شرایط آمر به معروف و ناهی از منکر / شخص آمر باید مانند طبیب عمل کند

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر مشروح جلسه چهل و هشتم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه می خوانید؛
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعالیت های ارادی انسان را در برمی گیرد؛ مجموعه ای از داوری های ارزشی به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانی انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل می دهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانی فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را می طلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوه های رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر می رسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأما درک کرده است، به بررسی این مهم می پردازد.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین
در جلسات گذشته احکام برخی از اقسام بیان بحث شد. بحث در قسم چهارم از اقسام و انواع بیان است که بیان نقدی است. گفتیم بیان نقدی در یک تقسیم کلی به چهار قسم تبدیل می شود و بیان طنزی را هم یک نوع بیان مستقل از انشاء و اخبار به شمار آوردیم. البته به یک اعتبار و با تکلف، تحت بیان انشائی است. به هرحال گفتیم چهار قسم کلی بیان نقدی داریم.
بررسی اجمالی ادله قرآنی وجوب امر به معروف و نهی از منکر
قسم اول بیانی است که مصداق امربه معروف و نهی از منکر باشد، نقدی است که امربه معروفی و نهی از منکری است که از آن به نقد دستوری تعبیر می کنیم. اصل وجوب این قسم را بحث کرده و ادله بر وجوب این نوع از بیان نقدی را قبلا مطرح کردیم. دراین باره چند آیه را خواندیم مانند؛ «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر ویقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة ویطیعون الله ورسوله أولئک سیرحمهم الله» گفتیم از این «أولئک سیرحمهم الله» استفاده می شود که رحمت الهی مختص این جماعت است. اختصاص این رحمت -که مراد از این رحمت هم رحمت رحیمی است- به این دسته نشان دهنده آن است که پس امربه معروف و نهی از منکر واجب است؛ زیرا امربه معروف و نهی از منکر است که انسان را لایق چنین رحمت خاصه الهی می کند. پس اگر کسی که از این رحمت الهی بی بهره باشد یعنی دچار عذاب الهی می شود.
آیه دیگری که بیان شد آن هم دلالت بر وجوب دارد که -البته ما برای مزید بر علت، استفاده از این آیات را مطرح می کنیم و الا اصل وجوبش مسلم است و جای بحث ندارد- آیه «ولتکن منکم أمة یدعون إلی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر وأولئک هم المفلحون» است، مخصوصا تعبیر «وأولئک هم المفلحون» که دلالت بر حصر دارد یعنی تنها آن ها اهل فلاح هستند. خب یکی از شرایط اهل فلاح امربه معروف و نهی از منکر است که باز هم دلالت بر وجوب این جهت دارد.
آیه سوم آیه نصیحت لقمان به فرزندش است که می فرماید: «یا بنی أقم الصلاة وأمر بالمعروف وانه عن المنکر واصبر علی ما أصابک» و در ذیل آن دارد «إن ذلک من عزم الأمور». پس یعنی امربه معروف و نهی از منکر عزیمه بوده و رخصت نیست و این هم دلالت بر وجوب دارد. حالا این آیات داله بر وجوب بود اما روایات هم که زیاد است و در گذشته به آن ها اشاره کرده ایم و [دیگر از آن می گذریم] زیرا بحث ما در جزئیات فقه امربه معروف و نهی از منکر نیست تا بخواهیم به تفصیل وارد ادله اش شویم، بلکه می خواهیم حکم بیان نقدی از این نوع را در شریعت بدانیم. لذا اجمالا به ادله این نوع از بیان نقلی می پردازیم.
امر و نهی بدون علم مصداق قول علی الله بغیر سلطان
بحث بعدی بعدازاینکه اصل وجوب امربه معروف و نهی از منکر اثبات شد، شرایط امربه معروف و نهی از منکر است؛ یعنی شرایط وجوب. شرط اول از شرایط وجوب را در بحث قبلی مطرح کردیم که شرط علم به منکر بودن منکر و معروف بودن معروف است. درآیات کریمه قرآن به این شرط اشاره شده است یعنی این شرط با آیات کریمه قرآن اثبات می شود. فرض کنید آیه کریمه «ولا تقف ما لیس لک به علم إن السمع والبصر والفؤاد کل أولئک کان عنه مسئولا». امربه معروفی که با عدم علم باشد؛ یعنی نمی داند که این معروف است یا منکر، همین طور امرونهی می کند من دون ان یعلم انه منکر. این امرونهی بدون علم مصداق اقتفاء ما لیس له به علم است، اقتفاء غیر معلوم و اقتفاء ما لا علم له به مصداق «لا تقف» بوده که از آن نهی شده است. این آیه را خواندیم.
آیه دیگر در سوره یونس آمده است: «قل آلله أذن لکم أم علی الله تفترون» بعد از چند آیه قوله تعالی «إن عندکم من سلطان بهذا أتقولون علی الله ما لا تعلمون» «قل إن الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون». از این آیات -مخصوصا دو آیه آخر- استفاده می شود که بدون سلطان نسبت دادن چیزی به خدا افتراء علی الله است. سلطان یعنی حجت و دلیل؛ حال اگر آدم چیزی را بدون دلیل یا سلطان به خدا نسبت دهد این کار افتراء علی الله است. می فرماید: «إن عندکم من سلطان بهذا» یعنی ما عندکم من سلطان و بعد می فرماید: «أتقولون علی الله ما لا تعلمون» و بعد می فرماید: «إن الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون». این آیه مثل کبری است که این کبری را آیه کریمه بر آن صغری -بر قول علی الله بغیر سلطان- منطبق کرده است. بغیر سلطان یعنی بغیر حجت. کسی که شخصی را به کاری امر می کند یعنی می گوید خدا چنین گفته است. می گوییم امر می کند؛ زیرا مراد ما از امر، امربه معروفی است که در شرع ما وارد شده است. خب معنی امربه معروف یعنی امر بما امر الله به و مراد از نهی عن ما هو منکر عند الله است؛ بنابراین وقتی نهی از منکر -به عنوان اینکه منکر است- می کند یعنی به عنوان اینکه منکر عند الله است، پس یعنی این شیء را منکر عند الله می داند یا اگر به فعلی امر می کند به عنوان اینکه هذا معروف عند الله یعنی این امر را معروف من الله می داند. خب اگر علم ندارد به اینکه معروف است مع ذلک امر به آن می کند و این یعنی آن کار را به خدا نسبت می دهد؛ می گوید این کار را انجام بده زیرا واجب است یا باید این کار را انجام بدهی زیرا این واجب است، واجب یعنی واجب عند الله یا این کار را نکن زیرا حرام است، یعنی حرام عند الله است. خب اگر دلیل بر آن وجوب یا این حرمت نباشد این قول علی الله، بغیر سلطان می شود و مصداق این آیه است که این آیه افتراء علی الله را بر آن منطبق دانسته است. آیات سوره یونس مانند آیه اول «قل آلله أذن لکم أم علی الله تفترون» هم همین را می گوید و همچنین آیات ۵۹، ۶۸ و ۶۹ هم به همین شکل است.
گفتیم که در روایات هم بر این معنا به صورت فراوان تأکید شده است، حالا چون روایاتش را خوانده ایم دیگر تکرار نمی کنیم.
شرط دوم را هم گفتیم که احتمال تأثیر است و روایت آن را هم خواندیم.
بررسی روایی شیوه موثر امر به معروف و نهی از منکر
شرط سوم شیوه مؤثر به کار بردن است علاوه بر اینکه آمر و ناهی باید علم به معروف بودن معروف و علم به منکر بودن منکر داشته باشد و احتمال تأثیر هم بدهد تا حرفش لغو و بیهوده نباشد. شرط سوم این است که در نهی از منکر و امربه معروف از شیوه درست استفاده کند. روایات داله بر این معنا یعنی بر اینکه شیوه مؤثر بکار بردن هم از شرایط امربه معروف و نهی از منکر است.
باب دو از ابواب الامر و النهی حدیث شماره ۵- روایت باز ازنظر سندی به نظر ما معتبر است گرچه در سند سهل بن زیاد آمده است. ما در محل خود سهل بن زیاد را تصحیح کرده ایم، اگرچه بسیاری از فقها و اهل رجال سهل بن زیاد را موثق می دانند؛ چون لم یوثق نه اینکه جرح دارد، کسی او را جرح نکرده است اما می گویند چون توثیق ندارد [نمی توان به او استناد کرد]. ما در محل خود گفته ایم که امارات متعددی بر وثاقت سهل بن زیاد وجود دارد و لذا این روایات را ما مصحح می دانیم. «و عن عدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد» یکی از قرائن وثاقتش همین روایت «عدة» کلینی از سهل است؛ این عدة کلینی که مانند ابوغالب زراری در آن هاست و اکابر روات که خیلی هم اهل دقت بوده اند هم یکی دیگر از قرائن است. خلاصه «عن الدهقان عن عبد الله بن القاسم و ابن أبی نجران جمیعا عن أبان بن تغلب عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان المسیح علیه السلام یقول إن التارک شفاء المجروح من جرحه شریک جارحه لا محالة». مطلب مهمی است که اگر شخص زخمی و آسیب دیده ای دیدی و می توانستی آسیب و زخم او را درمان کنی و اگر رها کردی و زخم او را درمان نکردی، شریک در آن آسیبی هستی که بر او واردشده است. «إن التارک شفاء المجروح من جرحه شریک جارحه لا محالة»؛ شریک آن کسی هستی که این جرح و این زخم را بر پیکر او وارد کرده است. «إلی أن قال فکذلک لا تحدثوا بالحکمة غیر أهلها فتجهلوا». هر حکمتی و هر حرف عالمانه دقیقی را به هر کس نمی توان گفت و این مطلب مهمی است، ائمه ما هم خیلی بر این مطلب تأکید کرده اند. بعضی از افراد کشش بسیاری از معارف ائمه هدی صلوات الله تعالی علیهم را ندارند. خب چه داعی است که بگویید ائمه اطهار صلوات الله تعالی علیهم علم اولین و آخرین را دارند برای کسی که کشش این حرف ها را ندارد یا مطالبی از معجزات و کرامات ائمه اطهار برای کسانی بگویید که کشش این حرف ها را ندارند و نمی توانند این مسائل را هضم کنند؛ حالا این را به عنوان مصداق عرض کردم. حتی بعضی از معارف الهی را نمی شود به همه کس گفت، خود اینکه آدم نداند به کی چه بگوید نوعی جهل است. حکیمان، انسان های عالم و عارف و حکیم اول شخص را می سنجند که آیا این شخص تا چه حد قابلیت دارد، چه حرفی را به او می توان گفت و چه حرفی را نمی توان گفت و بعد آن سخنی را برای او می گویند که او کشش و توان هضمش را داشته باشد و قبولش کند. می فرماید: «إلی أن قال فکذلک لا تحدثوا بالحکمة غیر أهلها فتجهلوا»؛ اصلا خود جهل است که انسان حکمت را به غیر اهلش بیان کند.
«و لا تمنعوها أهلها فتأثموا» اگر هم از کسانی که قابلیت و استعداد دارند و حکمت را می فهمند، سخن حکمت را از آن ها دریغ کند هم اثم و گناه است. بعد شاهد ما این جمله اخیر روایت است؛ «و لیکن أحدکم بمنزلة الطبیب المداوی إن رأی موضعا لدوائه و إلا أمسک»؛ مثل طبیب مداوی باشید، طبیب درمان کننده. این ذیل هم مطلب قبلی را اثبات می کند یعنی مطلب سومی که بحث می کنیم؛ می گوید مثل طبیب باشید، طبیب اول مریض را بررسی و بیماری او را چک می کند که چه بیماری دارد و بعد داروی مناسب با آن بیماری را به او می دهد نه هر دارویی را، دارویی را که اثر کند، آن هم به آن اندازه که اثر کرده و به آن شیوه که درمان کند و الا دارو را نمی دهد. اگر این جمله اخیر را تابلو کنیم و در همه حجره های طلبه ها بگذاریم جا دارد «و لیکن أحدکم بمنزلة الطبیب المداوی إن رأی موضعا لدوائه و إلا أمسک». مثل طبیب درمان کننده بیمار باشید؛ اگر دیدید این دارویی که دارید اینجا جایش است خب آن دارو را به او بدهید و از آن دارو استفاده کنید و الا دست نگه دارید. هم از این استفاده می شود که در آنجایی که احتمال عدم تأثیر است نباید انسان این دارو را به کار ببرد و هم آنجایی که احتمال تأثیر است آن چنان تأثیر دارد و آن شیوه که می تواند اثرگذار باشد از دارو بهره بگیرید.
در جلسه بعد به بررسی برخی روایات دیگر در این باب خواهیم پرداخت ان شاءالله تعالی.
و صلی الله علی محمد و آله و سلم
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعالیت های ارادی انسان را در برمی گیرد؛ مجموعه ای از داوری های ارزشی به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانی انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل می دهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانی فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را می طلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوه های رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر می رسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأما درک کرده است، به بررسی این مهم می پردازد.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین
در جلسات گذشته احکام برخی از اقسام بیان بحث شد. بحث در قسم چهارم از اقسام و انواع بیان است که بیان نقدی است. گفتیم بیان نقدی در یک تقسیم کلی به چهار قسم تبدیل می شود و بیان طنزی را هم یک نوع بیان مستقل از انشاء و اخبار به شمار آوردیم. البته به یک اعتبار و با تکلف، تحت بیان انشائی است. به هرحال گفتیم چهار قسم کلی بیان نقدی داریم.
بررسی اجمالی ادله قرآنی وجوب امر به معروف و نهی از منکر
قسم اول بیانی است که مصداق امربه معروف و نهی از منکر باشد، نقدی است که امربه معروفی و نهی از منکری است که از آن به نقد دستوری تعبیر می کنیم. اصل وجوب این قسم را بحث کرده و ادله بر وجوب این نوع از بیان نقدی را قبلا مطرح کردیم. دراین باره چند آیه را خواندیم مانند؛ «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر ویقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة ویطیعون الله ورسوله أولئک سیرحمهم الله» گفتیم از این «أولئک سیرحمهم الله» استفاده می شود که رحمت الهی مختص این جماعت است. اختصاص این رحمت -که مراد از این رحمت هم رحمت رحیمی است- به این دسته نشان دهنده آن است که پس امربه معروف و نهی از منکر واجب است؛ زیرا امربه معروف و نهی از منکر است که انسان را لایق چنین رحمت خاصه الهی می کند. پس اگر کسی که از این رحمت الهی بی بهره باشد یعنی دچار عذاب الهی می شود.
آیه دیگری که بیان شد آن هم دلالت بر وجوب دارد که -البته ما برای مزید بر علت، استفاده از این آیات را مطرح می کنیم و الا اصل وجوبش مسلم است و جای بحث ندارد- آیه «ولتکن منکم أمة یدعون إلی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر وأولئک هم المفلحون» است، مخصوصا تعبیر «وأولئک هم المفلحون» که دلالت بر حصر دارد یعنی تنها آن ها اهل فلاح هستند. خب یکی از شرایط اهل فلاح امربه معروف و نهی از منکر است که باز هم دلالت بر وجوب این جهت دارد.
آیه سوم آیه نصیحت لقمان به فرزندش است که می فرماید: «یا بنی أقم الصلاة وأمر بالمعروف وانه عن المنکر واصبر علی ما أصابک» و در ذیل آن دارد «إن ذلک من عزم الأمور». پس یعنی امربه معروف و نهی از منکر عزیمه بوده و رخصت نیست و این هم دلالت بر وجوب دارد. حالا این آیات داله بر وجوب بود اما روایات هم که زیاد است و در گذشته به آن ها اشاره کرده ایم و [دیگر از آن می گذریم] زیرا بحث ما در جزئیات فقه امربه معروف و نهی از منکر نیست تا بخواهیم به تفصیل وارد ادله اش شویم، بلکه می خواهیم حکم بیان نقدی از این نوع را در شریعت بدانیم. لذا اجمالا به ادله این نوع از بیان نقلی می پردازیم.
امر و نهی بدون علم مصداق قول علی الله بغیر سلطان
بحث بعدی بعدازاینکه اصل وجوب امربه معروف و نهی از منکر اثبات شد، شرایط امربه معروف و نهی از منکر است؛ یعنی شرایط وجوب. شرط اول از شرایط وجوب را در بحث قبلی مطرح کردیم که شرط علم به منکر بودن منکر و معروف بودن معروف است. درآیات کریمه قرآن به این شرط اشاره شده است یعنی این شرط با آیات کریمه قرآن اثبات می شود. فرض کنید آیه کریمه «ولا تقف ما لیس لک به علم إن السمع والبصر والفؤاد کل أولئک کان عنه مسئولا». امربه معروفی که با عدم علم باشد؛ یعنی نمی داند که این معروف است یا منکر، همین طور امرونهی می کند من دون ان یعلم انه منکر. این امرونهی بدون علم مصداق اقتفاء ما لیس له به علم است، اقتفاء غیر معلوم و اقتفاء ما لا علم له به مصداق «لا تقف» بوده که از آن نهی شده است. این آیه را خواندیم.
آیه دیگر در سوره یونس آمده است: «قل آلله أذن لکم أم علی الله تفترون» بعد از چند آیه قوله تعالی «إن عندکم من سلطان بهذا أتقولون علی الله ما لا تعلمون» «قل إن الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون». از این آیات -مخصوصا دو آیه آخر- استفاده می شود که بدون سلطان نسبت دادن چیزی به خدا افتراء علی الله است. سلطان یعنی حجت و دلیل؛ حال اگر آدم چیزی را بدون دلیل یا سلطان به خدا نسبت دهد این کار افتراء علی الله است. می فرماید: «إن عندکم من سلطان بهذا» یعنی ما عندکم من سلطان و بعد می فرماید: «أتقولون علی الله ما لا تعلمون» و بعد می فرماید: «إن الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون». این آیه مثل کبری است که این کبری را آیه کریمه بر آن صغری -بر قول علی الله بغیر سلطان- منطبق کرده است. بغیر سلطان یعنی بغیر حجت. کسی که شخصی را به کاری امر می کند یعنی می گوید خدا چنین گفته است. می گوییم امر می کند؛ زیرا مراد ما از امر، امربه معروفی است که در شرع ما وارد شده است. خب معنی امربه معروف یعنی امر بما امر الله به و مراد از نهی عن ما هو منکر عند الله است؛ بنابراین وقتی نهی از منکر -به عنوان اینکه منکر است- می کند یعنی به عنوان اینکه منکر عند الله است، پس یعنی این شیء را منکر عند الله می داند یا اگر به فعلی امر می کند به عنوان اینکه هذا معروف عند الله یعنی این امر را معروف من الله می داند. خب اگر علم ندارد به اینکه معروف است مع ذلک امر به آن می کند و این یعنی آن کار را به خدا نسبت می دهد؛ می گوید این کار را انجام بده زیرا واجب است یا باید این کار را انجام بدهی زیرا این واجب است، واجب یعنی واجب عند الله یا این کار را نکن زیرا حرام است، یعنی حرام عند الله است. خب اگر دلیل بر آن وجوب یا این حرمت نباشد این قول علی الله، بغیر سلطان می شود و مصداق این آیه است که این آیه افتراء علی الله را بر آن منطبق دانسته است. آیات سوره یونس مانند آیه اول «قل آلله أذن لکم أم علی الله تفترون» هم همین را می گوید و همچنین آیات ۵۹، ۶۸ و ۶۹ هم به همین شکل است.
گفتیم که در روایات هم بر این معنا به صورت فراوان تأکید شده است، حالا چون روایاتش را خوانده ایم دیگر تکرار نمی کنیم.
شرط دوم را هم گفتیم که احتمال تأثیر است و روایت آن را هم خواندیم.
بررسی روایی شیوه موثر امر به معروف و نهی از منکر
شرط سوم شیوه مؤثر به کار بردن است علاوه بر اینکه آمر و ناهی باید علم به معروف بودن معروف و علم به منکر بودن منکر داشته باشد و احتمال تأثیر هم بدهد تا حرفش لغو و بیهوده نباشد. شرط سوم این است که در نهی از منکر و امربه معروف از شیوه درست استفاده کند. روایات داله بر این معنا یعنی بر اینکه شیوه مؤثر بکار بردن هم از شرایط امربه معروف و نهی از منکر است.
باب دو از ابواب الامر و النهی حدیث شماره ۵- روایت باز ازنظر سندی به نظر ما معتبر است گرچه در سند سهل بن زیاد آمده است. ما در محل خود سهل بن زیاد را تصحیح کرده ایم، اگرچه بسیاری از فقها و اهل رجال سهل بن زیاد را موثق می دانند؛ چون لم یوثق نه اینکه جرح دارد، کسی او را جرح نکرده است اما می گویند چون توثیق ندارد [نمی توان به او استناد کرد]. ما در محل خود گفته ایم که امارات متعددی بر وثاقت سهل بن زیاد وجود دارد و لذا این روایات را ما مصحح می دانیم. «و عن عدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد» یکی از قرائن وثاقتش همین روایت «عدة» کلینی از سهل است؛ این عدة کلینی که مانند ابوغالب زراری در آن هاست و اکابر روات که خیلی هم اهل دقت بوده اند هم یکی دیگر از قرائن است. خلاصه «عن الدهقان عن عبد الله بن القاسم و ابن أبی نجران جمیعا عن أبان بن تغلب عن أبی عبد الله علیه السلام قال: کان المسیح علیه السلام یقول إن التارک شفاء المجروح من جرحه شریک جارحه لا محالة». مطلب مهمی است که اگر شخص زخمی و آسیب دیده ای دیدی و می توانستی آسیب و زخم او را درمان کنی و اگر رها کردی و زخم او را درمان نکردی، شریک در آن آسیبی هستی که بر او واردشده است. «إن التارک شفاء المجروح من جرحه شریک جارحه لا محالة»؛ شریک آن کسی هستی که این جرح و این زخم را بر پیکر او وارد کرده است. «إلی أن قال فکذلک لا تحدثوا بالحکمة غیر أهلها فتجهلوا». هر حکمتی و هر حرف عالمانه دقیقی را به هر کس نمی توان گفت و این مطلب مهمی است، ائمه ما هم خیلی بر این مطلب تأکید کرده اند. بعضی از افراد کشش بسیاری از معارف ائمه هدی صلوات الله تعالی علیهم را ندارند. خب چه داعی است که بگویید ائمه اطهار صلوات الله تعالی علیهم علم اولین و آخرین را دارند برای کسی که کشش این حرف ها را ندارد یا مطالبی از معجزات و کرامات ائمه اطهار برای کسانی بگویید که کشش این حرف ها را ندارند و نمی توانند این مسائل را هضم کنند؛ حالا این را به عنوان مصداق عرض کردم. حتی بعضی از معارف الهی را نمی شود به همه کس گفت، خود اینکه آدم نداند به کی چه بگوید نوعی جهل است. حکیمان، انسان های عالم و عارف و حکیم اول شخص را می سنجند که آیا این شخص تا چه حد قابلیت دارد، چه حرفی را به او می توان گفت و چه حرفی را نمی توان گفت و بعد آن سخنی را برای او می گویند که او کشش و توان هضمش را داشته باشد و قبولش کند. می فرماید: «إلی أن قال فکذلک لا تحدثوا بالحکمة غیر أهلها فتجهلوا»؛ اصلا خود جهل است که انسان حکمت را به غیر اهلش بیان کند.
«و لا تمنعوها أهلها فتأثموا» اگر هم از کسانی که قابلیت و استعداد دارند و حکمت را می فهمند، سخن حکمت را از آن ها دریغ کند هم اثم و گناه است. بعد شاهد ما این جمله اخیر روایت است؛ «و لیکن أحدکم بمنزلة الطبیب المداوی إن رأی موضعا لدوائه و إلا أمسک»؛ مثل طبیب مداوی باشید، طبیب درمان کننده. این ذیل هم مطلب قبلی را اثبات می کند یعنی مطلب سومی که بحث می کنیم؛ می گوید مثل طبیب باشید، طبیب اول مریض را بررسی و بیماری او را چک می کند که چه بیماری دارد و بعد داروی مناسب با آن بیماری را به او می دهد نه هر دارویی را، دارویی را که اثر کند، آن هم به آن اندازه که اثر کرده و به آن شیوه که درمان کند و الا دارو را نمی دهد. اگر این جمله اخیر را تابلو کنیم و در همه حجره های طلبه ها بگذاریم جا دارد «و لیکن أحدکم بمنزلة الطبیب المداوی إن رأی موضعا لدوائه و إلا أمسک». مثل طبیب درمان کننده بیمار باشید؛ اگر دیدید این دارویی که دارید اینجا جایش است خب آن دارو را به او بدهید و از آن دارو استفاده کنید و الا دست نگه دارید. هم از این استفاده می شود که در آنجایی که احتمال عدم تأثیر است نباید انسان این دارو را به کار ببرد و هم آنجایی که احتمال تأثیر است آن چنان تأثیر دارد و آن شیوه که می تواند اثرگذار باشد از دارو بهره بگیرید.
در جلسه بعد به بررسی برخی روایات دیگر در این باب خواهیم پرداخت ان شاءالله تعالی.
و صلی الله علی محمد و آله و سلم
پرسش و پاسخ در
شرایط آمر به معروف و ناهی از منکر / شخص آمر باید مانند طبیب عمل کند
گفتگو با هوش مصنوعی