کودکی که در آخرین لحظات زندگی امام حسین (ع) یاری اش کرد

وقتی امام علیه السلام با اهل حرم و با اولاد و دختران خود وداع کرد، عبدالله یتیم امام حسن علیه السلام فرمایشات عمو را می شنید که می فرمود: «ای بانوان! دیگر مرا نمی بینید و صدای مرا نمی شنوید؛ زیرا می روم و دیگر برنمی گردم.»
محشر؛ ویژه نامه ماه محرم خبرگزاری فارس: همزمان با فرارسیدن ماه محرم، بسته جامع محتوایی شامل مقتل و اشعار ویژه مصیبت، نوحه، واحد، دو دمه و شور به مناسبت هرروز این ماه شریف، ارائه خواهد شد.
پنجمین شب ماه محرم در هیأت های مذهبی به عزاداری برای حضرت عبدالله بن الحسن (ع) پرداخته می شود.
براساس این گزارش، در زیر ابتدا خلاصه ای از مقتل حضرت عبدالله بن الحسن (ع) ارائه می شود:
حضرت عبدالله، فرزند امام حسن علیه السلام و برادر حضرت قاسم بن الحسن است. سن او را از ۹ تا ۱۱ سال نوشته اند. مادرش را برخی «ام ولد» گفته اند.
در زمان شهادت حضرت، اختلاف است. بعضی نقل کرده اند وقتی امام علیه السلام با اهل حرم و با اولاد و دختران خود وداع کرد، عبدالله یتیم امام حسن علیه السلام فرمایشات عمو را می شنید که می فرمود: «ای بانوان! دیگر مرا نمی بینید و صدای مرا نمی شنوید؛ زیرا می روم و دیگر برنمی گردم.»
عبدالله به دنبال عمو روانه شد و با حالت گریان می گفت: «به خدا قسم من از عموی خود جدا نمی شوم.»
بعضی گفته اند زمانی که سیدالشهدا علیه السلام هنوز توان نبرد داشت، شمر ملعون با جمعی از دشمنان، ایشان را در گودال قتلگاه محاصره کردند و هرکدام به گونه ای به آن حضرت حمله ور شدند که طفلی که از خیمه های امام علیه السلام ناظر صحنه بود، به سرعت خود را به امام رساند. سیدالشهدا خطاب به خواهرش زینب سلام الله علیها گفت: «او را بازگردان.»
زینب آمد تا وی را به خیمه بازگرداند؛ لیکن او به شدت مقاومت کرد و از امام جدا نمی شد.
بعضی نیز گفته اند زمانی که ابی عبدالله علیه السلام از اسب به زمین افتاد و هنوز مشغول نبرد پیاده بود که برای رفع خستگی، اندکی ایستاد. لشکر هم چند دقیقه صبر کردند ولی با نهیب شمر ملعون دوباره بر آن حضرت حمله ور شدند و محاصره اش کردند. در این حال عبدالله بن حسن علیه السلام که خردسال بود از خیمه خارج شد. حضرت زینب علیها سلام دوید و دستش را گرفت، اما هرچه خواست او را در خیمه نگه دارد، عبدالله آرام نمی گرفت و راضی نمی شد و می گفت: «به خدا دست از عمویم برنمی دارم. هر جا که او رفته، من هم می روم.»
صدای شیون از حرم بلند شد. امام علیه السلام که بر اثر عطش و جراحات و سختی نبرد، دچار ضعف شده بود، روی خاک نشست. عبدالله دستش را از دست عمه کشید و دوان دوان خود را به عمو رساند. وقتی رسید که دید ابجر بن کعب از بالای زین خم شده با شمشیر قصد قتل عمویش را دارد. فریاد زد و فرمود: «ویلک یابن الخبیثه، أتقتل عمی؟ وای بر تو ای حرامزاده! آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟»
آن نانجیب شمشیر را فرود آورد و به دست عبدالله رسید و دستش قطع شد و به پوست آویخت. عبدالله فریاد کشید: «یااماه» ای مادرم و بعد گفت: «عموجان! مرا دریاب.» امام علیه السلام او را در آغوش کشید و به سینه چسباند و فرمود: «فرزند برادرم! بر آنچه پیش می آید صبر کن. این سختی ها را به حساب خدا بگذار و خدا تو را به پدران صالحت ملحق می سازد.»
امام دست خود را به سوی آسمان بلند کرد: «پروردگارا! باران را از اینان دریغ بدار و برکات زمینت را از این ها باز دار. پروردگارا! اگر تا هنگام مرگ آنها را مهلت داده و بهره مند می سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار و سردمداران را هرگز از این ها راضی مدار؛ چرا که این ها ما را دعوت کردند تا که یاری مان کنند. سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.»
حرمله ملعون، تیری به طرف او رها کرد و آن تیر، عبدالله را در حالی که در دامن عمو بود، ذبح کرد و در همان حال جان داد. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرمله بن کاهل الاسدی» نفرین شده است.
منابع:
لهوف، سید بن طاووس
ارشاد ج ۲، شیخ مفید
معالی السبطین
تاریخ طبری
منتخب، طریحی
در ادامه به ارائه بسته اشعار به مناسبت شب چهارم محرم که برای شهادت عبدالله بن الحسن (ع) عزاداری می شود، می پردازیم:
شعر/ مهدی مقیمی
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آن که خودی نشان بدهم
رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی
نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
دلم قرار ندارد در این قفس باید
کبوتر دل خود را به آسمان بدهم
عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو
من آمدم که حسن را نشانتان بدهم
عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم
سپر برای تو با سینه می شوم هیهات
اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم
مگر که زنده نباشم که در دل گودال
اجازه زدنت را به کوفیان بدهم
من آمدم که شوم حائل تو با عمه
مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم
عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان
جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم
کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم
عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم
صدای مرکب و نعل جدید می آید
عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم
فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر
که روی سینه مولای خویش جان بدهم
عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش
بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم
برای آنکه جسارت به پیکرت نشود
خودم لباس تنت را به این و آن بدهم
زمینه/ سهراب افشاری
بند اول
دارم میسوزم تو تاب و تب
آروم ندارم عمه زینب
فرصت ندارم عمه دشمن دم گوداله
چشمای حرامی ها در حسرت خلخاله
راهی شدم از خیمه گاه
بنفسی انت یا ثارالله
ثارالله ثارالله
بند دوم
دنبال عمو رفت عبدالله
نجمه میخونه ماشاالله
این عاشق ثارالله توو میدون غوغا کرد
اومد وسط گودال معشوقشو پیدا کرد
دست خالی اومد میدون
جا نمونه از عمو جون
واویلا واویلا
بند سوم
از خیمه میاد صوت تکبیر
دستاشو گرفت زیر شمشیر
میبوسه عمو جونو آروم داره می خنده
از ضربت اون شمشیر دستش به یه مو بنده
چشماشو بست روی دنیا
داره می ره پیش بابا
واویلا واویلا
زمینه/ سعید نسیمی
بند اول
من گل گلزار حسنم/ عمو حسین عمو حسین
شود فدایت جان و تنم/ عمو حسین عمو حسین
ناله ی غربتت شنیدم/ از حرم سوی تو دویدم
یابن زهرا عمو حسین جان
بند دوم
عمو بگردم دور سرت/ عمو حسین عمو حسین
دو دست عبدالله سپرت/ عمو حسین عمو حسین
سینه ات گشته قتله گاهم/ جای بابا نما نگاهم
یابن زهرا عمو حسین جان
واحد حماسی/ علی صالحی
بند اول
کل خیر فی باب الحسین
صلی علی اصحاب الحسین
کربلا کربلا کربلا
اللهم ارزقنا بالحسین
بی نظیری، عالم گیری
نعم المولی و نعم النصیری
بند دوم
شاهنشاه با عزت حسین
خلق عالم را علت حسین
یا رحمة الله الواسعة
باب نجات امت حسین
ما گدایت، خاک پایت
اربابان عالم نوکرهایت
بند سوم
از روز میلادم یا حسین
دل به عشقت دادم یا حسین
عمری یادت بودم وقت مرگ
نبری از یادم یا حسین
ای امیرم، من اسیرم
یک شب روضه نیایم می میرم
نوحه/ علی صالحی
بند اول
عمه دستم، را رها کن
بر فغانم، اعتنا کن
می روم تا عمو را بیارم
یا سر و جان به راهش سپارم
شاه دین به قتلگاه است
خیمه ماندنم گناه است
بند دوم
اصغرش رفت، عمه جانم
پس چرا من، جا بمانم
بنگر ای عمهء قد خمیده
مادرت هم به مقتل رسیده
می شود به راه مولا
بازویم شبیه زهرا
بند سوم
آن که بر من، تاج سر بود
هم عمو بود، هم پدر بود
بوده از کودکی سرپناهم
می شود سینه اش قتلگاهم
ای خوشا که مثل اصغر
من شوم شهید بی سر
دودمه
عبداللهم و تشنه دیدار تو هستم
عمو یار تو هستم (۲)
با دست بریده، عزادار تو هستم
عمو یار تو هستم (۲)
انتهای پیام/
محشر؛ ویژه نامه ماه محرم خبرگزاری فارس: همزمان با فرارسیدن ماه محرم، بسته جامع محتوایی شامل مقتل و اشعار ویژه مصیبت، نوحه، واحد، دو دمه و شور به مناسبت هرروز این ماه شریف، ارائه خواهد شد.
پنجمین شب ماه محرم در هیأت های مذهبی به عزاداری برای حضرت عبدالله بن الحسن (ع) پرداخته می شود.
براساس این گزارش، در زیر ابتدا خلاصه ای از مقتل حضرت عبدالله بن الحسن (ع) ارائه می شود:
حضرت عبدالله، فرزند امام حسن علیه السلام و برادر حضرت قاسم بن الحسن است. سن او را از ۹ تا ۱۱ سال نوشته اند. مادرش را برخی «ام ولد» گفته اند.
در زمان شهادت حضرت، اختلاف است. بعضی نقل کرده اند وقتی امام علیه السلام با اهل حرم و با اولاد و دختران خود وداع کرد، عبدالله یتیم امام حسن علیه السلام فرمایشات عمو را می شنید که می فرمود: «ای بانوان! دیگر مرا نمی بینید و صدای مرا نمی شنوید؛ زیرا می روم و دیگر برنمی گردم.»
عبدالله به دنبال عمو روانه شد و با حالت گریان می گفت: «به خدا قسم من از عموی خود جدا نمی شوم.»
بعضی گفته اند زمانی که سیدالشهدا علیه السلام هنوز توان نبرد داشت، شمر ملعون با جمعی از دشمنان، ایشان را در گودال قتلگاه محاصره کردند و هرکدام به گونه ای به آن حضرت حمله ور شدند که طفلی که از خیمه های امام علیه السلام ناظر صحنه بود، به سرعت خود را به امام رساند. سیدالشهدا خطاب به خواهرش زینب سلام الله علیها گفت: «او را بازگردان.»
زینب آمد تا وی را به خیمه بازگرداند؛ لیکن او به شدت مقاومت کرد و از امام جدا نمی شد.
بعضی نیز گفته اند زمانی که ابی عبدالله علیه السلام از اسب به زمین افتاد و هنوز مشغول نبرد پیاده بود که برای رفع خستگی، اندکی ایستاد. لشکر هم چند دقیقه صبر کردند ولی با نهیب شمر ملعون دوباره بر آن حضرت حمله ور شدند و محاصره اش کردند. در این حال عبدالله بن حسن علیه السلام که خردسال بود از خیمه خارج شد. حضرت زینب علیها سلام دوید و دستش را گرفت، اما هرچه خواست او را در خیمه نگه دارد، عبدالله آرام نمی گرفت و راضی نمی شد و می گفت: «به خدا دست از عمویم برنمی دارم. هر جا که او رفته، من هم می روم.»
صدای شیون از حرم بلند شد. امام علیه السلام که بر اثر عطش و جراحات و سختی نبرد، دچار ضعف شده بود، روی خاک نشست. عبدالله دستش را از دست عمه کشید و دوان دوان خود را به عمو رساند. وقتی رسید که دید ابجر بن کعب از بالای زین خم شده با شمشیر قصد قتل عمویش را دارد. فریاد زد و فرمود: «ویلک یابن الخبیثه، أتقتل عمی؟ وای بر تو ای حرامزاده! آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟»
آن نانجیب شمشیر را فرود آورد و به دست عبدالله رسید و دستش قطع شد و به پوست آویخت. عبدالله فریاد کشید: «یااماه» ای مادرم و بعد گفت: «عموجان! مرا دریاب.» امام علیه السلام او را در آغوش کشید و به سینه چسباند و فرمود: «فرزند برادرم! بر آنچه پیش می آید صبر کن. این سختی ها را به حساب خدا بگذار و خدا تو را به پدران صالحت ملحق می سازد.»
امام دست خود را به سوی آسمان بلند کرد: «پروردگارا! باران را از اینان دریغ بدار و برکات زمینت را از این ها باز دار. پروردگارا! اگر تا هنگام مرگ آنها را مهلت داده و بهره مند می سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار و سردمداران را هرگز از این ها راضی مدار؛ چرا که این ها ما را دعوت کردند تا که یاری مان کنند. سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.»
حرمله ملعون، تیری به طرف او رها کرد و آن تیر، عبدالله را در حالی که در دامن عمو بود، ذبح کرد و در همان حال جان داد. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرمله بن کاهل الاسدی» نفرین شده است.
منابع:
لهوف، سید بن طاووس
ارشاد ج ۲، شیخ مفید
معالی السبطین
تاریخ طبری
منتخب، طریحی
در ادامه به ارائه بسته اشعار به مناسبت شب چهارم محرم که برای شهادت عبدالله بن الحسن (ع) عزاداری می شود، می پردازیم:
شعر/ مهدی مقیمی
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آن که خودی نشان بدهم
رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی
نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
دلم قرار ندارد در این قفس باید
کبوتر دل خود را به آسمان بدهم
عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو
من آمدم که حسن را نشانتان بدهم
عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم
سپر برای تو با سینه می شوم هیهات
اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم
مگر که زنده نباشم که در دل گودال
اجازه زدنت را به کوفیان بدهم
من آمدم که شوم حائل تو با عمه
مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم
عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان
جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم
کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم
عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم
صدای مرکب و نعل جدید می آید
عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم
فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر
که روی سینه مولای خویش جان بدهم
عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش
بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم
برای آنکه جسارت به پیکرت نشود
خودم لباس تنت را به این و آن بدهم
زمینه/ سهراب افشاری
بند اول
دارم میسوزم تو تاب و تب
آروم ندارم عمه زینب
فرصت ندارم عمه دشمن دم گوداله
چشمای حرامی ها در حسرت خلخاله
راهی شدم از خیمه گاه
بنفسی انت یا ثارالله
ثارالله ثارالله
بند دوم
دنبال عمو رفت عبدالله
نجمه میخونه ماشاالله
این عاشق ثارالله توو میدون غوغا کرد
اومد وسط گودال معشوقشو پیدا کرد
دست خالی اومد میدون
جا نمونه از عمو جون
واویلا واویلا
بند سوم
از خیمه میاد صوت تکبیر
دستاشو گرفت زیر شمشیر
میبوسه عمو جونو آروم داره می خنده
از ضربت اون شمشیر دستش به یه مو بنده
چشماشو بست روی دنیا
داره می ره پیش بابا
واویلا واویلا
زمینه/ سعید نسیمی
بند اول
من گل گلزار حسنم/ عمو حسین عمو حسین
شود فدایت جان و تنم/ عمو حسین عمو حسین
ناله ی غربتت شنیدم/ از حرم سوی تو دویدم
یابن زهرا عمو حسین جان
بند دوم
عمو بگردم دور سرت/ عمو حسین عمو حسین
دو دست عبدالله سپرت/ عمو حسین عمو حسین
سینه ات گشته قتله گاهم/ جای بابا نما نگاهم
یابن زهرا عمو حسین جان
واحد حماسی/ علی صالحی
بند اول
کل خیر فی باب الحسین
صلی علی اصحاب الحسین
کربلا کربلا کربلا
اللهم ارزقنا بالحسین
بی نظیری، عالم گیری
نعم المولی و نعم النصیری
بند دوم
شاهنشاه با عزت حسین
خلق عالم را علت حسین
یا رحمة الله الواسعة
باب نجات امت حسین
ما گدایت، خاک پایت
اربابان عالم نوکرهایت
بند سوم
از روز میلادم یا حسین
دل به عشقت دادم یا حسین
عمری یادت بودم وقت مرگ
نبری از یادم یا حسین
ای امیرم، من اسیرم
یک شب روضه نیایم می میرم
نوحه/ علی صالحی
بند اول
عمه دستم، را رها کن
بر فغانم، اعتنا کن
می روم تا عمو را بیارم
یا سر و جان به راهش سپارم
شاه دین به قتلگاه است
خیمه ماندنم گناه است
بند دوم
اصغرش رفت، عمه جانم
پس چرا من، جا بمانم
بنگر ای عمهء قد خمیده
مادرت هم به مقتل رسیده
می شود به راه مولا
بازویم شبیه زهرا
بند سوم
آن که بر من، تاج سر بود
هم عمو بود، هم پدر بود
بوده از کودکی سرپناهم
می شود سینه اش قتلگاهم
ای خوشا که مثل اصغر
من شوم شهید بی سر
دودمه
عبداللهم و تشنه دیدار تو هستم
عمو یار تو هستم (۲)
با دست بریده، عزادار تو هستم
عمو یار تو هستم (۲)
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «کودکی که در آخرین لحظات زندگی امام حسین (ع) یاری اش کرد» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.