بزرگداشت نام و یاد شهیدان جهاد است / منفعت قدرت های استکباری در طول تاریخ باقی نماندن یاد و نام مجاهدت ها و رشادت های شهدا بوده است

به گزارش مشرق، رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار با اعضای ستاد کنگره ملی شهدای سبزوار و نیشابور فرمودند: حفظ یاد شهید و شهیدپرور جهاد است.
متن کامل بیانات امام خامنه ای به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم(۱)
و الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین.
اولا خوشامد عرض میکنم به برادران و خواهران عزیزی که این راه طولانی را طی کردند از نیشابور و سبزوار تشریف آوردند اینجا و این حسینیه ی ما را با نفس گرم خودشان و دل پرمهرومحبت خودشان منور و نورانی کردند. از بیانات این دو برادر عزیز، فرماندهان سپاه های دو شهر سبزوار و نیشابور، صمیمانه تشکر میکنم، هر دو آقایان خیلی خوب صحبت کردند و آنچه لازم است در یک چنین همایشهایی مورد توجه باشد، در بیانات خودشان گنجاندند و [این] انسان را خوشحال میکند که بحمدالله این احاطه ی فکری و ذهنی در این برادران وجود دارد.
بنده دو سه مطلب یادداشت کرده ام که به شما عرض بکنم؛
مطلب اول، تشکر از دست اندرکاران این همایشهای باارزش است؛ این خیلی مطلب مهمی است. عقیده ی من این است که این کاری که شما میکنید، یعنی همین تشکیل این همایشها، خودش یک جهاد بزرگ است. این کاری که شما دارید میکنید جهاد است؛ قدر این کار را بدانید، این همان جهادی است که نگذاشت خونهای مقدس ریخته شده ی در کربلا پایمال بشود؛ این همان جهاد است، این همان جهادی است که خدمات هزارساله ی بزرگان اسلام را، بزرگان دین را، بزرگان تشیع را، تا امروز زنده نگه داشته. اگر افرادی امثال شما همت نمیکردند، تلاش نمیکردند، بودند کسانی که انگیزه داشتند اینها را محو کنند از تاریخ، در همه ی دورانها؛ هم در گذشته بودند، هم امروز هستند کسانی که انگیزه دارند برای اینکه نگذارند این نشانه های عظمت معنوی در ملتها زنده بماند، [انگیزه دارند] آنها را کم رنگ کنند و از بین ببرند. بارها شنیده اید که سعی کردند کربلا را نابود کنند، کربلایی نماند، زمینی نماند، قتلگاهی نماند، یاد شهدایی باقی نماند، این افراد امروز هم هستند؛ امروز هم کسانی منفعتشان و مصلحتشان این است که یادی از مجاهدتها باقی نماند، یادی از این همه تلاشها باقی نماند، یادی از خونهای پاک ریخته شده باقی نماند. قدرتهای استکباری امروز موافق نیستند که نام شهیدان ما، یاد شهیدان ما، بر فراز پرچمهای بلند افتخار این کشور دیده بشود.
شما دارید ضد این حرکت شیطنت آمیز خباثت آلود تلاش میکنید؛ این شد جهاد. کسانی که در راه حق تلاش میکنند، اولین دشمنشان کسانی هستند که در رأس باطل قرار گرفته اند؛ نمیخواهند بگذارند اینها موفق بشوند، نمیخواهند بگذارند از اینها یادی و نامی بماند. خاصیت شهادت، جذب دلهاست. جوان خارج از مذهب را شهادت رفیقش در سبزوار وادار میکند برود خدمت مرحوم آقای علوی(۲) و مسلمان بشود، شیعه بشود، بعد برود در جبهه به شهادت برسد؛ این هنر شهادت است. شهادت یک جوان، شهادت یک رفیق، شهادت یک همراه، فضا را با نور شهادت منور میکند، دلها را جذب میکند؛ خب، این برخلاف مصلحت مستکبرین است، برخلاف مصلحت اهل باطل است؛ لذا با آن مبارزه میکنند. یک عده هم در داخل از این کارها میکنند، شما دارید جهاد میکنید، [لذا] در مقابل آنها ایستاده اید.
حفظ یاد شهید جهاد است؛ حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلم، همسر، رفیق خوب؛ اینها شهیدپرورند و یاد اینها را گرامی داشتن، جهاد است. یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در ده «صدخرو» یا هر جای دیگر در خانه اش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است؛ یاد او را زنده نگه داشتن خودش یک جهاد است، اینها را بایستی نگه داشت.
این یادها را باید حفظ کرد؛ به چه وسیله باید حفظ کرد؟ خب، دوستان گفتند کتاب، نوشته، دیوارنویسی، و مانند اینها؛ همه ی اینها خوب است منتها سعی کنید تحقق پیدا کند، سعی کنید هنر را در خدمت این کار قرار بدهید. این حوادث میتواند موضوعاتی باشد برای نقاشی، برای رمان نویسی، برای شعر، برای ایجاد فیلم های جذاب که در سینما از این استفاده بشود، در نمایشهای مردمی استفاده بشود، در هنرهای گوناگون استفاده بشود؛ اینها چیزهایی است که باید انجام بگیرد؛ اینها کارهای مهمی است. شما حالا این همایش را در این دو شهر بزرگ و مهم تشکیل دادید؛ دنباله هایش را هم ادامه بدهید؛ یعنی نگذارید این جهاد، نیمه کاره بماند؛ کار بزرگی است. خب این مطلب اول ما که خود شما باید قدر این کارتان را درست بشناسید و هر چه ممکن است با قوت، با سلیقه، با همت، با پشتکار، با وحدت کلمه اینها را ان شاءالله انجام بدهید.
مطلب دومی که من یادداشت کرده ام تا عرض بکنم، منقبت نیشابور و سبزوار است؛ یکی از وظایف بزرگ ما این است که شناسنامه های شهر خودمان را به جوانهایمان بشناسانیم؛ این کار آن چنان که باید انجام نمیگیرد؛ قبل از انقلاب که این کارها تقریبا صفر و نزدیک به صفر بود. بنده مکرر به سبزوار و نشابور آمده ام، مانده ام، سخنرانی ها کرده ام، با مردم مأنوس بوده ام؛ آن وقتها این حرفها نبود و اهمیتی به گذشته ی باعظمت و پرشکوه این شهرها داده نمیشد. نشابور و سبزوار دو گنجینه اند؛ گنجینه ی تاریخ اسلام و تمدن اسلامی ما و تمدن ایرانی ما. دو گنجینه اند که باید حفظ بشوند، بایستی معرفی بشوند. حالا در گزارشهای آقایان بود که دانشنامه ی این شهرها تهیه بشود؛ بله، [باید] تهیه بشود، شناخته بشود. جوان نشابوری، جوان سبزواری [باید] بداند که وارث چه حقایقی، چه زیبایی هایی، چه شکوه و عظمتی از لحاظ معنوی، از لحاظ علمی، از لحاظ تاریخی است؛ این را جوانهای ما باید بدانند تا احساس هویت کنند، احساس شخصیت کنند. این جور نیست که ما به چشم دو آبادی قدیمی یا دو شهر قدیمی و تاریخی به اینها نگاه کنیم؛ نه، اینها هم نشابور، هم سبزوار دو راوی صادق و عینی تمدن اسلامی ما هستند؛ راوی تمدنند، راوی فرهنگند. آن هم نه راوی زبانی؛ راوی عینی، راوی محسوس و مشهود. از فضل بن شاذان نیشابوری تا هزار سال بعد از آن، [یعنی زمان] حاج ملاهادی سبزواری، ببینید این فاصله ی هزارساله پر از ستاره های درخشان است. این فاصله را که نگاه میکنیم پر از خاطره است؛ خاطره های تمدنی، خاطره های عظمت. بین فضل بن شاذان و حاج ملاهادی و بین عطار نیشابوری و حمید سبزواری، ببینید این توازن و تعادل چقدر زیبا است. حدود هفتصد سال فاصله است بین این دو مرد؛ هر دو برای اسلام کار کردند، برای معرفت کار کردند، برای آینده ی ملت کار کردند، برای رشد دادن به مفاهیم ذهنی ملت ایران کار کردند، تلاش کردند.
حالا من دو نفر یا چهار نفر را اسم می آورم، [اما] صدها، بلکه هزارها نفر از این قبیل در تاریخ این دو شهر وجود دارند؛ اینها [باید] شناخته بشوند، اینها [باید] معرفی بشوند. دیگران تاریخ ندارند، برای خودشان تاریخ میسازند؛ تاریخهای خلاف واقع. شما ملاحظه کنید، حتی در تلویزیون ما هم نشان میدهد که فلان کشوری که هیچ تاریخ باشکوه و باارزشی ندارد، داستانهای دنباله دار، ۱۰۰ قسمت، ۱۵۰ قسمت درست میکنند؛ تاریخ میسازند برای خودشان، حکمت میسازند برای خودشان، حکومت میسازند برای خودشان؛ ما داریم، [ولی] یادمان نیست.
شرح کتاب لمعه ی دمشقیه، کتاب درسی امروز طلبه های ما است. اصلا خود کتاب لمعه به درخواست سبزواری ها نوشته شده. سبزواری ها در زمان سربداران نامه نوشتند به شهید اول(۳) در شام، گفتند: آقا ما حکومت تشکیل داده ایم، شما بیایید اینجا بمانید. شهید گفت: من نمیتوانم بیایم اما این کتاب را برایتان میفرستم. لمعه را در واقع خراسانی ها به وجود آوردند. امروز شرح این کتاب بعد از پانصد ششصد سال جزو کتابهای درسی ما است؛ اینها چیزهای کمی است؟ اینها چیزهای کوچکی است؟ اینها شناسنامه ی این شهرهای شما است. این شناسنامه ها را جوانهای ما باید بدانند. این هم عرض ما در مورد شهرهای شما.
البته من در زمینه ی این دو شهر [صحبت کردم ولی] بقیه ی شهرهای ایران، سرتاسر کشور، کم و بیش همین جورها است؛ البته اغلب شهرها، نه همه؛ همین سوابق، همین افتخارات، همین تاریخ باارزش را خیلی از شهرهای کشور ما دارند. حالا چون خود من خراسانی هستم، با این دو شهر هم آشنا هستم، روی اینها تکیه میکنم والا همه جا همین جور است و این معنا وجود دارد. اینها را زنده کنید، این شناسنامه ی شهر شما است.
مطلب بعدی راجع به منقبت شهیدان ما است، که اینجا دیگر زبان واقعا قاصر است. حقیقتا [اگر] انسان بخواهد درباره ی شهیدان حرف بزند، زبانش قاصر است از اینکه بخواهد درباره ی عظمت شهیدان و ارزش شهیدان چیزی بگوید؛ حرفشان، سلوکشان، رفتارشان، وصیت نامه هایشان درس است. وصیت نامه هایشان واقعا درس است. امام توصیه کردند در سخنرانی عمومی که بروید وصیت نامه ی شهدا را بخوانید. (۴) واقعا خواندن دارد. اینجا یک جوان پرشور مؤمن ازجان گذشته ی سبزواری، شهید ناصر باغانی، (۵) وصیت نامه دارد. او یک جوان در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیت نامه اش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرر خوانده ام؛ او یک جوان است. شهید نورعلی شوشتری، (۶) یک مرد جاافتاده ی میان سن، که عمری را به جهاد و مجاهدت در راه خدا و فداکاری گذرانده، او هم وصیت نامه دارد؛ پر از حکمت. چند سطر از این وصیت نامه را انسان نگاه کند، [میبیند] واقعا حکمت کامل است. خب بنده شهید شوشتری را از نزدیک می شناختم؛ انسان در مراودات عادی حدس نمیزند که این قدر عمق در شخصیت این آدم وجود دارد، اما وجود دارد.
این وصیت نامه ها درس است؛ اینها میشوند الگو. توصیف شهیدان برای امثال بنده واقعا ممکن نیست، [یعنی] خیلی برتر و بالاتر و لطیف تر و نورانی تر از آن هستند که ما بتوانیم اینها را درست توصیف کنیم و بیان کنیم، اما بایستی اینها را الگو قرار بدهیم. همه ی اینها الگویند؛ شهیدان الگویند.
حالا شهید شوشتری یک جور، شهید برونسی(۷) یک جور، شهید باغانی یک جور، شهید حمیدرضا الداغی(۸) که شهادتش افکار عمومی کشور را تکان داد یک جور؛ اینها همه الگویند. هر کدام به یک نحوی، هر کدام از یک سویی، از یک جهتی میتوانند الگوی ما قرار بگیرند. حالا البته بنده اسم سه چهار شهید را آوردم؛ سبزوار و نشابور بر روی هم حدود ۴۵۰۰ شهید دارند که هر کدام از اینها میتوانند به عنوان یک برونسی، به عنوان یک باغانی محاسبه بشوند؛ هر کدام از اینها یک داستان جداگانه ای، یک مسئله ی جداگانه ای دارند؛ انسان شرمنده میشود از اینکه بخواهد نام اینها را بیاورد.
خب بحمدالله ماجرای خاطره نویسی شهیدان، یک ماجرای راه افتاده ای در کشور است که باید تقویت بشود؛ باید بیشتر و بهتر با هنرمندی کامل نوشته بشود، این کتابها را جوانها بخوانند، همه بخوانند ان شاءالله و استفاده کنند.
امیدواریم ان شاءالله خدای متعال ما را با اینها محشور کند؛ ما را دنباله رو اینها قرار بدهد؛ ما را از شفاعت اینها محروم نکند؛ روح مطهر این شهیدان را از ما راضی کند و روح مطهر امام بزرگوار را که او این جریان را ایجاد کرد، ان شاءالله با پیغمبر محشور کند.
مجددا از همه ی شما به خاطر اینکه اینجا تشریف آوردید، به خاطر اینکه این همایشها را تشکیل دادید، تشکر میکنم؛ توفیقات شما را از خدا مسئلت میکنم، و سلام گرم و صمیمی خودم را به مردم سبزوار و نشابور به وسیله ی شما ابلاغ میکنم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
متن کامل بیانات امام خامنه ای به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم(۱)
و الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین.
اولا خوشامد عرض میکنم به برادران و خواهران عزیزی که این راه طولانی را طی کردند از نیشابور و سبزوار تشریف آوردند اینجا و این حسینیه ی ما را با نفس گرم خودشان و دل پرمهرومحبت خودشان منور و نورانی کردند. از بیانات این دو برادر عزیز، فرماندهان سپاه های دو شهر سبزوار و نیشابور، صمیمانه تشکر میکنم، هر دو آقایان خیلی خوب صحبت کردند و آنچه لازم است در یک چنین همایشهایی مورد توجه باشد، در بیانات خودشان گنجاندند و [این] انسان را خوشحال میکند که بحمدالله این احاطه ی فکری و ذهنی در این برادران وجود دارد.
بنده دو سه مطلب یادداشت کرده ام که به شما عرض بکنم؛
مطلب اول، تشکر از دست اندرکاران این همایشهای باارزش است؛ این خیلی مطلب مهمی است. عقیده ی من این است که این کاری که شما میکنید، یعنی همین تشکیل این همایشها، خودش یک جهاد بزرگ است. این کاری که شما دارید میکنید جهاد است؛ قدر این کار را بدانید، این همان جهادی است که نگذاشت خونهای مقدس ریخته شده ی در کربلا پایمال بشود؛ این همان جهاد است، این همان جهادی است که خدمات هزارساله ی بزرگان اسلام را، بزرگان دین را، بزرگان تشیع را، تا امروز زنده نگه داشته. اگر افرادی امثال شما همت نمیکردند، تلاش نمیکردند، بودند کسانی که انگیزه داشتند اینها را محو کنند از تاریخ، در همه ی دورانها؛ هم در گذشته بودند، هم امروز هستند کسانی که انگیزه دارند برای اینکه نگذارند این نشانه های عظمت معنوی در ملتها زنده بماند، [انگیزه دارند] آنها را کم رنگ کنند و از بین ببرند. بارها شنیده اید که سعی کردند کربلا را نابود کنند، کربلایی نماند، زمینی نماند، قتلگاهی نماند، یاد شهدایی باقی نماند، این افراد امروز هم هستند؛ امروز هم کسانی منفعتشان و مصلحتشان این است که یادی از مجاهدتها باقی نماند، یادی از این همه تلاشها باقی نماند، یادی از خونهای پاک ریخته شده باقی نماند. قدرتهای استکباری امروز موافق نیستند که نام شهیدان ما، یاد شهیدان ما، بر فراز پرچمهای بلند افتخار این کشور دیده بشود.
شما دارید ضد این حرکت شیطنت آمیز خباثت آلود تلاش میکنید؛ این شد جهاد. کسانی که در راه حق تلاش میکنند، اولین دشمنشان کسانی هستند که در رأس باطل قرار گرفته اند؛ نمیخواهند بگذارند اینها موفق بشوند، نمیخواهند بگذارند از اینها یادی و نامی بماند. خاصیت شهادت، جذب دلهاست. جوان خارج از مذهب را شهادت رفیقش در سبزوار وادار میکند برود خدمت مرحوم آقای علوی(۲) و مسلمان بشود، شیعه بشود، بعد برود در جبهه به شهادت برسد؛ این هنر شهادت است. شهادت یک جوان، شهادت یک رفیق، شهادت یک همراه، فضا را با نور شهادت منور میکند، دلها را جذب میکند؛ خب، این برخلاف مصلحت مستکبرین است، برخلاف مصلحت اهل باطل است؛ لذا با آن مبارزه میکنند. یک عده هم در داخل از این کارها میکنند، شما دارید جهاد میکنید، [لذا] در مقابل آنها ایستاده اید.
حفظ یاد شهید جهاد است؛ حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلم، همسر، رفیق خوب؛ اینها شهیدپرورند و یاد اینها را گرامی داشتن، جهاد است. یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در ده «صدخرو» یا هر جای دیگر در خانه اش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است؛ یاد او را زنده نگه داشتن خودش یک جهاد است، اینها را بایستی نگه داشت.
این یادها را باید حفظ کرد؛ به چه وسیله باید حفظ کرد؟ خب، دوستان گفتند کتاب، نوشته، دیوارنویسی، و مانند اینها؛ همه ی اینها خوب است منتها سعی کنید تحقق پیدا کند، سعی کنید هنر را در خدمت این کار قرار بدهید. این حوادث میتواند موضوعاتی باشد برای نقاشی، برای رمان نویسی، برای شعر، برای ایجاد فیلم های جذاب که در سینما از این استفاده بشود، در نمایشهای مردمی استفاده بشود، در هنرهای گوناگون استفاده بشود؛ اینها چیزهایی است که باید انجام بگیرد؛ اینها کارهای مهمی است. شما حالا این همایش را در این دو شهر بزرگ و مهم تشکیل دادید؛ دنباله هایش را هم ادامه بدهید؛ یعنی نگذارید این جهاد، نیمه کاره بماند؛ کار بزرگی است. خب این مطلب اول ما که خود شما باید قدر این کارتان را درست بشناسید و هر چه ممکن است با قوت، با سلیقه، با همت، با پشتکار، با وحدت کلمه اینها را ان شاءالله انجام بدهید.
مطلب دومی که من یادداشت کرده ام تا عرض بکنم، منقبت نیشابور و سبزوار است؛ یکی از وظایف بزرگ ما این است که شناسنامه های شهر خودمان را به جوانهایمان بشناسانیم؛ این کار آن چنان که باید انجام نمیگیرد؛ قبل از انقلاب که این کارها تقریبا صفر و نزدیک به صفر بود. بنده مکرر به سبزوار و نشابور آمده ام، مانده ام، سخنرانی ها کرده ام، با مردم مأنوس بوده ام؛ آن وقتها این حرفها نبود و اهمیتی به گذشته ی باعظمت و پرشکوه این شهرها داده نمیشد. نشابور و سبزوار دو گنجینه اند؛ گنجینه ی تاریخ اسلام و تمدن اسلامی ما و تمدن ایرانی ما. دو گنجینه اند که باید حفظ بشوند، بایستی معرفی بشوند. حالا در گزارشهای آقایان بود که دانشنامه ی این شهرها تهیه بشود؛ بله، [باید] تهیه بشود، شناخته بشود. جوان نشابوری، جوان سبزواری [باید] بداند که وارث چه حقایقی، چه زیبایی هایی، چه شکوه و عظمتی از لحاظ معنوی، از لحاظ علمی، از لحاظ تاریخی است؛ این را جوانهای ما باید بدانند تا احساس هویت کنند، احساس شخصیت کنند. این جور نیست که ما به چشم دو آبادی قدیمی یا دو شهر قدیمی و تاریخی به اینها نگاه کنیم؛ نه، اینها هم نشابور، هم سبزوار دو راوی صادق و عینی تمدن اسلامی ما هستند؛ راوی تمدنند، راوی فرهنگند. آن هم نه راوی زبانی؛ راوی عینی، راوی محسوس و مشهود. از فضل بن شاذان نیشابوری تا هزار سال بعد از آن، [یعنی زمان] حاج ملاهادی سبزواری، ببینید این فاصله ی هزارساله پر از ستاره های درخشان است. این فاصله را که نگاه میکنیم پر از خاطره است؛ خاطره های تمدنی، خاطره های عظمت. بین فضل بن شاذان و حاج ملاهادی و بین عطار نیشابوری و حمید سبزواری، ببینید این توازن و تعادل چقدر زیبا است. حدود هفتصد سال فاصله است بین این دو مرد؛ هر دو برای اسلام کار کردند، برای معرفت کار کردند، برای آینده ی ملت کار کردند، برای رشد دادن به مفاهیم ذهنی ملت ایران کار کردند، تلاش کردند.
حالا من دو نفر یا چهار نفر را اسم می آورم، [اما] صدها، بلکه هزارها نفر از این قبیل در تاریخ این دو شهر وجود دارند؛ اینها [باید] شناخته بشوند، اینها [باید] معرفی بشوند. دیگران تاریخ ندارند، برای خودشان تاریخ میسازند؛ تاریخهای خلاف واقع. شما ملاحظه کنید، حتی در تلویزیون ما هم نشان میدهد که فلان کشوری که هیچ تاریخ باشکوه و باارزشی ندارد، داستانهای دنباله دار، ۱۰۰ قسمت، ۱۵۰ قسمت درست میکنند؛ تاریخ میسازند برای خودشان، حکمت میسازند برای خودشان، حکومت میسازند برای خودشان؛ ما داریم، [ولی] یادمان نیست.
شرح کتاب لمعه ی دمشقیه، کتاب درسی امروز طلبه های ما است. اصلا خود کتاب لمعه به درخواست سبزواری ها نوشته شده. سبزواری ها در زمان سربداران نامه نوشتند به شهید اول(۳) در شام، گفتند: آقا ما حکومت تشکیل داده ایم، شما بیایید اینجا بمانید. شهید گفت: من نمیتوانم بیایم اما این کتاب را برایتان میفرستم. لمعه را در واقع خراسانی ها به وجود آوردند. امروز شرح این کتاب بعد از پانصد ششصد سال جزو کتابهای درسی ما است؛ اینها چیزهای کمی است؟ اینها چیزهای کوچکی است؟ اینها شناسنامه ی این شهرهای شما است. این شناسنامه ها را جوانهای ما باید بدانند. این هم عرض ما در مورد شهرهای شما.
البته من در زمینه ی این دو شهر [صحبت کردم ولی] بقیه ی شهرهای ایران، سرتاسر کشور، کم و بیش همین جورها است؛ البته اغلب شهرها، نه همه؛ همین سوابق، همین افتخارات، همین تاریخ باارزش را خیلی از شهرهای کشور ما دارند. حالا چون خود من خراسانی هستم، با این دو شهر هم آشنا هستم، روی اینها تکیه میکنم والا همه جا همین جور است و این معنا وجود دارد. اینها را زنده کنید، این شناسنامه ی شهر شما است.
مطلب بعدی راجع به منقبت شهیدان ما است، که اینجا دیگر زبان واقعا قاصر است. حقیقتا [اگر] انسان بخواهد درباره ی شهیدان حرف بزند، زبانش قاصر است از اینکه بخواهد درباره ی عظمت شهیدان و ارزش شهیدان چیزی بگوید؛ حرفشان، سلوکشان، رفتارشان، وصیت نامه هایشان درس است. وصیت نامه هایشان واقعا درس است. امام توصیه کردند در سخنرانی عمومی که بروید وصیت نامه ی شهدا را بخوانید. (۴) واقعا خواندن دارد. اینجا یک جوان پرشور مؤمن ازجان گذشته ی سبزواری، شهید ناصر باغانی، (۵) وصیت نامه دارد. او یک جوان در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیت نامه اش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرر خوانده ام؛ او یک جوان است. شهید نورعلی شوشتری، (۶) یک مرد جاافتاده ی میان سن، که عمری را به جهاد و مجاهدت در راه خدا و فداکاری گذرانده، او هم وصیت نامه دارد؛ پر از حکمت. چند سطر از این وصیت نامه را انسان نگاه کند، [میبیند] واقعا حکمت کامل است. خب بنده شهید شوشتری را از نزدیک می شناختم؛ انسان در مراودات عادی حدس نمیزند که این قدر عمق در شخصیت این آدم وجود دارد، اما وجود دارد.
این وصیت نامه ها درس است؛ اینها میشوند الگو. توصیف شهیدان برای امثال بنده واقعا ممکن نیست، [یعنی] خیلی برتر و بالاتر و لطیف تر و نورانی تر از آن هستند که ما بتوانیم اینها را درست توصیف کنیم و بیان کنیم، اما بایستی اینها را الگو قرار بدهیم. همه ی اینها الگویند؛ شهیدان الگویند.
حالا شهید شوشتری یک جور، شهید برونسی(۷) یک جور، شهید باغانی یک جور، شهید حمیدرضا الداغی(۸) که شهادتش افکار عمومی کشور را تکان داد یک جور؛ اینها همه الگویند. هر کدام به یک نحوی، هر کدام از یک سویی، از یک جهتی میتوانند الگوی ما قرار بگیرند. حالا البته بنده اسم سه چهار شهید را آوردم؛ سبزوار و نشابور بر روی هم حدود ۴۵۰۰ شهید دارند که هر کدام از اینها میتوانند به عنوان یک برونسی، به عنوان یک باغانی محاسبه بشوند؛ هر کدام از اینها یک داستان جداگانه ای، یک مسئله ی جداگانه ای دارند؛ انسان شرمنده میشود از اینکه بخواهد نام اینها را بیاورد.
خب بحمدالله ماجرای خاطره نویسی شهیدان، یک ماجرای راه افتاده ای در کشور است که باید تقویت بشود؛ باید بیشتر و بهتر با هنرمندی کامل نوشته بشود، این کتابها را جوانها بخوانند، همه بخوانند ان شاءالله و استفاده کنند.
امیدواریم ان شاءالله خدای متعال ما را با اینها محشور کند؛ ما را دنباله رو اینها قرار بدهد؛ ما را از شفاعت اینها محروم نکند؛ روح مطهر این شهیدان را از ما راضی کند و روح مطهر امام بزرگوار را که او این جریان را ایجاد کرد، ان شاءالله با پیغمبر محشور کند.
مجددا از همه ی شما به خاطر اینکه اینجا تشریف آوردید، به خاطر اینکه این همایشها را تشکیل دادید، تشکر میکنم؛ توفیقات شما را از خدا مسئلت میکنم، و سلام گرم و صمیمی خودم را به مردم سبزوار و نشابور به وسیله ی شما ابلاغ میکنم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «بزرگداشت نام و یاد شهیدان جهاد است / منفعت قدرت های استکباری در طول تاریخ باقی نماندن یاد و نام مجاهدت ها و رشادت های شهدا بوده است» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.