<a href="/fa/dashboard/ امامت" class="text info">شبکه امامت</a> و <a href="/fa/dashboard/ امارت" class="text info">شبکه امارت</a>؛<span class="text danger">دو</span> بازوی مدیریتی ولی جامعه

به گزارش خبرنگار مهر، سومین جلسه از سلسله نشست های «نظام فکری اندیشمندان انقلاب اسلامی» در قم برگزار شد. در این نشست، حجت الاسلام سیدصمصام الدین قوامی به تشریح «نظریه مدیریتی امامین انقلاب» پرداخت. در ادامه ی گزیده ای از سخنان ایشان در این نشست می آید:
مقصود از نظریه ی مدیریتی
مقصود ما از «نظریه» مجموعه ای از مفاهیم نظام یافته است که یک واقعیت قطعی را بیان می کند. مفاهیم نظام نیافته و گسیخته، نظریه نیست. یعنی هر چه می گوئیم و هر کلمه ای که به کار می بریم، باید مثل پازل در یک منظومه انسجام یابد تا یک نظریه حساب بشود. مثلا هر یک از مفاهیم مدیریت، امامت، انقلاب و… جایگاه هر یک در این منظومه مشخص باشد و ارتباطشان با بقیه ی اجزا هم مشخص باشد. مبنا و بناء هم مشخص باشد.
در مدیریت، نظریات متعددی مطرح است. مثلا شهید مطهری مستند به آیات اول سوره نساء «نظریه ی رشد» را به عنوان نظریه ی مدیریت اسلامی مطرح کرده است. یعنی یک مدیر باید رشید باشد تا بتوانید بودجه های کلانی در اختیارش بگذارید، نیروهای انسانی فراوانی را و امکانات زیادی را در اختیارش بگذارید. اگر رشید نباشد، اموال شما را که قیام شماست، نابود می کند.
مدیر تراز از نظر قرآن
ابتدا نگاهی به ویژگی های مدیر تراز از منظر قرآن کریم داشته باشیم؛ خداوند در آیه ۷۳ سوره مبارکه انبیا می فرماید: «و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بأیاتنا یوقنون»؛ ما از میان مردم، گروهی را به عنوان ائمه، پیش تازان، پیش رانان و پیش گامان قرار دادیم که ویژگی هایی داشتند:
یک: «یهدون بأمرنا»،، وظیفه اصلی یک مدیر، هدایت است؛ اما نه به سلیقه ی خودش، بلکه «بأمرنا» یعنی به دستور ما، به قانون ما، نقشه ما.
دو: «لما صبروا» یک امام باید اهل مقاومت و صبر باشد. با ناملائمات از میدان در نرود؛ مسائل او را حل نکنند، بلکه او مسائل را حل کند. صبر در اینجا به معنای «مقاومت» است؛ که آسیب ها، اذیت ها و چالش ها در راه مدیریت را بتواند پشت سر بگذارد.
سه: «و کانوا بآیاتنا یوقنون»، به آیات ما هم یقین دارند که همه ی قدرت از ماست؛ عزت از ماست؛ مدیریت از ماست؛ ربوبیت از ماست؛ با این سه ویژگی است که کسی امام جامعه ی اسلامی می شود. اگر این ویژگی ها جمع بشود، مدیریت، مدیریت الهی می شود و از قدرت الهی بهره مند می شود و به اهداف الهی هم می رسد.
تا همینجا وقتی مروری بر سیره ی رفتاری و شخصیتی دو امام انقلاب بکنیم، معلوم می شود که هر دو امام، واقعا هر سه ویژگی را داشته و دارند. هادی بودند و جامعه را به قیام وا داشتند و از حضیض عقب ماندگی رساندند به اوج عزت. هر دو جدا اهل صبر و مقاومت و استقامت بودند. تمام عمرشان صبر بوده، و هر دو حقیقتا اهل یقین بودند. همیشه دست قدرت خدا را در این انقلاب می دیدند.
با بررسی ها و تأملات به این نتیجه رسیدیم که هر دو امام انقلاب یک سبک و شیوه ی مدیریتی دارند. البته حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) این امتیاز را دارند که سیره و اندیشه و شخصیت حضرت امام خمینی (قدس سره) را هم نصب العین دارند و از آن بهره ها برده اند؛ اما حضرت امام (ره)، امام پیشین نداشتند. به همین دلیل است که امام حاضر، یک الگوی تمام عیار از مدیریت اسلامی را به نمایش گذاشته است. پس همانطور که رهبر معظم انقلاب در تحلیل سیره ی امامان (علیهم السلام) فرمودند «یک امام دویست وپنجاه ساله» بوده است، اینجا هم می گوئیم یک امام هشتاد ساله است.
در تمثیل، جریان حرکت انقلاب اسلامی مثل یک قطار است که در دو خط همزمان دارد حرکت می کند؛ حضرت امام (ره) ریل گذاری کرد و رهبر معظم انقلاب در همان ریل در حال حرکت بوده است و اینکه انقلاب اسلامی پس از ۴۲ سال و با وجود انواع مخالفت ها و دشمنی ها و مشکلات، همچنان در مسیر خود باقی مانده، به دلیل این فرایند است. اگر غیر از این بود، قطار انقلاب نمی توانست به حرکت مستقیم خود ادامه دهد و آن آرمان ها و ارزش ها و اهداف را حفظ کند و به بیراهه می رفت و شکست می خورد.
ولایت بر مبنای امامت و امارت
عنوانی که برای نظریه ی مدیریتی امامین انقلاب برگزیده ایم «نظریه ی ولایت بر مبنای امامت و امارت» است. «ولایت» به معنای حکومت و حاکمیت است. یک ولی ولایت از جانب خداوند به او اعطا شده، جامعه را مدیریت می کند؛ و این ولایت، از طریق امامت و امارت است.
این ولایت از خدا شروع می شود، بعد رسول است سپس أئمه ی هدی (علیهم السلام) هستند؛ تا اینکه ولایت به ولی فقیه می رسد. البته در عالم ولایت شیطان هم هست که قرآن صریحا به آن اشاره شده «هو ولیهم» شیطان، ولی بعضی از انسان ها است. (نحل ،۶۳) همچنانکه ولایت طاغوت هست: «أولیاؤهم الطاغوت» (۲۵۷ بقره). اما ولایت فقیه، از ولایت الله سرچشمه می گیرد. این ولایت بر مبنای دو کلمه ی طیبه در متن جامعه جریان می یابد: «امامت» و «امارت». هریک از این دو، یک شبکه هستند. هم در ده سالی که امام (ره) مدیریت کردند و هم در سی و دو سالی که رهبر معظم انقلاب تا امروز مدیریت کرده اند، بر همین مبنا بوده است.
«امامت» و «امارت»، مثل تاروپودی هستند که «ولایت» آنها را انسجام می دهد. چرا که این هر دو، شؤون ولایت هستند. همچنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام، مالک اشتر را که به مصر می فرستد، دو وظیفه ی امامت و امارت را بر دوش ایشان می گذارد. این امر با دقت در فرازهای عهد مالک اشتر قابل اثبات است. پس هر دو امام انقلاب، یک شبکه ی امامت و یک شبکه ی ولایت دارند.
شبکه ی امامت: جمعه و جماعت و نمایندگی ها بر مبنای عدل و علم
خطبه ی نمازجمعه، نماد حاکمیت اسلام و منبر، رسانه و تریبون رسمی حکومت اسلامی است. پیامبراعظم (صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) خود مستقیما خطیب نمازجمعه بودند. حضرت امام خمینی (ره) امامت جمعه را به آیت الله طالقانی و آیت الله خامنه ای واگذار کرد و رهبر معظم انقلاب نیز علاوه بر دیگران، خودشان هم هنوز امام جمعه هستند. پس اولین مظهر امامت، در نمازجمعه است و در مرتبه ی بعدی، جماعت و سپس نمایندگی های ولی فقیه است. اینها باید در یک شبکه باشند. یک شبکه ی وسیع که در همه جا گسترده است. کمتر جایی در دنیا اینگونه شبکه سازی صورت گرفته است. این کیاست و فطانت است. چرا که انقلاب اسلامی از درون حوزه ی علمیه جوشیده و برخاسته است و روحانیت باید در تاروپود این کشور حضور داشته باشد تا خط انقلاب حفظ شود. یک شبکه ی نظام مند، هدف مند، روش مند و منسجم. «لکل قوم هاد» هر جا که یک جمعی هست، یک شمعی می خواهد تا نور ولایت در آنجا روشن بماند. بدون امام این ولایت جریان نخواهد یافت. مثل انگشتری خواهد بود که نگین نداشته باشد.
البته این شبکه «بر مبنای عدل و علم» گسترده می شود. این دو کلیدواژه بسیار پرمحتوا هستند.«علم» برای هدایت لازم است و «عدل» برای نفوذ در قلب ها. این دو، مؤلفه های اساسی شکل دهنده ی «رهبری» هستند که در همه ی تاریخ و جهان، رهبرها با این دو مؤلفه جامعه را رهبری کرده اند.
دانش شبکه ی امامت «فقه» است. به تعبیر دیگر علم فقه در واقع علم مدیریت امام جامعه است. چرا که فقه، دانش کاربست معارف اسلامی است. همانطور که یک طلبه نمی تواند –مثلا- جراحی کند یا به تخصص های دیگر ورود کند، یک غیرطلبه که در دانش امامت جامعه (علم فقه) تخصص کافی ندارد، ولو مدیر و مدبر و عادل هم باشد، نمی تواند مسئولیت امامت را به دوش بکشد. بنابراین امامت، در واقع شعبه ای از مدیریت اسلامی است که شرایطی ویژه دارد.
عدل هم بر سه پایه استوار است: عفت، شجاعت و حکمت؛ که شرح این سه در مباحث اخلاقی حکماء مطرح شده است. عفت حدوسط قوه ی شهویه، شجاعت حدوسط قوه ی غضبیه و حکمت حدوسط قوه ی عاقله است. جمع این سه، «عدالت» را محقق می کند و هر یک از این سه در شبکه ی امام ضروری هستند. مؤمن با مدیریت نفس خویش، عقل را بر ممکلت وجودش حاکم کرده و ملکه ی عدالت را در وجودش محقق می کند.
خدمت در این شبکه، از یک جهت انتصابی است و از جهت دیگر انتخابی. از طرفی شأنیت و حق امامت فقط از سوی ولی قابل اعطا می باشد؛ پس انتصابی است. اما از سوی دیگر تا مردم کسی را نپذیرند، او امکان هدایت مردم را پیدا نمی کند؛ پس انتخابی است. همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام به دلیل انتخاب نشدن از مردم، ۲۵ سال از هدایت جامعه برکنار بودند. چون این مردم هستند که امام را از خانه بیرون می آورند و طوع امامت او را می پذیرند.
البته اینکه گفته شد ائمه ی جمعه و جماعت و نمایندگی ها همگی در حیطه ی مسئولیت خودشان امام جامعه اند، مسلما به معنای عصمت و خطاناپذیری آن ها نیست. بله ممکن است معدود عنصرهای ناشایستی هم در میان آنها باشد، اما نکته ی مهم اینست که جریان غالب این شبکه سلامت دارد. نمونه ی این را در شبکه ی امامت امام هادی (علیه السلام) هم داشته ایم؛ در حدی که حضرت دستور اعدام او را دادند! اما آیا وجود چنین عنصری به کلیت شبکه آسیب زد؟ مسلما خیر. لذا با حذف عناصر آلوده، این شبکه پیوسته ترمیم می شود. گاهی این شبکه آنقدر منسجم که است که این عناصر آلوده نیاز به عزل هم ندارند، بلکه خود به خود حذف و منعزل می شوند. البته تا زمانی که آن شخص در آن موقعیت است، به دلیل جایگاه حقوقی اش باید تبعیت شود، اما طبیعتا امکان نقد او وجود دارد. همچنانکه مردم می توانند به نهادها و مسئولان بالاتر اطلاع دهند و دیدگاه خود را منتقل کنند تا تصمیم گیری شود.
شبکه ی امارت: کارگزاران لشکری و کشوری بر مبنای تخصص و تعهد
«شبکه ی امارت» مسیر دوم جریان ولایت است. این غیر از «عمارت» به معنای عمران و آبادانی است. امارت از «امیری» مشتق شده است. این همان شأنی است که در غدیر خم به امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعطا شد. لذا واژه ی «امیرالمؤمنین». این شبکه، همان شبکه ی فرماندهی و مدیریت اجرایی کشور است. لذا ولی فقیه، هم رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را نصب می کند و هم رئیس قوه ی قضائیه را نصب می کند و هم اینکه رأی مردم به رئیس قوای مجریه و مقننه را تنفیذ می نماید. لذا هم کارگزار لشکری دارد و هم کارگزار کشوری. این کارگزاران بر اساس «تخصص» و «تعهد» تعیین می شوند. تحقق شبکه ی امارت در همه ی ابعاد، منجر به تحقق «دولت اسلامی» می شود که رهبر معظم انقلاب فرمودند گام سوم در تحقق تمدن نوین اسلامی است.
همانطور که شبکه ی امامت نمی تواند خلأ پزشک و مهندس و مدیر را پر کند، این شبکه ی امارت لاجرم به واسطه ی هم آهنگی و اتصال با شبکه ی امامت است که می تواند مدیریت کشور را شایسته ی اسلامیت پیش ببرد.
نسبت میان دو شبکه ی امامت و امارت
اما نسبت بین این دو شبکه چیست؟ این دو شبکه در ولایت به وحدت می رسند است. همانطور که پیامبر اعظم (ص) درباره ی ثقلین (کتاب و سنت) فرمودند «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» (این دو از هم جدا نمی شوند تا بر آستانه ی حوض کوثر به من بپیوندند و به وحدت برسند)، دو شبکه ی امامت و امارت هم اگر یک وحدت بخش نداشته باشند، از هم فاصله می گیرند و حرکت تاریخی انقلاب اسلامی به مقصد نخواهد رسید. پس ولی فقیه مظهر وحدت و یک پارچگی و هم سویی و هم جهتی دو شبکه است. لذا اگر ولی فقیه نباشد، این دو با هم درگیر می شوند؛ اما با حضور نظام بخش ولی، این دو شبکه مثل دو بال حرکت تاریخی انقلاب اسلامی را تضمین می کنند. البته شبکه ی امامت، به مثابه چشم ولی، ناظر بر سلامت شبکه امارت است. به همین دلیل است که در ارگان های نظامی هم شرط ارتقا درجه، تأیید نماینده ی ولی فقیه است.
کادرسازی؛ ضرورت دو شبکه ی ولایت
یکی از لوازم ضروری برای جریان ولایت در دو شبکه ی مذکور، «کادرسازی» است. حوزه و دانشگاه مراکز کادرسازی هستند. همچنانکه حوزه ی علمیه، برای شبکه ی امامت کادرسازی می کند، دانشگاه هم برای شبکه ی امارت کادرسازی می کند. در حال حاضر رشته ی تحصیلات عالیه ی «مدیریت اسلامی» در راستای همین کادرسازی شکل گرفته و توسط وزارت علوم تصویب شده است و ان شاءالله در آینده ای نه چندان دور، دانشگاه مدیریت اسلامی هم تأسیس می شود تا این کادرسازی تقویت و تسریع گردد.
مقصود از نظریه ی مدیریتی
مقصود ما از «نظریه» مجموعه ای از مفاهیم نظام یافته است که یک واقعیت قطعی را بیان می کند. مفاهیم نظام نیافته و گسیخته، نظریه نیست. یعنی هر چه می گوئیم و هر کلمه ای که به کار می بریم، باید مثل پازل در یک منظومه انسجام یابد تا یک نظریه حساب بشود. مثلا هر یک از مفاهیم مدیریت، امامت، انقلاب و… جایگاه هر یک در این منظومه مشخص باشد و ارتباطشان با بقیه ی اجزا هم مشخص باشد. مبنا و بناء هم مشخص باشد.
در مدیریت، نظریات متعددی مطرح است. مثلا شهید مطهری مستند به آیات اول سوره نساء «نظریه ی رشد» را به عنوان نظریه ی مدیریت اسلامی مطرح کرده است. یعنی یک مدیر باید رشید باشد تا بتوانید بودجه های کلانی در اختیارش بگذارید، نیروهای انسانی فراوانی را و امکانات زیادی را در اختیارش بگذارید. اگر رشید نباشد، اموال شما را که قیام شماست، نابود می کند.
مدیر تراز از نظر قرآن
ابتدا نگاهی به ویژگی های مدیر تراز از منظر قرآن کریم داشته باشیم؛ خداوند در آیه ۷۳ سوره مبارکه انبیا می فرماید: «و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بأیاتنا یوقنون»؛ ما از میان مردم، گروهی را به عنوان ائمه، پیش تازان، پیش رانان و پیش گامان قرار دادیم که ویژگی هایی داشتند:
یک: «یهدون بأمرنا»،، وظیفه اصلی یک مدیر، هدایت است؛ اما نه به سلیقه ی خودش، بلکه «بأمرنا» یعنی به دستور ما، به قانون ما، نقشه ما.
دو: «لما صبروا» یک امام باید اهل مقاومت و صبر باشد. با ناملائمات از میدان در نرود؛ مسائل او را حل نکنند، بلکه او مسائل را حل کند. صبر در اینجا به معنای «مقاومت» است؛ که آسیب ها، اذیت ها و چالش ها در راه مدیریت را بتواند پشت سر بگذارد.
سه: «و کانوا بآیاتنا یوقنون»، به آیات ما هم یقین دارند که همه ی قدرت از ماست؛ عزت از ماست؛ مدیریت از ماست؛ ربوبیت از ماست؛ با این سه ویژگی است که کسی امام جامعه ی اسلامی می شود. اگر این ویژگی ها جمع بشود، مدیریت، مدیریت الهی می شود و از قدرت الهی بهره مند می شود و به اهداف الهی هم می رسد.
تا همینجا وقتی مروری بر سیره ی رفتاری و شخصیتی دو امام انقلاب بکنیم، معلوم می شود که هر دو امام، واقعا هر سه ویژگی را داشته و دارند. هادی بودند و جامعه را به قیام وا داشتند و از حضیض عقب ماندگی رساندند به اوج عزت. هر دو جدا اهل صبر و مقاومت و استقامت بودند. تمام عمرشان صبر بوده، و هر دو حقیقتا اهل یقین بودند. همیشه دست قدرت خدا را در این انقلاب می دیدند.
با بررسی ها و تأملات به این نتیجه رسیدیم که هر دو امام انقلاب یک سبک و شیوه ی مدیریتی دارند. البته حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) این امتیاز را دارند که سیره و اندیشه و شخصیت حضرت امام خمینی (قدس سره) را هم نصب العین دارند و از آن بهره ها برده اند؛ اما حضرت امام (ره)، امام پیشین نداشتند. به همین دلیل است که امام حاضر، یک الگوی تمام عیار از مدیریت اسلامی را به نمایش گذاشته است. پس همانطور که رهبر معظم انقلاب در تحلیل سیره ی امامان (علیهم السلام) فرمودند «یک امام دویست وپنجاه ساله» بوده است، اینجا هم می گوئیم یک امام هشتاد ساله است.
در تمثیل، جریان حرکت انقلاب اسلامی مثل یک قطار است که در دو خط همزمان دارد حرکت می کند؛ حضرت امام (ره) ریل گذاری کرد و رهبر معظم انقلاب در همان ریل در حال حرکت بوده است و اینکه انقلاب اسلامی پس از ۴۲ سال و با وجود انواع مخالفت ها و دشمنی ها و مشکلات، همچنان در مسیر خود باقی مانده، به دلیل این فرایند است. اگر غیر از این بود، قطار انقلاب نمی توانست به حرکت مستقیم خود ادامه دهد و آن آرمان ها و ارزش ها و اهداف را حفظ کند و به بیراهه می رفت و شکست می خورد.
ولایت بر مبنای امامت و امارت
عنوانی که برای نظریه ی مدیریتی امامین انقلاب برگزیده ایم «نظریه ی ولایت بر مبنای امامت و امارت» است. «ولایت» به معنای حکومت و حاکمیت است. یک ولی ولایت از جانب خداوند به او اعطا شده، جامعه را مدیریت می کند؛ و این ولایت، از طریق امامت و امارت است.
این ولایت از خدا شروع می شود، بعد رسول است سپس أئمه ی هدی (علیهم السلام) هستند؛ تا اینکه ولایت به ولی فقیه می رسد. البته در عالم ولایت شیطان هم هست که قرآن صریحا به آن اشاره شده «هو ولیهم» شیطان، ولی بعضی از انسان ها است. (نحل ،۶۳) همچنانکه ولایت طاغوت هست: «أولیاؤهم الطاغوت» (۲۵۷ بقره). اما ولایت فقیه، از ولایت الله سرچشمه می گیرد. این ولایت بر مبنای دو کلمه ی طیبه در متن جامعه جریان می یابد: «امامت» و «امارت». هریک از این دو، یک شبکه هستند. هم در ده سالی که امام (ره) مدیریت کردند و هم در سی و دو سالی که رهبر معظم انقلاب تا امروز مدیریت کرده اند، بر همین مبنا بوده است.
«امامت» و «امارت»، مثل تاروپودی هستند که «ولایت» آنها را انسجام می دهد. چرا که این هر دو، شؤون ولایت هستند. همچنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام، مالک اشتر را که به مصر می فرستد، دو وظیفه ی امامت و امارت را بر دوش ایشان می گذارد. این امر با دقت در فرازهای عهد مالک اشتر قابل اثبات است. پس هر دو امام انقلاب، یک شبکه ی امامت و یک شبکه ی ولایت دارند.
شبکه ی امامت: جمعه و جماعت و نمایندگی ها بر مبنای عدل و علم
خطبه ی نمازجمعه، نماد حاکمیت اسلام و منبر، رسانه و تریبون رسمی حکومت اسلامی است. پیامبراعظم (صلی الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) خود مستقیما خطیب نمازجمعه بودند. حضرت امام خمینی (ره) امامت جمعه را به آیت الله طالقانی و آیت الله خامنه ای واگذار کرد و رهبر معظم انقلاب نیز علاوه بر دیگران، خودشان هم هنوز امام جمعه هستند. پس اولین مظهر امامت، در نمازجمعه است و در مرتبه ی بعدی، جماعت و سپس نمایندگی های ولی فقیه است. اینها باید در یک شبکه باشند. یک شبکه ی وسیع که در همه جا گسترده است. کمتر جایی در دنیا اینگونه شبکه سازی صورت گرفته است. این کیاست و فطانت است. چرا که انقلاب اسلامی از درون حوزه ی علمیه جوشیده و برخاسته است و روحانیت باید در تاروپود این کشور حضور داشته باشد تا خط انقلاب حفظ شود. یک شبکه ی نظام مند، هدف مند، روش مند و منسجم. «لکل قوم هاد» هر جا که یک جمعی هست، یک شمعی می خواهد تا نور ولایت در آنجا روشن بماند. بدون امام این ولایت جریان نخواهد یافت. مثل انگشتری خواهد بود که نگین نداشته باشد.
البته این شبکه «بر مبنای عدل و علم» گسترده می شود. این دو کلیدواژه بسیار پرمحتوا هستند.«علم» برای هدایت لازم است و «عدل» برای نفوذ در قلب ها. این دو، مؤلفه های اساسی شکل دهنده ی «رهبری» هستند که در همه ی تاریخ و جهان، رهبرها با این دو مؤلفه جامعه را رهبری کرده اند.
دانش شبکه ی امامت «فقه» است. به تعبیر دیگر علم فقه در واقع علم مدیریت امام جامعه است. چرا که فقه، دانش کاربست معارف اسلامی است. همانطور که یک طلبه نمی تواند –مثلا- جراحی کند یا به تخصص های دیگر ورود کند، یک غیرطلبه که در دانش امامت جامعه (علم فقه) تخصص کافی ندارد، ولو مدیر و مدبر و عادل هم باشد، نمی تواند مسئولیت امامت را به دوش بکشد. بنابراین امامت، در واقع شعبه ای از مدیریت اسلامی است که شرایطی ویژه دارد.
عدل هم بر سه پایه استوار است: عفت، شجاعت و حکمت؛ که شرح این سه در مباحث اخلاقی حکماء مطرح شده است. عفت حدوسط قوه ی شهویه، شجاعت حدوسط قوه ی غضبیه و حکمت حدوسط قوه ی عاقله است. جمع این سه، «عدالت» را محقق می کند و هر یک از این سه در شبکه ی امام ضروری هستند. مؤمن با مدیریت نفس خویش، عقل را بر ممکلت وجودش حاکم کرده و ملکه ی عدالت را در وجودش محقق می کند.
خدمت در این شبکه، از یک جهت انتصابی است و از جهت دیگر انتخابی. از طرفی شأنیت و حق امامت فقط از سوی ولی قابل اعطا می باشد؛ پس انتصابی است. اما از سوی دیگر تا مردم کسی را نپذیرند، او امکان هدایت مردم را پیدا نمی کند؛ پس انتخابی است. همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام به دلیل انتخاب نشدن از مردم، ۲۵ سال از هدایت جامعه برکنار بودند. چون این مردم هستند که امام را از خانه بیرون می آورند و طوع امامت او را می پذیرند.
البته اینکه گفته شد ائمه ی جمعه و جماعت و نمایندگی ها همگی در حیطه ی مسئولیت خودشان امام جامعه اند، مسلما به معنای عصمت و خطاناپذیری آن ها نیست. بله ممکن است معدود عنصرهای ناشایستی هم در میان آنها باشد، اما نکته ی مهم اینست که جریان غالب این شبکه سلامت دارد. نمونه ی این را در شبکه ی امامت امام هادی (علیه السلام) هم داشته ایم؛ در حدی که حضرت دستور اعدام او را دادند! اما آیا وجود چنین عنصری به کلیت شبکه آسیب زد؟ مسلما خیر. لذا با حذف عناصر آلوده، این شبکه پیوسته ترمیم می شود. گاهی این شبکه آنقدر منسجم که است که این عناصر آلوده نیاز به عزل هم ندارند، بلکه خود به خود حذف و منعزل می شوند. البته تا زمانی که آن شخص در آن موقعیت است، به دلیل جایگاه حقوقی اش باید تبعیت شود، اما طبیعتا امکان نقد او وجود دارد. همچنانکه مردم می توانند به نهادها و مسئولان بالاتر اطلاع دهند و دیدگاه خود را منتقل کنند تا تصمیم گیری شود.
شبکه ی امارت: کارگزاران لشکری و کشوری بر مبنای تخصص و تعهد
«شبکه ی امارت» مسیر دوم جریان ولایت است. این غیر از «عمارت» به معنای عمران و آبادانی است. امارت از «امیری» مشتق شده است. این همان شأنی است که در غدیر خم به امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعطا شد. لذا واژه ی «امیرالمؤمنین». این شبکه، همان شبکه ی فرماندهی و مدیریت اجرایی کشور است. لذا ولی فقیه، هم رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را نصب می کند و هم رئیس قوه ی قضائیه را نصب می کند و هم اینکه رأی مردم به رئیس قوای مجریه و مقننه را تنفیذ می نماید. لذا هم کارگزار لشکری دارد و هم کارگزار کشوری. این کارگزاران بر اساس «تخصص» و «تعهد» تعیین می شوند. تحقق شبکه ی امارت در همه ی ابعاد، منجر به تحقق «دولت اسلامی» می شود که رهبر معظم انقلاب فرمودند گام سوم در تحقق تمدن نوین اسلامی است.
همانطور که شبکه ی امامت نمی تواند خلأ پزشک و مهندس و مدیر را پر کند، این شبکه ی امارت لاجرم به واسطه ی هم آهنگی و اتصال با شبکه ی امامت است که می تواند مدیریت کشور را شایسته ی اسلامیت پیش ببرد.
نسبت میان دو شبکه ی امامت و امارت
اما نسبت بین این دو شبکه چیست؟ این دو شبکه در ولایت به وحدت می رسند است. همانطور که پیامبر اعظم (ص) درباره ی ثقلین (کتاب و سنت) فرمودند «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» (این دو از هم جدا نمی شوند تا بر آستانه ی حوض کوثر به من بپیوندند و به وحدت برسند)، دو شبکه ی امامت و امارت هم اگر یک وحدت بخش نداشته باشند، از هم فاصله می گیرند و حرکت تاریخی انقلاب اسلامی به مقصد نخواهد رسید. پس ولی فقیه مظهر وحدت و یک پارچگی و هم سویی و هم جهتی دو شبکه است. لذا اگر ولی فقیه نباشد، این دو با هم درگیر می شوند؛ اما با حضور نظام بخش ولی، این دو شبکه مثل دو بال حرکت تاریخی انقلاب اسلامی را تضمین می کنند. البته شبکه ی امامت، به مثابه چشم ولی، ناظر بر سلامت شبکه امارت است. به همین دلیل است که در ارگان های نظامی هم شرط ارتقا درجه، تأیید نماینده ی ولی فقیه است.
کادرسازی؛ ضرورت دو شبکه ی ولایت
یکی از لوازم ضروری برای جریان ولایت در دو شبکه ی مذکور، «کادرسازی» است. حوزه و دانشگاه مراکز کادرسازی هستند. همچنانکه حوزه ی علمیه، برای شبکه ی امامت کادرسازی می کند، دانشگاه هم برای شبکه ی امارت کادرسازی می کند. در حال حاضر رشته ی تحصیلات عالیه ی «مدیریت اسلامی» در راستای همین کادرسازی شکل گرفته و توسط وزارت علوم تصویب شده است و ان شاءالله در آینده ای نه چندان دور، دانشگاه مدیریت اسلامی هم تأسیس می شود تا این کادرسازی تقویت و تسریع گردد.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «شبکه امامت و شبکه امارت؛دو بازوی مدیریتی ولی جامعه» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.