجه ها طوری بوده که عضوی سالم و غیر خون آلود در بدن شکنجه شونده باقی نماند. درحالی که در اوج شکنجه، شکنجه گر دیگری از راه می رسیده و دوستانش را مواخذه می کرده که: «شما بلد نیستید برخورد کنید؛ آن قدر بزنید که از شما بترسند.» شکنجه گرانی که در گزارش ویدئویی ضبط شده که حمام خانه ای را نشان می دهدکه به شکنجه گاه عایق صوت ۳ پاسدار شهید تبدیل شده بود، اسدالله لاجوردی، تکه پارچه هایی را رو به دوربین نشان می دهد که دلالت بر وحشت منافقان از افرادی دارد که شکنجه می شوند با آن پارچه ها، چهره خود را می پوشاندند.
تشنگی در دهه ۶۰
«سیدمحمدبهشتی» عضو پیوسته فرهنگستان هنر هم در مطلبی که بهار سال ۱۳۹۵ به قلم اودر هفته نامه کرگدن چاپ شد، تعابیر جالبی درباره دهه ۶۰ دارد. از حیث زاویه دید جالبش، بخش های کوتاهی از آن را می خوانیم: «دهه ۶۰ معرفه شده و شخصیت پیداکرده است؛ یعنی دهه ۶۰ را می توان مورد خطاب قرارداد. دهه ۶۰ از «ناگاهی» درآمده و «وقتی» شده، از «ناچیزی» درآمده و «چیزی» شده و از «ناکجایی» درآمده و «جایی» شده.» به نظر او جامعه ایران در این دوره ویژگی جالب دیگری هم دارد: «جامعه ایران در دهه ۶۰ کیفیتی از حیات دراماتیک را تجربه کرد.» و دلیل این جمله اینکه: «اشتباه نیست اگر بگوییم جنگ باعث شده بود که جامعه مرگ را در یک قدمی احساس کند. در عین این که شادی ها نیز بسیار عمیق شده بود.» در این نوشته او دهه ۶۰ و جنگ را از زاویه ای جدید وصف می کند: «حیات مدنی در ایران که از دهه ۴۰ به خاطر بی تدبیری در مدیریت کلان دچار فروپاشی شده بود و به سان «جمعیت» متفرقی از افراد بود.» برای جنگ خاصیتی مغناطیسی قائل می شود: «جنگ همچون آهن ربایی شده بود که براده های پراکنده آهن را به دور خودگرد آورده بود و به آن انسجام و انتظامی موقتی بخشیده بود. درواقع «جمعیت» را به «اجتماع» تبدیل کرده بود.»
از میان جملات بهشتی در این نشریه، نکته قابل تأملی هم درباره اقتصاد دهه ۶۰ هست: «در فضای دهه ۶۰ آرایش جامعه به نحوی بود که فاصله فقر و غنا به اندازه امروز نمایان نبود یا بهتر است بگوییم به رخ کشیده نمی شد.» بهشتی مهمترین وجه تمایز دهه ۶۰ با دیگر دوران حیات بعد از انقلاب را هم در یک کلمه خلاصه می کند؛ «تشنگی» و می گوید: «در دهه ۶۰ جامعه ایران در همه عرصه ها تشنه فتح عرصه های نو بود؛ و برای همین به تکاپو و فعالیت افتاده بود.»
باید به فکر بودیم و باشیم
دهه شصتی ها بیشترین سهم از جمعیت کشور را دارند. متولدینی که از یک سو باید به آن ها به عنوان جمعیت جبرانگر سرمایه های انسانی ازدست رفته کشورمان در دوران دفاع مقدس نگاه کرد. از سوی دیگر جوانانی که می توانستند و می توانند با برنامه ریزی و تدبیر لازم موتور مولد تولید و رونق اقتصادی و خودکفایی کشور در شرایط فعلی و فشار تحریم ها باشند. ظرفیت ناب انسانی که اگر در برنامه ریزی و به کارگیری توان آن کوتاهی داشته باشیم، ماییم که مقصریم و مشکل ساز شده ایم و چنین فرصت و نعمتی را قدر ندانسته ایم. جمعیت جوانی که طبیعتا ۳ دهه دیگر اگر آمار تولدها همچنان پایین پیش برود، کشورمان را به یکی از کشورهای پیر دنیا تبدیل می کنند بی آنکه از بهار عمر و جوانی آن درست استفاده شده باشد، به راستی کدام کشور جهان است که چنین فرصتی را از دست دهد؟! این دهه، فقط یک دهه نیست. دهه فرصت تحلیل و برنامه ریزی برای انقلاب است، به شرط شناخت و مطالعه بیشتر درباره آن.
انتهای پیام/
مجله فارس پلاس؛ نعیمه جاویدی: دهه ۶۰ درواقع کیفیت خاصی از زندگی است. ۱۰ سال بیشتر نیست اما چنان برای ما خاطره انگیز شده که گویی از بازه زمانی طولانی تری صحبت می کنیم. دهه ای که این سال ها بیشتر به جنبه خاطره انگیزش اشاره می شود. جریان های سیاسی و اقتصادی آن ایام هم معمولا در مطالب تخصصی و تاریخی- سیاسی مطرح و تحلیل می شود. مطالبی که شاید مخاطبان ویژه خود را دارد و کمتر موردتوجه عموم قرار گیرد.
بااین حال اما این دهه تلفیقی از همه این موارد است؛ شیرینی ها، تلخی ها و خاطرات ماندگار آن. دهه ۶۰ دهه تثبیت انقلاب است. دهه جنگ و مقاومت. ساده زیستی و دل خوشی های کوچک اما عمیق. داغ دل و ترور؛ فتنه ها و آشوبگری نظامی منافقان. عروج بنیان گذار کبیر انقلاب و سپردن سکان رهبری نظام به آیت الله العظمی خامنه ای. البته خاطره شیرین آزادسازی خرمشهر و بازگشت اولین گروه از اسرا سال ۱۳۶۹ به آغوش وطن را هم نباید از قلم انداخت. دهه ۶۰ به تعبیری حساس ترین دوره انقلاب است. دهه ای پرفراز و فرود که برای مرور تلخی هایش شاید بهتر باشد که مرور احوال این دهه را از خاطرات شیرینش آغاز کرد تا بتوان مرور تلخی های دردناکش را تاب آورد. دهه ای که فقط آن هایی که آن را درک کرده اند، می توانند از آنچه در روزهای مقاومت مردم و بلوای دشمنان، بر آنان گذشت، بگویند. برخی معتقدند دهه ۹۰ از جهاتی شبیه دهه ۶۰ است. به نظر می رسد هیچ چیز به اندازه خود تاریخ و مرور دقیق دهه ۶۰ نمی تواند این نظر را بررسی کند.
GPS کاغذی و دانلود از رادیو
برای خیلی ها این دهه با نمادهایی مانند اتاقک های زردرنگ تلفن، صف شیر، دو کانال تلویزیون سیاه وسفید و … مرور می شود. یا سال هایی که تنها راه برای مطلع شدن از اعضای خانواده که دیرکرده بودند، این بود که خود فرد بیاید و از خودش پرس وجو کنیم و خبری از تلفن همراه نبود. نقشه های کاغذی، حکم GPS داشت. خبری از آپلود و دانلود نبود. اگر موسیقی یا آهنگی موردعلاقه بود، صبر می کردند دوباره از رادیو پخش شود و ضبطش می کردند.
حمام های عمومی، زنبیل های پلاستیکی قرمزخرید، برگرداندن شیشه نوشابه و شیر به خواربارفروشی محله و چرخ وفلک هایی که نقش شهربازی سیار را برای بچه ها بازی می کرد و هزار و یک مصداق خاطره آمیز دیگر. بااین حال اما دهه ۶۰ فقط این ها نیست.
گرمابه ها، گرمابه نماند
خاطره رفتن به حمام عمومی، لنگ های سرخ، شامپوهای تخم مرغی زرد و نوشیدن نوشابه خنک بعد از دوش گرفتن مخصوصا در محله های قدیمی شهر، یکی از خاطره انگیزترین خاطرات دهه شصتی هاست. چند سال بعد کم کم حمام به خانه ها آمد و دیگر لازم نبود کسی هفته ای یک بار بقچه زیر بغل بزند و راهی نمره و عمومی گرمابه ها شود. به مرور بازار گرمابه ها سرد شد تاجایی که کمتر می شود اینجاوآنجای شهر، حمام عمومی پیدا کرد. مگر سری به محله هایی بزنی که برو و بیای کارگران شهرستانی یا فصلی، بهانه ای است تا گرمابه دار، خزینه را گرم نگه دارد. حمام هایی که شاید گرمابه-موزه «قبله»؛ معروف به حمام «خانم» بین بازارچه نایب السلطنه و خیابان سیروس به عنوان قدیمی ترین گرمابه تهران، بتواند کمی حال و هوایشان را زنده کند.
همدردی با کودکان
دهه ۶۰ از نگاه کودکان آن دهه و به قول معروف کودکان دیروز، دوره جذابی بود. شعرها، سرودها حتی برنامه های تلویزیونی ویژه کودکان آن دهه با نسل قبل و بعدش بسیار متفاوت است. نسلی که چه درک کودکی اجازه می داد چه نمی داد، در آغوش جنگ به دنیا آمد و کودکی کرد. حتی تا اواسط دهه هفتاد، مزه تلخ جنگ همچنان زیر دندانش بود. بیشتر شخصیت های پویانمایی آن دوره هم فضا را برای این کودکان طوری تداعی می کرد که گویی از دست دادن و دوری از عزیزان، واقعیتی است انکارناپذیر؛ «نل»، «حنا دختری در مزرعه»، «خانواده دکتر ارنست»، «هاچ زنبورعسل»، «پسرشجاع»، «هایدی» و «بچه های کوهستان آلپ».
کی بود، کی بود که پرسید؟!
شعرها و سرودهای ویژه کودکان و نوجوانان هم فضایی کاملا انقلابی، اسلامی و متأثر از جنگ داشت. شعرهایی که با تک بیت یا کلمه های «بازهم مرغ سحر …» یا «دیشب خواب بابامو دیدم دوباره» و مواردی مانند آن در ذهن کودکان دهه ۶۰ حک شد. محتواسازی انقلابی دغدغه پررنگی بود تا جایی که سرودهایی مانند این سرود که تک خوان می گفت: «کی بود، کی بود که پرسید، رو لبهاتون چی دارید؟» و اعضای گروه سرود، بی معطلی و آهنگین پاسخ می دادند: «شکوفه های فریاد؛ شعار جنگ و جهاد» زمزمهٔ راه مدرسه تا خانه بسیاری از دانش آموزان دهه شصتی بود.
ایامی که تقارن هفته دفاع مقدس و بازگشایی مدارس، بازه زمانی عجیبی را برای دانش آموزانش رقم می زد. نیمکت های درسی که خالی می شد. جای همشاگردی هایی که در جبهه یا موشک باران شهید می شدند یک دسته گل با این نوشته ظاهرا پر می کرد اما درواقع بیشتر به چشم می آورد؛ «همشاگردی آسمانی سلام!»
کلاژبرگ به جای موشک
به مرور از نیمه اول دهه ۷۰، با نمایش پویانمایی هایی مانند «فوتبالیست ها»، «زی زی گولو» و مانند آن، حال و هوای برنامه های تلویزیونی شادتر شد. تقریبا در هر خانه یک تلویزیون پیدا می شد و دیگر خبری از شب نشینی همسایه ها در خانهٔ آن همسایه دستش به دهانش می رسید و تلویزیون دار محله نبود. بازی بچه های جنگ زده دهه ۶۰، نرم نرم از ساخت موشک کاغذی، تیله بازی، لاستیک سازی و تیر و کمان به بازی های آرام تری مثل کارت بازی، شانسی فروشی و مسابقه دو و گل کوچک تبدیل شد. نیمکت مدارس به مرور خلوت تر و تعداد نوبت تحصیلی کمتر شد. بچه هایی که با پوکه های خالی و سر فشنگ هایی که از جبهه برایشان یادگاری آورده می شد، کاردستی، جای گل و سرمدادی می ساختند آرام، آرام کلاژ با برگ درختان، ساخت تابلو با هسته میوه ها و حبوبات را مزه مزه می کردند.
خوش شانسی دهه شصتی
کودکان دهه شصت، کودکان خوش شانسی بودند. برخی مجری ها و برنامه سازان تلویزیونی آن دوره به خاطر این بچه ها زندگی در خارج از کشور را رها کردند به ایران آمدند تا برایشان برنامه بسازند. «مرضیه برومند» در یک مصاحبه تلویزیونی باحالی تلخ و شیرین از مرور برنامه سازی در روزهای جنگ می گوید. برای کودکانی برنامه می ساختند که ممکن بود، خانه شان در موشک باران، آوار و خودشان شهید شوند. گاهی باوجود اعلام وضعیت قرمز، همچنان به ضبط برنامه ادامه می دادند و خاطرات کار در آن ایام را فراموش نشدنی عنوان کرد. دهه شصتی ها خوش شانس بودند که سلبریتی شان از جنس «کوکب خانم»، «تصمیم کبری»، «حسین فهمیده» و «ریز علی خواجوی» بود. خبری از شاخ های مجازی و کارهای عجیب، تعمد و سودجویی شان در تزریق ناامیدی و شکاف طبقاتی به ذهن مخاطب نبود. دست کم کودکی هایشان پر از قهرمان های واقعی بود. خوش شانس بودند که اخباری که می شنیدند پر از حماسه و اخلاص بود نه تورم و اختلاس.
کارخانه ها حواسشان بود
صرفه جویی در دهه ۶۰ رایج بود. مردم هنوز با کالاهای مصرفی کم کیفیت و ارزان که ولع مصرف بیشتر و دور انداختن را در آن ها ایجاد کند، آشنا نشده بودند. «محمد مصحفی» در خیابان مولوی پارچه فروشی دارد و می گوید: «مردم آن وقت ها پتوها را هم جلد می کردند(با خنده) پردهٔ خانه ها ساتن، تور و حریر نبود. زمستان و تابستان فرق داشت. راحت دوخته و راحت تر شسته و نصب می شد. این روزها انواع مدل سخت و پرهزینه پرده مد شده است که هزینه نصاب و اتوشویی هم روی دست مردم می گذارد. شغل هایی مثل رفوگری و تعمیرات به مرور کمرنگ شدند. الآن شما یک چینی بندزن در خیابان می بینید؟!خانه ها پر بود از لیوان و استکان ایرانی. بعدها پای بلور چک، فرانسه و ژاپنی به خانه ها باز شد.» چند ثانیه سکوت می کند: «این مراعات ها فقط مربوط به مردم نبود. شرکت های تولیدکننده هم دقت داشتند. شیشه بعضی عسل و مرباها طوری طراحی می شد که از آن بتوان به عنوان یک گلدان یا لیوان استفاده کرد. گاهی داخل بسته بندی ها جایزه بود. الآن تعداد کارخانه هایی که به چنین چیزهایی دقت می کنند، کم است. آن وقت ها هر کس به اندازه توانش به فکر دیگران بود.»
هنوز خوابش را می بینم
«امینه مؤمنی» بانویی است که برای خرید کتاب به یکی از کتاب فروشی های نبش میدان انقلاب آمده. کتابخانه ای که به یک مرکز فروش اقلام تزئینی و فرهنگی شبیه تر است. مؤمنی با انتخاب کیسه ای با طرح ترمه می گوید: «قرار بود کتاب «دختر شینا» را بخرم اما این ها آن قدر زیباست که دلم می خواهد یکی بخرم.» متولد ۱۳۶۱ است. خاطراتی از زمان جنگ به یاد دارد: «هر وقت صدای آژیر می شنوم، دست خودم نیست و رنگم مثل گچ می شود. کودکی ما با پناهگاه و سفید و قرمز آژیرها گذشت. پدرم نیروی هوایی کار می کرد. هر بار که به جبهه می رفت، ما را حسابی بغل می کرد. چه شب هایی که گریه و بی قراری ما امان مادرم را برید. هنوز هم گاهی وقت ها خواب آن شب ها را می بینم.»
ظرف ها نشانه داشت
به کیسه ای که خریده اشاره می کند: «دهه ۶۰ جنگ بود اما مردم سعی می کردند، خودشان را شاد نگه دارند. دورریختنی در خانه ها خیلی کم بود. من، مادرم و خاله ام هنوز یک ساک از آن ساک هایی که با پاکت های ساندیس می دوختند، داریم. مادرم با اپل مانتو هم برای خوش کیف دوخته بود. حتی با پوست آدامس و شکلات برای دفترمان کاغذ جلد می ساختیم. هر خانواده فقط همان تعداد ظرف و ظروف توی کابینت داشت، که لازم بود. مواقعی که مهمانی های بزرگ تر مثل عقد، عروسی و ختم بود. همه خانه شان را در اختیار همسایه می گذاشتند. پشت ظرف های هر خانواده با لاک یا یک نشانه، علامت داشت.»
خودی نشان بده، بانو!
بالاخره کتاب موردعلاقه اش را پیدا می کند: «زن ها اهرم پیروزی و دوام انقلاب هستند. برای همین این جور کتاب ها را دوست دارم. از وقتی فهمیدم جنگ اقتصادی شروع شده سعی می کنم، سهمم را ادا کنم. کمتر کالای خارجی می خرم. خودم سبزی و میوه خشک می کنم. رب پختم و طرح ظرف امانتی را در مجتمع محل سکونتمان راه انداخته ام که استقبال شد. درآمد همسرم کمتر شده اما شکر خدا با این کارها هزینه ها را کنترل کرده ام. بس است! آن قدر گفتیم مادرهایمان چه کارها که بلد نبودند، حالا وقت آن است که ما دخترانشان هم خودی نشان بدهیم و ادای وظیفه کنیم.»
جنگ، رنگ و نظارت
دهه ۹۰دهه فشار و جنگ اقتصادی و ازاین جهت، تجربه مشترکی با دوران جنگ تحمیلی است. بااین حال نباید از تفاوت ها غافل بود. لوازم و اقلام کاربردی زندگی مردم مدتی در بازار کمیاب می شود. به دنبال آن قیمت ها بالا می رود. بعد همان اقلام دوباره روانه بازار می شود. این مختصری است از رفتار ناخوشایند دلالان که دولت و مسئولان اقتصادی کشور هم از آن گلایه ها دارند. به مردم توصیه می کنند با خرید مازاد، زمینه برای ایجاد بازار مکاره و سیاه که فقط دلالان از آن سود می برند و فروشنده و خریدار متضرر می شوند، ایجاد نکنند. این کاملا بجا و منطقی است اما همه چیز را نمی توان از مردم مطالبه کرد، این نظر «بهرام محمدی» یک فروشنده مواد صنعتی ویژه رنگ آمیزی و طراحی دکوراسیون داخلی است: «مرداد سال گذشته تا حدود شهریور رنگ در بازار خیلی کم شد. پدرم جمله جالبی دارد که: جنگ بود، رنگ بود. جنگ نیست، رنگ نیست. آن زمان به خصوص در مناطق مرکز و جنوب شهر، بسیاری از خانواده ها، خودشان خانه را رنگ می کردند. رنگ هم به میزان کافی بود اما سال قبل ما واقعا شرمنده مشتری هایمان شدیم.»
نیاز به نظارت داریم
محمدی معتقد است همین مثال کوچک شاید کافی باشد تا وضعیت بازار را بتوان با آن زمان مقایسه کرد: «آن زمان منافق ها از داخل، صدام از جنوب و غرب و دشمنان هم که با تحریم ها از هر طرف فشار می آوردند اما اقلام پرکاربرد و مصرفی روزانه خانوار که جای خود داشت، اقلام کم کاربردتر مانند رنگ هم درست توزیع می شد. نظارت قوی بود. حالا اما متأسفانه نظارت کافی نیست.»
حرفش را می توان به آمارهایی پیوند داد که تأیید می کند تدبیر مسئولان اقتصادی وقت، امنیت غذایی و کالایی ۴۰ میلیون نفر جمعیت دهه ۶۰ کشور را تأمین کرد. طوری که خانواده ها نوسان های عجیب قیمت، تورم ناگهانی و کمیاب شدن اقلام پرمصرف را تجربه نکردند.
تک فرزند نبودیم
محمدی از آرزویش هم می گوید: «کاش بتوانیم دوباره ساده زیستی قبل را به زندگی هایمان برگردانیم. وسوسه بیشتر داشتن و چشم و هم چشمی ما را بیچاره کرده است! من و برادرهایم خیلی شلوغ بودیم. شلوارمان زانو می انداخت و پاره می شد. مادرم برچسب زانویی می خرید و رفو می کرد. خجالت نمی کشیدیم چون همه همین وضع را داشتند حالا جوانان ما می روند و شلواری را به این دلیل گران تر می خرندکه پاره تر است! من عار نمی دانستم لباس برادر بزرگ ترم را بپوشم حالا اما بچه ها برای اتاق خودشان تلویزیون، رایانه و امکانات اختصاصی می خواهند. تک فرزندی فقط یک تصمیم برای داشتن خانواده جمع وجور نیست. چنین تبعاتی هم دارد. پسر من هم این طور بود اما حالا که خدا به او ۲ خواهر دوقلو داده به اندازه قبل انحصارطلب نیست.»
امروز انتقام دیروز
آنچه دهه ۶۰ را نقطه ای عطف و ماندگار کرده فقط خاطرات شیرینش نیست. این دهه بدون تعارف یکی از پرحادثه ترین دهه های نه تنها تاریخ انقلاب که تاریخ کشورمان است. حوادثی که در این دهه رخ داد، چنان است که رهبر معظم انقلاب این دهه را «دهه ای مظلوم» یادکردند و از تلاش دشمن شکست خورده دیروز برای انتقام گرفتن در امروز با شیوه «عوض کردن جای جلاد و شهید» خبر دادند. می توان این طور برداشت کرد رهبری در دیداری که به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۷ با مسئولان و کارگزاران نظام داشتند این دهه را شاخصی برای محک اخلاص و مراقبه انقلابی عنوان کردند: «اگر دیدید یک عمل خیری را در دهه ۶۰ یا ۷۰ انجام می دادید حالا که دهه ۹۰ است، آن را انجام نمی دهید یا رغبت ندارید یا اصلا فراموش کرده اید بدانید که عقب رفته اید.»
شکنجه گرتر؛ پیروزتر!
حوادث دهه ۶۰، حوادث تلخی در تاریخ زندگی آن هایی است که آن ایام را به یاد دارند. برای نسلی که آن زمان کوچک بوده یا به دنیا نیامده هم تصاویر، آمار، فیلم، جراید و مطالب موجود، فرصت خوبی برای درک گزندگی تاریخ آن ایام است. تصاویری که به جرئت می توان تأکید کرد، افراد کم سن و سال و آن هایی که ناراحتی قلبی دارند، بهتر است از تماشایش خودداری کنند. اسناد مصور جنایت گروهک های تروریستی منافقان و مجاهدین خلق چنان واضح، دردناک و گویاست که بی پرده از توحش ایدئولوژیک منافقان، خبر می دهد. منافقانی که با تئوری و کتاب جلو آمدند و کار را به آموزش نظامی و فردیت گرایی سفت وسخت کشاندند. به رهروان خود آموختند؛ «هر کس بیشتر شکنجه کند، پیروز است.»جمله ای معروف که چه خانواده هایی را سیاه پوش نکرد.
فاز اول آغاز شد
مردم ایران دهه ۶۰ درگیر جنگی ظالمانه و نابرابر بود. از یک سو دشمن مهاجم؛ رژیم بعث عراق به کشور حمله کرد. از سویی دیگر دوران حساس و سال های اول انقلابی را می گذراند که هنوز سازوکارها برای پیشبرد اهداف یک نظام در حال اتخاذ و تقویت بود. درست در چنین شرایطی منافقان با طرح نفوذ و اختلافات داخلی جلو آمدند. در مدتی کوتاه به دستور «مسعود رجوی»، فاز اول اقدامات خود را در قالب «بی آینده کردن نظام» آغاز کردند. اقداماتی که در محدوده زمانی ۳۰ خرداد تا تابستان سال ۱۳۶۰ در قالب سلسله ترور شخصیت های انقلابی انجام می شد. حادثه ۶ و ۷ تیر ۱۳۶۰؛ انفجار در مسجد جامع ابوذر و سوءقصد به جان آیت الله خامنه ای و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ایران، شهادت آیت الله شهید بهشتی، باهنر و رجایی و یاران صدیق انقلاب از مصادیق آن بود. ناکامی ترور آیت الله خامنه ای، ۶ تیر سال ۱۳۶۰ در مسجد جامع ابوذر اما به اراده خداوند آینده انقلاب را تضمین کرد.
کودک سوزی در خواب!
با کینه ای که مردم از منافقان به دل گرفتند و هوشیاری پاسداران، بسیاری از خانه های تیمی منافقان لو رفت. برای همین فاز دوم عملیات نظامی منافقان رقم خورد؛ «ترور تنه سرکوبگر» یا همان «زدن سرانگشتان نظام» فازی که قرار بود در قالب درگیری مسلحانه، زخمی کردن و کشتن همچنین تخریب اموال عمومی با هدف ایجاد رعب و وحشت، انجام شود. نیروهای سپاه پاسداران، بسیج و حزب الله را هدف بگیرد. بررسی آمار ترورهای نیمه دوم سال ۶۰ یا همان فاز دوم نظامی حاکی از این است که حدود ۷۵ درصد این ترورها کسبه، شاغلان اصناف مختلف و به تعبیری مردم عادی را هدف قرارداد و ۲۵ درصد نیروهای پاسدار را. توجیهات و اعترافات منافقان درباره اقدامات نظامی شان تأمل برانگیز و روایتی دردناک است. زنده سوزی کودکی ۳ ساله در خواب به نام «سیده فاطمه طالقانی»، ربودن، شکنجه سخت و کشتن یک کفاش به بهانه اینکه همسرش حزب اللهی است یا شکنجه و به شهادت رساندن معلمی بی گناه و مواردی مانند آن چهره این گروه که ۱۷ هزار شهید ترور؛ سندی محکم بر خصم و خشم آن هاست را چنان که باید، نشان داد.
دافعه و جاذبه انقلابی
مسئولانی همچون شهیدان لاجوردی و کچوئی؛ نخستین دادستان انقلاب اسلامی ایران و رییس زندان اوین همچنان که نسبت به طراحان و سرکردگان این گروهک کاملا محکم و مقتدر و منطبق بر دافعه انقلابی بود اما رفتاری مشفقانه و پدرانه با اعضای فریب خورده و بیشتر کم سن و سال دستگیرشده این گروهک داشتند تا به زندگی عادی برگردند. این دلسوزی چنان بود که شهید کچوئی بانام «پدر توابین» معروف شد.
اسناد بی رحمی آنانی که خود را مجاهد خلق می خواندند و برای مردم داغ دل، خلق می کردند در فضای مجازی در دسترس است. داغ هایی که به سخنرانی های شهید لاجوردی در جمع مردم در قالب بیان این جنایت ها رنگ و بوی روضه می داد و صدای گریه مردم از شنیدن گوشه هایی محدود از آن بلند می شد.
ترس از شکنجه شونده ها
تماشای فیلم اعترافات «مهران اصدقی» عضو گروه تروریستی منافقین در ماجرای عملیات مهندسی؛ شکنجه و به شهادت رساندن ۳پاسدار حاکی از آن است که شکنجه ها طوری بوده که عضوی سالم و غیر خون آلود در بدن شکنجه شونده باقی نماند. درحالی که در اوج شکنجه، شکنجه گر دیگری از راه می رسیده و دوستانش را مواخذه می کرده که: «شما بلد نیستید برخورد کنید؛ آن قدر بزنید که از شما بترسند.» شکنجه گرانی که در گزارش ویدئویی ضبط شده که حمام خانه ای را نشان می دهدکه به شکنجه گاه عایق صوت ۳ پاسدار شهید تبدیل شده بود، اسدالله لاجوردی، تکه پارچه هایی را رو به دوربین نشان می دهد که دلالت بر وحشت منافقان از افرادی دارد که شکنجه می شوند با آن پارچه ها، چهره خود را می پوشاندند.
تشنگی در دهه ۶۰
«سیدمحمدبهشتی» عضو پیوسته فرهنگستان هنر هم در مطلبی که بهار سال ۱۳۹۵ به قلم اودر هفته نامه کرگدن چاپ شد، تعابیر جالبی درباره دهه ۶۰ دارد. از حیث زاویه دید جالبش، بخش های کوتاهی از آن را می خوانیم: «دهه ۶۰ معرفه شده و شخصیت پیداکرده است؛ یعنی دهه ۶۰ را می توان مورد خطاب قرارداد. دهه ۶۰ از «ناگاهی» درآمده و «وقتی» شده، از «ناچیزی» درآمده و «چیزی» شده و از «ناکجایی» درآمده و «جایی» شده.» به نظر او جامعه ایران در این دوره ویژگی جالب دیگری هم دارد: «جامعه ایران در دهه ۶۰ کیفیتی از حیات دراماتیک را تجربه کرد.» و دلیل این جمله اینکه: «اشتباه نیست اگر بگوییم جنگ باعث شده بود که جامعه مرگ را در یک قدمی احساس کند. در عین این که شادی ها نیز بسیار عمیق شده بود.» در این نوشته او دهه ۶۰ و جنگ را از زاویه ای جدید وصف می کند: «حیات مدنی در ایران که از دهه ۴۰ به خاطر بی تدبیری در مدیریت کلان دچار فروپاشی شده بود و به سان «جمعیت» متفرقی از افراد بود.» برای جنگ خاصیتی مغناطیسی قائل می شود: «جنگ همچون آهن ربایی شده بود که براده های پراکنده آهن را به دور خودگرد آورده بود و به آن انسجام و انتظامی موقتی بخشیده بود. درواقع «جمعیت» را به «اجتماع» تبدیل کرده بود.»
از میان جملات بهشتی در این نشریه، نکته قابل تأملی هم درباره اقتصاد دهه ۶۰ هست: «در فضای دهه ۶۰ آرایش جامعه به نحوی بود که فاصله فقر و غنا به اندازه امروز نمایان نبود یا بهتر است بگوییم به رخ کشیده نمی شد.» بهشتی مهمترین وجه تمایز دهه ۶۰ با دیگر دوران حیات بعد از انقلاب را هم در یک کلمه خلاصه می کند؛ «تشنگی» و می گوید: «در دهه ۶۰ جامعه ایران در همه عرصه ها تشنه فتح عرصه های نو بود؛ و برای همین به تکاپو و فعالیت افتاده بود.»
باید به فکر بودیم و باشیم
دهه شصتی ها بیشترین سهم از جمعیت کشور را دارند. متولدینی که از یک سو باید به آن ها به عنوان جمعیت جبرانگر سرمایه های انسانی ازدست رفته کشورمان در دوران دفاع مقدس نگاه کرد. از سوی دیگر جوانانی که می توانستند و می توانند با برنامه ریزی و تدبیر لازم موتور مولد تولید و رونق اقتصادی و خودکفایی کشور در شرایط فعلی و فشار تحریم ها باشند. ظرفیت ناب انسانی که اگر در برنامه ریزی و به کارگیری توان آن کوتاهی داشته باشیم، ماییم که مقصریم و مشکل ساز شده ایم و چنین فرصت و نعمتی را قدر ندانسته ایم. جمعیت جوانی که طبیعتا ۳ دهه دیگر اگر آمار تولدها همچنان پایین پیش برود، کشورمان را به یکی از کشورهای پیر دنیا تبدیل می کنند بی آنکه از بهار عمر و جوانی آن درست استفاده شده باشد، به راستی کدام کشور جهان است که چنین فرصتی را از دست دهد؟! این دهه، فقط یک دهه نیست. دهه فرصت تحلیل و برنامه ریزی برای انقلاب است، به شرط شناخت و مطالعه بیشتر درباره آن.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «ده سالی که به اندازه یک قرن گذشت» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.