روایتی از مراودات مرحوم علامه حکیمی با حضرت آیت الله خامنه ای



به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب، حجت الاسلام احمد مروی معاون سابق ارتباطات حوزوی دفتر رهبری و تولیت آستان قدس رضوی از کسانی است که سابقه آشنایی و دوستی طولانی با مرحوم علامه محمد رضا حکیمی داشته است؛ به نحوی که سابقه این آشنایی به دوران پیش از انقلاب اسلامی باز می گردد. همچنین ارتباط مشترک آقای مروی با رهبر انقلاب اسلامی و مرحوم حکیمی، باعث شده است که وی در جریان مراودات حضرت آیت الله خامنه ای با علامه محمد رضا حکیمی باشد. متن پیش رو به روایت حجت الاسلام مروی است که نکاتی درباره ابعاد شخصیتی مرحوم محمدرضا حکیمی و خاطراتی از مراوادت وی با رهبر انقلاب را برای نخستین بار منتشر شده است.

«رفیق دیرین» رهبر انقلاب

در آغاز صحبتم وظیفه ی خود می دانم ک ه ارتحال این عالم ربانی و روشن فکر دل سوخته و متفکر و نویسنده ی نوآور را خصوصا خدمت رهبر انقلاب تسلیت عرض کنم که ایشان در پیامشان از علامه حکیمی به عنوان «رفیق دیرین » خو د یاد کردند. ان شاءالله خداوند روح پاک این عالم جلیل القدر را با اولیا خود محشور بفرماید. ما اگر بخواهیم در مورد مرحوم علامه حکیمی صحبت کنیم، از چند منظر باید به این مسئله بپردازیم. اول، آن دوره ای که ایشان در مشهد بود و به عنوان دوره ی رشد و ساخته شدن ایشان به حساب می آید، بعد هم دوره ی هجرتشان به تهران که تا آخر عمر آنجا بود.

ایشان اصالتا مشهدی بود. پدر و مادرش هم متولد این شهر بودند. آن ایام که ایشان در مشهد بود، در یکی از حجره های مدرسه ی نواب به دروس حوزوی اشتغال داشت و با آن استعداد وافرش توانست درس های حوزه را به خوبی و شایستگی طی کند.



خاطره علامه حکیمی از کلاس درس آیت الله میلانی

من خاطره ای دارم از خود این بزرگوار که می گفت مدرسه که تمام شد، در درس خارج مرحوم آیت الله میلانی -آن مرجع بزرگ و کم نظیر- شرکت می کردم. تقریبا ۲۳ سال داشتم و جوان بودم که در درس این فقیه بزرگ شرکت می کردم و هر وقت مسئله ای را مطرح می کردم، استاد اشکال را توجه می کرد و با سعه صدر پاسخ می داد. بسیار هم به من علاقه مند بود. یک روز در آن مدرسه من پشت ستون نشسته بودم. حضرت آیت الله میلانی تشریف آورد و شروع به درس گفتن کرد و چون من پشت ستون بودم، من را ندید. حین درس دادن پرسید آقای حکیمی کجاست؟ من از پشت ستون خودم را نشان دادم و عرض کردم آقا من اینجا نشستم. فرمود، آهان خواستم ببینم سر درس هستی یا نه.



وقتی افلاطون درس می گفت، اگر ارسطو پای درسش نبود، آن روز برای افلاطون درس گفتن سخت می شد. با این فرمایش، مرحوم آیت الله میلانی آقای محمدرضا حکیمی را که جوانی ۲۳ ساله بود، به ارسطوی درسش تشبیه می کند؛ بسیار بااستعداد، خوش فکر، پرتلاش و پرمطالعه.



ایشان از شاگردان خاص آقا شیخ مجتبی قزوینی بود

فعالیت دیگر ایشان غیر از مباحث دروس حوزه، در مقوله ی عرفان و معرفت بود و با استادان بزرگی از جمله مرحوم حضرت آیت الله آقا شیخ مجتبی قزوینی مأنوس بود. مرحوم آقای حکیمی از شاگردان خاص آقا شیخ مجتبی قزوینی بود. آقا شیخ مجتبی هم برای ایشان و شاگردانش درس فلسفه می گفت. مرحوم حکیمی غیر از اینکه فلسفه را خوانده بود، در محضر آیت الله شیخ مجتبی قزوینی در کلاس سیروسلوک ایشان هم شرکت داشت. رهبر انقلاب تعبیری در مورد مرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی دارند که می فرمایند آقای شیخ مجتبی فلزش فلز امام بود. حضرت آقا هم خیلی به شیخ مجتبی علاقه و ارادت دارند.



گعده طلبگی با رهبر انقلاب

یادم هست اواسط دهه ی ۷۰ بود که مرحوم آقای حکیمی تصمیم گرفت به مشهد برگردد و باقی مانده ی عمرش را در جوار حضرت رضا علیه السلام باشد. با بعضی از دوستان قدیمی اش خداحافظی کرد و گفت من به مشهد می روم و دیگر معلوم نیست به تهران بازگردم. به بنده هم گفت دوست دارم خدمت رهبر انقلاب برسم و از ایشان هم خداحافظی کنم. بنده هم خدمت حضرت آقا عرض کردم و ایشان فرمودند آقای حکیمی فلان شب شام تشریف بیاورند و در خدمتشان باشیم . در آن دیدار بنده هم توفیق حضور داشتم. قبل از شام حدود یک ساعت و بیست دقیقه به قول طلبه ها گعده ی طلبگی صورت گرفت. شاید دو سوم از آن جلسه به بیان فضیلت ها و روایت خاطرات حضرت آقا و مرحوم علامه حکیمی از مرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی گذشت .

عشق و علاقه وافر نسبت به امام (ره)

یکی دیگر از خصوصیات آقای حکیمی آن طور که خودش هم گفت، عشق و علاقه ی وافر به امام رضوان الله تعالی علیه بود. ایشان می گفت وقتی حضرت امام نهضت را شروع کردند، ما همه ی آرزوها و آمال هایمان را در امام دیدیم. ما امام را تبلور عدالت اسلامی، تبلور عاشورای حسینی و تبلور عالم حقیقی دیدیم. به همین خاطر مرحوم آقای حکیمی خیلی تلاش کرد که بتواند بین حوزه های علمیه ی مشهد و قم پیوند ایجاد کند و در این راه از هیچ تلاشی مضایقه نکرد؛ تا آنجایی که مرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی را از مشهد به قم برد تا با حضرت امام دیدار کند.

با اینکه از نظر مشرب فکری بین امام و مرحوم آیت الله شیخ مجتبی فاصله ی زیاد بود، (امام اهل فلسفه بودند و مرحوم شیخ آقا مجتبی کاملا نقطه مقابل این دیدگاه و به تعبیر خود علامه حکیمی جز رهبران مکتب تفکیک بود) اما آقا شیخ مجتبی که به لحاظ مکتب فکری در نقطه مقابل امام بود به دیدن ایشان رفت و وقتی جلسه ی خصوصی برقرار می شود، آن اختلاف فکری در حوزه ی مسائل فلسفی و عرفانی کنار گذاشته می شود و مرحوم آقا شیخ مجتبی یکی از مروجین و طرفداران امام می شود. تعبیری هم از حضرت امام با این مضمون دارد که این مرد پرچم اسلام را بلندکرده و باید همه از او حمایت کنیم.



تأثیرگذار در حمایت آقا شیخ مجتبی قزوینی از امام (ره) مرحوم علامه حکیمی نقل می کرد که مرحوم آقا شیخ مجتبی عکسی از امام را در طاقچه ی اتاقش گذاشته بود. برای فضای آن روز مشهد، آن هم در زمان اختلاف مکتب فلسفی امام با شیخ مجتبی، قراردادن عکس امام در اتاق مرحوم آقا شیخ مجتبی برای خیلی ها اعجاب آور بود؛ چون علما معمولا رسم ندارند عکس عالم دیگری را در خانه شان قرار دهند. مرحوم حکیمی نقل می کرد روزی آقا شیخ مجتبی به من گفت بعضی ها به من اعتراض می کنند که شما چرا عکس آیت الله خمینی را در خانه تان گذاشتید، ایشان طرفدار فلسفه اند و شما کاملا ضدفلسفه اید. بعد به آقای حکیمی می گوید این ها نمی فهمند امروز علم اسلام دست این سید است و ما هر کداممان باید به سهم خودمان این آقا را تقویت، بزرگ و حمایت کنیم. در این قضیه که مرحوم آقا شیخ مجتبی این گونه به امام رضوان الله تعالی علیه علاقه مند و طرفدار شد، مرحوم آقای حکیمی نقش بسزایی داشت.

البته تأثیر و مواضع انقلابی که مرحوم آقا شیخ در مشهد داشت، به مذاق ساواک و رژیم طاغوت خوش نیامد تا جایی که حتی اجازه ندادند بعد از رحلت، پیکر ایشان در فضای اصلی حرم مطهر دفن شود. در حالی که در آن زمان معمولا این کار برای خاک سپاری علما و بزرگان درجه یک انجام می شد. ایشان را در جایی از حرم که حالت انباری داشته آن هم از ترس افکار عمومی دفن می کنند، اما از آنجایی که خداوند به بندگان مؤمنش عزت می دهد، بعد از انقلاب و بازسازی و گسترش فضای حرم مطهر، صورت قبر ایشان از آن غربت درمی آید و در باب دارالحجه مورد زیارت زائران حضرت رضا سلام الله علیه قرار می گیرد.



هجرت به تهران؛ بهره مندی از سیروسلوک مرحوم حافظیان

در دوره ای که مرحوم حکیمی در مشهد بود، سیروسلوک را از استادش مرحوم حافظیان فراگرفت؛ فردی که در مقولات سیروسلوک نخبه بود. مرحوم آقای حکیمی هم از آقا شیخ مجتبی قزوینی و هم از آقای حافظیان بهره های فراوانی برد و تا آخر عمرش از آن دستوراتی که از این بزرگواران گرفته بود، در جهت خودسازی و تهذیب نفس بهره مند بود.

اهل گفت وگو با همه اقشار حوزه و دانشگاه

آقای حکیمی در ایام حضور در تهران به کارهای علمی، نویسندگی و ارتباط با روشن فکران هم مشغول بود. خود ایشان می گفت من برای عده ای از روشن فکران از جمله حمید عنایت که مغز متفکر بود، درس اسفار می گفتم تا او را با فلسفه ی اسلامی آشنا کنم. البته نقدی هم که با تفکیکی ها بر فلسفه داشتم در لابه لا مبانی خودم را هم بیان می کردم. از یک طرف با امثال حمید عنایت ارتباط داشت و از طرف دیگر، ارتباط بسیار نزدیک و صمیمی با مرحوم شهید آیت الله مطهری داشت. ارتباط با همه ی قشرهای روشن فکر دانشگاهی، علمای روشن فکر حوزه ، علامه مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی و فضلای حوزه ی علمیه قم در برنامه اش بود.

اعتقاد خاص به عدالت خواهی؛ رنج بردن از تبعیض و فساد

یکی از خصوصیات مرحوم علامه حکیمی که در آن اجتهاد هم پیدا کرد، عدالت خواهی اش بود. ایشان به حدیث شریف «العدل حیاة الاحکام» اعتقاد داشت؛ یعنی اگر بخواهید در میان مردم احکام نورانی اسلام را جاری کنید و در مردم رغبت عمل به احکام حیات بخش اسلام را به وجود بیاورید، با اجرای عدالت در جامعه انجام شدنی است. در جامعه ای که عدالت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و عدالت به معنی عام کلمه نباشد، جامعه ای که از تبعیض، رانت و این گونه فسادها در رنج است، طبق این حدیث شریف احکام الهی هم در آن جامعه مستقر نخواهد شد. حقیقتا آقای حکیمی به این معنا هم معتقد بود، هم دغدغه اش بود و هم در نوشته هایش (حدود پنجاه جلد کتاب) به آن پرداخت.



از رنج فقر و نداری خانواده ها، بی تاب می شد

اگر کتاب های ایشان را مطالعه کنید، بحث عدالت انسانی را بسیار مطرح کرده و تحلیلش این بود که ما اگر بخواهیم مدینه ی فاضله ایجاد کنیم، اگر بخواهیم جامعه ی دینی تأسیس کنیم، اگر بخواهیم جامعه ی نبوی و علوی به وجود آوریم، جز با عدالت امکان ندارد. باور داشت که عدالت در جامعه باید ایجاد شود. اگر مطلع می شد خانواده ای در رنج فقر و نداری اند حقیقتا بی تاب می شد و همه ی غصه و نگرانی اش همین بود.



آن جلسه به یادماندنی با رهبر انقلاب

سال ۶۹ بود که رهبر انقلاب به من گفتند علاقه مندم آقای حکیمی را ملاقات کنم. برای فلان روز، ناهار ایشان را دعوت کنید. من به آقای حکیمی عرض کردم که فلان روز ناهار مهمان رهبر انقلاب هستید. آقای حکیمی گفت آقا من حالا در حضور ایشان بیایم چه بگویم و چه کار کنم؟ من اگر بیایم و هیچ چیز نگویم، روز قیامت مسئولم که در محضر حاکم اسلامی رفتم، ولی درد و رنج مردم را منتقل نکردم و نگفتم. من اگر بیایم در این جلسه چیزی نگویم روز قیامت مسئولم و اگر هم این مطالب را بگویم (نابسامانی های اقتصادی، فقر، نداری، تبعیض و …) ممکن است خیلی مورد پسند واقع نشود یا خود ایشان بگوید آقا من مطلعم از این مسائل. خب آمدن من چه فایده ای دارد. من باید از این ملاقات بهره ای ببرم. بنده به ایشان عرض کردم، شما تشریف بیاورید، هرچه تشخیص می دهید و دوست دارید آنجا بیان کنید. حضرت آقا سعه ی صدرشان خیلی بالاست و در نیت پاک و صداقت و اخلاص شما کمترین تردیدی ندارند. لذا، هرچه بگویید آقا استقبال می کنند، هیچ نگران نباشید.
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «روایتی از مراودات مرحوم علامه حکیمی با حضرت آیت الله خامنه ای» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.