هدف انبیا و قرآن این نیست که مردم دست از دنیا بکشند

به گزارش خبرنگار مهر، بهترین راه برای شناختن پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بیانات امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) را از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و در آینه نهج البلاغه بررسی کردیم.
آنچه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۲۷ ایراد کرده اند:
تأسی به رسول الله (ص)
قرآن می فرماید: پیغمبر برای شما اسوه ایست که باید از او پیروی کنید «لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا»؛ یکی از ۱؛ برکات وجود بعضی از انبیا: علاوه بر مقام رسالت، مقام امامتی است که در قرآن به آن اشاره شده «و إذ ابتلی؛ إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما»؛ به مقتضای این مقام، کسانی که اهتمام به امام دارند از گفتار و رفتار او تأسی می کنند. امام معنایش ۲؛ همین است، قدم پیش می گذارد دیگران هم پشت سرش، همه گفتار و رفتارش الگوست.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «و لقد کان فی رسول الله (صلی الله علیه وآله) کاف لک فی الأسوة و دلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها»؛ الگو بودن ۳؛ پیغمبر (صلی الله علیه وآله) برای شما کافیست، زیرا دنیا بسیار نارسا و معیوب است «و کثرة مخازیها و مساویها»؛ زشتی ها و پلیدی هایش چقدر زیاد است «إذ قبضت عنه أطرافها»؛ چیزی از دنیا در اختیار او قرار داده نشد «و وطئت لغیره أکنافها»؛ و اکناف دنیا در اختیار غیر او قرار داشت «و فطم عن رضاعها»؛ مثل بچه ای که از شیر گرفته می شود پیغمبر از دنیا گرفته شد «و زوی عن زخارفها»؛ از زیورهای دنیا دور شد. تا اینجا که «فتأس بنبیک الأطیب الأطهر (صلی الله علیه وآله) فإن فیه أسوة لمن تأسی و عزاء لمن تعزی»؛ اگر می خواهی الگو بگیری، به پیغمبرت تأسی کن «و أحب العباد إلی الله المتأسی بنبیه»؛ کسی نزد خدا محبوبتر است که به پیغمبر (صلی الله علیه وآله) تأسی کند «و المقتص لأثره»؛ و کسی که آثار او را دنبال کند. «قضم الدنیا قضما»؛ به اندازه ضرورت از دنیا استفاده کرد، «و لم یعرها طرفا»؛ حتی گوشه چشمی هم به دنیا نکرد. «عرضت علیه الدنیا فأبی أن یقبلها»؛ جبرئیل به پیغمبر (صلی الله علیه وآله) عرض کرد که کلید گنج های زمین در اختیار شما است، فرمود: من دوست دارم یک روز از نعمت خدا بهره مند شوم و شکر خدا کنم، روز دیگر گرسنه باشم و باز احتیاج خودم را از خدا بخواهم.
صفاتی از پیامبر اکرم (ص)
ما باید به اندازه توان، همت و شرایط زندگی مان از پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیروی کنیم و نحوه زندگی آنها را قله ای در نظر بگیریم و به طرف آن حرکت کنیم. حضرت امیر (علیه السلام) در مورد خصوصیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «و لقد کان (صلی الله علیه و آله) یأکل علی الأرض»؛ روی زمین می نشست و همانجا غذا می خورد «و یجلس جلسة العبد»؛ مانند بردگان می نشست «و یخصف بیده نعله»؛ پیغمبر به جای اینکه کفش نو بخرد یا آن را به دیگری بدهد تا وصله بزند، با دست خودش وصله می زد «و یرقع بیده ثوبه»؛ لباس پاره اش را با دست خودش وصله می زد «و یرکب الحمار العاری»؛ بر الاغ برهنه سوار می شد «و یردف خلفه و یکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر»؛ حضرت به یکی از همسرانش که پرده ای به در خانه آویخته بود که تصویری روی آن بود، فرمودند: «یا فلانة غیبیه عنی»؛ این پرده را از جلوی چشم من دور کن «فإنی إذا نظرت إلیه ذکرت الدنیا و زخارفها»؛ وقتی نگاهم به این پرده می افتد به یاد دنیا و زخارف آن می افتم.
بعد امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید «فأعرض عن الدنیا بقلبه و أمات ذکرها من نفسه»؛ محبت دنیا را از دلش بیرون و یاد آن را از خاطرش دور کرد «و أحب أن تغیب زینتها عن عینه»؛ دوست داشت که حتی زینت های دنیا جلوی چشمش نباشد «لکیلا یتخذ منها ریاشا و لا یعتقدها قرارا و لا یرجو فیها مقاما»؛ مبادا وقتی نگاهش به زینت های دنیا می افتد فکر این باشد که از اینها برای خودش انتخاب کند، و باور کند که دنیا جایگاه خوبی است و بد نیست در آن اقامت کنیم «و کذلک من أبغض شیئا أبغض أن ینظر إلیه و أن یذکر عنده»؛ اگر کسی چیزی را زشت بشمارد و با آن دشمنی داشته باشد، نه می خواهد به آن نگاه کند، نه حتی یادی از آن بکند.
تا اینجا که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «فلینظر ناظر بعقله»؛ کسی می خواهم که با عقل خودش قضاوت و فکر کند «أکرم الله محمدا بذلک أم أهانه»؛ اینکه خدا نعمت هایش را در اختیار پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نگذاشت، برای پیغمبر (صلی الله علیه وآله) اکرام و احترام بود یا اهانت!؟ «فإن قال أهانه فقد کذب و الله العظیم بالإفک العظیم»؛ به خدای بزرگ قسم اگر کسی بگوید خدا می خواهد با این وسیله به پیغمبرش بی احترامی کند دروغ بزرگی به خدا بسته «و إن قال أکرمه»؛ اگر کسی جواب دهد که نه، خدا بی احترامی نکرده است، «فلیعلم»؛ اگر خدا او را به ندادن نعمتهای دنیا اکرام کرده بود، پس به آنهایی که نعمت داده، اهانت کرده است؟ بالاخره آیا نعمت دادن نشانه اکرام است یا اهانت؟ در سوره فجر هم آمده «فأما الإنسان إذا ما ابتلاه ربه فأکرمه و نعمه فیقول ربی أکرمن»؛ وقتی خدا نعمتی به انسان می دهد می گوید: خدا خیلی به من اکرام کرد. ۴؛ اما اگر نعمت را از او بگیرد و روزی اش را تنگ کند، می گوید: من پیش خدا خوار شدم که روزی ام را کم کرد. اصلا اینها ملاک نیست. اینها همه وسیله امتحان است. به هر کس پول می دهند، برای این است که آیا اکرام یتیم می کند، به فقرا رسیدگی می کند یا نه؟ نه اینکه اگر کسی ثروت دارد، پیش خدا عزیز است و آن کسی که ندارد پیش خدا ذلیل.
«خرج من الدنیا خمیصا»؛ پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت در حالی که شکمش گرسنه بود «و ورد الآخرة سلیما»؛ اما با سلامت وارد عالم آخرت شد «لم یضع حجرا علی حجر»؛ سنگی روی سنگ نگذاشت و خانه ای نساخت «حتی مضی لسبیله و أجاب داعی ربه»؛ تا اینکه جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت «فما أعظم منة الله عندنا حین أنعم علینا به سلفا نتبعه و قائدا نطأ عقبه»؛ در اینجا امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: چگونه شکر خدا را به جا آوریم که یک همچون الگویی برای ما قرار داد تا به او تأسی کنیم و پا جای پای او بگذاریم. بعد اشاره می کند که من سعی می کنم مثل پیغمبر باشم «و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها»؛ به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که دیگر خجالت می کشم بدهم وصله کنند.
آن قدر به تعمیرکاری که لباس من را وصله می کرد مراجعه کردم که دیگر به من گفت: هنوز وقت آن نشده که این پیراهن را دور بیاندازی «و لقد قال لی قائل أ لا تنبذها عنک فقلت اغرب عنی فعند الصباح یحمد القوم السری»؛ گفتم از من دور شو به من کاری نداشته باش، صبحگاهان، رهروان شب ستایش می شوند. این ضرب المثلی است در بین اعراب؛ کسانی که شب رو هستند و می خواهند به مقصد بزرگی برسند، شب تا صبح خستگی می کشند و در تاریکی راه سخت را طی می کنند اما وقتی صبح می شود و به مقصد می رسند، خوشحال می شوند و این شب روی خودشان را ستایش می کنند. یعنی بگذار این دنیا بگذرد و وقت پاداش برسد؛ آن وقت می ببینی نتیجه زندگی من کسانی که دل به دنیا نبسته اند چه خواهد شد؟ این نمونه ای است از نگاه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و شاگردش علی (علیه السلام).
طرح و حل مسئله آنچنان که باید!
قرآن با نظر بسیار تحقیرآمیزی به دنیا نگاه می کند، «و ما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور» ۵؛ این چه نگاهی است به زندگی؟ در جای دیگر هم با تأکید می فرماید «اعلموا أنما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد»؛ دنیا ۶؛ اینهاست، خوردن و پول جمع کردن و افتخار کردن به این و آن، به خود بالیدن و فخر فروشی کردن. در اامه می فرماید همه اینها «کمثل غیث أعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما»؛ سراسر دنیا مثل بارانی است که می بارد و گیاه سبز و خرمی از زمین می روید «أعجب الکفار نباته»؛ کسانی که کشاورزی می کنند و دانه ها را زیرزمین می کنند خیلی خوششان می آید «ثم یهیج»؛ بعد این گیاهان رشد می کند و میوه می دهد «فتراه مصفرا»؛ سپس کم کم زرد می شود از آن طراوت و خرمی اثری نمی ماند.
این دنیاست. این بیان قرآن برای چیست؟ یعنی به دنیا بچسبید که چیز ارزشمندی است!؟ پیداست در مقام تحقیر است «و اضرب لهم مثل الحیاة الدنیا کماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض فأصبح هشیما تذروه الریاح» ۷؛ مثل زندگی دنیا همچون آبی است که از آسمان می آید و گیاهی سبز می شود. طولی نمی کشد خار و خاشاک می شود و بادها آن را به اطراف پراکنده می کنند. «و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان»؛ انواع وسایل تأکید در این آیه به کار رفته ۸؛ «لهی الحیوان»، تنها زندگی آخرت، زندگیست. اصلا دنیا را در مقابل آخرت، نمی شود زندگی نامید، و لذا کافر در روز قیامت می گوید «یا لیتنی قدمت لحیاتی»، ۹؛ کاش برای زندگی فکری کرده بودم.
در نهج البلاغه کمتر صفحه ایست که درباره مذمت دنیا، چیزی در آن نباشد. چرا این جوری است؟ یعنی اسلام می خواهد یک مشت درویش مآب صوفی مسلک تربیت کند که دنیا را رها کنند و بروند یک گوشه بنشینند و ذکر بگویند. مگر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و علی (علیه السلام) این گونه بودند؟ مگر علی نخلستان ها به بار نیاورده بود؟ مگر چاه های بسیاری حفر نکرده بود؟ قرآن چه می خواهد بگوید؟
دو نکته مهم
می دانیم هدف انبیا و پیغمبر اسلام و قرآن این نبوده که مردم دست از دنیا بکشند؛ و در گوشه ای دیرنشینی کنند. اسلام این را نمی گوید.
از یک طرف هم بیانات عجیبی وجود دارد که آدم را سوق می دهد به اینکه حتی گوشه چشمی به دنیا نکند، علی (علیه السلام) می گوید: «لم یعرها طرفا»؛ شما باید به پیغمبری تأسی کنید که گوشه چشمی به دنیا نکرد. اصلا گوشه چشمش را هم به دنیا عاریه نداد. چگونه این را حل کنیم؟ باید توجه داشته باشیم که دنیا صرف نظر از روش، رفتار و ارتباطی که ما با آن برقرار می کنیم، مخلوق خداست و هیچ مخلوقی فی حد نفسه زشت و بد نیست «الذی أحسن کل شی ء خلقه» ۱۰؛ مخصوصا در همین نهج البلاغه می فرماید: دنیا تجارت خانه اولیاءالله و مسجد ملائکةالله است. ۱۱؛
چه کسی گفته دنیا بد است؟ جواب این است که این مذمت یا حسن، تابع نظر ماست. اگر ما به دنیا نظر ابزاری کردیم، باور کردیم که وسیله است و بخاطر وسیله بودن سراغش رفتیم؛ اشکالی ندارد. پول دربیاوریم برای اطاعت خدا، برای کمک به بندگان خدا، هیچ عیبی ندارد «من کان یرید حرث الآخرة نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الآخرة من نصیب»؛ اگر کسی هدفش دنیا باشد، اندکی از امور و لذایذ دنیا به او می دهیم، اما بداند «و ما له فی الآخرة من نصیب»؛ هیچ بهره ای در آخرت نخواهد داشت.
«من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم» ۱۲؛ آنهایی که عاشق؛ دنیا هستند یک مقداری از دنیا بهشان می دهیم، «ما نشاء لمن نرید». همه دنیا که بهشان نمی رسد! دنیا محدود است ولی این قطعی است که آنها که فقط هدفشان دنیاست جهنم در انتظارشان است. «ثم جعلنا له جهنم یصلاها مذموما مدحورا»؛ این یک دسته، «و من أراد الآخرة و سعی؛ لها سعیها و هو مؤمن فأولئک کان سعیهم مشکورا» ۱۳؛ اینها هم دسته دیگر هستند.
دسته سوم
ما چه هستیم؟ نه کسی هستیم که همیشه فقط به فکر بندگی خدا باشیم و بگوییم جز اطاعت خدا و رضایت خدا هیچ چیز نمی خواهیم، ما معمولا این گونه نیستیم. آن گونه هم نیستیم که اصلا خدا و قیامت را فراموش کرده باشیم. نمونه اش همین نمازی که می خوانیم، توسلات و توبه هایی که می کنیم. پس ما در واقع گروه سومی هستیم. پس چرا قرآن انسان را دو نوع معرفی کرده یک جا می گوید «من کان یرید حرث الدنیا»؛ و یک جا هم می گوید «من کان یرید حرث الآخرة»؛
تربیت قرآن و دسته سومی ها!
این روش تربیت قرآن است. دو قطب را مشخص می کند مثل کفر و ایمان، تا اشخاص این قله ها را بشناسند. ببینند سمت و سویشان به کدام طرف است. اما گاهی این طرف و گاهی آن طرف، نوسان پیدا می کنند «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا» ۱۴؛ گروهی که؛ گاهی به یاد آخرت می افتند و دوست دارند در آخرت مقام و حور و قصر داشته باشند؛ ولی حریف نفسشان هم نمی شوند که به طور کلی لذت های دنیا را رها کنند؛ تکلیف ما که در این گروه هستیم چیست؟ جواب این است که به دلت نگاه کن.
ببین بیشتر به کدام قطب توجه داری. قرآن معیاری برای ما مشخص کرده می گوید: باید ببینی دلبستگی ات به کدام بیشتر است؟ چون دلبستگی کمی نیست نمی توان نشان داد که آدم بیشتر دلش به این بسته است یا آن. به قول معروف اینها از مقولات کیفی است نه کمی. باید بگردیم فرمولش را پیدا کنیم. بعضی از چیزهای دنیا ضرر اساسی به آخرت نمی زند مثلا ترک مستحبات و انجام مکروهات مستوجب عذاب نمی شود یا به کلی آخرت را نمی سوزاند. «الذین یجتنبون کبائر الإثم… إلا اللمم» ۱۵؛ لغزش های کوچک زودگذری که آدم دنبال؛ نمی کند، یک وقت این چیزهاست؛ یک وقت نه، دلبستگی هایی است، آدم به گناهی عادت می کند که مانع می شود وظایف واجبش را درست انجام بدهد. این خطرناک است.
«قل إن کان آباؤکم و أبناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب إلیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا» ۱۶؛ باید محبت هایتان را بسنجید. ببین محبتت به دنیا بیشتر است یا آخرت؟ دنیا همین پدر و مادر، همسر و فرزند است «تجارة تخشون کسادها»؛ کسب و کار بازار است؛ می خواهم درآمدم روزبه روز بیشتر شود «و مساکن ترضونها»؛ کاخ های زیبا بسازم. ببین اینها را بیشتر دوست داری یا خدا و پیغمبر و جهاد را؟ اگر جایی امر دایر شد که رضایت خدا را به دست بیاوری یا رضایت همسرت را یا یکی از دوستان، ببین کدام را فدای دیگری می کنی. اینجا معلوم می شود چه کاره هستی.
اگر علاقه ات به دنیا بیشتر بود، جز دنیاپرستانی «فتربصوا حتی یأتی الله بأمره»؛ پس منتظر عقوبت خدا باش. قرآن از یک طرف قله اوجی را برای عظمت و کمال انسان معرفی می کند که آن مقام انبیا و اولیا خدا است، یک حضیض هم نشان می دهد؛ ته جهنم. آن هم کسانی هستند که همه چیز را فدای شهوت می کنند، بعد می گوید: خودت را بسنج؛ به کدام نقطه نزدیکتری؟ اوج چه هست؟ آن نقطه ای که پیغمبر رسیده بود «من أبغض شیئا أبغض أن ینظر إلیه و أن یذکر عنده»؛ شما باید به این سمت حرکت کنید، دست کم آنجا که هوس دنیا با تکالیف واجب و حرام اصطکاک پیدا کرد، اگر توانستید توقف پیدا کنید و از هوس بگذرید، رسته اید و الا خطر است.
پی نوشت
۱؛ احزاب، ۲۱.
۲؛ بقره، ۱۲۵.
۳؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص ۲۲۶.
۴؛ فجر، ۱۵.
۵؛ آل عمران، ۱۸۵.
۶؛ حدید، ۲۰.
۷؛ کهف، ۴۵.
۸؛ عنکبوت، ۶۴.
۹؛ فجر، ۲۴.
۱۰؛ سجده، ۷.
۱۱؛ «إن الدنیا… مصلی ملائکة الله و… متجر أولیاء الله»؛ ر. ک: نهج البلاغه، حکمت ۱۳۱، ص ۴۹۳.
۱۲؛ اسرا، ۱۸.
۱۳؛ اسرا، ۱۹.
۱۴؛ توبه، ۱۰۲.
۱۵؛ نجم، ۳۲.
۱۶؛ توبه، ۲۴.
آنچه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان ۱۴۲۷ ایراد کرده اند:
تأسی به رسول الله (ص)
قرآن می فرماید: پیغمبر برای شما اسوه ایست که باید از او پیروی کنید «لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا»؛ یکی از ۱؛ برکات وجود بعضی از انبیا: علاوه بر مقام رسالت، مقام امامتی است که در قرآن به آن اشاره شده «و إذ ابتلی؛ إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما»؛ به مقتضای این مقام، کسانی که اهتمام به امام دارند از گفتار و رفتار او تأسی می کنند. امام معنایش ۲؛ همین است، قدم پیش می گذارد دیگران هم پشت سرش، همه گفتار و رفتارش الگوست.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «و لقد کان فی رسول الله (صلی الله علیه وآله) کاف لک فی الأسوة و دلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها»؛ الگو بودن ۳؛ پیغمبر (صلی الله علیه وآله) برای شما کافیست، زیرا دنیا بسیار نارسا و معیوب است «و کثرة مخازیها و مساویها»؛ زشتی ها و پلیدی هایش چقدر زیاد است «إذ قبضت عنه أطرافها»؛ چیزی از دنیا در اختیار او قرار داده نشد «و وطئت لغیره أکنافها»؛ و اکناف دنیا در اختیار غیر او قرار داشت «و فطم عن رضاعها»؛ مثل بچه ای که از شیر گرفته می شود پیغمبر از دنیا گرفته شد «و زوی عن زخارفها»؛ از زیورهای دنیا دور شد. تا اینجا که «فتأس بنبیک الأطیب الأطهر (صلی الله علیه وآله) فإن فیه أسوة لمن تأسی و عزاء لمن تعزی»؛ اگر می خواهی الگو بگیری، به پیغمبرت تأسی کن «و أحب العباد إلی الله المتأسی بنبیه»؛ کسی نزد خدا محبوبتر است که به پیغمبر (صلی الله علیه وآله) تأسی کند «و المقتص لأثره»؛ و کسی که آثار او را دنبال کند. «قضم الدنیا قضما»؛ به اندازه ضرورت از دنیا استفاده کرد، «و لم یعرها طرفا»؛ حتی گوشه چشمی هم به دنیا نکرد. «عرضت علیه الدنیا فأبی أن یقبلها»؛ جبرئیل به پیغمبر (صلی الله علیه وآله) عرض کرد که کلید گنج های زمین در اختیار شما است، فرمود: من دوست دارم یک روز از نعمت خدا بهره مند شوم و شکر خدا کنم، روز دیگر گرسنه باشم و باز احتیاج خودم را از خدا بخواهم.
صفاتی از پیامبر اکرم (ص)
ما باید به اندازه توان، همت و شرایط زندگی مان از پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیروی کنیم و نحوه زندگی آنها را قله ای در نظر بگیریم و به طرف آن حرکت کنیم. حضرت امیر (علیه السلام) در مورد خصوصیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «و لقد کان (صلی الله علیه و آله) یأکل علی الأرض»؛ روی زمین می نشست و همانجا غذا می خورد «و یجلس جلسة العبد»؛ مانند بردگان می نشست «و یخصف بیده نعله»؛ پیغمبر به جای اینکه کفش نو بخرد یا آن را به دیگری بدهد تا وصله بزند، با دست خودش وصله می زد «و یرقع بیده ثوبه»؛ لباس پاره اش را با دست خودش وصله می زد «و یرکب الحمار العاری»؛ بر الاغ برهنه سوار می شد «و یردف خلفه و یکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر»؛ حضرت به یکی از همسرانش که پرده ای به در خانه آویخته بود که تصویری روی آن بود، فرمودند: «یا فلانة غیبیه عنی»؛ این پرده را از جلوی چشم من دور کن «فإنی إذا نظرت إلیه ذکرت الدنیا و زخارفها»؛ وقتی نگاهم به این پرده می افتد به یاد دنیا و زخارف آن می افتم.
بعد امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید «فأعرض عن الدنیا بقلبه و أمات ذکرها من نفسه»؛ محبت دنیا را از دلش بیرون و یاد آن را از خاطرش دور کرد «و أحب أن تغیب زینتها عن عینه»؛ دوست داشت که حتی زینت های دنیا جلوی چشمش نباشد «لکیلا یتخذ منها ریاشا و لا یعتقدها قرارا و لا یرجو فیها مقاما»؛ مبادا وقتی نگاهش به زینت های دنیا می افتد فکر این باشد که از اینها برای خودش انتخاب کند، و باور کند که دنیا جایگاه خوبی است و بد نیست در آن اقامت کنیم «و کذلک من أبغض شیئا أبغض أن ینظر إلیه و أن یذکر عنده»؛ اگر کسی چیزی را زشت بشمارد و با آن دشمنی داشته باشد، نه می خواهد به آن نگاه کند، نه حتی یادی از آن بکند.
تا اینجا که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «فلینظر ناظر بعقله»؛ کسی می خواهم که با عقل خودش قضاوت و فکر کند «أکرم الله محمدا بذلک أم أهانه»؛ اینکه خدا نعمت هایش را در اختیار پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نگذاشت، برای پیغمبر (صلی الله علیه وآله) اکرام و احترام بود یا اهانت!؟ «فإن قال أهانه فقد کذب و الله العظیم بالإفک العظیم»؛ به خدای بزرگ قسم اگر کسی بگوید خدا می خواهد با این وسیله به پیغمبرش بی احترامی کند دروغ بزرگی به خدا بسته «و إن قال أکرمه»؛ اگر کسی جواب دهد که نه، خدا بی احترامی نکرده است، «فلیعلم»؛ اگر خدا او را به ندادن نعمتهای دنیا اکرام کرده بود، پس به آنهایی که نعمت داده، اهانت کرده است؟ بالاخره آیا نعمت دادن نشانه اکرام است یا اهانت؟ در سوره فجر هم آمده «فأما الإنسان إذا ما ابتلاه ربه فأکرمه و نعمه فیقول ربی أکرمن»؛ وقتی خدا نعمتی به انسان می دهد می گوید: خدا خیلی به من اکرام کرد. ۴؛ اما اگر نعمت را از او بگیرد و روزی اش را تنگ کند، می گوید: من پیش خدا خوار شدم که روزی ام را کم کرد. اصلا اینها ملاک نیست. اینها همه وسیله امتحان است. به هر کس پول می دهند، برای این است که آیا اکرام یتیم می کند، به فقرا رسیدگی می کند یا نه؟ نه اینکه اگر کسی ثروت دارد، پیش خدا عزیز است و آن کسی که ندارد پیش خدا ذلیل.
«خرج من الدنیا خمیصا»؛ پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت در حالی که شکمش گرسنه بود «و ورد الآخرة سلیما»؛ اما با سلامت وارد عالم آخرت شد «لم یضع حجرا علی حجر»؛ سنگی روی سنگ نگذاشت و خانه ای نساخت «حتی مضی لسبیله و أجاب داعی ربه»؛ تا اینکه جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت «فما أعظم منة الله عندنا حین أنعم علینا به سلفا نتبعه و قائدا نطأ عقبه»؛ در اینجا امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: چگونه شکر خدا را به جا آوریم که یک همچون الگویی برای ما قرار داد تا به او تأسی کنیم و پا جای پای او بگذاریم. بعد اشاره می کند که من سعی می کنم مثل پیغمبر باشم «و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها»؛ به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم که دیگر خجالت می کشم بدهم وصله کنند.
آن قدر به تعمیرکاری که لباس من را وصله می کرد مراجعه کردم که دیگر به من گفت: هنوز وقت آن نشده که این پیراهن را دور بیاندازی «و لقد قال لی قائل أ لا تنبذها عنک فقلت اغرب عنی فعند الصباح یحمد القوم السری»؛ گفتم از من دور شو به من کاری نداشته باش، صبحگاهان، رهروان شب ستایش می شوند. این ضرب المثلی است در بین اعراب؛ کسانی که شب رو هستند و می خواهند به مقصد بزرگی برسند، شب تا صبح خستگی می کشند و در تاریکی راه سخت را طی می کنند اما وقتی صبح می شود و به مقصد می رسند، خوشحال می شوند و این شب روی خودشان را ستایش می کنند. یعنی بگذار این دنیا بگذرد و وقت پاداش برسد؛ آن وقت می ببینی نتیجه زندگی من کسانی که دل به دنیا نبسته اند چه خواهد شد؟ این نمونه ای است از نگاه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و شاگردش علی (علیه السلام).
طرح و حل مسئله آنچنان که باید!
قرآن با نظر بسیار تحقیرآمیزی به دنیا نگاه می کند، «و ما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور» ۵؛ این چه نگاهی است به زندگی؟ در جای دیگر هم با تأکید می فرماید «اعلموا أنما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد»؛ دنیا ۶؛ اینهاست، خوردن و پول جمع کردن و افتخار کردن به این و آن، به خود بالیدن و فخر فروشی کردن. در اامه می فرماید همه اینها «کمثل غیث أعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما»؛ سراسر دنیا مثل بارانی است که می بارد و گیاه سبز و خرمی از زمین می روید «أعجب الکفار نباته»؛ کسانی که کشاورزی می کنند و دانه ها را زیرزمین می کنند خیلی خوششان می آید «ثم یهیج»؛ بعد این گیاهان رشد می کند و میوه می دهد «فتراه مصفرا»؛ سپس کم کم زرد می شود از آن طراوت و خرمی اثری نمی ماند.
این دنیاست. این بیان قرآن برای چیست؟ یعنی به دنیا بچسبید که چیز ارزشمندی است!؟ پیداست در مقام تحقیر است «و اضرب لهم مثل الحیاة الدنیا کماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض فأصبح هشیما تذروه الریاح» ۷؛ مثل زندگی دنیا همچون آبی است که از آسمان می آید و گیاهی سبز می شود. طولی نمی کشد خار و خاشاک می شود و بادها آن را به اطراف پراکنده می کنند. «و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان»؛ انواع وسایل تأکید در این آیه به کار رفته ۸؛ «لهی الحیوان»، تنها زندگی آخرت، زندگیست. اصلا دنیا را در مقابل آخرت، نمی شود زندگی نامید، و لذا کافر در روز قیامت می گوید «یا لیتنی قدمت لحیاتی»، ۹؛ کاش برای زندگی فکری کرده بودم.
در نهج البلاغه کمتر صفحه ایست که درباره مذمت دنیا، چیزی در آن نباشد. چرا این جوری است؟ یعنی اسلام می خواهد یک مشت درویش مآب صوفی مسلک تربیت کند که دنیا را رها کنند و بروند یک گوشه بنشینند و ذکر بگویند. مگر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و علی (علیه السلام) این گونه بودند؟ مگر علی نخلستان ها به بار نیاورده بود؟ مگر چاه های بسیاری حفر نکرده بود؟ قرآن چه می خواهد بگوید؟
دو نکته مهم
می دانیم هدف انبیا و پیغمبر اسلام و قرآن این نبوده که مردم دست از دنیا بکشند؛ و در گوشه ای دیرنشینی کنند. اسلام این را نمی گوید.
از یک طرف هم بیانات عجیبی وجود دارد که آدم را سوق می دهد به اینکه حتی گوشه چشمی به دنیا نکند، علی (علیه السلام) می گوید: «لم یعرها طرفا»؛ شما باید به پیغمبری تأسی کنید که گوشه چشمی به دنیا نکرد. اصلا گوشه چشمش را هم به دنیا عاریه نداد. چگونه این را حل کنیم؟ باید توجه داشته باشیم که دنیا صرف نظر از روش، رفتار و ارتباطی که ما با آن برقرار می کنیم، مخلوق خداست و هیچ مخلوقی فی حد نفسه زشت و بد نیست «الذی أحسن کل شی ء خلقه» ۱۰؛ مخصوصا در همین نهج البلاغه می فرماید: دنیا تجارت خانه اولیاءالله و مسجد ملائکةالله است. ۱۱؛
چه کسی گفته دنیا بد است؟ جواب این است که این مذمت یا حسن، تابع نظر ماست. اگر ما به دنیا نظر ابزاری کردیم، باور کردیم که وسیله است و بخاطر وسیله بودن سراغش رفتیم؛ اشکالی ندارد. پول دربیاوریم برای اطاعت خدا، برای کمک به بندگان خدا، هیچ عیبی ندارد «من کان یرید حرث الآخرة نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الآخرة من نصیب»؛ اگر کسی هدفش دنیا باشد، اندکی از امور و لذایذ دنیا به او می دهیم، اما بداند «و ما له فی الآخرة من نصیب»؛ هیچ بهره ای در آخرت نخواهد داشت.
«من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم» ۱۲؛ آنهایی که عاشق؛ دنیا هستند یک مقداری از دنیا بهشان می دهیم، «ما نشاء لمن نرید». همه دنیا که بهشان نمی رسد! دنیا محدود است ولی این قطعی است که آنها که فقط هدفشان دنیاست جهنم در انتظارشان است. «ثم جعلنا له جهنم یصلاها مذموما مدحورا»؛ این یک دسته، «و من أراد الآخرة و سعی؛ لها سعیها و هو مؤمن فأولئک کان سعیهم مشکورا» ۱۳؛ اینها هم دسته دیگر هستند.
دسته سوم
ما چه هستیم؟ نه کسی هستیم که همیشه فقط به فکر بندگی خدا باشیم و بگوییم جز اطاعت خدا و رضایت خدا هیچ چیز نمی خواهیم، ما معمولا این گونه نیستیم. آن گونه هم نیستیم که اصلا خدا و قیامت را فراموش کرده باشیم. نمونه اش همین نمازی که می خوانیم، توسلات و توبه هایی که می کنیم. پس ما در واقع گروه سومی هستیم. پس چرا قرآن انسان را دو نوع معرفی کرده یک جا می گوید «من کان یرید حرث الدنیا»؛ و یک جا هم می گوید «من کان یرید حرث الآخرة»؛
تربیت قرآن و دسته سومی ها!
این روش تربیت قرآن است. دو قطب را مشخص می کند مثل کفر و ایمان، تا اشخاص این قله ها را بشناسند. ببینند سمت و سویشان به کدام طرف است. اما گاهی این طرف و گاهی آن طرف، نوسان پیدا می کنند «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا» ۱۴؛ گروهی که؛ گاهی به یاد آخرت می افتند و دوست دارند در آخرت مقام و حور و قصر داشته باشند؛ ولی حریف نفسشان هم نمی شوند که به طور کلی لذت های دنیا را رها کنند؛ تکلیف ما که در این گروه هستیم چیست؟ جواب این است که به دلت نگاه کن.
ببین بیشتر به کدام قطب توجه داری. قرآن معیاری برای ما مشخص کرده می گوید: باید ببینی دلبستگی ات به کدام بیشتر است؟ چون دلبستگی کمی نیست نمی توان نشان داد که آدم بیشتر دلش به این بسته است یا آن. به قول معروف اینها از مقولات کیفی است نه کمی. باید بگردیم فرمولش را پیدا کنیم. بعضی از چیزهای دنیا ضرر اساسی به آخرت نمی زند مثلا ترک مستحبات و انجام مکروهات مستوجب عذاب نمی شود یا به کلی آخرت را نمی سوزاند. «الذین یجتنبون کبائر الإثم… إلا اللمم» ۱۵؛ لغزش های کوچک زودگذری که آدم دنبال؛ نمی کند، یک وقت این چیزهاست؛ یک وقت نه، دلبستگی هایی است، آدم به گناهی عادت می کند که مانع می شود وظایف واجبش را درست انجام بدهد. این خطرناک است.
«قل إن کان آباؤکم و أبناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب إلیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا» ۱۶؛ باید محبت هایتان را بسنجید. ببین محبتت به دنیا بیشتر است یا آخرت؟ دنیا همین پدر و مادر، همسر و فرزند است «تجارة تخشون کسادها»؛ کسب و کار بازار است؛ می خواهم درآمدم روزبه روز بیشتر شود «و مساکن ترضونها»؛ کاخ های زیبا بسازم. ببین اینها را بیشتر دوست داری یا خدا و پیغمبر و جهاد را؟ اگر جایی امر دایر شد که رضایت خدا را به دست بیاوری یا رضایت همسرت را یا یکی از دوستان، ببین کدام را فدای دیگری می کنی. اینجا معلوم می شود چه کاره هستی.
اگر علاقه ات به دنیا بیشتر بود، جز دنیاپرستانی «فتربصوا حتی یأتی الله بأمره»؛ پس منتظر عقوبت خدا باش. قرآن از یک طرف قله اوجی را برای عظمت و کمال انسان معرفی می کند که آن مقام انبیا و اولیا خدا است، یک حضیض هم نشان می دهد؛ ته جهنم. آن هم کسانی هستند که همه چیز را فدای شهوت می کنند، بعد می گوید: خودت را بسنج؛ به کدام نقطه نزدیکتری؟ اوج چه هست؟ آن نقطه ای که پیغمبر رسیده بود «من أبغض شیئا أبغض أن ینظر إلیه و أن یذکر عنده»؛ شما باید به این سمت حرکت کنید، دست کم آنجا که هوس دنیا با تکالیف واجب و حرام اصطکاک پیدا کرد، اگر توانستید توقف پیدا کنید و از هوس بگذرید، رسته اید و الا خطر است.
پی نوشت
۱؛ احزاب، ۲۱.
۲؛ بقره، ۱۲۵.
۳؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰، ص ۲۲۶.
۴؛ فجر، ۱۵.
۵؛ آل عمران، ۱۸۵.
۶؛ حدید، ۲۰.
۷؛ کهف، ۴۵.
۸؛ عنکبوت، ۶۴.
۹؛ فجر، ۲۴.
۱۰؛ سجده، ۷.
۱۱؛ «إن الدنیا… مصلی ملائکة الله و… متجر أولیاء الله»؛ ر. ک: نهج البلاغه، حکمت ۱۳۱، ص ۴۹۳.
۱۲؛ اسرا، ۱۸.
۱۳؛ اسرا، ۱۹.
۱۴؛ توبه، ۱۰۲.
۱۵؛ نجم، ۳۲.
۱۶؛ توبه، ۲۴.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «هدف انبیا و قرآن این نیست که مردم دست از دنیا بکشند» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.