زندآگاهی قرآن / تبارشناسی واژگانی و اعجاز بیانی کلام الله مجید



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: مصطفی عباسی مقدم، استاد دانشگاه کاشان و نویسنده کتاب هایی چون «آیه ها در نامه ها: شرح یکصد فراز قرآنی در مکاتبه ها، پیام ها و عقدنامه ها: کاربرد آیات قرآن در نامه ها، ابلاغیه ها، ماموریت ها و احکام اداری»، «ارزش و اعتبار رویا در منابع اسلامی»، «اسوه های قرآنی و شیوه های تبلیغی آنان»، «به سوی فهم قرآن»، «جلوه های تربیت و تبلیغ در سیره پیامبر اعظم (ص)» و… در گزارشی به بررسی نکات لغوی و ظرافت های بیانی کلام الله مجید پرداخته است. این گزارش را در ادامه بخوانید:

معناهای دو گانه واژگان

۱- کلمه «الله» مرکب است از ال که حرف تعریف و تعیین است و هرگاه بر اسم خاص وارد شود دلالت بیشتری بر خصوصیت و ویژه بودن می کند و اله که با هم می شود: الاله که در اثر کثرت استعمال همزه آن افتاده و شده: الله. برای واژه اله (الاه) که از ریشه اله مشتق شده و معادل مالوه (اسم مفعول الوهیت مثل کتاب به معنای مکتوب) است دو معنی گفته شده: یکی معبود، زیرا اله یعنی عبد و یکی معشوق، زیرا همه واله و شیفته و سرگردان اویند. به نظر می رسد هر دو معنا درباره الله که ذات مستجمع جمیع صفات جمال و جلال است صدق می کند، یعنی هم معبود همه است به عبادت تکوینی (مثل جمادات و حیوانات) و عبادت تشریعی (مثل جن و انس) و هم معشوق و محبوب همگان است، چون فطرتا کمال جو و حق طلبند.

۲- همان طور که لفظ انواعی دارد برای معنا هم تقسیماتی مطرح است که در فهم ما از قرآن تأثیر به سزایی دارد. معنای وضعی و مستقیم لفظ را معنی اولی می نامند، مثل معنی شیر جنگل برای واژه اسد و معنی ماست برای ماده ای که از شیر به دست می آید، اما الفاظ در بسیاری موارد در معنای ثانوی و غیرمستقیم به کار می روند مانند واژه اذن به معنای زودباور «ومنهم الذین یؤذون النبی ویقولون هو أذن…» (توبه/۶۱) و واژه ماست برای شخص بی اراده و اسد برای انسان شجاع. عبارت حماله الحطب که در قرآن آمده در معنای نخسنین، به معنی حمل کننده هیزم است، ولی در معنای ثانوی به هر شخص سخن چین و آتش بیار معرکه گفته شده.

میان دو تن جنگ چون آتش است

سخن چین بدبخت هیزم کش است

به عبارت دیگر در فهم هر کلام باید این دو نوع معنا را تشخیص داد و گرنه انحراف از متن قطعا اتفاق می افتد. این چالش در فهم آیات متشابه و مجمل که معمولا حاوی کنایه و تشبیه و استعاره اند بسیار اتفاق می افتد مثل اینکه: وجاء ربک والملک صفا صفا (فجر/۲۲) (و خدای تو و فرشتگان به ردیف آمدند) و آمدن خدا و جسمانیت خدا را نشان می دهد، ولی ما آن را در معنای ثانوی به حضور قدرت و تجلی عظمت خدا تعبیر می کنیم، البته این کار ضوابطی دارد و مانند برخی از گرایش های هرمنوتیک بی قاعده و دلبخواهی نیست که مثلا فهم متن دینی تابع نگرش و ذائقه مخاطب باشد. رابطه معنای اولی با لفظ، قهری و طبیعی است و بیشتر تابع وضع اولیه، ولی رابطه معنای ثانوی و مقصود گوینده با لفظ، تحت تأثیر عوامل و شرایط مختلف مربوط به گوینده و مخاطب و محیط گفتگو تعیین می شود و حتی گاهی قراردادی است. مثلا در میدان رزم اگر لفظ اسد به کار رود معنی مجازی مقصود گوینده خواهد بود و در طبیعت و جنگل مراد از اسد حیوان درنده است. نمونه دیگر توجه به معنای ثانوی در سیره پیامبر (ص) است که گفته اند در میان خطبه پیامبر (ص) سائلی آمد و کمک خواست، پیامبر (ص) فرمود: یا علی قم فاقطع لسانه! علی برخاست و صدقه ای به سائل داد و او را ساکت کرد.

کلمه جبار در فارسی به معنی زورگو و مجبورکننده است ولی در قرآن دو معنی دارد: معنی اول، جبران کننده نقص ها و اصلاح کننده عیب ها و آسیب ها و معنی دوم مجبورکننده ۳- معنای برخی کلمات مشترک در قرآن و زبان فارسی متفاوت است و لازم است مورد توجه قرار گیرد؛ مانند واژه تفاوت که در قرآن به معنی تناقض و تضاد آمده است: ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت (در آفرینش خدا هیچ تضاد و عیبی نمی بینی.(ملک/۳)

- کلمه جبار در فارسی به معنی زورگو و مجبورکننده است ولی در قرآن دو معنی دارد: معنی اول، جبران کننده نقص ها و اصلاح کننده عیب ها و آسیب ها و معنی دوم مجبورکننده؛ «هو الله الذی لا إله إلا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر» (حشر/۲۳)

- مؤمن هم هرچند بیشتر به معنای ایمان آورنده است هرگاه در مورد خدا بکار رود مثل آیه فوق، به معنی ایمنی بخش است.

- تربیت در قرآن عمدتا به مفهوم پرورش جسمانی و حداکثر، عاطفی است؛ کاری که هر دایه یا مادر معمولی برای فرزند می کند. (فرعون به موسی گفت: قال ألم نربک فینا ولیدا (شعرا/۱۸): آیا ما تو را در کودکی در خانواده خویش پرورش ندادیم؟) ولی هرگاه سخن از تربیت معنوی و اخلاقی است از فعل تزکیه استفاده شده «یتلو علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة» (آل عمران/۱۶۴). از جمله کارهای پیامبر (ص) تزکیه است.

- کلمه مجنون در فارسی دیوانه و دور از عقل معنی می شود، ولی در قرآن به معنی جن زده است که جن در او نفوذ کرده و اندیشه و رفتارش را تحت تأثیر قرار داده است. در جاهلیت، عرب می گفتند هر شاعری جنی دارد که او را در شاعری مدد می رساند و پیامبر هم شاعر و مجنون است، ولی قرآن تأکید کرد: پیامبر (ص) کاملا هوشیار و عاقل و در گفتار و رفتارش مستقل است: «وما صاحبکم بمجنون» (تکویر/۲۲)

- کلمه صدیق در فارسی معمولا بسیار راستگو معنی می شود، ولی در قرآن رتبه بعد از نبوت دارد و بسیار بالاتر از راستگویی است، چون به کسی اطلاق می شود که گفتار و عقیده و رفتارش کاملا یکدیگر را تصدیق می کنند، یعنی هیچ ناهماهنگی و تفاوت و دورنگی در عقیده و قول و عملش دیده نمی شود: «ومن یطع الله والرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحسن أولئک رفیقا» (نساء/۶۹)

- کلمه تمنی در قرآن دو معنا دارد یکی همان آرزو کردن و دوم خواندن، در سوره حج که می فرماید: «وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی إلا إذا تمنی ألقی الشیطان فی أمنیته» (حج/۵۲) هر رسولی وقتی آیات را می خواند، شیطان سعی در وسوسه و اخلال در قرائتش دارد…، البته برخی مترجمان به همان معنای آرزو کردن گرفته اند.(هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم، مگر اینکه هرگاه آرزو می کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می ریخت)، شیطان القائاتی در آن می کرد؛ اما خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس آیات خود را استحکام می بخشید)

- کلمه زور در فارسی به معنی قهر و غلبه و ستم می آید، ولی با اینکه ظاهرا از فارسی به عربی و قرآن رفته اما مترجمان و مفسران به معنی دروغ و باطل و یا غناء حرام دانسته اند: «فاجتنبوا الرجس من الأوثان واجتنبوا قول الزور» پس از پلیدی های بت ها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید! (حج/۳۰)

۴- وقتی قرآن می خوانید و نیم نگاهی به ترجمه آیات دارید گاه به کلماتی برخورد می کنید که در چند معنای متفاوت به کار رفته اند. مثلا واژه عین در آیه: «والعین بالعین» (مائده/۴۵) چشم در برابر چشم و آیه «ولهم أعین لا یبصرون بها» (اعراف/۱۷۹) دیدگانی دارند که با آنها نمی بینند، به معنای چشم است، اما در سوره انسان، که می گوید نیکان از چشمه ای سیراب می شوند که بندگان خاص خدا از آن می نوشند: «عینا یشرب بها المقربون» (مصطفین/۲۸) عین به معنای چشمه آمده است یا کلمه نجم در آیه «والنجم إذا هوی» (نجم/۱) سوگند به ستاره زمانی که پایین آید. به مفهوم ستاره سماوی است، ولی در آیه «والنجم والشجر یسجدان» (رحمان/۶) و بوته گیاه و درخت نیز خدا را سجده کنند؛ به مفهوم گیاه بوته ای بکار رفته است.

این معانی متعدد و متفاوت را اصطلاحا وجوه قرآن می شمرند که تشخیص آنها نقش مهمی در تفسیر آیات و فهم صحیح قرآن دارد. مثلا اگر کلمه امت را در آیه «وادکر بعد أمة» در سوره یوسف به همان معنی رایج بگیریم می شود و بعد از گروهی به یاد آورد. در حالی که اینجا امت به معنی چند روز و یا مدتی از زمان یا چند سال است و یار زندان یوسف پس از چند روزی از آزادی به یاد یوسف افتاد. امت در آیات مختلف به چند معنا آمده یعنی چند وجه دارد: گروه پیروان مانند: «إن هذه أمتکم أمة واحدة وأنا ربکم فاعبدون» (انبیاء/۹۲) امام و الگو مانند: «إن إبراهیم کان أمة قانتا لله حنیفا» (نحل/۱۲۰) نوع حیوانها مانند: «إلا أمم أمثالکم» در آیه ۳۸ سوره انعام، هیچ جنبنده ای در زمین، و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست مگر اینکه امت هایی همانند شما هستند، البته اینجا جمعش ذکر شده است.

واژه قرآن، در قرآن به چند معنا آمده که عبارتند از: نام کتاب آسمانی مسلمانان مانند آیه «إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم» و به معنای خواندن و آموزش دادن مانند: «إن علینا جمعه وقرآنه» واژه خیر گاهی به معنای نیکی و خوبی آمده مانند: «وما تقدموا لأنفسکم من خیر تجدوه عند الله» (بقره/۱۱۰) و در آیه: «فاستبقوا الخیرات» (بقره/۱۴۸) و گاهی به معنای بهتر و نیکوتر (صفت تفضیلی) مانند: «وما عند الله خیر للأبرار» (آل عمران/۱۹۸)، «والله خیر الرازقین» (جمعه/۱۱)، «أنت خیر الفاتحین» (اعراف/۸۹) و گاهی به معنای مال و دارایی مانند: «وما تنفقوا من خیر فإن الله به علیم» (بقره/۲۷۳) هر آنچه از مال انفاق کنید خدا از آن آگاه است. «وإنه لحب الخیر لشدید» (عادیات/۸) که به مال دوستی تفسیر شده است. در آیه وصیت نیز خیر به جای مال به کار رفته؛ «کتب علیکم إذا حضر أحدکم الموت إن ترک خیرا الوصیة للوالدین والأقربین بالمعروف حقا علی المتقین» (بقره/۱۸۰) بر شما نوشته شده: هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر چیز خوبی [= مالی ] از خود به جای گذارده، برای پدر و مادر و نزدیکان، به طور شایسته وصیت کند! این حقی است بر پرهیزکاران!»

حتی واژه قرآن، در قرآن به چند معنا آمده که عبارتند از: نام کتاب آسمانی مسلمانان مانند آیه «إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم» (اسراء/۹) و به معنای خواندن و آموزش دادن مانند: «إن علینا جمعه وقرآنه» (قیامت/۱۷) به راستی گردآوری و به معنای خواندن و آموزش دادن مانند «إن علینا جمعه وقرآنه» (قیامت/۱۷) به راستی گردآوری و خواندن قرآن برعهده ماست و به معنای «صلاة الفجر» (نور/۵۸) در سوره مبارکه اسراء آیه ۷۸؛ «أقم الصلاة لدلوک الشمس إلی غسق اللیل وقرآن الفجر إن قرآن الفجر کان مشهودا» نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکی شب [= نیمه شب ] برپا دار؛ و همچنین قرآن فجر [= نماز صبح ] را؛ چرا که قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! از دیگر وجوه مهم در قرآن مربوط به واژه های کتاب، حسنه، رحمت، فتنه، آیه، کفر، تاویل، ظن، عزت، صلوه است که مطالعه آن در کتب وجوه و نظائر و واژه شناسی قرآن و تفاسیر امکان پذیر است.

یسر و سهولت در تکالیف دینی

۵- یسر و وسع و طاقت در قرآن: از جمله مبانی اخلاق و احکام در اسلام، آسانی و آسان گیری است. مفاهیم یسر و وسع و استطاعت و طاقت و در مقابل آنها، واژه های عسر و حرج و مشقت و ضرر در قرآن وجود دارند. یسر یا آسانی به معنای سهولت و راحتی در انجام وظایف دینی است هرچند اصل تکلیف و وظیفه، قدری با هوای نفس راحت طلب و عافیت جوی انسان در تعارض است.

«یرید الله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر» (بقره/۱۸۵) و شریعت اسلام به فرموده پیامبر با سماحت و آسان گیر است: «بعثت بالحنیفیه السمحه السهله؛ بر دین حنیف مستقیم و راست و آسان و سهل است. (بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۲۳۴ و فروع کافی، ج ۵، ص ۴۹۴)

واژه دوم وسع است، یعنی محدوده توانایی انسان البته توان عادی نه حداکثری: «لا یکلف الله نفسا إلا وسعها» (بقره/۲۸۶)؛ خداوند جز به میزان وسع و توان شخص تکلیف نمی کند. که در چهار جای قرآن آمده (بقره آیه ۲۸۶ و نیز نگاه کنید: بقره آیه ۲۳۳؛ انعام آیه ۱۵۲؛ اعراف آیه ۴۲؛ مؤمنون آیه ۶۲) استطاعت نیز به معنای جمع مجموعه ای از توانایی ها و امکانات است که به خصوص به عنوان مرز وجوب حج بر مکلف بیان شده است: «ولله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا» (آل عمران/۹۷)

کلیدواژه بعدی طاقت است به معنای نیرو، یعنی حداکثر توان که معمولا انسان در شرایط عادی به خرج نمی دهد. در آیه روزه آمده است: «فمن کان منکم مریضا أو علی سفر فعدة من أیام أخر وعلی الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین» (بقره/۱۸۴)؛ هر کس که از شما بیمار یا در سفر باشد، به همان تعداد از روزهای دیگر را روزه بدارد و آنان که توانایی آن ندارند و روزه برای آنان توانفرساست، هر روز را به اطعام مسکینی باز خرند. معمولا در ترجمه عبارت «الذین یطیقونه، با اینکه مثبت است منفی معنا می کنند، (و بر کسانی که طاقت روزه ندارند یا روزه طاقت فرساست فدیه یا کفاره واجب است به جای روزه) در واقع طاقت آخرین حد توان انسان است، ولی چون بنای احکام دین بر یسر است در شرایط طاقت (و به تعبیر فارسی بی طاقتی) روزه یا هر عبادت یا فریضه دیگری الزامی نیست. مرز بالاتر این حالت که در متون فقهی آمده مشقت است یعنی در جایی که انجام عملی عبادی مستلزم مشقت یعنی سختی آزاردهنده باشد قطعا الزامی نخواهد بود، مثل روزه مریض سخت بنا بر تشخیص پزشک.

در آیه ۱۸۵ سوره بقره می فرماید: «ومن کان مریضا أو علی سفر فعده من أیام أخر یرید الله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر» و هر کس از شما که مریض یا در سفر باشد پس در ایام دیگر قضا کند. پس در ایام دیگر قضا کند؛ خدا برای شما آسانی اراده کرده نه سختی را. بدین جهت است که به عنوان نمونه براساس فتاوای امام خمینی (ره) برای چند نفر روزه خوردن در ماه رمضان جایزاست: پیرمرد و پیرزن اگر روزه برای آنان ممکن نباشد و یا مشقت داشته باشد و کسی که مرض عطش داشته باشد که زیاد تشنه می شود، چه اصلا نتواند خودداری کند و یا برای او دشوار باشد و زنی که نزدیک زاییدن اوست و روزه برای خود او و یا برای فرزندش ضرر دارد و زنی که بچه شیر می دهد و شیر او کم است و اگر روزه به او یا بچه اش که شیر می دهد ضرر برساند. پس تمامی این افراد روزه نمی گیرند و بر هریک از آن واجب است به جای هر روز یک مد طعام کفاره بدهند.

نکته اصلی مورد نظر ما نحوه دقیق کاربرد واژگان فوق در قرآن است که به خوبی می توان فرمول و نمودار پیوند تکالیف با توانایی انسان را از آنها استخراج کرد به طوری که دستورات دین تا مرحله قبل از طاقت، مطلوب و الزامی و پس از آن نامطلوب است یا زمانی که انسان دچار حرج یعنی مانع جدی یا ضرر یعنی پیامد آسیب زا باشد، البته ممکن است این پرسش پیش آید که پس توصیه به جهاد با نفس و مجاهدت معنوی و سیر و سلوک چرا بسیار شده در حالی که جهاد هم از جهد است به معنی بذل آخرین توان و انجام فعل با بیشترین تلاش یا در روایت مشهور و البته بدون سند آمده که «افضل الاعمال احمزها» (بهترین اعمال سخت ترین آنهاست.) در این باره به نظر می رسد این توصیه در عرصه اعمال اخلاقی کاربرد دارد، نه عبادات و فرائض.در مورد ایثار نیز که مرتبه بالاتر از انفاق مورد نظر آیات است، باید گفت این کار در شرایط خاص معنا پیدا می کند و قاعده کلی نیست و حتی از زیاده روی در انفاق در برخی آیات نهی شده: «والذین إذا أنفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا وکان بین ذلک قواما (فرقان/۶۷)

قرآن خود به معناشناسی آیات کمک می کند

۶- نقش قرآن در تبیین مفردات: یکی از کارکردهای متن قرآنی کمک به معناشناسی کلمات خود قرآن است. قرآن کریم به چند شکل در جهت شناساندن مفهوم واژه ها به ویژه واژه های دشوار یاری رسانده است: شکل اول، بیان معنای لغوی به طور مستقیم است مثل آیه: «ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک، در آیه ۱۵۹ سوره آل عمران که می گوید اگر تو با مردم تندخو بودی از گرد تو پراکنده می شدند. معنی فظ همان غلیظ القلب است که در پی آن آمده است. نمونه دیگر کلمه هلوع است: «إن الإنسان خلق هلوعا* إذا مسه الشر جزوعا* وإذا مسه الخیر منوعا» (معارج / ۱۹ تا ۲۱) انسان حریص و کم طاقت آفریده شده؛ وقتی سختی به او برسد ناله سر می دهد و وقتی خیر و خوشی برسد از دیگران منع می کند.

«کما انزلنا علی المقتسمین الذین جعلواالقرآن عضین (همان گونه که عذاب را بر مقتسمین نازل کردیم کسانی که قرآن را تکه تکه قرار دادند.) مقتسمین کسانی اند که قران را را تکه تکه و جدا جدا قرار دادند و بخشی را قبول کردند و بخشی را نپدیرفتند. (حجر/۹۰)

شکل دوم، توصیف و بیان ویژگی های یک لفظ است مثل: قد أفلح المؤمنون* الذین هم فی صلاتهم خاشعون (سوره مومنون / آیه ۱ و ۲) - هدی للمتقین*الذین یؤمنون بالغیب ویقیمون الصلاة ومما رزقناهم ینفقون (بقره/۲و ۳)

- ویل لکل همزة لمزة* الذی جمع مالا وعدده (همزة / آیه ۱ و ۲): وای بر عیب جوی طعنه زنی که دایم در حال جمع و شمارش مال خود است.

در بیشتر موارد، لفظ الذی و التی و الذین در چنین جملاتی می آید. کلمات المطففین و الخراصون و المصلین را به عنوان نمونه ببینید.

شکل سوم بیان مصادیق یک مفهوم است، مثل «ومن یطع الله والرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحسن أولئک رفیقا». (نساء/۶۹) در این آیه، انعام شدگان (الذین أنعم الله علیهم (نساء/۶۹) - أنعمت علیهم (حمد/۷) با مصادیقشان یعنی نبیین و صدیقین و شهدا و صالحین تعریف و تبیین شده اند.

شکل چهارم: بیان غیرمستقیم معنای کلمه در قالب سیاق جملات یا کنارهم نهادن جملات قرآنی است مانند: «واستعینوا بالصبر والصلاة» (بقره/۴۵) که صبر در این آیه بخاطر سیاق و قرینه صلات به روزه تعریف شده است؛ مثل زهد که آیه: «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم» (حدید/۲۳) زهد را به معنی ناراحت نشدن در از دست دادن نعمت ها و سرمست نشدن از به دست اوردن نعمتها معنی کرده است و نهج البلاغه به این موضوع تاکید کرده است. (الزهد بین کلمتین من القرآن لکیلا…) نمونه دیگر فعل جدال است که اکثر موارد مجادله و بگو مگو در مباحث اعتقادی را معنی می دهد (من یجادل فی آیات الله و…) اما در داستان ابراهیم در جمله: «یجادلنا فی قوم لوط» (هود/۷۴)، به معنی چانه زنی در مورد عذاب و فرجام خواهی برای قوم لوط است وگرنه پیامبر (ص) هیچ گاه با خدا مجادله به معنای اول نمی کند.

یکی از کارکردهای متن قرآنی کمک به معناشناسی کلمات خود قرآن است. قرآن کریم به چند شکل در جهت شناساندن مفهوم واژه ها به ویژه واژه های دشوار یاری رسانده است ۷- خوف و واژگان مشابه: قرآن کریم با الفاظ متعددی مفهوم ترس و نگرانی و دلهره را در شرایط مختلف آورده است که دقت در آنها لازمه فهم آیات است و فصاحت و بلاغت قرآن را نیز نشان می دهد و موضوع مناسبی برای تدبر است. واژه خوف و مشتقاتش یعنی فعل یخاف و خافوا و مانند آن - که بیشترین تکرار را نسبت به سایر واژه های این شبکه مفهومی به خود اختصاص داده- به معنای ترسی است که به آینده مربوط باشد مثلا اولیاء خدا نه خوفی برای آینده دارند و نه اندوهی به خاطر گذشته: «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون» (بقره / ۳۸) لذا این خوف گاهی از مرگ و آخرت است و گاهی از عملکرد آینده خود انسان: «یخافون سوء الحساب - فذکر بالقرآن من یخاف وعید - یخافون یوما تتقلب…- فإن خفتم ألا تعدلوا فواحدة (اگر می ترسید که به عدالت رفتار نکنید، پس به یک همسر اکتفا کنید.)

واژه خشیت و افعال آن - که پس از خوف بیشترین کاربد را در قرآن دارد - ترسی را نشان می دهند که ناشی از آگاهی و احساس عظمت و ابهت خداست و موجب اطاعت می شود. پس خشیت در قرآن مقام رفیعی برای مؤمن است و زمینه ساز رشد او: سیذکر من یخشی (اعلی/۱۰) آنکه خشیت دارد از ایات پند خواهد گرفت و آنکه علم بیشتر دارد خشیتش بیشتراست: «إنما یخشی الله من عباده العلماء» (فاطر/۲۸)

واژه وجل و فعلش که تنها ۵ بار در قرآن به کار رفته به معنای ترس درونی است که موجب لرزش دل و قلب می شود و در بدن و ظاهر انسان آشکار نمی شود، برخلاف فزع که در رفتار و حرکات ظاهر می شود. مرمنان واقعی وقتی یاد خدا و ذکر الهی را می شنوند دلشان می لرزد و هنگامی که آیات برایشان تلاوت می شود ایمانشان افزون می گردد.«إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم وإذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا وعلی ربهم یتوکلون» (انفال/۲)

واژه فزع، ترس شدید و ناگهانی است که لرزه بر اندام فرد می اندازد مثل فزع قیامت: «ویوم ینفخ فی الصور ففزع من فی السماوات ومن فی الأرض إلا من شاء الله» (نمل/۸۷) ولی مومنان از این هراس سخت درامانند: «لا یحزنهم الفزع الأکبر» (انبیاء/۱۰۳)

واژه رهبه و فعل های آنکه ۱۲ بار در قرآن آمده به معنای نگرانی و اضطرابی است در دل که موجب حرکت و تلاش برای رهایی می شود: خدا می فرماید به عهد من وفا کنید تا به عهدتان وفا کنم و تنها از من رهبت داشته باشید «وإیای فارهبون» (بقره/۴۰) شاید بتوان رهبت را همان خوف درنقطه مقابل رجاء دانست. ارهاب هم از این ریشه است که در قران به معنای ترساندن و میخکوب کردن دشمن در جای خود است، ولی امروزه در زبان عربی دچار تحول معنایی منفی شده و تروریسم معنا می دهد.

واژه رعب که ۵ بار ذکر شده به معنی هول و هراس بزرگی است که در اثر امور خارق العاده و معجزه بر انسان عارض می شود. «وقذف فی قلوبهم الرعب» (حشر/۲)، «سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما أشرکوا» (و در دل کافران رعب خواهیم افکند. (آل عمران/۱۸۱)

جالب اینکه علاوه بر واژه های مذکور چند واژه و ریشه فعلی دیگر هم به معانی مشابه ترس در قرآن آمده اند که فقط اشاره می کنم: واژه روع (حالتی از تعجب و مهابت و انکار که از جمال و عظمت بیش از حد چیزی حاصل می شود) واژه فرق (به معنی وحشتی که نزدیک است قلب انسان در اثر آن ازهم بشکافد.)

چند و چون ظرفیت های معنایی واژگان

۸- استفاده از ظرفیت معنایی واژه ها: یکی از ویژگی های بیانی قرآن علاوه بر گسترش معنای کلمات، بهره برداری از تمام یا حداکثر ظرفیت معنایی واژه هاست به گونه ای که ضمن حفظ معنای اصلی، با رعایت تناسب هایی باعث شرح و تبیین بهتر موضوعات می گردد: به عنوان نمونه واژه اسراف که معنی اولیه آن مصرف بیش از حد است: «وکلوا واشربوا ولا تسرفوا إنه لا یحب المسرفین» (اعراف/۳۱)

ظرفیت معنایی گسترده ای در ارتباط با زیاده روی دارد که حتی به گناه و نافرمانی نزدیک می شود. قرآن از تناسب میان گناه و نافرمانی و زیاده روی بهره جسته و کلمه اسراف را در مفهوم گناهکاری و انحراف بکار برده است: مثلا: حضرت لوط به مردم هرزه و گناهکار می گوید: «إنکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل أنتم قوم مسرفون» (اعراف/۸۱)؛ شما قومی منحرف و گناهکارید.

در آیات ۱۵۱ و ۱۵۲سوره شعرا می فرماید: «ولا تطیعوا أمر المسرفین*الذین یفسدون فی الأرض ولا یصلحون» این آیه مسرفان را کسانی می داند که اهل افسادند به جای اصلاح. این آیه را نیز بخوانید: «قل یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم» بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.» (زمر/۵۳) پس اسراف در این آیات در معنایی گسترده بر ستم، گناه، تبهکاری و هرگونه زیاده روی و تجاوز از حد اطلاق شده است.

نمونه دیگر واژه ذکر و تذکر است که در معنای اولیه، یاد و یادآوری را تداعی می کند اما در برخی آیات، به معنی پندگرفتن عبرت اموزی و پایبندی عملی هم می آید: سوره مبارکه ص آیه ۲۹ «کتاب أنزلناه إلیک مبارک لیدبروا آیاته ولیتذکر أولو الألباب» این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر کنند و خردمندان متذکر شوند! در اینجا تذکر فراتر از یک یادآوری است، چون فرد متدبر از ابتدا یادآور بوده بلکه منظور آیه، پایبندی روحی و عملی به نتایج تدبر و مفاد آیات است. به خصوص که این ویژگی را به خردمندان که فهم بیشتری دارند نسبت می دهد. همچنین در سوره مبارکه اعلی آیه ۱۰« سیذکر من یخشی» و به زودی کسی که از خدا خوف آگاهانه دارد متذکر می شود. (یعنی از آیات تأثیر واقعی خواهد پذیرفت.)

نمونه دیگر واژه اختلاف است که در جاهایی به معنای تفاوت و فاصله فکری و سلیقه ای آمده مانند: (یونس/۹۳) «إن ربک یقضی بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون» پروردگار تو روز قیامت، در آنچه اختلاف می کردند، میان آنها داوری می کند! اما گاهی هم در معنای آمد و شد (رفت و آمد) به کار رفته مانند: سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۹۰- «إن فی خلق السماوات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب» مسلما در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است.

گاهی نیز استفاده از ظرفیت معنایی در حد معنای شدید و ضعیف است مانند فعل ابصر که گاهی به معنای خفیف دیدن آمده: «ربنا ابصرنا و سمعنا (خدایا دیدیم و شنیدیم) و گاهی به معنای عمیق بصیرت و بینش مانند: سوره مبارکه انعام آیه ۱۰۴« قد جاءکم بصائر من ربکم فمن أبصر فلنفسه ومن عمی فعلیها وما أنا علیکم بحفیظ» دلایل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد؛ کسی که (به وسیله آن، حق را) به بصیرت ببیند، به سود خود اوست؛ و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش است و من نگاهبان شما نیستم (و شما را بر قبول ایمان مجبور نمی کنم.)

همچنین «وتراهم ینظرون إلیک وهم لا یبصرون» (اعراف / ۱۹۸) و آنها را می بینی (که با چشمهایشان) به تو نگاه می کنند، اما در حقیقت نمی بینند! و فعل نسیان (نسی) که دو گونه به کار رفته: به صورت سهوی مانند «واذکر ربک إذا نسیت» (کهف/۲۴) و خدایت را ذکر کن وقتی فراموش کردی و به صورت عمدی به معنای ترک طاعت که موجب مواخذه و عذاب است مانند: سوره مبارکه حشر آیه ۱۹«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم أولئک هم الفاسقون» و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به خودفراموشی گرفتار کرد، آنها فاسقانند.

۹- تنوع واژه ها در مفهوم نافرمانی: در برابر واژگان تبعیت و اطاعت و تقوا و عمل به اوامر الهی، واژگان متعددی دلالت بر نافرمانی و رویگردانی از امر و خواسته خدا در قرآن وجود دارند. این واژه ها به ترتیب شدت معنا عبارتند از: منکر به معنای انکارشده، ناشایست و نامطلوب در مقابل معروف، که معمولا به شایسته ترجمه می شود یا آنچه در عرف جامعه و عرف دینی پسندیده است و ضد آن منکر. «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر» (توبه/۷۱) مومنان از مرد و زن دوست یکدیگرند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند.

زلل یا لغزش که در تفسیر به معنای معصیت و خطا آمده، ولی به نظر می رسد همان لغزیدنی است که هرچند عمدی نیست، ولی انسان می تواند با پرهیز و دقت از آن پیشگیری کند: «فإن زللتم من بعد ما جاءتکم البینات فاعلموا أن الله عزیز حکیم» (بقره/۲۰۹) پس اگر بعد از آمدن دلایل روشن خطایی از شما سر زد بدانید خدا سرفراز و فرزانه و باحکمت است.

خطا و خطیئه به معنای اشتباه غیراختیاری: «ومن قتل مؤمنا خطأ فتحریر رقبة مؤمنة» (نساء/۹۲) هر کس مؤمنی را اشتباها بکشد بر اوست آزاد کردن یک برده. «ومن یکسب خطیئة أو إثما ثم یرم به بریئا فقد احتمل بهتانا» (نساء/۱۱۲)

هرکس خطایی یا گناهی مرتکب شود و به دیگری نسبت دهد بهتان بزرگی مرتکب شده است. از دنبال هم آمدن خطیئه و اثم به نظر می آید که اثم بزرگ تر از خطیئه است. در آیات متعددی وعده آمرزش خطایا در برابر اطاعت فرمان الهی داده شده است. لمم به معنای گناه و خطای ناچیز و کوچک که در برابر گناهان بزرگ آمده است: (سوره مبارکه نجم / آیه ۳۲) «الذین یجتنبون کبائر الإثم والفواحش إلا اللمم إن ربک واسع المغفرة» محسنین، همان ها که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوری می کنند، جز گناهان صغیره (که گاه آلوده آن می شوند) جناح که برخی آن را همان گناه فارسی دانسته اند، از نظر اهل لغت به معنی میل به نافرمانی است که مقدمه ذنب یا اثم می شود، اما از اکثر استعمالات آن به نظر می رسد همان گناه یا جرم را معنی می دهد مثل اینکه می گوییم فلان کار گناهی و اشکالی ندارد: «ولیس علیکم جناح فیما أخطأتم به» (احزاب/۵) وزر به معنای بار سنگین و انجام کاری که بر روح انسان سنگینی می کند. احساس سنگینی ناشی از گناه. «ولا تزر وازرة وزر أخری» (انعام/۱۶۴و سه جای دیگر) هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد. سیئه یا بدی و کار بد که به معنای بیماری سخت و مصیبت و بلا هم در قرآن آمده است: «و بلوناهم بالحسنات و السیئات لعلهم یرجعون» (اعراف/۱۶۸) با خوبی ها و خوشی ها و ناخوشی هایشان آزمودیم شاید رجوع کنند. «ما أصابک من سیئة فمن نفسک» هر بدی به تو رسد از نفس توست. (نساء/۷۹)

اما معنی گناه را هم می دهد، چون در بسیاری موارد سخن از ارتکاب سیئات و آمرزش یا پوشاندن آنهاست: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها ومن جاء بالسیئة فلا یجزی إلا مثلها» (انعام/۱۶۰) هر کس نیکی بیاورد ده برابر پاداش دارد و هر کس بدی کند یک برابر.

سوره مرمنون آیه ۹۶؛ «ادفع بالتی هی أحسن السیئة» بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! در اکثر موارد سیئه در برابر حسنه ذکر شده و قرینه آنست.

ذنب، عبارت از گناهی یا عملی است که پیامد و دنباله یا مجازات در پی دارد. به همین سبب، به تعبیر قران در سوره فتح، انجام مدموریت رسول خدا (ص) هم ذنب دارد که خدا آن را جبران کرده: «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک وما تأخر» تا خدا بیامرزد و رفع و رجوع کند گناه و پیامد کارهای قبل و بعد تو را در مورد مبارزه با مشرکان و دعوت به اسلام. (نظر عده ای از مفسران به ویژه علامه طباطبایی) چون اگر به معنی متعارف گناه بگیریم مخالف عصمت پیامبر (ص) است. در اکثر کاربردها ذنب گناهی است مستوجب عذاب که البته با توبه و اصلاح قابل پاک کردن است:

در سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۳۵ نیز آمده است: «والذین إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب إلا الله ولم یصروا علی ما فعلوا وهم یعلمون» و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند؛ و برای گناهان خود، طلب آمرزش می کنند - و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ - و بر گناه، اصرار نمی ورزند، با اینکه می دانند. پس ذنب به کوچک و بزرگ گناه گفته می شود که عقوبتی و پیامدی در دنیا یا آخرت دارد.

«حوب» در قرآن به گناه بزرگ و وحشتناک گفته شده مثل خوردن مال یتیم که هم شرعا و هم عقلا و وجدانا و اخلاقا مذموم است. «ولا تأکلوا أموالهم إلی أموالکم إنه کان حوبا کبیرا» (نساء/۲) وهرگز اموال یتیمان را همراه با دارایی خودتان نخورید (تصاحب نکنید) که این کار گناه عظیم و دهشتناکی است.

اثم؛ که در قرآن مانند ذنب بسیار به کار رفته و مذمومیت بیشتری دارد، گناهی است که انسان را از رشد و کمال و سعادت باز می دارد. ریشه اثم، کندی و بطئ و تاخر است. معمولا کلماتی که در مقابل هر واژه قرار می گیرند کمک شایانی به فهم معنا می کنند. «وتعاونوا علی البر والتقوی ولا تعاونوا علی الإثم والعدوان» (مائده/۲) و در نیکی و پارسایی همکاری کنید نه در گنهکاری و ستمگری. در اینجا اثم در برابر بر قرار گرفته که نیکوکاری به معنای وسیع است مثل بر (دریا) که وسعت دارد پس مفهوم اثم هم وسعت دارد. در قرآن بزرگترین گناهان را کبائر الاثم شمرده: «الذین یجتنبون کبائر الإثم والفواحش إلا اللمم» (نجم/۳۲)

همان ها که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوری می کنند، جز گناهان صغیره (که گاه آلوده آن می شوند.)

نکته جالب توجه که از آیه ۳۳ اعراف استفاده شده اینکه اثم غیر از زشتی های ظاهری و باطنی (آشکار و پنهانی) است و به گناهان اجتماعی مثل ریختن آبروی مومن و تهمت زدن و شایعه سازی و ترویج نومیدی و باز داشتن از مسجدالحرام و منع خیرات، که جامعه را از رشد و تکامل باز میدارد در قرآن اطلاق شده:

سوره مبارکه اعراف آیه ۳۳ می فرماید: «قل إنما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها وما بطن والإثم والبغی بغیر الحق» بگو خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشکار باشد چه پنهان، حرام کرده است و (همچنین) گناه و ستم بناحق را. واژگان دیگری مانند عصیان (نافرمانی) و فاحشه (گناه زشت) جرم (کار ناپسندی که جریمه در پی دارد و به مفهوم ذنب نزدیک است) و کبائر (گناهان بزرگ) نیز در قرآن دلالت بر نافرمانی دارند که چون عمدتا در معنای لغوی به کار رفته اند و فرصت بررسی آنها در اینجا نیست به اشارتی بسنده کردیم: مثلا سوره مبارکه نساء آیه ۳۱ می فرماید: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم وندخلکم مدخلا کریما» اگر از گناهان بزرگی (کبائر) که از آن نهی می شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما (سیئات) را می پوشانیم؛ و شما را در جایگاه خوبی وارد می سازیم.

پرسش و پاسخ در زندآگاهی قرآن / تبارشناسی واژگانی و اعجاز بیانی کلام الله مجید

گفتگو با هوش مصنوعی