ماجرای گفت وگوی جانسوز سکینه بنت الحسین(ع) با مادرش زهرا(س) در عالم رؤیا



به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، ماجرای قیام حسینی و جریان عاشورا مجموعه ای از عالی ترین مفاهیم معرفتی، معجزات بی نظیر و نیز سرشار از ارزش های اخلاقی است. لحظه به لحظه این جریان ۶ ماهه ی قیام امام از مدینه به سوی کربلا پر از شگفتی ها، حماسه ها و رشادت هایی است که تا قبل از آن در هیچ جمعیتی مشابه نداشته و تا قرن ها بعد تکرارپذیر نخواهد بود. در واقع این جریان معرفتی از وداع امام حسین (ع) سر قبر مطهر پیامبر اسلام (ص) آغاز و تا پس از جریان عاشورا ادامه داشت.

یکی از شگفتی های جریان پس از عاشورا که کمتر مورد توجه قرار می گیرد، ماجرای رؤیای سکینه (س) دخت گرامی امام حسین (ع) است. در یکی از شب های سرد کاروان اسرا که به سوی شام حرکت می کردند، این بانوی بزرگوار در عالم رؤیا دید که درهای آسمان گشوده شد و پنج مرکب آسمانی از نور، به سوی زمین فرود آمد که بر هر یک از آنها بزرگمرد و بزرگواری پرشکوه نشسته و فرشتگانی بر گرد او حلقه زده اند و به همراه هر یک از آنان یک نوجوان یا خدمتگزار بهشتی است که سخن می گوید و از رویدادها پرده بر می دارد. سکینه می گوید پس از پیاده شدن آن چهره های نورانی و فرشتگان، مرکب ها رفتند و سخنگوی آنان به من روی آورد و گفت: ای سکینه، اجداد گرانقدرت بر تو سلام می رساند و درودت می گوید.

من در پاسخ گفتم: درود بر پیامبر خدا باد. آنگاه پرسیدم: شما که هستید؟

پاسخ داد: من یکی از نوجوانان و خدمتگزاران بهشت هستم.

پرسیدم: این چهره های پر شکوه و ملکوتی که فرود آمدند، چه کسانی هستند؟

گفت: آدم، ابراهیم خلیل، موسی و مسیح

پرسیدم: آن شخصیت پر شکوهی که دست به محاسن سپید و شریفش گرفته و گاه می افتد و گاه بر می خیزد، کیست؟

پاسخ داد: جد گرانقدرت، پیامبر است؛ جدک رسول الله.

پرسیدم: اینان کجا می روند؟ أین هم قاصدون.

گفت: به دیدار پدرت، حسین علیه السلام؛ إلی أبیک الحسین.

با شنیدن این سخن، بر آن شدم تا خودم را به جد گرانقدرم، پیامبر، برسانم و شکایت روزگار و ظالمان را به آن حضرت بکنم که درست در این هنگام دیدم پنج کجاوه نوری از آسمان فرود آمد که در میان هر یک بانویی پرشکوه و بزرگ است.

از آن فرشته آسمانی پرسیدم: این بانوان گرانقدر چه کسانی هستند؟

پاسخ داد: «حواء» مادر ارجمند آدمیان، «آسیه»، دختر «مزاحم»، «مریم»، دختر «عمران»، «خدیجه»، دختر «خویلد»، و آن بانویی که دست بر سر نهاده و افتان و خیزان است مادرت، فاطمه، دخت فرزانه پیامبر خداست.

با شنیدن این خبر گفتم: به خدای سوگند می روم تا بیدادی را که در حق ما رفته است به مادرم، فاطمه گزارش کنم. به سویش دویدم و پس از سلام بر او با چشمانی گریان و دلی بریان در برابرش ایستادم و گفتم:

مادر جان، مادر، به خدا سوگند که حقوق ما را انکار و پایمال کردند.

مادر جان، مادر، به خدا سوگند که گروه ما خاندان پیامبر و نسل او را بیدادگرانه پراکندند.

مادر جان، مادر، به خدا سوگند که حریم حرمت ما را شکستند و بر ما ستم روا داشتند.

مادر جان، مادر، به خدا سوگند پدر گرانقدرم، حسین را با لب تشنه کشتند.

یا أمتاه جحدوا و الله حقنا یا أمتاه بددوا و الله شملنا یا أمتاه استباحوا و الله حریمنا یا أمتاه قتلوا و الله الحسین أبانا.

دختر فرزانه پیامبر- که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود- با شنیدن سخنان من فرمود «سکینه جان، نور دیده ام، بیش از این مرا نسوزان و دیگر مگو. مگو که جگرم را سوزاندی و جگرم پاره کردی و بند دلم را بریدی. دخترم، این پیراهن پدرت، حسین است که به همراه من خواهد بود تا در روز رستاخیز خدا را دیدار کنم؛ کفی صوتک یا سکینة فقد أقرحت کبدی و قطعت نیاط قلبی هذا قمیص أبیک الحسین معی لا یفارقنی حتی ألقی الله به.»

اینجا بود که از خواب بیدار شدم و بر آن شدم تا آن رؤیای شگفت انگیز را نهان دارم، اما سرانجام به دلایلی آن را به خاندان و نزدیکانم باز گفتم و جریان این خواب میان مردم راه یافت. (مثیر الأحزان، ص۱۰۴ و ۱۰۵)

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «ماجرای گفت وگوی جانسوز سکینه بنت الحسین(ع) با مادرش زهرا(س) در عالم رؤیا» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.