تو برای چه غلط کردنی اومدی؟



به گزارش مشرق، صفحه اینستاگرامی مرزوبوم به بهانه رونمایی از کتاب گیل مانا، برشی از خاطرات دوران دفاع مقدس سردار محمد حق بین، فرمانده سابق گردان کمیل، لشگر قدس گیلان و قهرمان فاتح آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا پس از چهارسال محاصره را منتشر کرد:

پرونده عملیات کربلای دو در جبهه به ظاهر بسته شد اما مواجهه با خانواده های شهدا و مجروحان و اسرا و پاسخگویی به آنها کار سختی بود. خصوصا پدر و مادرم، خواهرم جمیله، دوتا خاله هایم، عمو، عمه و دایی ام. باید به همه آنها پاسخ واضح و روشن می دادم.

وقتی برگشتم، چند نفری را در روستا دیدم. از نوع احوالپرسی شان فهمیدم خبر عملیات در روستا پیچیده. سر راه رفتم مسجد و پدرم را دیدم. نماز را خواندیم و با هم برگشتیم سمت خانه. گفت: خب به سلامتی برگشتی، چه خبر؟ گفتم خدا رو شکر. گفت: شنیدم عملیات سختی داشتین. بچه ها چی شدن؟ گفتم: ان شاالله یکی یکی پیداشون میشه.

پرسید: ابوالقاسم اومده؟ بدون آنکه رویم را به طرفش بچرخانم، با شرمندگی گفتم: نه.

با تعجب گفت: یعنی شهید شده؟ گفتم: نه اسیر شد. مکثی کرد و گفت: پسرعموت، علی چی؟

گفتم: شهید شد.

بعد یکی یکی اسم همه را پرسید. داماد رضا باهات نیومد؟

با خجالت گفتم: اونم اسیر شد.

پرسید: پسرخالت ابراهیم چی؟

گفتم: شهید شد.

خیره شد به جلو و گفت: سید حسین، پسرخاله سارا؟

جواب دادم: اونم شهید شد.

گفت: پسرداییت کاظم؟

گفتم: شهید شد.

پرسید: از بچه های محل کس دیگه هم تو گردانتون شهید شد؟

گفتم: آره.

پرسید: چند نفر؟

گفتم: ده بیست نفر شهید شدن و یه تعداد مفقود.

گفت: شهدا رو آوردید؟

گفتم: نتونستیم، همون جا موندن. عصبانی شد و با بغض سرم داد زد. گفت: پس تو برای چه غلط کردنی اومدی؟



گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «تو برای چه غلط کردنی اومدی؟» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.