روایتی از یک شهید جهادگر مدافع سلامت



مصطفی خیلی نگران سلامتی پرستاران و پزشکان بود و با توجه به حضور فعال و مداومی که در بیمارستان ها و اشراف دقیقی که از شرایط و فشار کاری آنان داشت، حتی در بستر بیماری و روزهای سخت حضورش در بیمارستان، بیشتر از هر زمانی نگران آنان بود و پیغام میداد برای پرستاران «بیمارستان امید» آب هویج، شیر موز و غذای گرم ببرم.

مصطفی علیدادی ۲۷ مهرماه ۹۹ براثر ابتلا به کرونا پر کشید و به خیل شهیدان پیوست. این شهید در نیروی انتظامی خدمت می کرد. به همین مناسبت ستاد کانون های فرهنگی هنری مساجد گزارشی از فعالیت های این شهید از زبان همسرش تهیه کرده است.

دراین گزارش می خوانیم:

آخرین قدم ها را در دهه سوم زندگیش درعرصه ای برداشت که نفس های بی شماری به شماره افتاده بود. در روزهایی که انتظار به دنیا آمدن ثمره زندگیش را می کشید متفاوت از دیگران می اندیشید و آرامش و شادی خود را در خدمت به کادر درمان، بیماران و مردمی می دید که باید زندگی کنند و مسیر عزت و بالندگی را تا انتها پیش ببرند. جوانی که بی ادعا و با تمام توان برای خدمت به مردم و محرومان سر از پا نمی شناخت و امروز او را شهید خدمت و مدافع سلامت می شناسیم، تصویری آشنا را در ذهنم تداعی می کرد. همان جوانان از جان گذشته و عاشقی که علی اکبروار در جبهه های جنگ و در دفاع از حرم اهل بیت(ع) در خون پاک خود غلتیدند. آری شهادت هنر مردان خدا است.

دوست دارم شهید مصطفی علی دادی را بیشتر بشناسم. فرزند شهید سه روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد.

بعد از پیگیری ها و هماهنگی با یکی از دوستان خود اطلاع پیدا کردم که شاید بتوانم مادر و همسر شهید(خانم شایگان) را در قطعه ۲۳۱ بهشت زهرا (س) ببینم. راهی بهشت زهرا شدم و در ردیف ۷۹ این قطعه با صحنه ای از صبر و متانت مثال زدنی و مملو از عشق زنانی مواجه شدم که بخش مهمی از زندگی خود را در این قطعه به خاک سپرده و مصمم بر راهی که انتخاب کرده اند از مرام و مسلک شهیدشان سخن می گویند.احساس کردم چقدر به خانواده شهدا مدیون هستیم. دیروز سنگر دفاع در خاکریزها بود و امروز علیدادی ها و حججی ها تصویری جدید از غیرت و ایثار و از خودگذشتگی را به تصویر کشیدند.

با دیدن صبر و آرامشی که در چهره مادر و همسر شهید دیدم به حالشان غبطه خوردم. سر حرف را باز کردم و از دغدغه خود برای معرفی شهید به جوانان هم نسلش گفتم و خواهش کردم از شهید برایم بگویند.

مادر بسیجی جهادگر و مدافع خدمت و سلامت شهید مصطفی علیدادی، در ابتدا ولایت مداری و اهتمام ویژه برای محرومیت زدایی را از ویژگی های بارز اخلاقی فرزندش خواند و گفت: فرزندم متولد ۱۳۷۳ است و با درجه استواری در خدمت نیروی انتظامی بود. روحیه بسیجی وار و جهادی داشت و معتقد بود فرامین رهبری(مدظله العالی) را باید نصب العین قرار بدهیم.

این شهید والامقام در فتنه ۸۸ و اغتشاشات و ناآرامی های آبان ماه سال ۹۸ افتخار این را داشت که جانباز ولایت و مدافع وطن شود. مصطفی حتی روی تخت بیمارستان هم کار جهادی را تعطیل نکرد، به درمان یک مادر بیمار کمک کرد، و علاوه بر آن اقدام به خریداری بخاری، پرداخت اجاره بها و قبوض نیازمندان نمود. مصطفی توجه خاصی به کادر درمان و پرستاران داشت و در زمانی که بستری بود به آن ها می گفت: شرمنده ام که اسباب زحمت شدم قراربود بار از روی دوشتان بردارم نه اینکه باری روی دوشتان باشم.

مصطفی خیلی نگران سلامتی پرستاران و پزشکان بود و با توجه به حضور فعال و مداومی که در بیمارستان ها و اشراف دقیقی که از شرایط و فشار کاری آنان داشت، حتی در بستر بیماری و روزهای سخت حضورش در بیمارستان، بیشتر از هر زمانی نگران آنان بود و پیغام میداد برای پرستاران «بیمارستان امید» آب هویج، شیر موز و غذای گرم ببرم.

وی فعالیت های دقیق و سازمان دهی شده فرزند شهیدش و دوستانش را یادآور شد و ابراز کرد: گروهی که با نام گروه جهادی گمنام به راه انداخته بودند؛ ۳۰۰ خانواده تحت پوشش را مورد حمایت قرار داده و در عمل به دستور مقام معظم رهبری(مدظله العالی) با توزیع ماهیانه ارزاق و با تولید و پخش الکل و ماسک در مناطق و محلات محروم تهران در این دوره گرفتاری مردم در کرونا به یاری آنان می رفتند.

مادر شهید علی دادی، صدها مورد کمک به اجاره کردن خانه برای افرادی که از کار بیکار شده اند، پرداخت هزینه درمان بیماران نیازمند، تهیه و توزیع آبمیوه و الکل و ماسک در بیمارستانهای محل نگهداری بیماران کرونایی و پرداخت اجاره بهای نیازمندان را گوشه ای از فعالیت های خیرخواهانه و جهادی فرزند شهیدش در یاری رساندن به محرومان و آسیب دیدگان از کرونا برشمرد و عنوان کرد: مصطفی فقط با اموال شخصی خودش و پدرش، حمل و نقل ارزاق و کالاهای حمایتی را انجام می داد. در این زمینه ها همه کمک های مردمی و شخصی خودش بود و به هیچ عنوان از اموال بیت المال استفاده نکرد.

وی ارادت خاص شهید علی دادی به مادران معظم شهدا را یادآور شد و گفت: مصطفی از ۱۳ سالگی با فضایل و رفتار حسنه مثال زدنی اش، استاد اخلاق بود. در روز ولادت حضرت زهرا(س) برای مادران شهدا گل تهیه و تقدیم شان می کرد. برای کودکان یتیم و بی سرپرست، کیک و هدیه تولد می گرفت و با راه اندازی کسب و کار و تولیدی که با سرمایه خود راه انداخته بود به نیازمندان کمک می کرد.او را علمدار فامیل می نامیدند و هم از نظر ظاهر وهم ازنظر رفتار و کردار؛ به او لقب شهید زنده داده بودند. بسیاری از سرداران و فرماندهان نیروی انتظامی هم که او را می شناختند، برایش ناراحتند و می گویند همیشه با چشمانش می خندید و خوشرو بود.

مصطفی، برات شهادت را از سردار سلیمانی گرفته بود. شهدا در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقونند.مصطفی بعد از شهادت سردار، خیلی برای رفتن و آماده کردن کارها عجله داشت. بالاخره به آرزوی قلبی خود رسید و به دوستان شهیدش پیوست.

من و همسرم افتخار خدمت در نیروی انتظامی را داشتیم. با شیوع بیماری کرونا، آقا مصطفی لحظه ای آرام ننشست. برای کمک رسانی به مردم و محرمان سر از پا نمی شناخت و مدام می گفت: «همه ما در قبال جامعه و کشور خود مسئول هستیم اگر دست به دست هم بدهیم از این بحران هم گذر خواهیم کرد.»

هر کاری از دستش بر می آمد مضایقه نمی کرد. از همان روزهای نخست که همه گیری بیماری ترس بدی به دل مردم انداخته بود. آقا مصطفی گروه جهادگران گمنام را به راه انداخت و در لبیک به فرامین مقام معظم رهبری(مدظله العالی) به همراه دوستانش فعالیت های گسترده ای را در عرصه های مختلف اعم از ضدعفونی معابر، دوخت ماسک و توزیع در محله خانی آباد(منطقه ۱۹ تهران) آغاز کرد.

همسر شهید، این روحیه را متأثر از حضور فعال خانواده شهید علی دادی به ویژه مادرش می داند که در تمامی صحنه ها همواره در کنار مباحث ارزشی و انقلابی ایستاده اند، و می گوید: کار ضدعفونی معابر و اماکن عمومی را از سر شب آغاز می کردند اما با توجه به وسعت منطقه تا ساعت ۷ صبح به طول می انجامید. در این مدت به خاطر ندارم که به اندازه کافی خوابیده باشند یا فرصتی را به استراحت اختصاص داده باشد بالعکس پس از فعالیت های جهادی که در ابعاد مختلف برای مقابله با کرونا انجام می داد؛ در محل کار حاضر می شد و به ارائه خدمت در لباس مقدس دیگری می پرداخت.

دل نگرانی های همسر شهید

در این ایام، با توجه به بارداری تا جایی که مقدور بود ایشان را همراهی می کردم اما از فعالیت بی وقفه و گسترده همسرم نیز نگران بودم که مبادا به این بیماری مبتلا شده و دچار مشکل شود. وقتی که از نگرانی هایم می گفتم با آرامش خاصی می گفت: «اگر من یا تو نرویم و فعالیت نکنیم چه کسی می خواهد برای مقابله با کرونا وارد این عرصه شود؟ »

وی که چند روزی از مادر شدنش نمی گذرد و اکنون باید به تنهایی بار سنگین مسئولیت و تربیت فرزندشان «محمد هادی» را به دوش بگیرد، اظهارکرد: همسرم در تمامی عرصه ها فعال بود، در بسیاری از برنامه ها او را همراهی می کردم اما یکی از زیباترین صحنه ها را در سالروز ولادت بانوی صبور حضرت زینب(س) مصادف با روز پرستار شاهد بودم که با تهیه شاخه های گل و هدایایی، ضمن تجلیل از پرستاران به حمایت و روحیه دهی به مدافعان سلامت می پرداخت.ایشان علاقه و ارادت عجیبی به خاندان عصمت و طهارت(ع) به ویژه حضرت زینب سلام الله علیها داشتند. در سال های اول ازدواجمان که مصادف با سال ۹۵ و جنایات گروهک تکفیری داعش در عراق و سوریه بود، آقا مصطفی مصمم بود برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم(س) به سوریه برود اما قسمت نشد. همیشه با شوق وصف ناپذیری از آرزوی شهادت در راه اهل بیت(ع) سخن می گفت.

رویایی که عموی شهید در شب شهادتش دیده بود

عمو در خواب مصطفی را می بیند که جلوی حرم حضرت زینب(س) سنگر زده و دارد از آن دفاع می کند. همسرم یک پرچم مزین به نام حضرت زینب(س) داشت که همیشه در پیاده روی اربعین همراه خود می برد و هنگامی هم که به شهادت رسیدند همراه با پیکر مطهر ایشان به خاک سپرده شد.

از روزهای بستری بودن شهید علی دادی در بیمارستان و شرایط خودش سئوال کردم. در پاسخ گفت: نبودن آقا مصطفی در روزهایی که بیشتر از هر زمانی نیازمند به حضورش بودم خیلی سخت بود اما آرمان ها و اهدافی که بر سر آنها ایستاده بود به همان میزان برایم ارزشمند بود. همسرم حاصل تربیت دینی، ارزشی و انقلابی مادری است که خود در این عرصه پیشگام است. می دانم که به آرزوی دیرینه و قلبی خودش رسیده است این مسئله قدری قلبم را آرام می کند اما رسالت سنگینی برای بزرگ کردن فرزندی دارم که از او به یادگار مانده است.

وی همسرش را فردی شجاع، مثبت اندیش، منظم، امیدوار به زندگی و پایبند به آرمان های انقلاب معرفی کرد و ادامه داد: از ساعت ۱۱ آن شب دلشوره عجیبی داشتم با خواهر آقامصطفی تماس گرفتم تا خبری از بیمارستان بگیرم و مادر گفت: حال مصطفی خوب است. اما دلم آرام نمی گرفت نماز شب را خوانده و تا نماز صبح به راز و نیاز مشغول بودم که به یکباره خوابم برد. در رویا دیدم حال آقا مصطفی خوب شده و دارند از بخش مراقبت های ویژه منتقلش می کنند. احساس کردم جوانتر شده است محو تماشای همسرم شده بودم که با صدای آیفون بیدار شدم و مادر خبر شهید شدنش را به من داد.

هنوز باور ندارم که آقا مصطفی به شهادت رسیده است چون همیشه پرانرژی و در تمامی عرصه ها فعال بود. ۵۰ روز در بیمارستان بستری بود و در طول این مدت با توجه به شرایط بارداری نتوانستم او را ببینم. روز خاکسپاری وقتی که بعد از دو ماه می خواستم همسرم را ببینم در حالی که در غسالخانه روضه حضرت علی اکبر(ع) را برایش می خواندند به یاد مظلومیت امام حسین(ع) افتادم. به اطرافیانم می گفتم حالم خوب است اما بدنم به لرزه افتاده بود و نمی توانستم روی پاهایم بایستم اما وقتی چهره نورانی و پر از آرامشش را دیدیم فهمیدم که آرام خوابیده و شهید شده است.

در شبهای محرم آقا مصطفی و دوستانش بیش از ۱۰ هزار ماسکرا با همکاری وزارت بهداشت و درمان پزشکی، تهیه و در مناطق مختلف تهران توزیع کردند. دغدغه و حساسیت فراوانی داشت که با رعایت تمامی موازین بهداشتی، مجلس عزای امام حسین(ع) برپا شود برای همین در ایام محرم با حضور فعال و میدانی در مساجد محله های مختلف، نیاز عزاداران و هیئات مذهبی به ماسک و مواد ضدعفونی کننده را مرتفع می کرد. مناسبت های مذهبی، اعیاد و شهادت ها را بسیار گرامی میداشت و به صورت ویژه ای به مراسم شب عید غدیر علاقه داشت.

آقا مصطفی علاوه بر ضدعفونی و تولید و توزیع ماسک و اقلام بهداشتی مورد نیاز مردم به ویژه محرومان، به صورت خودجوش و انقلابی اقدام به تهیه و توزیع بسته های نذری برای یاری رساندن به مستمندان و آسیب دیدگان از کرونا می کرد. در یاری رساندن به کادر درمان و بیماران کرونایی نیز پای کار بود و ضمن ضدعفونی مراکز درمانی و بهداشتی، بسته های تغذیه و آبمیوه برای بیماران تهیه می کرد و برای روحیه بخشیدن به بیماران، پرچم متبرک حرم علی ابن موسی الرضا(ع) را به میان آنان می برد.

ویژگی بارز شخصیتی شهید

بسیار گشاده رو و خوش اخلاق بودند به گونه ای که هیچ کس خاطره بدی از او ندارد از بس که به همه محبت و توجه داشت. همسرم در خصوص دیون و وظایف خود هم بسیار مقید بود. در بیمارستان از دایی خود می خواهد که قرض و دین هایش را به نمایندگی از ایشان ادا کرده و از همه حلالیت بطلبد.

وی در پایان روایتی تأمل انگیز از آگاهی داشتن شهید علی دادی از شهادتش را بازگو کرد و گفت: یکی از دوستان آقا مصطفی در دفاع از حرم آل الله به شهادت رسید و دیگری نیز مدافع وطن شد. زمانی که تصاویر این دو شهید بزرگوار را کنار هم قرار می دهند آقا مصطفی می گوید نفر سوم از این جمع که به فیض شهادت نائل می شود، من هستم.

همین اواخر هم کار تازه ای را شروع کرده بود. دوستانش گفتند: از مصطفی خواستیم که برای کار جدیدش شیرینی بدهد در پاسخ با تبسم جواب داد: چند وقت دیگر شیرینی شهادتم را به شما می دهم.

انتهای پیام

پرسش و پاسخ در روایتی از یک شهید جهادگر مدافع سلامت

گفتگو با هوش مصنوعی