رؤیای صادقه داستان کوتاه


نسیم هوای بهاری هنوز قصد رفتن نداشت، بوی عطر گلهای توی گلدان خاطر آدم را تا نزدیکهای بهشت با خود می برد، به آسمان که نگاه می کردی هنوز پرندهها در حال و هوای خودشان تلاش برای زندگی می کردند ولی تلویزیون از تلاش و ایستادگی و مقاومت رزمندگان ایران برای رودروئی با رژیم بعثی ظالم که استکبار صهیونیستی یاریش می کردند اخبار حماسی داشت. ساعت دو و دوازده دقیقه بود و تقویم اردیبهشت ماه سال هزاروسیصد و شصت و یک را نشان می داد، منصوره در حال شستن ظرفهای ناهار بود، محمد می خواست خواهرش منصوره را کمک نماید، محمد گفت: منصوره جان اجازه بده من بقیه ظرفها را بشورم، منصوره ابتدا خودداری کرد ولی با اصرار محمد اجازه داد تا بقیه ظرفها را بشورد، محمد در حالی که ظرفها را کمک می داد و می شست خطاب به مامان و منصوره گفت: من را حلال کنید شما خیلی زحمت می کشید، ظرفها را می شورید، لباسها را می شورید، خانه را تمیز می کنید، غذا درست می کنید و بالاخره کلی کارهای دیگر که ما همیشه مستفیض و متنعم از محبتهای شما هستیم. مادر گفت: پسرم تو چقدر خوبی که این محبتها را می بینی. محمد گفت: شما ماه بانوی خانواده ما هستید. مادر گفت: ماه بانو چه خطاب با مسمائی هست، منظورت چیست؟ محمد گفت: همه خانمهای شیعه و محبین اهل بیت معصومین سلام الله علیهم مثل ماهِ خورشید ولایت معصومین سلام الله علیهم می مانند. مادر گفت: با این اوصاف مردان محب و شیعه ولایت ماه خورشید ولایت هستند، ماه آقای خانه ما هم شما هستید. مادر در حالی که چائی توی فنجانها می ریخت، گفت عزیزانم بیائید یک چائی با هم بنوشیم و چائی را آورد و همه توی حال دور هم نشستند و مشغول چائی نوشیدن شدند. محمد بعد از نوشیدن چای گفت: بیائید در مورد نماز صحبت کنیم. مادر گفت: نماز عالیترین صحبت و راز و نیاز با عالیترین قدرت عالم امکان هست. منصوره گفت: اذان و اقامه در واقع بیان و گواهی و شهادت اعتقادات و باورهای دینیمان هست. محمد گفت: و اما سوره حمد خیلی زیبا هست و بیان عالی و کاملی از ادب انسان و خواست او از خدا هست و مادر گفت: وقتی انسان می گوید الحمدالله رب العالمین یعنی انسان به رُشدی رسیده است که پروردگار جهانیان را سپاس می گوید و وقتی انسان می گوید رحمان رحیم یعنی صفات و اسماء خدا و بخشندگی و مهربانی خدا را گواهی می دهد و به بزرگی یاد می نماید. محمد گفت: بخصوص وقتی می گوئیم مالک یوم الدین یعنی قبول داریم که خداوند مالک روز و روشنائی و روشنگر دین ما در دنیاست و خداوند انتظار دارد که بر اساس دین خدا ما در دنیا چنان میزان باشیم که وقتی در آخرت ما را براساس انتظارات به دین بازخواست می نمایند ما بتوانیم سرافراز و موفق بیرون بیائیم. مادر گفت البته خداوند آنقدر مهربان است که در استغفار و معذرت خواهی از خدا و توبه و ترک گناه را در دنیا باز گذاشته است. محمد گفت: مامان با یک نمازی از حضرت محمد سلام الله علیه آشنا شدم که برای پیشگیری و برطرف شدن کم شدن روزی و پراکندگی کارها و آمرزش گناهان می شود خواند. منصوره رو به محد گفت: با چه نمازی آشنا شده ای؟ محمد گفت: نماز استغفار، خیلی خوب است سعی می کنم هر وقت فرصت بود و تا بتوانم بعد از هر نماز بخوانم تا هر وقت حاجتی داشتم خداوند حاجاتم را برآورده نماید. منصوره گفت: چطوری این نماز را می خوانند؟ محمد گفت: نماز استغفار دو رکعت است: در هر رکعت حمد و سوره قدر را بخوان و پانزده بار استغفرالله ربی و اتوب الیه بگو و بعد به رکوع رفتی بعد از ذکر رکوع ده بار استغفرالله ربی و اتوب الیه بگو و بلند شدی باز ده بار استغفرالله ربی و اتوب الیه بگو و بعد سجده رفتی بعد از ذکر سجده ده بار استغفرالله ربی و اتوب الیه بگو نشستی باز ده بار استغفرالله ربی و اتوب الیه بگو، باز سجده رفتی بعد از ذکر سجده ده بار استغفرالله ربی و اتوب الیه بگو باز نشستی ده بار استغفرالله ربی و اتوب الیه بگو، رکعت دوم را مثل رکعت اول بخوان و بعد از نماز حاجاتت را از خدا بخواه. مادر گفت: شبیه نماز جعفر طیار است اما نماز جعفر طیار دوتا نماز دو رکعتی هست و به جای استغفرالله ربی و اتوب الیه، تسبیحات اربعه سبحان الله والحمدالله و لااله الاالله و الله اکبر می گویند و خدا می داند که این نمازها چقدر در برآوردن حاجات مؤثرند. منصوره ادامه داد: این نماز مثل نماز حضرت محمد سلام الله علیه است ولی در نماز حضرت محمد سلام الله علیه به جای استغفرالله ربی و اتوب الیه، سوره قدر می خوانیم ولی تفاوت نماز حضرت محمد با نماز استغفار این است که در نماز حضرت محمد سلام الله علیه که دو رکعت است در همه حال پانزده مرتبه سوره قدر می خوانیم، یعنی بعد از حمد و سوره و در رکوع و بعد از بلند شدن از رکوع و در سجدهها و میان سجدهها و بعد از آن پانزده بار سوره قدر می خوانیم و در رکعت دوم هم همینطور عمل می نمائیم و اینقدر این نماز خوب است که همه گناهان آمرزیده می شود و حاجات برآورده می شود و جالب تر اینکه این نماز از حضرت امام رضا سلام الله علیه نقل شده است. محمد گفت: خدا را شکر که خداوند در نظریات و رهنمودهای آیات قرآن و احادیث بزرگان جهان ائمه معصومین سلام الله علیهم مردم را چنان عالی هدایت نموده اند که موجب سعادتمندی و رستگاری انسانها می شود. مادر گفت: خدا رحمت کند پدرتان را، او همیشه به کتاب قرآن و دیدگاهها و احادیث معصومین سلام الله علیهم علاقه زیادی داشت و هر وقت برایش مقدور بود کتابی از کتابهای آنها را خریداری می کرد و می خواند، منصوره گفت: برای همین بابا کتابهای کافی و تفسیرالمیزان و تهذیب الاحکام و بحارالانوار، مستدرک الوسائل، وسائل الشیعه را با کتابهای تفسیر دیگر در کتابخانه از خود به یادگار گذاشته است.
نزدیک غروب بود. محمد گفت: آماده شویم تا به مسجد برویم تا هم نماز را جماعت بخوانیم و هم هم مسجدیها را ببینیم و هم از ثواب نماز جماعت که موجب آشکار شدن محبت و رابطه انسانها با خداست برخوردار شویم. منصوره گفت: برادر خوبم حتما آماده می شوم، من با داشتن چنین برادری چقدر احساس خوبی دارم. آن شب به خیر و خوبی گذشت.
فردای آنروز بعد از ظهر مادر بعد از شستن ظرفها و خوردن غذا و پختن شام و چائی آوردن گفت: بیائید بقیه بحث نماز را داشته باشیم، آنجا که می گوئیم ایاک نعبد و ایاک نستعین، اهدنا صراط المستقیم یعنی همه ما خدا را عبادت می کنیم و همه ما از خدا می خواهیم که ما را به صراط مستقیم هدایت نماید. یعنی اسلام دینی اجتماعی هست همه باید برای خدا عبادت نمائیم و باید برای همه بخواهیم که به صراط مستقیم هدایت شوند. محمد گفت: صراط مستقیم همان صراط دین خدا و پیامبر اسلام و دین بزرگان جهان امامان معصوم سلام الله علیهم می باشد. منصوره گفت: وقتی می گوئیم صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم والضالین یعنی صراط مستقیم همان راهیست که خدا به راهیانش نعمت می دهد و دَرِ نعمت و برکت و رحمتش را بسوی آنها می گشاید نه راه آنانکه با کارهای اشتباهشان موجب غضب خداوند شده اند و نه راه گمراهان هست. مادر گفت و راه مستقیم همان دیدگاههای قرآن و پیامبر خدا و امامان معصوم و سلام الله علیهم و خانم حضرت فاطمه سلام الله علیها ست ولی باید از خداوند خواست که ما با گیجیها و غفلتهایمان سرپیچی نکنیم و موجب غضب خداوند نشویم و خدای نکرده گمراه نشویم، باید منزه از عیبها و نقصها باشیم و نفسمان زکیه باشد و به رُشد و آگاهی رسیده باشیم و از خدا بخواهیم که در بندگیش موفق باشیم و به اشتباه نیافتیم و همینطوری و به خودی خود نمی توانیم به تعالی و به درستی و به رضایتمندی خدا رفتار کنیم. محمد گفت: برای همین است که باید همینطور که خداوند منزه است از خداوند بخواهیم که ما هم منزه از عیبها و نقصها باشیم تا بتوانیم ما هم به عظمتی چون مراتب عالی برسیم. مادر ادامه داد: راستی دیشب خواب پسر خاله تان محمودرضا را دیدم که در باغی پر از سبزه و درخت زیبا بود، با چند تا از شهدا آمده بود، خیلی نورانی و با نشاط بود، گفت: ما شهدا با هم هستیم، خیلی جایمان خوب است و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میزبان ما هستند. محمد گفت: مامان چه خواب جالب و خوبی دیدی. منصوره ادامه داد: خدا را شکر چه بهتر از این است، که شهدا مهمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند. محمد با تبسم گفت انشاء الله شهادت روزی من هم بشود. مادر گفت: عزیزم تو اگر بِرِوی من و خواهرت خیلی تنها می شویم. محمد: گفت: حالا کجا که من لایق چنین مقامی بشوم، ولی شما می دانید که اسیر شدن و شهید شدن بهتر است یا مفقود شدن یا جانباز شدن بهتر است؟ کدامیک از بقیه بهتر است؟ منصوره گفت: جانباز شدن چون رزمنده بر می گردد. مادر گفت: انشاء الله همه رزمندگان سالم باشند برای امام زمان صاحب الزمان خدمت نمایند، محمد گفت: اما رزمندگان هم دارند برای خدا و امام زمان و ائمه معصومین سلام الله علیهم خدمت می کنند و آنان را یاری می دهند، شهید شدن شهدا از موارد دیگر بهتر است، منصوره گفت: چرا جانباز بر می گردد ولی شهید بر نمی گردد. محمد گفت: جانبازی خیلی دشوار و متعالی هست و خیلی باید ایمان و آگاهی انسان و توکل انسان و حلم و طاقت و استطاعت انسان زیاد باشد تا حتی لحظه ای اشتباه نکند، البته خداوند نسبت به جانبازان عنایات خودش را دارد، اما شهید با شهادتش به مقام والائی می رسد و اگر حق الناس بر گردنش نباشد، به راحتی مهمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و معصومین سلام الله علیهم و شهدا می شود و جانباز باید سالها صبوری در رابطه با سختیهای جانبازی و حماسه آفرینی با ایمان راسخ به پاداش نیکو و معامله با خدا و صبر و بردباری و توکل به خدا و عنایات فوق العاده خداوند به خیر و خوبی پشت سر بگذارند و اطرافیان هم باید در همراهیشان همه به رضایتمندی خداوند موفق عمل نمایند و حتی لحظه ای ناشکری نکنند و این کار بسیار متعالی به ایمان قوی و سخت کوشی و پشتکار زیاد نیاز دارد و مفقودین هم برای خانوادههایشان خیلی وضعیت تحمل دوری شهیدشان به سختی می گذرد و فقط با ایمان زیاد و ویژگی مانند ویژگیهای جانبازان می توانند با ایمان به معامله با خدا دوری عزیزشان را به عاقبت به خیری پشت سر گذارند و اسیران هم همینطور معامله با خدا می نمایند و باید خیلی ایمان و توکل و طاقت و تحملشان زیاد باشد تا بتوانند دوران سخت دوری از خانوادههایشان و وضعیت بد و سخت دوران و اسارت را تحمل نمایند. مادر گفت: محمد جان این صحبتها را چرا می گوئی انشاء الله همه رزمندگان به سلامتی پیش خانوادههایشان برگردند و زنده باشند و برای رضایتمندی خدا و خشنودی امام زمان خدمت نمایند. محمد گفت: انشاء الله برای پیروزی رزمندگان اسلام و تعجیل در ظهور قائم آل محمد امام زمان صلوات، همه با تبسم و خنده گفتند اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، محمد ادامه داد: حالا می دانید نتیجه جنگ رژیم بعث ظالم با ایران چه می شود، مادر گفت: برای من قابل پیش بینی نیست ولی انشاء الله که رزمندگانمان پیروزند. منصوره گفت: معلوم هست ما پیروز می شویم. محمد گفت: چطوری، منصوره گفت: پیش روی می کنیم تا رژیم بعث ظالم عقب نشینی کند. محمد گفت: آتش بس دو طرفه می شود و پایان جنگ از دو طرف موافقت می شود و رژیم بعث به خاک خودش عقب نشینی می کند. وادامه داد مامان، منصوره جان من از شما می خواهم اگر شهید شدم برایم ناراحتی و گریه و زاری نکنید و قوی باشید و اگر می خواهید گریه کنید به مصیبت ابا عبدالله و فاجعه ستمی که جاهلان و سنگدلان و غافلان نسبت به حضرت امام حسین و بزرگان معصوم سلام الله علیهم داشتند گریه کنید و همیشه از خداوند بخواهید تا به همه انسانها آگاهی و رُشد و ایمان به دین اسلام و توانائی و سلامتی بدهد که امام زمانشان را چه در زمان غیبتش و چه در زمان ظهورش به تعالی و به موقع یاری دهند. مادر گفت: انشاء الله شما دوره سربازیت را بخوبی می گذرانی و سالم برمی گردی. محمد گفت: اگر بخواهد اتفاقی بیافتد در همین شهر هم می افتد. منصوره گفت: محمد جان الحمدالله که حالا در کنارمان هستی و در آینده هم تحصیلاتت را ادامه می دهی و برای مملکت فرد مفیدی خواهی شد. محمد گفت: هر چه خدا بخواهد همان می شود. مادر گفت: من برای همه جوانان و همه انسانهای آزاده سلامتی و عاقبت بخیری طلب می کنم تا هر چیزی که رضایت خداوند باشد همان بشود. منصوره گفت: محمد جان می خواستم بپرسم برای آینده چه رشته ای را انتخاب نمایم، چه مطالبی را بخوانم؟ محمد گفت: رشته ای را انتخاب نما که هم مورد رضایتمندی خداوند باشد و هم در توانت باشد تا به خود و خانواده و مردم خدمت ارزشمندی بنمائی، البته علاقه مندی هم شرط هست ولی بعضی از مطالب درسی اساس رضایتمندی خداوند باید بیشتر در آن لحاظ شود، باید مطالعات دینیت هم بالا ببری، البته نظریات و رهنمودهای خداوند و بزرگان جهانیان ائمه معصومین سلام الله علیهم به نفع سعادتمندی و رستگاری انسانها در دو جهان است. منصوره گفت من رشته حقوق را دوست دارم. محمد گفت: مطالب حقوقی قرآن و بزرگان جهان معصومین سلام الله علیهم زیاد است بخصوص کتاب رساله حقوق حضرت امام سجاد بسیار خوب است، البته باید مطالب حقوقی را از کتابهای مرجع قرآن و معصومین درآوری و با پژوهشها و تحقیقاتی که می نمائی به حقایق حقوق اسلامی بیشتر آشنا شوی. منصوره گفت: نقاشی چطور؟ نقاشیم را ادامه بدهم؟ محمد گفت: خیلی خوب است که بتوانی استعدادهایت را شکوفا نمائی، استعدادهای انسانها از نعمتهای خداوند مهربان و بزرگوار است، ولی اگر آنرا برای رضایتمندی خداوند و یاری دین خدا بکار بگیری بهتر است، اساسا انسانها هر کاری انجام می دهند باید برای به کمالات بندگی خداوند نمودن و به کمالات یاری امام زمان و یاری دین خدا دادن باشد.
فردای آنروز به پیشنهاد محمد بعد از چای خوردن منصوره و مادر با محمد رفتند پارک قدم بزنند، محمد گفت: اگر یک موقع خواستی ازدواج کنی با کسی ازدواج داشته باش و زندگیت را شروع نما که هم مطمئن شوی اخلاقش خوب است و رذائل اخلاقی ندارد و هم عقایدش به رضایتمندی خداوند است و هم کارهائی را که تو دوست داری و عمل می نمائید، مثلا اگر نماز جمعه می روی و یا اگر نماز شب می خوانی او هم چنین کارهای خوبی را انجام دهد و همراهی نماید و همینطور باشد، چون خیلی در آرامش و موفقیتت در زندگی تاثیر دارد. منصوره گفت: هیچ انسانی جز معصومین معصوم نیستند. محمد گفت: نمی گویم که معصوم هستند ولی لااقل سعی داشته باشد در جهت فضائل معصومین خودشان را میزان به خوبیها نماید، حتی اگر گهگاهی آنطور که به کمالات نباشند ولی اصرار به انجام رذیلت مثل غیبت کردن و یا حسود بودن و یا خودپرستی و ندیدن همسر خود نداشته باشند و لااقل صفاتشان اینقدر خوب باشد که بشود با گذشت کنارش زندگی آرامی داشت به هر حال به هر میزانی که خوب باشد همان میزان شما در آرامش هستی وگرنه باید با گذشت در جهت خوب شدن قضایا تلاش نمائی، شاید موفق شوی تا حدی قضایا آنطور که تو دوست داری بشود و شاید برای این هدف سالها طول بکشد و آخر هم آن نتیجه ای که می خواهی به آن دست نیابی، بخصوص که زندگی به آرامش نیاز دارد و با وجود فرزند باید گذشتت به قدری باشد که فرزندان در آسایش باشند. ببین با دعاهای مکارم اخلاق امام سجاد همخوانی دارد؟ لااقل اخلاقش نزدیک هست به مکارم اخلاق، به هر حال باید آدمها هم سعی کنند هم خودشان خالص باشند و هم خانوادهشان خالص باشند، برای همین ازدواج از انتخابهای بسیار مهم است که تاثیر در یک عمر زندگی انسانها دارد، و برای آینده خوب داشتن هم باید خودمان را تهذیب نفس نمائیم و هم همراه زندگیمان از چنین قابلیتی برخوردار باشد. البته ای کاش نظام تعلیم و تربیت کشورمان و جهان بر اساس نظام تعلیم و تربیت اسلام ناب محمدی و معصومین سلام الله علیهم بود. مادر که تا این موقع ساکت بود گفت: ولی نباید سخت گرفت، محمد گفت نمی گویم سخت بگیرید ولی تحقیق نمائید و با مطالعه و شناخت انتخاب نمائید. از پارک که برگشتیم، محمد گفت: مادر مرخصیم تمام شده و باید به پادگانم بروم، مادر گفت: چقدر زود گذشت، خدای من بازم من و منصوره با هم تنها می شویم. محمد گفت: تنها نمی شوید شما با هم خدا را دارید، مادر گفت: کاش پدرت زنده بود و بزرگ شدنت را می دید، حتم می دانم سربازی رفتنت برایش خیلی خاطره انگیز بود. منصوره گفت: محمد جان لباسهایت که اتو زده بودی را توی کیفت بگذارم. محمد گفت: ممنون می شوم منصوره جان، مادر گفت: این قطابها و مسقطی را هم برایش بگذار. منصوره گفت: چشم مامان، محمد جان انشاء الله سفر خوبی داشته باشید. مادر گفت: پسرم سفرت بی خطر باشد. محمد در حالی که دکمه هایش را می بست و یقه اش را درست می کرد و موهایش را شانه می زد، گفت: چقدر شما مهربانید، مادر شربت آبلیمو درست کرد و آورد و محمد گفت: مثل اینکه شما هم خبردار شده اید، منصوره گفت منظورت چی هست؟ مادر گفت از چی خبردار شده ایم؟ محمد گفت: هیچی مامان شوخی کردم و همه با هم خندیدند. مادر گفت: مادر رفتی تلفن بزن توانستی یک نامه ای بنویس. محمد گفت: چشم توانستم حتما زنگ می زنم. پنج روز بعد محمد زنگ زد و گفت: من به جبهه جنوب رفته ام و آنجا خوب است. مادر گفت: هم رزمهایتان خوبند؟ با جای جدید کنار آمده اید؟ همه چیز خوب هست؟ و محمد گفت: نگران نباشید اینجا همه چیز جهادی هست و ما هم داریم در کربلای ایران با دشمنان بعثی مبارزه می کنیم، برای همه رزمندهها دعا کنید که پیروز بشوند. مادر گفت: چشم پسرم. محمد گفت: مامان وقتم داره تمام می شود خداحافظ سلام منصوره خانم را برسانید. مادر گفت: به خدا می سپارمتان و خداحافظتان باشد.
روزها بدون محمد به سختی می گذشت ولی همیشه مادر و منصوره در فکر آمدن محمد و بجا آوردن برنامه ای برای خواستگاری دختری که دوست داشت، بودند. پنج هفته از رفتن محمد می گذشت، منصوره به مادرش گفت: دیشب خواب دیدم که محمد خیلی نورانی شده است و عبای سبزی دارد که بسیار نورانی هست و بر بلندی ایستاده است و می گفت: من با چشم حقیقت خدا را دیدم و ساعتی بدستم داد و گفت من از همه اتفاقاتی که برای شما می افتاد با خبر می شوم و مثل این بود که وقتش تمام شده بود و باید می رفت، کلی جوان خوش سیما و نورانی به دیدارش آمدند و او را با خود بردند. مادر گفت: خیر باشد، انشاء الله که خیر است، یعنی یعنی و در حالیکه دست بر سینه اش گذاشته بود گفت: باید به خیر تعبیرش نمایم، مادر گفت: بروم چائی بیاورم منصوره ادامه داد: من هم کتاب رساله حقوق امام سجاد را از کتابخانه گرفته ام می خواهم نشانت بدهم، که زنگ در به صدا درآمد، مادر چادرش را سر کرد و رفت جلوی در چند نفر خانم با یک آقا بودند گفتند که اینجا منزل محمد جعفری هست، مادر گفت: بله، خانمی از خانمها گفت: چند دقیقه می خواهیم وقتتان را بگیریم. مادر تعارف کرد تا به وارد پذیرائی شوند و تعارف نمود که بشینند و در حال بفرمائید بفرمائید گفتن بود که منصوره رو به آقا و یکی از خانمها نمود و پرسید: آقا خانم خبری شده است؟ و مادر ادامه داد من تحملش را دارم، فرزند من از علی اکبر حسین خونش رنگین تر نیست، من او را نذر علی اکبر امام حسین کرده ام تا به راه او باشد. همه همدیگر را نگاه تاثر آمیزی نمودند. منصوره جلو آمد و گفت: نکند از محمد خبری آورده اید محمد محمد؟ همه مهمانها سرشان را زیر انداختند و اشک ریختند و یکی از خانمها گفت همه پیامبران و یازده امام معصوم با وجود همه بزرگیهایشان به پیش خداوند رفتند، خدا صبرتان دهد. مادر گفت: وای خدایِ من، پس او داشت آماده مان می کرد و ما گیج بودیم و متوجه نبودیم و نمی دانستیم او از شهادتش خبر دارد، همه حرفش رضایتمندی خدا بود و حالا مهمان خود خدا شده است، خدای من تو خود شاهدی که من تمام سعیم را کردم که او را خوب تربیت کنم، خدایا محمدم را به خودت تحویل دادم و صبرش را از تو می خواهم و منصوره آب آورد که مادر و مهمانها بنوشند تا سختی خبر شهادت بر آنها آسان شود و دیگر مادر و منصوره عزادار عالیترین عزیزشان شده بودند و حرفهای محمد به یادشان آمد که وقتی من رفتم قوی باشید و ناراحتی و گریه زاری نکنید. منصوره پا شد تا از مهمانان که دور مادرش حلقه زده بودند و به او تسلی می دادند پذیرائی نمود و به مهمانها گفت: اگر اجازه می دهید سروده محمد را با صدای خودش برایتان پخش کنم، خانمی از مهمانها گفت: خیلی هم خوب هست و منصوره نوار را در ضبط گذاشت و ضبط را روشن کرد:
بسم الله الرحمن رحیم، با سلام
عشق در کربلا ، سعی و صفا، نمودن است، به دور کعبۀ حق، حج ِ وفا نمودن است
عشق در کربلا، حلقه ي لبیکِ عشق را عاشقانه، طوافِ عشق نمودن است
عشق در کربلا ، در بندگیِ خداوند، با قنوتِ یا ربنا خصم را، عاشقِ خدا نمودن است
عشق در کربلا، دستانِ ابالفضل "س" در کنارِ علقمه، با دفاع ِ حقِ خدا، خُطبۀِ عشق، نمودن است
عشق در کربلا، زیر نیزههایِ دشمنان، امتی را تا قیامت، عاشقِ حق، نمودن است
عشق در کربلا، قامتِ برافراشتۀ علی اکبر"ی" هست در انتظارِ عشقِ ربّ العالمین
بوسه بر لبانِ عطشانِ علی اصغر"س"، بندگیِ خدا را معراجِ حق، نمودن است
عشق در کربلا، سر بر دامنِ عمه، بهانه دردانه بابا، بر يورشِ قوایِ دشمن، دلیر بودن است
عشق در کربلا"، چون زینب "س"، خواهرِ زیورِ یکتا حسین"س" عبد دلاور یاری نمودن است
عشق در کربلا، نماز عاشقي، در ظهرِ حق طلبیِ عاشورا، مدیحه عاشقي را، قنوتِ حق، نمودن است
عشق در کربلا، اسرای كربلا را با صبرِ مقاومت بر جفاي دشمنان، یاری ِدین نمودن است
عشق در کربلا، سرو سربلند اسارت، در اسارت هم عاشقانه، سروری نمودن است
عشق در کربلا رُشدِ جوانمردی عبدالله "سقاسم "س" رقیه "س" و سکینه"س" و كلثوم"س"، با سروریِ جهاد و علم و حلم و یقین، صبر بر جفای جهل دشمن نمودن است
عشق در کربلا، بهشت در دستانِ حسين"س" و عاشقانش تا بهشت، با ولایتِ حسین"س" بهشتی، ره پيمودن است
عشق در کربلا، هم مرام عاشقان ِ حسین"س"، بزرگی را در مرامت، بزرگ نمودن است
عشق در کربلا، خطبۀ یاری زینب"س"، در اطاعت از امام خود، در استمرارِ دین خدا طوافِ حق نمودن است
عشق در کربلا، در مدیحۀ دوستیِ حقِ ولایتِ خدا، حماسهِ سیدِ شهیدانِ کربلا را، ستودن است
منصوره و همراه با مادر و با مهمانها به معانی عمیق سروده محمد توجّه کردند و به یاد حماسه آفرینی حضرت امام حسین سلام الله علیه و شهدای کربلا آرام گریستند و وقتی سروده تمام شد، مادر با روحیه ای قوی گفت فرزندم محمد گلی از گلستان فرزندان ایران اسلامی بود که برای دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی و دفاع از اسلام و آرامش مردم سرزمین ایران چیده شد و ما به دلاور مردی چنین جوانمردانی خدا را سپاسگزاریم و منصوره گفت: شهدا که رفتند کار حسینی کردند و آنها که ماندند باید کار زینبی کنند تا حرمت خون شهدا را نگهدارند و خانمی از مهمانها گفت: به نکات متعالی اشاره نمودید انشاء الله خداوند یاری نماید تا همه آنطور که شایسته هست و رضایتمندی خداوند است، امام زمانمان را قائم آل محمد را و نائب برحقش را برای پیروزی جبهه حق یاری نمائیم و خداوند توفیقمان دهد که با اطاعت از ولایت سرافراز و موفق با کمالات عالی و به بهترین وجه و شکل و مطمئن و پیروزمندانه بندگی خداوند نمائیم. برای تعجیل در ظهور امام زمان و اینکه امام زمانمان حضرت مهدی موعود برای همه مان دعا نمایند صلوات . همه با هم صلوات فرستادند. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و مادر خطاب به مهمانها گفت: از زحمتی که کشیدید از همه تان سپاسگزارم و مهمانها با منصوره خانم و مادر شهید محمد جعفری و در حالی که تجربه جدیدی از خبر شهادت کسب نموده بودند برای وداع با شهید و تشیع شهید هماهنگی نمودند و خداحافظی کردند.



گل افشان گل محمدی
ویرایش: اول مهر هزاروسیصد و سه


گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «رؤیای صادقه داستان کوتاه. ادبیات» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.