خدا علیرضا را هدیه داد و آسمانی کرد / پایان انتظاری ۳۰ ساله

خانواده شهدا به راستی مظهر صبر، استقامت و ایثار هستندبه مانند مادری که ۳۰ سال دلتنگ و منتظر فرزند جگر گوشه اش بوده ولی با تمام صلابت و شکوه ایستادگی کرده، سخت تر از بیان یک روایت ساده ای است که در واژه ها نمی گنجد؛ شهید علیرضا زیبرم با بازگشت خود به سالها چشم انتظاری مادرش پایان داد.
به گزارش خبرگزاری فارس از ری، مادری که در فراق علیرضا داغ فرزند دیگرش را بر اثر حادثه ای دید و همسرش و پدر شهید هم سه سال پیش پس از سال ها چشم انتظاری خودش به دیدار علیرضا و شتافت، باز استوار خم به ابرو نیاورد و در دامن چنین مادرانی شهدای سرافراز تربیت و پا در عرصه جهاد نهادند و شهید علیرضا زیبرم در دوم بهمن از سفر بازگشت و در معراج شهدا در آغوش مادر آرام گرفت.
با معصومه کریمی مادر نمونه شهید که با دلی بزرگ، لبخند رضایت و شکرگذاری مدام به درگاه احدیت در خانه ای نورانی پذیرای ما بود چند کلامی گفت وگو کردیم، همچنین زهرا مولایی عروس بزرگ خانواده زیبرم به دلیل کهولت سن مادر شهید در این مصاحبه ما را یاری کرد.
نمونه و لایق شهادت
به گفته مادر شهید زیبرم، علیرضا در ۳۰ شهریور سال ۱۳۴۶ متولد شد، دانشجوی رشته مدیریت بازرگانی در شیراز بود که از طریق لشکر ۱۹ فجر شیراز عازم جبهه جنگ تحمیلی شد و سرانجام در آخرین ماه های جنگ در چهارم خرداد ۱۳۶۷ در شلمچه خبر شهادتش به ما رسید.
مادر شهید ۶ پسر و ۲ دختر داشته که همگی را مؤمن، متدین و فرزندانی صالح می داند ولی قطعأ خداوند بهترین از هر نظر را در یک خانواده انتخاب و لباس شهادت برتنش می کند؛ مادر و عروس بزرگ خانواده از ویژگی های خاص او می گویند که مؤمن، متدین، اهل سه نوبت نماز جماعت، نماز جمعه و نمازشب، خوش اخلاق، شرکت در تشییع جنازه شهدا و احترام و سرزدن به خانواده آن ها، توجه به زیارت عاشورا، دعای کمیل و توسل، حساسیت و تأکید ویژه روی حجاب و عاشق بسیج، جبهه و شهادت بود که نورانیت خاصی در چهره او نمایان بود و می دانستیم یک روز شهید می شود.
عاشق، شیفته و مطیع امام راحل بود و روزی که شاه رفت شکلات، شیرینی و گل پخش می کرد و آن قدر به جبهه رفتن علاقه داشت که با رفتن او هیچ مخالفتی صورت نگرفت.
وداع آخر
حاج خانم از آخرین دیدار خود با علیرضا میگوید: در شیراز سال دوم دانشگاه درس می خواند که آخرین بار ماه رمضان از شیراز آمد و گفت مادرم به دلیل بمباران باید بروم و با خداحافظی با ما از طریق لشکر ۱۹ فجر شیراز عازم شد. در رفت وآمدها مدام همه ما را نصیحت می کرد. من دلم آگاه بود علیرضا شهید می شود.
مادر یکی از هم رزمان علیرضا برایم تعریف می کرد که نصف شبی در شلمچه داخل سنگر درس می خواندند که چند نفری هم خوابیده بودند که علیرضا ناگهان برمی خیزد و می گوید آقا امام زمان(عج) آمده بچه ها بلند شوید و وقتی با تأخیر از خواب بلند می شوند یا متوجه نمی شوند خطاب به دوستانش می گوید آقا اومده و شما بیخیال پا نشدید و حالا که رفته نمی شینید که پس از آن دشمن پاتکی می زند و عده ای به همراه علیرضا شهید می شوند. از ۱۶ سالگی حدود چهار سال جبهه بود تا در ۲۱ سالگی به شهادت رسید.
خبر شهادت
مادر علیرضا ادامه داد: پسرم سخت با کسی دوست صمیمی می شد تا اینکه در دانشگاه و جبهه با شهید سید اسدالله زارعی اهل کازرون دوست شده بود که باهم شهید شدند و گمنام هم بودند.
شهید زارعی به خانواده اش نامه می زند که من با کسی دوست شده ام که اگر برگشتم با هم رفت وآمد خواهیم داشت و اگر نه شما این کار را انجام دهید که الان با خانواده محترم آن ها ارتباط داریم.
زن برادر شهید زیبرم می گوید: «در زمان شهادت علیرضا ما شهید اسدالله زارعی و خانواده ایشان را نمی شناختیم که یک روز برادر شهید زارعی در خانه ما آمد و گفت برای گرفتن کتاب علیرضا که جا گذاشته آمده ام که به دلیل دقت و حواس جمع علیرضا فهمیدیم محال است و او موضوع را در محل کار همسرم اطلاع داده بود و گفته بود ما در کازرون یادبود می گیریم و شما هم این کار را در تهران انجام دهید. مادر علیرضا در آن زمان برای آخرین فرزندش باردار بودند و ما تا ۲۰ روز نتوانستیم خبر شهادت را بدهیم ولی در نهایت با روحیه بسیار خوب ایشان از حال و هوای ما بالاخره فهمید.»
دوست داشت گمنام باشد/آزمایش تشخیص هویت ندادم
وقتی از مادر شهید سوال کردم از احساس خود برایمان بگوید با کمی فکر و سکوت گفت: از شهادت علیرضا نه ناراحت شدم و نه خوشحال بودم، افتخار کردم و چون خودش دوست داشت مثل مادرش حضرت زهرا(س) در لشگر و گمنام بمیرد و در بستر نمیرد من هم راضی بودم.
وی درمورد نحوه خبر پیدا شدن پیکر مطهر علیرضا تعریف کرد: دوشنبه از سپاه منزل ما تماس گرفتند که می خواهیم بیاییم منزلتان که من فکر کردم مثل همیشه که لطف داشته و سر می زدند باشد که با پسر بزرگم هم تماس می گیرند و در جریان شهادت قرار می گیرند و تا ساعت یازده روز سه شنبه به من نگفته بودند که ناگهان فهمیدم گریه کرده و بغلش کردم و گفتم حتما علیرضا آمده که محمدعلی انقدر بی تابی و ناراحتی می کند.
وقتی شنیدم خدارو شکر کردم و از بس دوست داشت گمنام باشد فکر نمی کردم روزی پیکرش بیاید ولی حالا که خدا و خودش خواسته افتخار می کنم که برگشته و خانه ما را نورانی کرده است.
خیلی شنیدم که مادران و پدران زیادی دعا کرده اند که فرزندشان برگردد و بعدا به خواب آمده که من کربلا بودم و به خاطر دعای شما آمدم و مسائل زیاد این چنینی هیچ وقت از خدا و خودش نخواستم که پیکرش بیاید چون گمنامی مثل حضرت زهرا(س) را دوست داشت؛ به همین دلیل هم چندین بار گفتند آزمایش برای تشخیص هویت بدهم که قبول نکردم و گفتم قرار باشه بیاد میاد که در نهایت هم با پلاک شناسایی شد و از چشم انتظاری درآمدیم.خدا خودش خواست و به من داد و به جبهه برد و امروز هم به میهن آورد.
هیچ وقت براش قبر یادبود نگرفتم و هنگام دفن هم اول خودم داخل قبرش می روم و بعدا علیرضا را به خدا می سپارم.
امانت خدا را تحویل دادم/جای پدر خالی
زهرا مولایی عروس بزرگ خانواده می گوید: در معراج شهدا حاج خانم شهید را در آغوش گرفت و در اولین جمله گفت انا لله و انا الیه راجعون خداوندا امانتی که به من دادی تحویلش دادم که این جملات و رفتارها را از خود علیرضا یاد گرفتیم
پدر شهید هم اهل جبهه، مؤمن و معتقد بود و تا لحظه آخر بسیار ناراحت و دلتنگ فرزندش بود و در سال های پایانی عمرش نزدیک هشت سال زمینگیر بود و سه سال پیش ما را ترک کرد و از بیقراری با پای خودش به علیرضا شتافت.
معصومه کریمی مادر ۷۲ ساله شهید علیرضا زیبرم به دلیل کهولت سن و بیماری و لحظات حساس وصال پس از ۳۰ سال خاطرات و خواب های زیادی دیده است که زیاد به خاطر نمی آورد و فقط می گوید خیلی در خواب بغلش کردم و فشارش دادم و حتی چندباری هم من رو جبهه برد و محل شهادتش را نشان داد.
این مادر شهید در پایان این گفت وگو حل مشکلات جوانان در زمینه گرانی، اشتغال، بیکاری و ازدواج را از مسؤولان خواستار شد.
زهرا مولایی که در این مصاحبه ما را یاری کرد در پایان از خواب شب قبل خبر شهادت گفت که پدرشوهرش مرحوم غلامرضا زیبرم در رویا کادویی آورده و به وی داده است.
بخشی از وصیت نامه شهید زیبرم
حمد و سپاس خدای را که غفور و رحیم است. خدایا تویی که در سختی ها یاورم و در شادی و آسایش مواظبم هستی. ای که هر چه دارم از توست، امیدوارم که مرا امتحانی کنی که از عهده آن برآیم. خدایا تو آگاهی که من برای جذب منفعت و دفع شر اراده ندارم پس مرا به حال خودم مگذار.
ای امت شهید پرور این حقیر چند کلمه به عرض شما می رسانم و آن اینکه: شما خود در قتل عام ها، زجر کشیدن ها، معلول و مجروح و شهید شدن ها، بی خوابی ها و حقارت کشیدن مردم توسط ظالمان شاهد بوده اید که همه آن ها برای پیاده شدن احکام خداوند و ایجاد حکومت ولایت فقیه که همان ولایت رسول الله(ص) است، بود. شکر خدا به آرزوی خود، که تشکیل حکومت ولایت فقیه بود، رسیدیم؛ پس قدر این رهبر و ولی فقیه را بدانید و مبادا سرگرمی های دنیا و وسوسه های شیاطین شما را از ثمره خون شهدا که همان ولی فقیه است دور کند، که اگر چنین کردید، اسلام چنان ضربه ای خواهد خورد که حالا حالاها جبران نخواهد شد.
ای امت شهید پرور! مبادا از نماز جمعه و جماعت کوتاهی کنید. مبادا این رهبر بزرگوار را تنها بگذارید، مبادا پشت جبهه را خالی کنید و از آمدن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید.
ای پدر و مادر عزیز! مبادا حب دنیا شما را بگیرد. این دنیای فانی را رها سازید و فکر آخرت باشید.
ای ملت شهید پرور! مبادا فقط به فکر خود و فرزندانتان باشید و فقرا و یتیمان را از یاد ببرید.
مبادا بیماران، جانبازان و معلولان را ملاقات نکنید. برای اسیران و آوارگان دعا کنید.
به مجالس اهل بیت(ع)، دعای توسل و دعای کمیل بروید که هرچه داریم به برکت همین ادعیه و اهل بیت(ع) است.
به گزارش خبرگزاری فارس، همزمان با ایام سوگواری و عزاداری حضرت فاطمه زهرا(س) ساعتی پیش پیکر مطهر شهید دوران دفاع مقدس «علیرضا زیبرم» پس از ۳۰ سال بر دستان پرتوان و ولایی مردم ری با حضور مسؤولان از میدان اصلی شهرری تا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) بدرقه شد.
انتهای پیام/ر
به گزارش خبرگزاری فارس از ری، مادری که در فراق علیرضا داغ فرزند دیگرش را بر اثر حادثه ای دید و همسرش و پدر شهید هم سه سال پیش پس از سال ها چشم انتظاری خودش به دیدار علیرضا و شتافت، باز استوار خم به ابرو نیاورد و در دامن چنین مادرانی شهدای سرافراز تربیت و پا در عرصه جهاد نهادند و شهید علیرضا زیبرم در دوم بهمن از سفر بازگشت و در معراج شهدا در آغوش مادر آرام گرفت.
با معصومه کریمی مادر نمونه شهید که با دلی بزرگ، لبخند رضایت و شکرگذاری مدام به درگاه احدیت در خانه ای نورانی پذیرای ما بود چند کلامی گفت وگو کردیم، همچنین زهرا مولایی عروس بزرگ خانواده زیبرم به دلیل کهولت سن مادر شهید در این مصاحبه ما را یاری کرد.
نمونه و لایق شهادت
به گفته مادر شهید زیبرم، علیرضا در ۳۰ شهریور سال ۱۳۴۶ متولد شد، دانشجوی رشته مدیریت بازرگانی در شیراز بود که از طریق لشکر ۱۹ فجر شیراز عازم جبهه جنگ تحمیلی شد و سرانجام در آخرین ماه های جنگ در چهارم خرداد ۱۳۶۷ در شلمچه خبر شهادتش به ما رسید.
مادر شهید ۶ پسر و ۲ دختر داشته که همگی را مؤمن، متدین و فرزندانی صالح می داند ولی قطعأ خداوند بهترین از هر نظر را در یک خانواده انتخاب و لباس شهادت برتنش می کند؛ مادر و عروس بزرگ خانواده از ویژگی های خاص او می گویند که مؤمن، متدین، اهل سه نوبت نماز جماعت، نماز جمعه و نمازشب، خوش اخلاق، شرکت در تشییع جنازه شهدا و احترام و سرزدن به خانواده آن ها، توجه به زیارت عاشورا، دعای کمیل و توسل، حساسیت و تأکید ویژه روی حجاب و عاشق بسیج، جبهه و شهادت بود که نورانیت خاصی در چهره او نمایان بود و می دانستیم یک روز شهید می شود.
عاشق، شیفته و مطیع امام راحل بود و روزی که شاه رفت شکلات، شیرینی و گل پخش می کرد و آن قدر به جبهه رفتن علاقه داشت که با رفتن او هیچ مخالفتی صورت نگرفت.
وداع آخر
حاج خانم از آخرین دیدار خود با علیرضا میگوید: در شیراز سال دوم دانشگاه درس می خواند که آخرین بار ماه رمضان از شیراز آمد و گفت مادرم به دلیل بمباران باید بروم و با خداحافظی با ما از طریق لشکر ۱۹ فجر شیراز عازم شد. در رفت وآمدها مدام همه ما را نصیحت می کرد. من دلم آگاه بود علیرضا شهید می شود.
مادر یکی از هم رزمان علیرضا برایم تعریف می کرد که نصف شبی در شلمچه داخل سنگر درس می خواندند که چند نفری هم خوابیده بودند که علیرضا ناگهان برمی خیزد و می گوید آقا امام زمان(عج) آمده بچه ها بلند شوید و وقتی با تأخیر از خواب بلند می شوند یا متوجه نمی شوند خطاب به دوستانش می گوید آقا اومده و شما بیخیال پا نشدید و حالا که رفته نمی شینید که پس از آن دشمن پاتکی می زند و عده ای به همراه علیرضا شهید می شوند. از ۱۶ سالگی حدود چهار سال جبهه بود تا در ۲۱ سالگی به شهادت رسید.
خبر شهادت
مادر علیرضا ادامه داد: پسرم سخت با کسی دوست صمیمی می شد تا اینکه در دانشگاه و جبهه با شهید سید اسدالله زارعی اهل کازرون دوست شده بود که باهم شهید شدند و گمنام هم بودند.
شهید زارعی به خانواده اش نامه می زند که من با کسی دوست شده ام که اگر برگشتم با هم رفت وآمد خواهیم داشت و اگر نه شما این کار را انجام دهید که الان با خانواده محترم آن ها ارتباط داریم.
زن برادر شهید زیبرم می گوید: «در زمان شهادت علیرضا ما شهید اسدالله زارعی و خانواده ایشان را نمی شناختیم که یک روز برادر شهید زارعی در خانه ما آمد و گفت برای گرفتن کتاب علیرضا که جا گذاشته آمده ام که به دلیل دقت و حواس جمع علیرضا فهمیدیم محال است و او موضوع را در محل کار همسرم اطلاع داده بود و گفته بود ما در کازرون یادبود می گیریم و شما هم این کار را در تهران انجام دهید. مادر علیرضا در آن زمان برای آخرین فرزندش باردار بودند و ما تا ۲۰ روز نتوانستیم خبر شهادت را بدهیم ولی در نهایت با روحیه بسیار خوب ایشان از حال و هوای ما بالاخره فهمید.»
دوست داشت گمنام باشد/آزمایش تشخیص هویت ندادم
وقتی از مادر شهید سوال کردم از احساس خود برایمان بگوید با کمی فکر و سکوت گفت: از شهادت علیرضا نه ناراحت شدم و نه خوشحال بودم، افتخار کردم و چون خودش دوست داشت مثل مادرش حضرت زهرا(س) در لشگر و گمنام بمیرد و در بستر نمیرد من هم راضی بودم.
وی درمورد نحوه خبر پیدا شدن پیکر مطهر علیرضا تعریف کرد: دوشنبه از سپاه منزل ما تماس گرفتند که می خواهیم بیاییم منزلتان که من فکر کردم مثل همیشه که لطف داشته و سر می زدند باشد که با پسر بزرگم هم تماس می گیرند و در جریان شهادت قرار می گیرند و تا ساعت یازده روز سه شنبه به من نگفته بودند که ناگهان فهمیدم گریه کرده و بغلش کردم و گفتم حتما علیرضا آمده که محمدعلی انقدر بی تابی و ناراحتی می کند.
وقتی شنیدم خدارو شکر کردم و از بس دوست داشت گمنام باشد فکر نمی کردم روزی پیکرش بیاید ولی حالا که خدا و خودش خواسته افتخار می کنم که برگشته و خانه ما را نورانی کرده است.
خیلی شنیدم که مادران و پدران زیادی دعا کرده اند که فرزندشان برگردد و بعدا به خواب آمده که من کربلا بودم و به خاطر دعای شما آمدم و مسائل زیاد این چنینی هیچ وقت از خدا و خودش نخواستم که پیکرش بیاید چون گمنامی مثل حضرت زهرا(س) را دوست داشت؛ به همین دلیل هم چندین بار گفتند آزمایش برای تشخیص هویت بدهم که قبول نکردم و گفتم قرار باشه بیاد میاد که در نهایت هم با پلاک شناسایی شد و از چشم انتظاری درآمدیم.خدا خودش خواست و به من داد و به جبهه برد و امروز هم به میهن آورد.
هیچ وقت براش قبر یادبود نگرفتم و هنگام دفن هم اول خودم داخل قبرش می روم و بعدا علیرضا را به خدا می سپارم.
امانت خدا را تحویل دادم/جای پدر خالی
زهرا مولایی عروس بزرگ خانواده می گوید: در معراج شهدا حاج خانم شهید را در آغوش گرفت و در اولین جمله گفت انا لله و انا الیه راجعون خداوندا امانتی که به من دادی تحویلش دادم که این جملات و رفتارها را از خود علیرضا یاد گرفتیم
پدر شهید هم اهل جبهه، مؤمن و معتقد بود و تا لحظه آخر بسیار ناراحت و دلتنگ فرزندش بود و در سال های پایانی عمرش نزدیک هشت سال زمینگیر بود و سه سال پیش ما را ترک کرد و از بیقراری با پای خودش به علیرضا شتافت.
معصومه کریمی مادر ۷۲ ساله شهید علیرضا زیبرم به دلیل کهولت سن و بیماری و لحظات حساس وصال پس از ۳۰ سال خاطرات و خواب های زیادی دیده است که زیاد به خاطر نمی آورد و فقط می گوید خیلی در خواب بغلش کردم و فشارش دادم و حتی چندباری هم من رو جبهه برد و محل شهادتش را نشان داد.
این مادر شهید در پایان این گفت وگو حل مشکلات جوانان در زمینه گرانی، اشتغال، بیکاری و ازدواج را از مسؤولان خواستار شد.
زهرا مولایی که در این مصاحبه ما را یاری کرد در پایان از خواب شب قبل خبر شهادت گفت که پدرشوهرش مرحوم غلامرضا زیبرم در رویا کادویی آورده و به وی داده است.
بخشی از وصیت نامه شهید زیبرم
حمد و سپاس خدای را که غفور و رحیم است. خدایا تویی که در سختی ها یاورم و در شادی و آسایش مواظبم هستی. ای که هر چه دارم از توست، امیدوارم که مرا امتحانی کنی که از عهده آن برآیم. خدایا تو آگاهی که من برای جذب منفعت و دفع شر اراده ندارم پس مرا به حال خودم مگذار.
ای امت شهید پرور این حقیر چند کلمه به عرض شما می رسانم و آن اینکه: شما خود در قتل عام ها، زجر کشیدن ها، معلول و مجروح و شهید شدن ها، بی خوابی ها و حقارت کشیدن مردم توسط ظالمان شاهد بوده اید که همه آن ها برای پیاده شدن احکام خداوند و ایجاد حکومت ولایت فقیه که همان ولایت رسول الله(ص) است، بود. شکر خدا به آرزوی خود، که تشکیل حکومت ولایت فقیه بود، رسیدیم؛ پس قدر این رهبر و ولی فقیه را بدانید و مبادا سرگرمی های دنیا و وسوسه های شیاطین شما را از ثمره خون شهدا که همان ولی فقیه است دور کند، که اگر چنین کردید، اسلام چنان ضربه ای خواهد خورد که حالا حالاها جبران نخواهد شد.
ای امت شهید پرور! مبادا از نماز جمعه و جماعت کوتاهی کنید. مبادا این رهبر بزرگوار را تنها بگذارید، مبادا پشت جبهه را خالی کنید و از آمدن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید.
ای پدر و مادر عزیز! مبادا حب دنیا شما را بگیرد. این دنیای فانی را رها سازید و فکر آخرت باشید.
ای ملت شهید پرور! مبادا فقط به فکر خود و فرزندانتان باشید و فقرا و یتیمان را از یاد ببرید.
مبادا بیماران، جانبازان و معلولان را ملاقات نکنید. برای اسیران و آوارگان دعا کنید.
به مجالس اهل بیت(ع)، دعای توسل و دعای کمیل بروید که هرچه داریم به برکت همین ادعیه و اهل بیت(ع) است.
به گزارش خبرگزاری فارس، همزمان با ایام سوگواری و عزاداری حضرت فاطمه زهرا(س) ساعتی پیش پیکر مطهر شهید دوران دفاع مقدس «علیرضا زیبرم» پس از ۳۰ سال بر دستان پرتوان و ولایی مردم ری با حضور مسؤولان از میدان اصلی شهرری تا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) بدرقه شد.
انتهای پیام/ر
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «خدا علیرضا را هدیه داد و آسمانی کرد / پایان انتظاری ۳۰ ساله» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.