دو کتاب داستان ایرانی منتشر شد

داستان های «و چشم هایش کهربایی بود» نوشته مهری بهرامی و «گیسیا» نوشته غنچه وزیری منتشر شد.
به گزارش ایسنا، کتاب «و چشم هایش کهربایی بود» نوشته مهری بهرامی در ۱۵۱ صفحه، با شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۱۵ هزار تومان توسط نشر هیلا منتشر شده است.
بخشی از متن کتاب که در پشت جلد آمده است: قابله ناامید چمباته زد کف چاه. دیگر دنبال دست های سوگل نمی گشت. حشره های کوچک یکی یکی می آمدند چشم در چشم خیره نگاهش می کردند. دختر و پسر بودنشان را می دید از لای پاهاشان. چشم هاشان آشنا بود. می خواستند رازشان را بگویند اما قابله دست هاش را بیشتر فشار داد روی گوش هاش تا نشنود و جیغ می کشید. زور زدن هاش بی فایده بود، صداش درنمی آمد. همه شان با هم قصه شان را فریاد می زدند میان اووه اووه شان. قابله هنوز جیغ می زد و گوش هاش را گرفته بود دودستی. یکباره همه شان آرام شدند. دورتادور دیواره چاه زن هایی دور قابله حلقه زدند و هرکدام حشره ای هم شکل خودشان را بغل گرفتند. قابله زن ها را شناخت مخصوصا زن چشم عسلی را که داشت قهقهه می زد و از چشم هاش اشک هایی به رنگ عسل می ریخت. خواست به زن نزدیک شود اما تا گردن فرو رفته بود در خوناب. زن حشره چشم عسلی اش را پرواز داد رو به در چاه و قهقهه زنان، در حالی که نیمی از چاه پر شده بود از اشک چشم هاش و گرفته بود روی خونابه ها را فریاد می زد:«آب روان، آب روان …»
همچنین «گیسیا» نوشته غنچه وزیری در ۲۳۱ صفحه، با شمارگان ۶۶۰ صفحه و قیمت ۲۱ هزار تومان توسط همین نشر منتشر شده است.
بخشی از متن کتاب که در پشت جلد آمده است: گیسیای بدون گیس را نمی شناخت. چه بر سر آینه آمده بود؟ صدای موسیقی بلند شد و همزمان صدای جیغ و شادمانی آمد. گیسیا آینه را برداشت و به اتاق پذیرایی برد. آن را به جای آینه ای که امانت داده بود گذاشت و روبه رویش ایستاد. موهایش را باز کرد. سرش را پایین گرفت و آرام چرخاند: «گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت/ آینه ات بگوید پنهان که بی نظیری.» سرش را چرخاند و موهایش در هوا رقصید: «آینه، ای آینه، چه ت شده؟ پس کو نقش راستم؟» همراه با چرخاندن سر خودش هم چرخید. چرخید و موهایش در هوا تاب خورد. چرخید و موهایش با او رقصید.
انتهای پیام
به گزارش ایسنا، کتاب «و چشم هایش کهربایی بود» نوشته مهری بهرامی در ۱۵۱ صفحه، با شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۱۵ هزار تومان توسط نشر هیلا منتشر شده است.
بخشی از متن کتاب که در پشت جلد آمده است: قابله ناامید چمباته زد کف چاه. دیگر دنبال دست های سوگل نمی گشت. حشره های کوچک یکی یکی می آمدند چشم در چشم خیره نگاهش می کردند. دختر و پسر بودنشان را می دید از لای پاهاشان. چشم هاشان آشنا بود. می خواستند رازشان را بگویند اما قابله دست هاش را بیشتر فشار داد روی گوش هاش تا نشنود و جیغ می کشید. زور زدن هاش بی فایده بود، صداش درنمی آمد. همه شان با هم قصه شان را فریاد می زدند میان اووه اووه شان. قابله هنوز جیغ می زد و گوش هاش را گرفته بود دودستی. یکباره همه شان آرام شدند. دورتادور دیواره چاه زن هایی دور قابله حلقه زدند و هرکدام حشره ای هم شکل خودشان را بغل گرفتند. قابله زن ها را شناخت مخصوصا زن چشم عسلی را که داشت قهقهه می زد و از چشم هاش اشک هایی به رنگ عسل می ریخت. خواست به زن نزدیک شود اما تا گردن فرو رفته بود در خوناب. زن حشره چشم عسلی اش را پرواز داد رو به در چاه و قهقهه زنان، در حالی که نیمی از چاه پر شده بود از اشک چشم هاش و گرفته بود روی خونابه ها را فریاد می زد:«آب روان، آب روان …»
همچنین «گیسیا» نوشته غنچه وزیری در ۲۳۱ صفحه، با شمارگان ۶۶۰ صفحه و قیمت ۲۱ هزار تومان توسط همین نشر منتشر شده است.
بخشی از متن کتاب که در پشت جلد آمده است: گیسیای بدون گیس را نمی شناخت. چه بر سر آینه آمده بود؟ صدای موسیقی بلند شد و همزمان صدای جیغ و شادمانی آمد. گیسیا آینه را برداشت و به اتاق پذیرایی برد. آن را به جای آینه ای که امانت داده بود گذاشت و روبه رویش ایستاد. موهایش را باز کرد. سرش را پایین گرفت و آرام چرخاند: «گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت/ آینه ات بگوید پنهان که بی نظیری.» سرش را چرخاند و موهایش در هوا رقصید: «آینه، ای آینه، چه ت شده؟ پس کو نقش راستم؟» همراه با چرخاندن سر خودش هم چرخید. چرخید و موهایش در هوا تاب خورد. چرخید و موهایش با او رقصید.
انتهای پیام
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «دو کتاب داستان ایرانی منتشر شد» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.