علامت کسی که خدا او را به حال خود واگذاشته چیست؟

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: مهارت های زندگی توانایی هایی برای رفتار انطباقی و مثبت هستند که افراد را برای برخورد مؤثر با خواسته ها و چالش های زندگی روزمره قادر می سازد. مهارت های زندگی در لابه لای تعالیم الهی به ویژه در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) بیان شده است.
نکات بسیاری از الگوی مهارت های زندگی در چارچوب بیانات امام علی (ع) درنهج البلاغه وجود دارد که شامل حقایق و راهبردهای بسیار زیبایی در مورد مهارت های زندگی، شاخص های ارتباط مطلوب با مردم، نحوه مدیریت خشم، ترس، راهبردهای کاهش حزن و اندوه، شناخت خود، همدلی و همیاری با مردم، خلاقیت، انتقادپذیری، تصمیم گیری و حل مساله و مبارزه با نفس است که حضرت امیر (ع) با فصاحت و بلاغت تمام به این مسائل پرداخته اند.
بر همین اساس مرحوم حضرت آیت الله مصباح یزدی،در سلسله جلساتی با موضوع «بهترین ها و بدترین ها در نهج البلاغه» سخنرانی داشته و به تبیین این موضوع پرداخته اند، که گزیده ای از سخنان ایشان به شرح زیر است:
«و إن من أبغض الرجال إلی الله تعالی لعبدا وکله الله إلی نفسه، جائرا عن قصد السبیل، سائرا بغیر دلیل. إن دعی إلی حرث الدنیا عمل، و إن دعی إلی حرث الآخرة کسل، کأن ما عمل له واجب علیه و کأن ما ونی فیه ساقط عنه»
در جلسات گذشته قسمتی از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه که محبوب ترین بندگان خدا را معرفی کرده بود، توضیح دادیم و نقطه مقابل آن را حضرت با این عنوان که «و آخر قد تسمی عالما و لیس به»؛ مطرح فرموده بود. در خطبه شماره ۱۰۳ نهج البلاغه صبحی صالح در باره این نقطه مقابل فرموده است: «و إن من أبغض الرجال إلی الله تعالی لعبدا وکله الله إلی نفسه». مبغوض ترین بندگان نزد خدا کسانی هستند که خداوند آنان را رها می کند و به خودشان وامیگذارد، در حالی که محبوب ترین بندگان مورد توجه و کمک خدا بودند و خدا آنان را به حال خودشان وانگذاشته بود، اما اینان کسانی هستند که گویا خدا با آنان قهر و رهایشان کرده است. چنین کسانی علائمی دارند که از جمله این علامت است که «جائرا عن قصد السبیل، سائرا بغیر دلیل»؛ از راه راست منحرف می شوند، چون خدا آن ها را رها کرده است. ما در تمام شؤون زندگی به اعانت خدا احتیاج داریم. «إیاک نعبد و إیاک نستعین »۱: در همه چیز باید از خدا کمک بخواهیم. هر چه داریم به؛ برکت عنایت الهی است. وقتی خدا کسی را به حال خود واگذارد و رهایش کند قطعا منحرف می شود و هدایت الهی شاملش نمی شود و او را راهنمایی نمی کند. هیچ کس حتی پیامبر صلی الله و علیه و آله از ذات خود هدایت ندارد و هدایتش از طرف خداست. اگر خدا هدایت نکند همه گمراه م شویم. خداوند انبیا را خودش به وسیله وحی هدایت می فرماید و دیگران را به وسیله انبیا هدایت می کند. هر کس از خودش سخنی بدون استناد به کلام خدای متعال، انبیا و اولیا بگوید کلامش حجیتی ندارد و اوهامی بیش نیست، گرچه ظاهری فریبنده داشته باشد. البته استناد به کلام خدا و پیامبرصلی الله وعلیه وآله مراتبی دارد. گاهی سند قطعی و دلالت هم قطعی است. آن جا دیگر خاطر همه جمع است، اما اگر یکی از مراحل ظنی باشد طبعا استناد محکم نخواهد بود. در چنین جایی باید کسی را پیدا کنیم که بیشترین انس را با کلمات خدا و اولیای خدا دارد، عمرش را در شناختن آن گذرانده و آفت های علم به او نرسیده و در امان مانده باشد.
کسی که خدا او را به حال خودش واگذاشته است، طبعا راهنمای مطمئنی نخواهد داشت. چنین کسی یا دنبال کسی می رود که گمراه است یا به فکر و رأی خود اعتماد می کند که اعتباری ندارد. طبعا چنین کسی گمراه می شود.
علامت دیگری که می توان فهمید فردی مبغوض ترین بندگان است، این است که «إن دعی إلی حرث الدنیا»، اگر کسانی او را به چیزی که نفع دنیوی دارد، با وساوس شیطانی و راه های دیگر دعوت کنند این دعوت را می پذیرد. به همین جهت، در قرآن خداوند متعال می فرماید: «من کان یرید حرث الآخرة نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الآخرة من نصیب »۲: کسانی هستند که کشت و کارشان دنیاست و محصولشان هم محصول دنیوی است؛ کسانی هم هستند که کشت و کارشان اخروی است و محصولی هم که به دست می آورند، یک محصول اخروی است و ما کشت آنان را زیاد می کنیم. اگر یک هکتار می کارد هفتاد هکتار و اگر یک دانه می کارد هفتاد دانه برداشت می کند. کسانی که طالب کشت دنیا باشند از این کشت چیزی به آن ها خواهیم داد، آن هم به اندازهای که مصلحت بدانیم، ولی چنین کسی بداند که «و ما له فی الآخرة من نصیب»؛ بهرهای در آخرت نخواهد داشت، چون برای دنیا کار کرده و مزدش را هم همین جا گرفته است.
علامت کسی که خدا او را به حال خود واگذاشته، این است که وقتی کسانی او را دعوت می کنند تا کاری کند که برای دنیایش خوب باشد و پول حلال در آن باشد، به سرعت پاسخ مثبت می دهد و در این راه تلاش می کند، اما اگر به او بگویند: بیا کاری کن که ثوابش در آخرت به تو می رسد برای او خیلی اهمیت ندارد و با سستی و کسالت برخورد می کند. «و إن دعی إلی حرث الآخرة کسل».
سپس امیرالمؤمنین سلام الله علیه می فرماید: چنین کسی کارهایی انجام می دهد که هیچ تکلیفی نسبت به آن ها ندارد و آن ها را با جدیت انجام می دهد و در صحنه های مختلف دنبال درس و رشتهای است که فایده دنیوی داشته باشد، اما اگر دعوت شود به چیزی که تکلیف واجبی است، هم باید خودش اعتقاد داشته باشد و هم دیگران را هدایت کند، حال ندارد.
آن گاه حضرت در ادامه می فرماید: «أیها الناس سیأتی علیکم زمان یکفأ فیه الإسلام کما یکفأ الإناء بما فیه»: آگاه باشید روزی خواهد آمد که اسلام همانند ظرف پرآبی خواهد بود که واژگون و تمام محتوای آن خالی شود و به صورت ظرف خالی فقط پوستهای، اسمی و ظاهری از آن باقی بماند. «أیها الناس إن الله قد أعاذکم من أن یجور علیکم و لم یعذکم من أن یبتلیکم»؛ خداوند این قول را داده است که به شما ظلم نکند. در قرآن هم می فرماید: «إن الله لا یظلم الناس شیئا »۳؛ یا «أن الله لیس بظلام؛ للعبید »۴- اما قول نداده است که شما را امتحان نکند، بلکه برعکس، تأکید کرده است که ما شما را امتحان خواهیم کرد. سپس حضرت یکی از آیات قرآن را در باره امتحان ذکر می کند و می فرماید: «إن فی ذلک لآیات و إن کنا لمبتلین »۵؛ ما شما را مبتلا می کنیم، یعنی امتحان می کنیم. خدا نعمت اسلام را به ما داده و هدایتش را از ما سلب نمی کند و بیجهت نعمتی را که به کسی می دهد، نمی گیرد. «ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمة أنعمها علی؛ قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم »۶؛ خدا نعمتی را که می دهد، بیجهت از کسی نمی گیرد تا این که زمینه گرفتن نعمت با کفران، ناشکری و ناسپاسی فراهم شود. «لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید »۷- پس سنت ابتلاء و امتحان سنت ثابتی است. «و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة »۸: اصل امتحان این است که یک وضع مبهمی پیش آورند تا هر کس آن چه را مخفی دارد، ظاهر کند. در امتحان شرایطی پیش می آورند و سؤالاتی مطرح می کنند تا معلوم شود که فرد چیزی یاد گرفته است تا اظهار کند یا خیر.
اگر می خواهید ایمانتان محکم باشد، باید معلومات، شناخت و عقایدتان را از کسی اخذ کنید و به قول کسی اعتماد کنید که برای شما حجیت داشته و اطمینان بخش باشد. اگر به هوس و رأی خودتان یا رأی کسی که اعتمادی به او نیست و سخن او حجیت ندارد، استناد کردید، طبعا در معرض گمراهی قرار خواهید گرفت و روزی خواهد آمد که اسلام شما هم فقط یک اسلام اسمی خواهد بود و محتوایی نخواهد داشت. فقهای بزرگ ما اسوه هایی بوده که در عالم کم نظیرند و آن قدر به کار خود و راهی که به آن ها آموخته بودند، ایمان و اعتماد داشتند که داستان های عجیبی دارند: مرحوم صاحب جواهر _ اعلی الله مقامه الشریف _ که ذخیره بزرگی برای همه فقیهان از خود باقی گذاشت و تقریبا باید گفت: همه فقیهان پس از او سر خوان نعمت او نشستهاند، در جایی از جواهر نوشته است که امشب فرزند من جوان مرگ شد و از دنیا رفت. بنا شد جنازهاش را تا صبح در منزل بگذاریم تا مراسم تغسیل، تکفین، و تشییع انجام شود. چون اولین شب وفاتش بود، من خواستم آن شب خدمتی برایش انجام داده باشم که نافع ترین کار برای او باشد. با خود گفتم: چه کنم که بهترین کار باشد؟ آیا برایش قرآن بخوانم، نماز بخوانم یا دعا کنم؟ هر چه فکر کردم دیدم کاری ارزشمندتر از نوشتن جواهر سراغ ندارم. یقین داشتم که نوشتن این کتاب از خواندن نماز مستحبی و از خواندن قرآن ثوابش بیشتر است. ثواب نوشتن آن شب جواهر را به روح پسرم اهدا کردم! یک انسان چه قدر باید به راه خودش اطمینان داشته باشد که بهترین خدمت را نوشتن جواهر خود بداند.
اهتمامی که بزرگان دین در رفتار و عملشان داشتند و احتیاط ها را در فتوا دادن خود رعایت می کردند و دقت هایی را به کار می بردند، باعث شده است که آن ها در تاریخ اسوه بینظیر باشند. از چنین کسانی جا دارد انسان تقلید کند، اما از کسانی که مشکوک است تحصیل درستی یا تقوای درستی داشته اند یا نه، چگونه می توان به فتوایشان اعتماد کرد؟ «و آخر قد تسمی عالما و لیس به»؛ اینان اسم خود را عالم گذاشتهاند، اما علم حقیقی ندارند.
ما باید وقتی این طور کلمات را می خوانیم، فرض کنیم امیر المؤمنین علیه السلام دارد با ما سخن می گوید، که آقا تو عالم حقیقی هستی یا نام آن را یدک می کشی؟ واقعا تلاش کافی کردهای برای این که علم خود را درست به دست آوری؟ از مأخذ صحیحی به دست آوری؟ آیا در فهم کلمات خدا و پیامبرصلی الله وعلیه وآله دقت کافی کردهای تا ببینی مقصود چیست؟ از بزرگان علما، آن ها که راه صحیح رفتهاند، استفاده کرده ای؟ با آن ها مشورت یا از آن ها سوال کردهای؟ در مقام عمل آن چه دانستی واقعا عمل کردی یا این که شیطان تو را فریب داد و به دنبال هوس رفتی؟ آیا از جایی اخذ کردی که به مال، شهرت و ریاست می رسیدی، اما آن چه این ها را نداشت و احیانا مردم هم با بدبینی و اخم نگاه می کردند و از فتوا و صحبت ها خوششان نمی آمد، رها کردی؟!
با توجه به این خطبه باید بررسی کنیم و ببینیم عضو کدام گروه هستیم. نکند خدای ناکرده خودمان راه کج رویم و دیگران را نیز به گمراهی بکشانیم. «اعاذنا الله و ایاکم و وفقنا الله و ایاکم لما یحب و یرضی»
۱- حمد، ۵.
۲- شوری، ۲۰
۳- یونس، ۴۴.
۴- حج، ۱۰.
۵- مؤمنون، ۳۰.
۶- انفال، ۵۳.
۷- ابراهیم، ۷.
۸- انبیا، ۳۵.
نکات بسیاری از الگوی مهارت های زندگی در چارچوب بیانات امام علی (ع) درنهج البلاغه وجود دارد که شامل حقایق و راهبردهای بسیار زیبایی در مورد مهارت های زندگی، شاخص های ارتباط مطلوب با مردم، نحوه مدیریت خشم، ترس، راهبردهای کاهش حزن و اندوه، شناخت خود، همدلی و همیاری با مردم، خلاقیت، انتقادپذیری، تصمیم گیری و حل مساله و مبارزه با نفس است که حضرت امیر (ع) با فصاحت و بلاغت تمام به این مسائل پرداخته اند.
بر همین اساس مرحوم حضرت آیت الله مصباح یزدی،در سلسله جلساتی با موضوع «بهترین ها و بدترین ها در نهج البلاغه» سخنرانی داشته و به تبیین این موضوع پرداخته اند، که گزیده ای از سخنان ایشان به شرح زیر است:
«و إن من أبغض الرجال إلی الله تعالی لعبدا وکله الله إلی نفسه، جائرا عن قصد السبیل، سائرا بغیر دلیل. إن دعی إلی حرث الدنیا عمل، و إن دعی إلی حرث الآخرة کسل، کأن ما عمل له واجب علیه و کأن ما ونی فیه ساقط عنه»
در جلسات گذشته قسمتی از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه که محبوب ترین بندگان خدا را معرفی کرده بود، توضیح دادیم و نقطه مقابل آن را حضرت با این عنوان که «و آخر قد تسمی عالما و لیس به»؛ مطرح فرموده بود. در خطبه شماره ۱۰۳ نهج البلاغه صبحی صالح در باره این نقطه مقابل فرموده است: «و إن من أبغض الرجال إلی الله تعالی لعبدا وکله الله إلی نفسه». مبغوض ترین بندگان نزد خدا کسانی هستند که خداوند آنان را رها می کند و به خودشان وامیگذارد، در حالی که محبوب ترین بندگان مورد توجه و کمک خدا بودند و خدا آنان را به حال خودشان وانگذاشته بود، اما اینان کسانی هستند که گویا خدا با آنان قهر و رهایشان کرده است. چنین کسانی علائمی دارند که از جمله این علامت است که «جائرا عن قصد السبیل، سائرا بغیر دلیل»؛ از راه راست منحرف می شوند، چون خدا آن ها را رها کرده است. ما در تمام شؤون زندگی به اعانت خدا احتیاج داریم. «إیاک نعبد و إیاک نستعین »۱: در همه چیز باید از خدا کمک بخواهیم. هر چه داریم به؛ برکت عنایت الهی است. وقتی خدا کسی را به حال خود واگذارد و رهایش کند قطعا منحرف می شود و هدایت الهی شاملش نمی شود و او را راهنمایی نمی کند. هیچ کس حتی پیامبر صلی الله و علیه و آله از ذات خود هدایت ندارد و هدایتش از طرف خداست. اگر خدا هدایت نکند همه گمراه م شویم. خداوند انبیا را خودش به وسیله وحی هدایت می فرماید و دیگران را به وسیله انبیا هدایت می کند. هر کس از خودش سخنی بدون استناد به کلام خدای متعال، انبیا و اولیا بگوید کلامش حجیتی ندارد و اوهامی بیش نیست، گرچه ظاهری فریبنده داشته باشد. البته استناد به کلام خدا و پیامبرصلی الله وعلیه وآله مراتبی دارد. گاهی سند قطعی و دلالت هم قطعی است. آن جا دیگر خاطر همه جمع است، اما اگر یکی از مراحل ظنی باشد طبعا استناد محکم نخواهد بود. در چنین جایی باید کسی را پیدا کنیم که بیشترین انس را با کلمات خدا و اولیای خدا دارد، عمرش را در شناختن آن گذرانده و آفت های علم به او نرسیده و در امان مانده باشد.
کسی که خدا او را به حال خودش واگذاشته است، طبعا راهنمای مطمئنی نخواهد داشت. چنین کسی یا دنبال کسی می رود که گمراه است یا به فکر و رأی خود اعتماد می کند که اعتباری ندارد. طبعا چنین کسی گمراه می شود.
علامت دیگری که می توان فهمید فردی مبغوض ترین بندگان است، این است که «إن دعی إلی حرث الدنیا»، اگر کسانی او را به چیزی که نفع دنیوی دارد، با وساوس شیطانی و راه های دیگر دعوت کنند این دعوت را می پذیرد. به همین جهت، در قرآن خداوند متعال می فرماید: «من کان یرید حرث الآخرة نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الآخرة من نصیب »۲: کسانی هستند که کشت و کارشان دنیاست و محصولشان هم محصول دنیوی است؛ کسانی هم هستند که کشت و کارشان اخروی است و محصولی هم که به دست می آورند، یک محصول اخروی است و ما کشت آنان را زیاد می کنیم. اگر یک هکتار می کارد هفتاد هکتار و اگر یک دانه می کارد هفتاد دانه برداشت می کند. کسانی که طالب کشت دنیا باشند از این کشت چیزی به آن ها خواهیم داد، آن هم به اندازهای که مصلحت بدانیم، ولی چنین کسی بداند که «و ما له فی الآخرة من نصیب»؛ بهرهای در آخرت نخواهد داشت، چون برای دنیا کار کرده و مزدش را هم همین جا گرفته است.
علامت کسی که خدا او را به حال خود واگذاشته، این است که وقتی کسانی او را دعوت می کنند تا کاری کند که برای دنیایش خوب باشد و پول حلال در آن باشد، به سرعت پاسخ مثبت می دهد و در این راه تلاش می کند، اما اگر به او بگویند: بیا کاری کن که ثوابش در آخرت به تو می رسد برای او خیلی اهمیت ندارد و با سستی و کسالت برخورد می کند. «و إن دعی إلی حرث الآخرة کسل».
سپس امیرالمؤمنین سلام الله علیه می فرماید: چنین کسی کارهایی انجام می دهد که هیچ تکلیفی نسبت به آن ها ندارد و آن ها را با جدیت انجام می دهد و در صحنه های مختلف دنبال درس و رشتهای است که فایده دنیوی داشته باشد، اما اگر دعوت شود به چیزی که تکلیف واجبی است، هم باید خودش اعتقاد داشته باشد و هم دیگران را هدایت کند، حال ندارد.
آن گاه حضرت در ادامه می فرماید: «أیها الناس سیأتی علیکم زمان یکفأ فیه الإسلام کما یکفأ الإناء بما فیه»: آگاه باشید روزی خواهد آمد که اسلام همانند ظرف پرآبی خواهد بود که واژگون و تمام محتوای آن خالی شود و به صورت ظرف خالی فقط پوستهای، اسمی و ظاهری از آن باقی بماند. «أیها الناس إن الله قد أعاذکم من أن یجور علیکم و لم یعذکم من أن یبتلیکم»؛ خداوند این قول را داده است که به شما ظلم نکند. در قرآن هم می فرماید: «إن الله لا یظلم الناس شیئا »۳؛ یا «أن الله لیس بظلام؛ للعبید »۴- اما قول نداده است که شما را امتحان نکند، بلکه برعکس، تأکید کرده است که ما شما را امتحان خواهیم کرد. سپس حضرت یکی از آیات قرآن را در باره امتحان ذکر می کند و می فرماید: «إن فی ذلک لآیات و إن کنا لمبتلین »۵؛ ما شما را مبتلا می کنیم، یعنی امتحان می کنیم. خدا نعمت اسلام را به ما داده و هدایتش را از ما سلب نمی کند و بیجهت نعمتی را که به کسی می دهد، نمی گیرد. «ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمة أنعمها علی؛ قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم »۶؛ خدا نعمتی را که می دهد، بیجهت از کسی نمی گیرد تا این که زمینه گرفتن نعمت با کفران، ناشکری و ناسپاسی فراهم شود. «لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید »۷- پس سنت ابتلاء و امتحان سنت ثابتی است. «و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة »۸: اصل امتحان این است که یک وضع مبهمی پیش آورند تا هر کس آن چه را مخفی دارد، ظاهر کند. در امتحان شرایطی پیش می آورند و سؤالاتی مطرح می کنند تا معلوم شود که فرد چیزی یاد گرفته است تا اظهار کند یا خیر.
اگر می خواهید ایمانتان محکم باشد، باید معلومات، شناخت و عقایدتان را از کسی اخذ کنید و به قول کسی اعتماد کنید که برای شما حجیت داشته و اطمینان بخش باشد. اگر به هوس و رأی خودتان یا رأی کسی که اعتمادی به او نیست و سخن او حجیت ندارد، استناد کردید، طبعا در معرض گمراهی قرار خواهید گرفت و روزی خواهد آمد که اسلام شما هم فقط یک اسلام اسمی خواهد بود و محتوایی نخواهد داشت. فقهای بزرگ ما اسوه هایی بوده که در عالم کم نظیرند و آن قدر به کار خود و راهی که به آن ها آموخته بودند، ایمان و اعتماد داشتند که داستان های عجیبی دارند: مرحوم صاحب جواهر _ اعلی الله مقامه الشریف _ که ذخیره بزرگی برای همه فقیهان از خود باقی گذاشت و تقریبا باید گفت: همه فقیهان پس از او سر خوان نعمت او نشستهاند، در جایی از جواهر نوشته است که امشب فرزند من جوان مرگ شد و از دنیا رفت. بنا شد جنازهاش را تا صبح در منزل بگذاریم تا مراسم تغسیل، تکفین، و تشییع انجام شود. چون اولین شب وفاتش بود، من خواستم آن شب خدمتی برایش انجام داده باشم که نافع ترین کار برای او باشد. با خود گفتم: چه کنم که بهترین کار باشد؟ آیا برایش قرآن بخوانم، نماز بخوانم یا دعا کنم؟ هر چه فکر کردم دیدم کاری ارزشمندتر از نوشتن جواهر سراغ ندارم. یقین داشتم که نوشتن این کتاب از خواندن نماز مستحبی و از خواندن قرآن ثوابش بیشتر است. ثواب نوشتن آن شب جواهر را به روح پسرم اهدا کردم! یک انسان چه قدر باید به راه خودش اطمینان داشته باشد که بهترین خدمت را نوشتن جواهر خود بداند.
اهتمامی که بزرگان دین در رفتار و عملشان داشتند و احتیاط ها را در فتوا دادن خود رعایت می کردند و دقت هایی را به کار می بردند، باعث شده است که آن ها در تاریخ اسوه بینظیر باشند. از چنین کسانی جا دارد انسان تقلید کند، اما از کسانی که مشکوک است تحصیل درستی یا تقوای درستی داشته اند یا نه، چگونه می توان به فتوایشان اعتماد کرد؟ «و آخر قد تسمی عالما و لیس به»؛ اینان اسم خود را عالم گذاشتهاند، اما علم حقیقی ندارند.
ما باید وقتی این طور کلمات را می خوانیم، فرض کنیم امیر المؤمنین علیه السلام دارد با ما سخن می گوید، که آقا تو عالم حقیقی هستی یا نام آن را یدک می کشی؟ واقعا تلاش کافی کردهای برای این که علم خود را درست به دست آوری؟ از مأخذ صحیحی به دست آوری؟ آیا در فهم کلمات خدا و پیامبرصلی الله وعلیه وآله دقت کافی کردهای تا ببینی مقصود چیست؟ از بزرگان علما، آن ها که راه صحیح رفتهاند، استفاده کرده ای؟ با آن ها مشورت یا از آن ها سوال کردهای؟ در مقام عمل آن چه دانستی واقعا عمل کردی یا این که شیطان تو را فریب داد و به دنبال هوس رفتی؟ آیا از جایی اخذ کردی که به مال، شهرت و ریاست می رسیدی، اما آن چه این ها را نداشت و احیانا مردم هم با بدبینی و اخم نگاه می کردند و از فتوا و صحبت ها خوششان نمی آمد، رها کردی؟!
با توجه به این خطبه باید بررسی کنیم و ببینیم عضو کدام گروه هستیم. نکند خدای ناکرده خودمان راه کج رویم و دیگران را نیز به گمراهی بکشانیم. «اعاذنا الله و ایاکم و وفقنا الله و ایاکم لما یحب و یرضی»
۱- حمد، ۵.
۲- شوری، ۲۰
۳- یونس، ۴۴.
۴- حج، ۱۰.
۵- مؤمنون، ۳۰.
۶- انفال، ۵۳.
۷- ابراهیم، ۷.
۸- انبیا، ۳۵.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «علامت کسی که خدا او را به حال خود واگذاشته چیست؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.