جنایت نیوزیلند مرجله جدید اسلام ستیزی با الگوبرداری از بازی های رایانه ای ساخت غرب است

گروه سیاسی خبرگزاری فار، زینب رازدشت، جنایت فجیع و فراموش نشدنی حمله تروریستی به مسجدالنور در نیوزیلند و کشتار بی رحمانه نمازگزاران جمعه، نشان داد خطر اسلام هراسی و اسلام ستیزی رو به گسترش در غرب بسیار نگران کننده است. باید با شناخت علل و عوامل گسترش رفتارهای تروریستی و ضد اسلامی در غرب، چاره اندیشی دقیقی توسط اندیشمندان و صاحب نظران در این خصوص صورت گیرد. به همین منظور با حسن ملکی، نویسنده، استاد دانشگاه و دارنده دکترای علوم سیاسی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به گفت وگو نشستیم.
بسیاری حادثه اخیر تروریستی در نیوزیلند که موجب کشته شدن ۵۰ مسلمان نمازگزار در مسجدالنور شد را ادامه روند اسلام هراسی نهادینه شده در غرب می دانند. به عنوان اولین پرسش لطفا نگاهی مفهومی به اسلام هراسی داشته باشید:
با نگاهی به مبانی و اصول بنیادین دین مبین اسلام می توان گفت این عطیه الهی بر اساس فطرت همه ابنای بشر بنا نهاده شده و مبنای آن مهربانی، محبت، صلح و انسان دوستی است و پیامبر اسلام(ص) نیز برای بیان جلوه های این رحمت الهی به همه عالمیان مبعوث به رسالت شده است. در چنین شرایطی تلاش های صورت گرفته در قرون گذشته و بویژه چند دهه اخیر در جهت مخدوش ساختن ساحت این دین الهی و رسول مکرم اسلام(ص) را نیز نمی توان چیزی جز تلاش برای جلوگیری از گسترش آن از طریق اسلام هراسی و بدنبال آن اسلام ستیزی دانست. اصولا اسلام هراسی را می توان نوعی خصومت و تقابل ناشی از احساس نگرانی از یک «دیگر جدید» یعنی اسلام دانست. بر مبنای این اندیشه و احساس موهوم، غرب اینچنین القاء کرده است که اسلام هیچ اشتراکی با دیگر مذاهب و فرهنگها ندارد، یک دین خشونت بار، متحجر و نابردبار است و تمدن اسلامی نسبت به تمدن غربی در درجه پائین تری قرار دارد. بر این اساس مسلمانان همواره تهدید کننده ارزش های ملی و فرهنگی غرب معرفی می شوند.این احساس نگرانی و تشویش از اسلام نیز ناشی از پیش داوری ها وذهنیت سازی هایی است که قرنها پیش در بافت ذهنی تبعیض گرایانه غربی ها بوجود آمده است. آنها از هر فرد، جامعه یا تفکربیگانه ای در هراسند و بدون کنکاش در خصوص ماهیت آن به تقابل با آن برمی خیزند. واژه اسلام هراسی برای بار نخست توسط اتین دینت وسلیمان بن ابراهیم در سال ۱۹۲۵ میلادی نوشته شده است، با این حال این واژه تا ربع آخر قرن بیستم وارد زبان انگلیسی نشده بود و استفاده از این واژه در اواخر دهه ۸۰ میلادی گسترش یافت و به فرهنگهای لغت راه یافت.فرهنگ آکسفورد که بیان می کند واژه اسلام هراسی برای اولین بار در سال ۱۹۹۱میلادی در مجله آمریکایی اینسایت بکارگرفته شده اسلام هراسی را به عنوان تنفر یا تعصب علیه اسلام و مسلمانان بویژه به عنوان یک نیروی سیاسی تعریف کرده است برخی نیز آن را نفرت یا ترس از مسلمانان یا از فرهنگ و سیاست آنها می دانند. مرکز پیشرفت آمریکا نیز در گزارشی که سال ۲۰۱۱ منتشر کرده، اسلام هراسی را ایجاد ترس، نفرت و خصومت نسبت به اسلام و مسلمانان دانسته که بوسیله کلیشه های منفی و تبعیض تداوم یافته و موجب به حاشیه رانده شدن مسلمانان از زندگی اجتماعی، سیاسی و مدنی در آمریکا می شود. وقتی موسسه انگلیسی رانیمدتراست در سال ۱۹۹۷در قالب گزارشی تحت عنوان اسلام هراسی، چالشی در برابر همه ما، اسلام هراسی را به عنوان هراس و نفرت از اسلام و مسلمانان براساس پیش داوری های تبعیض گرایانه تعریف می کند و اسلام را یک بلوک و اتحادیه یکصدامعرفی می کند که خنثی، پست، وحشی، غیر عقلانی، ارتجاعی، خشن، ستیزه جو، تهدید کننده، حامی تروریسم و مقابله کننده بودن با تمدنها از ویژگی های آن محسوب می شود نمی شود انتظار داشت جوانان غربی نا آشنا به اسلام آنها را باور نکنند. در واقع می توان گفت در غالب گزارش های منتشر شده در غرب، تلاش برای برانگیختن حس تنفر نسبت به مسلمانان و تهدید جلوه دادن اسلام وجود دارد. همچنین نشانه هایی از برنامه ریزی عجولانه برای منزوی کردن مسلمانان، تخریب دین مبین اسلام،معرفی اسلام به عنوان دشمن فرضی و «دیگر» خطرناک، موجه جلوه دادن سیاست های یکجانبه گرایانه و میلیتاریستی آمریکا و متحدانش در کشورهای اسلامی، مقابله با موج بیداری اسلامی، اهانت به مقدسات وشخصیت های دینی مسلمانان، طرد مسلمانان ساکن در غرب، از بین بردن هویت فرهنگ مسلمانان و توجیه رفتار تبعیض آمیز آنها با پیروان دین اسلام در اغلب آنها وجود دارد.
نقطه آغاز اسلام هراسی در غرب کجاست؟
همانطور که عنوان کردید در خصوص مبدا اسلام هراسی میان محققین و پژوهشگران اختلاف وجود دارد. برخی معتقدند این پدیده از همان ابتدای اسلام به اشکال مختلف و از طرف پیروان برخی ادیان و حکومت های منطقه دنبال شده است. غرب نیز از همان ابتدای ظهور اسلام در خط مقدم اسلام هراسی قرار داشته است. به عبارتی دیگر، کلیشه هایی که درباره اسلام وجود دارند به تازگی در فرهنگ غرب مطرح نشده اند. این مشکلات از همان صدر اسلام وجود داشته اند غرب طی صدها سال به مقابله با جهان اسلام برخاسته و سابقه این برخورد به درازای موجودیت اسلام است. در هیچ لحظه ای از این دوره طولانی، مناقشه های میان اسلام و غرب متوقف نشده است. فروپاشی امپراطوری رم شرقی و تشکیل حکومت اسلامی در آندلس که برای قرنها تداوم داشت موجب شد تا خشم و نفرت شدیدی از مسلمانان در حاکمان زخم خورده اروپا ایجاد شود بطوری که نگاه منفی متفکران غربی چون ارسطو، منتسکیو و ماکیاول را نیز به ملل شرق و مسلمانان و نگارش علیه آنها معطوف کرد این کینه و نفرت به ویژه در جریان جنگ های صلیبی تعمیق یافت بطوری که غرب در طول این جنگ ها همواره به اسلام و ارزش های آن و مسلمانان و گفتمان فرهنگی آنها به عنوان خطری بزرگ برای فرهنگ و هویت خود می نگریستند. در عین حال اروپائیان آنقدر سرگرم اندیشه های متصلب و انعطاف ناپذیر خود بودند که نمی خواستند حقانیت اسلام را باور وحتی بشنوند.
شدت گرفتن اسلام هراسی در دو سه دهه اخیر نیز تنها ریشه تاریخی دارد؟
صرف نظر از این نگاه تاریخی به ریشه اسلام هراسی و اسلام ستیزی، برخی صاحب نظران نیز بر این باورند که اسلام هراسی مفهوم و رویکردی است که در چند دهه اخیر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و افزایش حرکت ها و جنبش های اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شکل گرفته است. علاوه بر این برخی نیز معتقدند از آنجا که در رویکردهای سیاسی غرب و بویژه آمریکا، همواره باید هراس از یک دشمن در جامعه وجود داشته باشد، پس از فروپاشی نظام کمونیسم، غربی ها که اسلام را به عنوان رقیبی جدی و خطرناک برای خود تصور می کردند، اسلام هراسی را جایگزین کمونیسم ترسی کردند. در حقیقت دولت آمریکا با اتخاذ سیاست پیش دستانه به نکته مهمی از تأثیر و بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر نظام جهانی اعتراف می کند و آن این که وجود قدرتی به نام جهان اسلام در حال شکل گیری است و این قدرت به صورت بالقوه- و حتی شاید بتوان گفت به صورت بالفعل- خطری اساسی برای سلطه غرب و به ویژه آمریکا بر نظام بین الملل محسوب می شود. نگرانی عمده غربی ها از شکل گیری تدریجی مبانی ایدئولوژیک اسلام سیاسی بود. این مبانی بعد از جنگ سرد بر اساس ایده های فراملی امت اسلامی و دارالاسلام، برای غلبه بر نظم بین المللی سکولار تلاش هایی را آغاز کرده بود.
در بیان علل اسلام هراسی و اسلام ستیزی غرب هم علل و عوامل گوناگونی مطرح می شود. به نظر شما بیشتر کدام دلایل می تواند به عنوان علل اصلی اسلام هراسی مطرح شود؟
با تاریخچه ای که عرض کردم می توانم در مورد علل و عوامل موجبه اسلام هراسی چند عامل اصلی را ذکر کنم. شاید یکی از مزمن ترین این دلایل شرق شناسی و غیریت سازی حاصل از فعالیت شرق شناسان باشد که نقش زیادی در شکل گیری پدیده اسلام هراسی داشته اند. باید گفت «دیگری»سازی و دشمن تراشی در غرب متعلق به عصر کنونی نیست بلکه طی قرون متمادی و بویژه از طریق شرق شناسان تلاش شده است تا نه واقعیت شرق، بلکه برساخته ای از آن که بیانگر موجودیتی حقیر، عقب مانده و خطرناک است را به عنوان شرق به مخاطبان معرفی کند. تعبیر برایان ترنر از این نقش خیلی خواندنی است که اساس روایت های شرق شناسی را تمایز میان غرب و اسلام دانسته است. به گفته او فعالیت شرق شناسی، مجموعه ای از تقابل های دوگانه را بوجود آورد که در قالب آن داشتن های غرب در مقابل نداشتن های شرق قرار می گیرد، نتیجه این می شود که غرب عقلانیت داشت اما مشرق غیرعقلانی بود، غرب تساهل داشت و شرق جزمی بود، غرب پیشرفته بود و شرق سنتی و قضایایی مثل اینها، از همین رو اسلام به عنوان آماج اصلی مطالعات شرق شناسی دائما با عبارات منفی و ضدو نقیض معرفی می شود. شرقی که غربیان به عنوان یک دشمن برای دیگرهراسی و ستیز با آن انتخاب کردند شرقی بود که پایه اصلی آن اسلام بود.جالب است که همین نگاه در همان دوران محور اصلی تفکر دولتمردان حاکم بر غرب نیز بود که نشان دهنده تأثیرات متقابل شرق شناسان و سیاستمداران غربی بر یکدیگر است. به عنوان مثال ویلیام گلادستون که در قرن نوزدهم، چهار بار به نخست وزیری انگلستان رسید در سخنرانی رسمی خویش در جمع مأموران وزارت مستعمره مشرق زمین اعلام کرد: هرگز گام های انگلیس در خاورمیانه پایدار نخواهد شد تا وقتی که قرآن در بین مسلمانان تلاوت و عمل شود.
شرق شناسان علاوه بر تحریف مفاهیم اسلامی و تعمیم نقاط ضعف، فرقه های منحرف و افراطی شکل گرفته در میان مسلمانان را به عنوان اصل اسلام به دنیا معرفی کرده اند. به عنوان یک مدرک و مصداق از صحت ادعای فوق می توان به توصیه های هانوتو مستشرق فرانسوی به اروپائیان در خصوص ضرورت اختلاف افکنی میان مسلمانان اشاره کرد. او می نویسد: «مسلمانان در سراسر جهان از شرق تا غرب عالم دارای یک رابطه مشترک و برادری دینی هستند که دل یک مسلمان شرقی برای یک مسلمان در فرانسه می تپد. همین علقه عامل آن شده که امت واحدی را تشکیل دهند. لذا لازم است از هر راه که شده این رابطه را قطع کنیم تا غرب بتواند اهداف خویش را در مشرق زمین پیاده نماید»
در واقع یکی از انگیزه های مستشرقان در تحقیق کتاب های متصوفه و فرقه های کوچک اسلامی، یافتن نظریات شاذ واختلافات قدیمی تاریخی و دیدگاههای غلوآمیز و غیر معقول فرقه های اسلامی و انتشار آن ها در سطح جوامع اسلامی بوده است تا مسلمانان را به ادامه همان اختلافات و نقد و بررسی آنها مشغول سازند، اما در نیمه دوم قرن بیستم، استقلال تدریجی کشورهای اسلامی از قید استعمار و بعد از آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سپس فروپاشی نظام سوسیالیستی و پایان جنگ سرد، غربی ها جدیت بیشتری در معرفی اسلام به عنوان یک خطر و دیگری برای غرب پیدا کردند.
برای تحقق این هدف لازم بود تا محصول چندین قرن تلاش شرق شناسان چیده شود و آن عبارت بود از بازنمایی و برساخته سازی دین اسلام در افکار عمومی دنیا به عنوان دینی خرافاتی، خشن، ناعادلانه، در تضاد با حقوق بشر و حقوق مدنی زنان و زیاده طلب. در اینجا نیز شرق شناسانی نشان دار و ضد اسلام پا به میدان گذاشتند. افرادی چون برناردلوئیس و هانتینگتون از آن جمله اند که در دهه ۹۰ قرن بیستم با آثار نوشتاری خود نسخه هایی را بویژه برای دوران حکومت نومحافظه کاران بر کاخ سفید پیچیدند که نتیجه آن چیزی جز سیاست های یکجانبه گرایانه آمریکا، لشکرکشی های پرهزینه به بلاد اسلامی و کشتار هزاران زن و مرد و کودک بی گناه و بی دفاع نبوده است.
اینگونه افراد و شاگردانشان در حال حاضر تلاش زیادی کرده و می کنند تا با ایجاد ذهنیت منفی نسبت به اسلام و مسلمانان، اسلام هراسی را از مرحله تئوری به میدان های عملیاتی و نظامی وارد سازند. دومین عامل مؤثر در اسلام هراسی سابقه ذهنی موجود در غرب از منازعات تاریخی آنها با مسلمانان است. سوای از نفرتی که غربی ها از مسلمانان به دلیل فتح بخشی از سرزمین های غربی و شکست دادن بیزانس و سپاه بربرها در همان دهه های اولیه ظهور اسلام داشتند هشت دوره جنگ های صلیبی نیز خاطرات تلخی را در تاریخ مناسبات غرب با اسلام رقم زده است. بسیاری معتقدند همه اختلافات و نزاع ها،از اتفاقاتی که در جریان فتح آندلس توسط مسلمانان افتاد تا جنگهای صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان و در چند دهه اخیر موج بیداری اسلامی همراه با مخالفت شدید مسلمانان با دخالت های استعماری، همچون بذری از نفرت و کینه در دل بسیاری از کشورهای غربی از مسلمانان پاشیده شده است. به همین جهت آمریکایی ها و اروپائیان پس از چندین قرن نزاع و درگیری با مسلمانان بر آن شدند تا چنان تصویر منفی از مسلمانان در سراسر جهان رسم کنند که واژه های اسلام و مسلمانان به نحو ذاتی سوءظن و ترس را بر انگیزد.
آیا افزایش جمعیت مسلمانان در اروپا و آمریکا هم در افزایش اقدامات اسلام هراسانه غربی ها موثر بوده است؟
اتفاقا می خواستم این عامل را به عنوان سومین علت اسلام هراسی ذکر کنم. ما در نیمه دوم قرن بیستم جمعیت مسلمانان در اروپا افزایش چشمگیری پیدا می کند. اگر چه در سال های پس از جنگ جهانی دوم، پدیده مهاجرت برای اروپا بستر ساز رشد اقتصادی شد و اتفاقا خود آنها مشوق مهاجرت به این قاره بودند، اما آنها از یک مقطعی مهاجران مسلمان را به عنوان عامل اصلی مشکلات، بدترشدن وضعیت امنیت، تروریسم، بیکاری و افزایش هزینه های اروپا دانستند به همین دلیل از مهاجرت مسلمانان جلوگیری کردند و حتی با تصویب قوانینی، فشار بسیاری را به مسلمانان آوردند، اما واقعیت این است که تعداد مسلمانان غرب نشین افزایش چشمگیری یافته است، به طوری که طبق آمار، جمعیت مسلمانان کشورهای عضو اتحادیه اروپا از ۸/۶ میلیون نفر(۹/۱ درصد جمعیت اروپا) در سال ۱۹۸۲ به حدود ۶۰ میلیون نفر یعنی حدود ۸ درصد جمعیت اروپا رسیده است، اما با قدرت گرفتن احزاب دست راستی و تقویت گفتمان تبعیض نژادی در غرب، تبعیض ها و سوءرفتارها در غرب علیه مسلمانان از طرق مختلفی چون عرضه خدمات ناقص و نامناسب در رستورانها، مراکز تفریحی به مسلمانان، رفتارهای عاری از نزاکت و غیرمحترمانه با آنها، سوءظن و متهم سازی های نابجا، نظارت و کنترل پلیسی فراتر از حد متعارف، تبعیض در جذب و استخدام مسلمانان در مشاغل خصوص و دولتی و تبعیض در عرضه خدمات پلیسی و قضایی قابل مشاهده است. این نگاه تبعیض گرایانه با رفتن دونالد ترامپ به کاخ سفید شدت یافته است.
دیگر نگرانی غربی ها مربوط به الگوشدن اسلام در جهان است، نظرتان در این مورد چیست؟
بله، نکته درستی را اشاره کردید. نا امیدی مردم اروپا و آمریکا از کارآمدی نظام لیبرال دموکراسی و در کنار آن شروع موج جدیدی از بیداری اسلامی، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سردمداران غرب را از گسترش اسلام و الگو شدن حکومت مردمسالاری دینی برای سایر کشورها به شدت نگران کرد. انقلاب اسلامی ایران تحول شگرف و منحصر به فردی بود که از هرسه جهت اهداف و آرمان ها، شیوه ها و ابزارهای مبارزه و نیز نتایج و دستاوردها با سایر انقلاب های جهان اعم از اسلامی و غیر اسلامی تفاوت داشت. بابی سعید با تعبیر گسترش اسلام گرایی به عنوان هراس بنیادین و مانعی در برابر فزون خواهی غرب در عالم معتقد است که از مجموع کابوس های بسیاری که هر چند وقت یکبار در تمدن غربی پیدا شده، هیچیک به اندازه احیای اسلام در عصر حاضر گیج کننده تر و غیر قابل جبران تر نبوده است. این نگرانی و کابوس برای اروپا و آمریکا با سرنگونی سلطنت پهلوی، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و استقرار نظام مبتنی بر مردم سالاری دینی در این کشور به اوج خود رسید. زیرا اسلام در انقلاب ایران مجموعه ای است از استکبارستیزی، عدالت خواهی، مردم باوری، آزادی خواهی و مفاهیمی از این قبیل که همگی در گفتمان اسلام گرایانه قرار می گیرند و از متشابهات خود در دیگر گفتمان ها (بویژه گفتمان غرب گرایی) متمایز می شوند. در حقیقت انقلاب اسلامی ایران، اسلام را که طی دهه های متمادی کم کم در منطقه خاورمیانه کمرنگ شده بود به عنوان دال غالب منطقه برجسته کرد. آغاز موج بیداری درکشورهای مختلف به ویژه در میان ملل اسلامی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا که سال ها در حالت انفعال قرار داشتند و در کنار آن رشد گرایش مردم دنیا به دین و نیازهای معنوی انسان که ناشی از همین پیام های انقلاب اسلامی ایران بود، نشان داد که اسلام در دور جدید احیای خود به رقیبی جدی برای گفتمان های مادی گرایانه غربی تبدیل شده است. و این برای سردمداران نظام متزلزل لیبرال دموکراسی زنگ خطری بود که آنها را به واکنش های مختلف در مقابل اسلام و ایران و استفاده از ترفندهایی چون اسلام هراسی واداشت.
همین تصور موجب شد تا غرب با برنامه ریزی منسجم در جهت مخوف نشان دادن انقلاب و اسلام برای افکار عمومی اروپا و آمریکا تلاش کند که اتفاقا در بسیاری از موارد آثار خود را در تعمیق اسلام هراسی و اسلام ستیزی نیز برجای گذاشت . غرب در همین مسیر به تدریج برخی نویسندگان قلم به مزد را نیز به خدمت گرفت تا با تخریب وجهه اسلام، جلوی نشر آموزه های دینی که در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در حال گسترش یافتن بود را بگیرند که یکی از آنها سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی بود، اما در کنار این عوامل، حادثه مشکوک ۱۱ سپتامبر هم در تشدید روند اسلام هراسی نقش زیادی داشت. کاخ سفید در ورای همه شبهاتی که در مورد حادثه ۱۱ سپتامبر مطرح شده بود، اهداف و سیاست های خاص خودش، بویژه در عرصه اسلام هراسی را دنبال کرد. بلافاصله بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، آمریکا به هیبت ژاندارم جهانی درآمد و در روندی سریع و ناگهانی نشانه هایی از رویاهایی که تیم جورج بوش برای جهان در سر می پروراندند، مجال ظهور یافتند. نومحافظه کاران به سرعت طرح های بیشماری را بر روی میز بوش در کاخ سفید قرار دادند و وی را برای دست زدن به تصمیمات جدید و جدی درباره جهان و مسلمانان تشویق کردند. جورج دبلیو بوش نیز از فرصت کمال استفاده را کرد و ضمن متهم کردن برخی کشورهای دنیا و بویژه کشورهای اسلامی به حمایت از تروریسم، از شروع جنگ صلیبی دوم خبر داد. نومحافظه کاران تلاش زیادی صورت دادند تا رفتارها، عملکرد و سخنرانی ها و بیانیه های رهبران گروه های تندرو اسلامی از جمله اسامه بن لادن و ملامحمد عمر و ابوبکر البغدادی علیه جهان غرب و پیروان ادیان یهود و مسیحیت، به حساب همه مسلمانان گذاشته شود و ذهنیت مسیحیان و یهودیان عالم را برای مقابله و رویارویی با مسلمانان، تحت همان عنوانی که جرج بوش پسر مطرح کرده بود یعنی جنگ صلیبی جدید آماده سازند. در واقع این حرکتی در جهت تئوریزه کردن اقدامات کاخ سفید برای اسلام ستیزی و همراه سازی افکار عمومی با حملات نظامی به کشورهای اسلامی بود. وی تلاش کرد تا اولا افکار عمومی را مجاب کند که نبرد آمریکا با جهان اسلام، نبرد میان دو اردوگاه خیر و شر است، ثانیا نبرد میان این دو اردوگاه اجتباب ناپذیر است؛ چرا که اردوگاه شر در صورت سرکوب نشدن، آرامش و امنیت را از جهان دموکراتیک سلب و رفاه و آسایش را بر آمریکایی ها حرام خواهد کرد، ثالثا آمریکایی ها را متقاعد کند که با نظر مثبت خود، هیئت حاکمه و افراطیون دارای نگرش های نظامی گرایانه را در تعقیب اهداف مداخله جویانه و اشغال گرایانه حمایت کنند. از این مقطع به بعد بوش به طور آشکار دنیا را به دو بخش یعنی دوستان و دشمنان آمریکا تقسیم کرد. این به معنای حرکت سیاست خارجی آمریکا به سوی تقسیم آشکار جهان به «ما» و «دیگری» و بر مبنای آن جبهه بندی بر اساس تقسیم بندی کشورها و مردم دنیا به دو گروه خیر و شر بود. به تعبیر آمریکایی ها هر کس در کنار ما نیست بر ماست و در جبهه شرارت قرار دارد و هر کس در کنار ما است، عین خیر بوده و از تمامی ویژگی های لازم برای حضور در جامعه جهانی برخوردار است. حادثه ۱۱ سپتامبر علاوه بر اینکه موجب افزایش و گسترش هجمه رسانه ای غرب به اسلام و مسلمانان شد، اسلام هراسی را نیز به اسلام ستیزی تبدیل کرد. اما در این میان آنچه بیش از همه مشکوک به نظر می رسید آغاز حملات گسترده، حساب شده و غیر منطقی به اسلام و اعتقادات و باورهای مسلمانان بود.پس از ۱۱ سپتامبر، اسلام هراسی به بهانه مناسبی برای پیگیری اهداف نژادپرستانه در آمریکا و انگلیس تبدیل شد و نژادپرستان نه تنها به مساجد حمله می کردند،
بلکه هر کسی را که حتی ارتباط، یا شباهت کمی هم به مسلمانان داشت - مانند سیک ها- مورد آزار قرار می دادند. رهبران برجسته راست مسیحی در آمریکا به سرعت اسلام را به شکل یک دیو جلوه دادند و رسانه های غربی هم آتش بیار معرکه شدند. در آمریکا شدیدترین آزار و اذیت ها به بهانه مشکوک بودن به مسلمانان علیه آنها صورت گرفت.کنترل و نظارت بر ایمیل ها و شنود تلفن ها در این زمان افزایش زیادی یافت. با برنامه ای که آژانس امنیت ملی آمریکا تحت عنوان برنامه نظارتی اداره پلیس بر مسلمانان به اجرا گذاشت شرکت های مختلف اینترنتی ازجمله یاهو و گوگل، اطلاعات کاربران را چه در ایمیل ها و سایت ها و وبلاگ ها و چه به تدریج در شبکه های اجتماعی جمع آوری و در جهت تحت فشار قرار دادن مسلمانان استفاده می کردند.
علاوه بر این اعمال سیاست هایی چون زیر نظر داشتن رفت و آمدها و حضور مسلمانان در تجمع های دینی، ممنوعیت ساخت مسجد و حتی عدم اعطای مجوز برای تعمیر مساجد، منع حجاب در برخی دانشگاه ها، انگشت نگاری های بی مورد و نصب اسکنرهای بدن نما در فرودگاهها برای بازرسی مسافران ۱۴ کشور عمدتا مسلمان و ایجاد محدودیت برای تحصیل و یا تدریس مسلمانان در غرب، در سال های پس از ۱۱ سپتامبر با هدف محدودسازی جامعه مسلمانان مقیم آمریکا به شدت افزایش یافت. در اروپا نیز روند اسلام هراسی شتاب گسترده ای به خود گرفت. با تصویب قانون مبارزه با تروریسم پس از حادثه ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱، مسلمانان در معرض فشارهای بی سابقه ای از سوی دولت بریتانیا، نیروهای پلیس و سایر نهادهای دولتی قرار گرفتند. رفتار خشن پلیس با مسلمانان و برخوردهایی چون توهین لفظی، بازداشت غیرقانونی، ضرب و شتم درکشورهای اروپایی مانند انگلیس، آلمان، دانمارک و فرانسه به صحنه هایی عادی تبدیل شدند. از سوی دیگر گروه های تند و افراطی نیز بیکار ننشستند و نفرت خود از مسلمانان را به اشکال گوناگون به نمایش گذاشتند. حمله و اهانت به مسلمانان و اقداماتی چون گذاشتن سر خوک در مساجد و مؤسسه های اسلامی به اتفاقاتی روزمره در انگلیس تبدیل شد. یک تندروی دست راستی به نام آندرس بهرینگ بریویک در سال ۲۰۱۱ میلادی با بمب گذاری و تیراندازی در اسلو پایتخت نروژ و در یک جزیره پس از کشتن ۷۷ نفر گفت که این اقدام خود را به منظور محافظت از مردم اروپا در مقابل مسلمانان انجام داده است. اما قبل از این هم، اتفاقات متعددی رخ داده بود که خشم مسلمانان را در پی داشت. در ۳۰ سپتامبر سال ۲۰۰۵ میلادی روزنامه دانمارکی یولاندس پوستن اقدام به چاپ ۱۲ کاریکاتور موهن از پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد(ص) کرد که اعتراضات گسترده مسلمانان دنیا و حتی برخی پیروان ادیان دیگر را در پی داشت. در یکی از این کاریکاتورها، پیامبر اسلام ( ص) به عنوان تروریست به همراه بمب ترسیم شده بود. وقاحت روزنامه های غربی موجب شد تا برخی دیگر از این روزنامه های اروپایی، به ویژه در دانمارک و هلند، دوباره اقدام به انتشار این کاریکاتورهای اهانت آمیز کردند. این همان اتفاقی بود که پس از انتشار کاریکاتورهای موهن در روزنامه طنز شارلی ابدو در سال ۱۳۹۳ و بروز حادثه تیراندازی، در روزنامه های دیگر اروپایی رخ داد و بدون توجه به جریحه دار شدن افکار عمومی مسلمانان اقدام به انتشار مجدد کاریکاتورهای موهن کردند.در این سال ها مسلمانان ساکن اروپا شاهد اتفاقات ناگوار فراوانی در اهانت و حمله به مقدسات اسلامی بودند. تلاش برای به آتش کشیدن یک مسجد در روتردام هلند توسط عضو یکی از گروه های افراطی در ژوئن ۲۰۰۵، به آتش کشیدن قرآن در اسپانیا در ژانویه ۲۰۰۶، قتل مروه شربینی زن مصری تبار و محجبه ساکن آلمان در دادگاهی در سدرن این کشور در اول اوت سال ۲۰۰۹، آتش زدن قرآن توسط تری جونز کشیش یک کلیسای افراطی و کوچک در فلوریدای آمریکا و قتل ۳ جوان مسلمان در ۱۱ فوریه سال ۲۰۱۵ توسط یک آمریکایی و به گلوله بستن نمازگزاران در دو مسجد نیوزلند در جمعه اخیر تنها گوشه ای از این اتفاقات به شمار می آیند.
حادثه نیوزیلند را چگونه تحلیل می کنید؟
حادثه تروریستی غرب نیوزیلند الگوبرداری شده از بازی های رایانه ای است که توسط غرب در حال تولید است. تروریست ها به تقلید از بازی های رایانه ای دوربین هایی را روی لباس خود نصب کردند تا پس از تصویر برداری، فیلم آن را در رسانه های جهان پخش کنند. این یعنی اعلام مرحله جدید و مستقیم اسلام هراسی و اسلام ستیزی. اگر بازی های رایانه ای تولید شده در غرب که با هدف اسلام هراسی تولید شده اند را ملاحظه کرده باشید بازی ها را به گونه ای طراحی شده اند که کاربر باید به مساجد و نمادهای اسلامی حمله کند، به قران بی حرمتی کند، با مسلمانان و نمازگزاران بجنگد. همین نگاه در تولیدات سینمایی، تلویزیونی، مستندها و انیمیشن های تولید شده در غرب هم مشهود است. در این تولیدات خیر و نیکی و فرشته سیرتی برای آمریکایی ها، اروپایی ها و چشم سبزهاست، درحالی که صفات زشت، پلید و بدسیرت را به مسلمانان نسبت می دادند. آنها در تولیدات نمایشی خود به وضوح مسلمانان را به عنوان قاتل و تروریست معرفی می کردند که می توان به آثاری همچون «با فاطیما می رقصد»، «رقص عرب»، «دروغ های حقیقی»، «شمشیر اسلام»، «جهاد برای عشق»، «فتنه» و «عایشه و محمد» اشاره کرد. حالا غرب شاهد آن است که همان مخاطبان فیلم ها، انیمیشن ها و بازی های رایانه ای دارند آموخته های خود را به شکل جنایت واقعی علیه مسلمانان بی گناه به نمایش می گذارند.
به نظر شما در برابر اسلام هراسی چه باید کرد؟
همانطور که عرض کردم نژادپرستان و گروه های افراطی دست راستی غربی تاکنون سعی می کردند اسلام هراسی را به صورت پنهانی انجام دهند، اما امروزه با حادثه نیوزیلند متوجه می شویم که آنها از آشکار کردن قتل عام مسلمانان ابایی ندارند. این حادثه حاوی این پیام است که اسلام هراسی و اسلام ستیزی هدف اصلی نژاد پرستان حاکم بر غرب است . به همین دلیل کشورهای اسلامی، سازمان همکاری های اسلامی، اتحادیه عرب و سایر کشورهای آزادیخواه باید درباره حادثه نیوزیلند دست به دست هم داده و این حادثه را به شدت محکوم کنند. بایستی دنیای اسلام و آزادی خواهان جان برای جلوگیری از این اتفاق های ناگوار چاره اندیشی کنند . مسلمانان باید سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی را در زمینه پاسخگویی و پیگیری این جنایت تروریستی به چالش بطلبند. در حادثه اخیر احتمال می رود که دولت نژاد پرست ترامپ و رژیم صهیونیستی با اجرای سیاست های ضد اسلامی نقش داشته باشند که باید بررسی های لازم بین المللی و حقوقی صورت گیرد. همچنین علمای اسلام، اندیشمندان اسلام باید به فکر بیفتند تا مبانی اسلام را برای کشورهای غربی و دنیا ترویج دهند. این امر ضرورت پیگیری و تلاش برای همگرایی بین ادیان را می طلبد تا فضایی برای گفت گو با پیروان ادیان و مذاهب مختلف به وجود بیاید. رسانه های جهان اسلام با همکاری مشترک می توانند صدای مظلومیت مسلمانان را به دنیا برسانند و از طریق تولیدات مختلف رسانه ای مبانی اسلام را گسترش دهند و مردم دنیا را از این طریق با واقعیات جهان اسلام آشنا کنند. حکومت های دینی الگوی خوبی برای آزادی، برابری و حقوق بشر هستند. ایران به عنوان ام القرای اسلام و کشورهای اسلامی باید در این زمینه سرمایه گذاری کند تا چهره آنها را افشا کنند.
انتهای پیام/
بسیاری حادثه اخیر تروریستی در نیوزیلند که موجب کشته شدن ۵۰ مسلمان نمازگزار در مسجدالنور شد را ادامه روند اسلام هراسی نهادینه شده در غرب می دانند. به عنوان اولین پرسش لطفا نگاهی مفهومی به اسلام هراسی داشته باشید:
با نگاهی به مبانی و اصول بنیادین دین مبین اسلام می توان گفت این عطیه الهی بر اساس فطرت همه ابنای بشر بنا نهاده شده و مبنای آن مهربانی، محبت، صلح و انسان دوستی است و پیامبر اسلام(ص) نیز برای بیان جلوه های این رحمت الهی به همه عالمیان مبعوث به رسالت شده است. در چنین شرایطی تلاش های صورت گرفته در قرون گذشته و بویژه چند دهه اخیر در جهت مخدوش ساختن ساحت این دین الهی و رسول مکرم اسلام(ص) را نیز نمی توان چیزی جز تلاش برای جلوگیری از گسترش آن از طریق اسلام هراسی و بدنبال آن اسلام ستیزی دانست. اصولا اسلام هراسی را می توان نوعی خصومت و تقابل ناشی از احساس نگرانی از یک «دیگر جدید» یعنی اسلام دانست. بر مبنای این اندیشه و احساس موهوم، غرب اینچنین القاء کرده است که اسلام هیچ اشتراکی با دیگر مذاهب و فرهنگها ندارد، یک دین خشونت بار، متحجر و نابردبار است و تمدن اسلامی نسبت به تمدن غربی در درجه پائین تری قرار دارد. بر این اساس مسلمانان همواره تهدید کننده ارزش های ملی و فرهنگی غرب معرفی می شوند.این احساس نگرانی و تشویش از اسلام نیز ناشی از پیش داوری ها وذهنیت سازی هایی است که قرنها پیش در بافت ذهنی تبعیض گرایانه غربی ها بوجود آمده است. آنها از هر فرد، جامعه یا تفکربیگانه ای در هراسند و بدون کنکاش در خصوص ماهیت آن به تقابل با آن برمی خیزند. واژه اسلام هراسی برای بار نخست توسط اتین دینت وسلیمان بن ابراهیم در سال ۱۹۲۵ میلادی نوشته شده است، با این حال این واژه تا ربع آخر قرن بیستم وارد زبان انگلیسی نشده بود و استفاده از این واژه در اواخر دهه ۸۰ میلادی گسترش یافت و به فرهنگهای لغت راه یافت.فرهنگ آکسفورد که بیان می کند واژه اسلام هراسی برای اولین بار در سال ۱۹۹۱میلادی در مجله آمریکایی اینسایت بکارگرفته شده اسلام هراسی را به عنوان تنفر یا تعصب علیه اسلام و مسلمانان بویژه به عنوان یک نیروی سیاسی تعریف کرده است برخی نیز آن را نفرت یا ترس از مسلمانان یا از فرهنگ و سیاست آنها می دانند. مرکز پیشرفت آمریکا نیز در گزارشی که سال ۲۰۱۱ منتشر کرده، اسلام هراسی را ایجاد ترس، نفرت و خصومت نسبت به اسلام و مسلمانان دانسته که بوسیله کلیشه های منفی و تبعیض تداوم یافته و موجب به حاشیه رانده شدن مسلمانان از زندگی اجتماعی، سیاسی و مدنی در آمریکا می شود. وقتی موسسه انگلیسی رانیمدتراست در سال ۱۹۹۷در قالب گزارشی تحت عنوان اسلام هراسی، چالشی در برابر همه ما، اسلام هراسی را به عنوان هراس و نفرت از اسلام و مسلمانان براساس پیش داوری های تبعیض گرایانه تعریف می کند و اسلام را یک بلوک و اتحادیه یکصدامعرفی می کند که خنثی، پست، وحشی، غیر عقلانی، ارتجاعی، خشن، ستیزه جو، تهدید کننده، حامی تروریسم و مقابله کننده بودن با تمدنها از ویژگی های آن محسوب می شود نمی شود انتظار داشت جوانان غربی نا آشنا به اسلام آنها را باور نکنند. در واقع می توان گفت در غالب گزارش های منتشر شده در غرب، تلاش برای برانگیختن حس تنفر نسبت به مسلمانان و تهدید جلوه دادن اسلام وجود دارد. همچنین نشانه هایی از برنامه ریزی عجولانه برای منزوی کردن مسلمانان، تخریب دین مبین اسلام،معرفی اسلام به عنوان دشمن فرضی و «دیگر» خطرناک، موجه جلوه دادن سیاست های یکجانبه گرایانه و میلیتاریستی آمریکا و متحدانش در کشورهای اسلامی، مقابله با موج بیداری اسلامی، اهانت به مقدسات وشخصیت های دینی مسلمانان، طرد مسلمانان ساکن در غرب، از بین بردن هویت فرهنگ مسلمانان و توجیه رفتار تبعیض آمیز آنها با پیروان دین اسلام در اغلب آنها وجود دارد.
نقطه آغاز اسلام هراسی در غرب کجاست؟
همانطور که عنوان کردید در خصوص مبدا اسلام هراسی میان محققین و پژوهشگران اختلاف وجود دارد. برخی معتقدند این پدیده از همان ابتدای اسلام به اشکال مختلف و از طرف پیروان برخی ادیان و حکومت های منطقه دنبال شده است. غرب نیز از همان ابتدای ظهور اسلام در خط مقدم اسلام هراسی قرار داشته است. به عبارتی دیگر، کلیشه هایی که درباره اسلام وجود دارند به تازگی در فرهنگ غرب مطرح نشده اند. این مشکلات از همان صدر اسلام وجود داشته اند غرب طی صدها سال به مقابله با جهان اسلام برخاسته و سابقه این برخورد به درازای موجودیت اسلام است. در هیچ لحظه ای از این دوره طولانی، مناقشه های میان اسلام و غرب متوقف نشده است. فروپاشی امپراطوری رم شرقی و تشکیل حکومت اسلامی در آندلس که برای قرنها تداوم داشت موجب شد تا خشم و نفرت شدیدی از مسلمانان در حاکمان زخم خورده اروپا ایجاد شود بطوری که نگاه منفی متفکران غربی چون ارسطو، منتسکیو و ماکیاول را نیز به ملل شرق و مسلمانان و نگارش علیه آنها معطوف کرد این کینه و نفرت به ویژه در جریان جنگ های صلیبی تعمیق یافت بطوری که غرب در طول این جنگ ها همواره به اسلام و ارزش های آن و مسلمانان و گفتمان فرهنگی آنها به عنوان خطری بزرگ برای فرهنگ و هویت خود می نگریستند. در عین حال اروپائیان آنقدر سرگرم اندیشه های متصلب و انعطاف ناپذیر خود بودند که نمی خواستند حقانیت اسلام را باور وحتی بشنوند.
شدت گرفتن اسلام هراسی در دو سه دهه اخیر نیز تنها ریشه تاریخی دارد؟
صرف نظر از این نگاه تاریخی به ریشه اسلام هراسی و اسلام ستیزی، برخی صاحب نظران نیز بر این باورند که اسلام هراسی مفهوم و رویکردی است که در چند دهه اخیر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و افزایش حرکت ها و جنبش های اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شکل گرفته است. علاوه بر این برخی نیز معتقدند از آنجا که در رویکردهای سیاسی غرب و بویژه آمریکا، همواره باید هراس از یک دشمن در جامعه وجود داشته باشد، پس از فروپاشی نظام کمونیسم، غربی ها که اسلام را به عنوان رقیبی جدی و خطرناک برای خود تصور می کردند، اسلام هراسی را جایگزین کمونیسم ترسی کردند. در حقیقت دولت آمریکا با اتخاذ سیاست پیش دستانه به نکته مهمی از تأثیر و بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر نظام جهانی اعتراف می کند و آن این که وجود قدرتی به نام جهان اسلام در حال شکل گیری است و این قدرت به صورت بالقوه- و حتی شاید بتوان گفت به صورت بالفعل- خطری اساسی برای سلطه غرب و به ویژه آمریکا بر نظام بین الملل محسوب می شود. نگرانی عمده غربی ها از شکل گیری تدریجی مبانی ایدئولوژیک اسلام سیاسی بود. این مبانی بعد از جنگ سرد بر اساس ایده های فراملی امت اسلامی و دارالاسلام، برای غلبه بر نظم بین المللی سکولار تلاش هایی را آغاز کرده بود.
در بیان علل اسلام هراسی و اسلام ستیزی غرب هم علل و عوامل گوناگونی مطرح می شود. به نظر شما بیشتر کدام دلایل می تواند به عنوان علل اصلی اسلام هراسی مطرح شود؟
با تاریخچه ای که عرض کردم می توانم در مورد علل و عوامل موجبه اسلام هراسی چند عامل اصلی را ذکر کنم. شاید یکی از مزمن ترین این دلایل شرق شناسی و غیریت سازی حاصل از فعالیت شرق شناسان باشد که نقش زیادی در شکل گیری پدیده اسلام هراسی داشته اند. باید گفت «دیگری»سازی و دشمن تراشی در غرب متعلق به عصر کنونی نیست بلکه طی قرون متمادی و بویژه از طریق شرق شناسان تلاش شده است تا نه واقعیت شرق، بلکه برساخته ای از آن که بیانگر موجودیتی حقیر، عقب مانده و خطرناک است را به عنوان شرق به مخاطبان معرفی کند. تعبیر برایان ترنر از این نقش خیلی خواندنی است که اساس روایت های شرق شناسی را تمایز میان غرب و اسلام دانسته است. به گفته او فعالیت شرق شناسی، مجموعه ای از تقابل های دوگانه را بوجود آورد که در قالب آن داشتن های غرب در مقابل نداشتن های شرق قرار می گیرد، نتیجه این می شود که غرب عقلانیت داشت اما مشرق غیرعقلانی بود، غرب تساهل داشت و شرق جزمی بود، غرب پیشرفته بود و شرق سنتی و قضایایی مثل اینها، از همین رو اسلام به عنوان آماج اصلی مطالعات شرق شناسی دائما با عبارات منفی و ضدو نقیض معرفی می شود. شرقی که غربیان به عنوان یک دشمن برای دیگرهراسی و ستیز با آن انتخاب کردند شرقی بود که پایه اصلی آن اسلام بود.جالب است که همین نگاه در همان دوران محور اصلی تفکر دولتمردان حاکم بر غرب نیز بود که نشان دهنده تأثیرات متقابل شرق شناسان و سیاستمداران غربی بر یکدیگر است. به عنوان مثال ویلیام گلادستون که در قرن نوزدهم، چهار بار به نخست وزیری انگلستان رسید در سخنرانی رسمی خویش در جمع مأموران وزارت مستعمره مشرق زمین اعلام کرد: هرگز گام های انگلیس در خاورمیانه پایدار نخواهد شد تا وقتی که قرآن در بین مسلمانان تلاوت و عمل شود.
شرق شناسان علاوه بر تحریف مفاهیم اسلامی و تعمیم نقاط ضعف، فرقه های منحرف و افراطی شکل گرفته در میان مسلمانان را به عنوان اصل اسلام به دنیا معرفی کرده اند. به عنوان یک مدرک و مصداق از صحت ادعای فوق می توان به توصیه های هانوتو مستشرق فرانسوی به اروپائیان در خصوص ضرورت اختلاف افکنی میان مسلمانان اشاره کرد. او می نویسد: «مسلمانان در سراسر جهان از شرق تا غرب عالم دارای یک رابطه مشترک و برادری دینی هستند که دل یک مسلمان شرقی برای یک مسلمان در فرانسه می تپد. همین علقه عامل آن شده که امت واحدی را تشکیل دهند. لذا لازم است از هر راه که شده این رابطه را قطع کنیم تا غرب بتواند اهداف خویش را در مشرق زمین پیاده نماید»
در واقع یکی از انگیزه های مستشرقان در تحقیق کتاب های متصوفه و فرقه های کوچک اسلامی، یافتن نظریات شاذ واختلافات قدیمی تاریخی و دیدگاههای غلوآمیز و غیر معقول فرقه های اسلامی و انتشار آن ها در سطح جوامع اسلامی بوده است تا مسلمانان را به ادامه همان اختلافات و نقد و بررسی آنها مشغول سازند، اما در نیمه دوم قرن بیستم، استقلال تدریجی کشورهای اسلامی از قید استعمار و بعد از آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران و سپس فروپاشی نظام سوسیالیستی و پایان جنگ سرد، غربی ها جدیت بیشتری در معرفی اسلام به عنوان یک خطر و دیگری برای غرب پیدا کردند.
برای تحقق این هدف لازم بود تا محصول چندین قرن تلاش شرق شناسان چیده شود و آن عبارت بود از بازنمایی و برساخته سازی دین اسلام در افکار عمومی دنیا به عنوان دینی خرافاتی، خشن، ناعادلانه، در تضاد با حقوق بشر و حقوق مدنی زنان و زیاده طلب. در اینجا نیز شرق شناسانی نشان دار و ضد اسلام پا به میدان گذاشتند. افرادی چون برناردلوئیس و هانتینگتون از آن جمله اند که در دهه ۹۰ قرن بیستم با آثار نوشتاری خود نسخه هایی را بویژه برای دوران حکومت نومحافظه کاران بر کاخ سفید پیچیدند که نتیجه آن چیزی جز سیاست های یکجانبه گرایانه آمریکا، لشکرکشی های پرهزینه به بلاد اسلامی و کشتار هزاران زن و مرد و کودک بی گناه و بی دفاع نبوده است.
اینگونه افراد و شاگردانشان در حال حاضر تلاش زیادی کرده و می کنند تا با ایجاد ذهنیت منفی نسبت به اسلام و مسلمانان، اسلام هراسی را از مرحله تئوری به میدان های عملیاتی و نظامی وارد سازند. دومین عامل مؤثر در اسلام هراسی سابقه ذهنی موجود در غرب از منازعات تاریخی آنها با مسلمانان است. سوای از نفرتی که غربی ها از مسلمانان به دلیل فتح بخشی از سرزمین های غربی و شکست دادن بیزانس و سپاه بربرها در همان دهه های اولیه ظهور اسلام داشتند هشت دوره جنگ های صلیبی نیز خاطرات تلخی را در تاریخ مناسبات غرب با اسلام رقم زده است. بسیاری معتقدند همه اختلافات و نزاع ها،از اتفاقاتی که در جریان فتح آندلس توسط مسلمانان افتاد تا جنگهای صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان و در چند دهه اخیر موج بیداری اسلامی همراه با مخالفت شدید مسلمانان با دخالت های استعماری، همچون بذری از نفرت و کینه در دل بسیاری از کشورهای غربی از مسلمانان پاشیده شده است. به همین جهت آمریکایی ها و اروپائیان پس از چندین قرن نزاع و درگیری با مسلمانان بر آن شدند تا چنان تصویر منفی از مسلمانان در سراسر جهان رسم کنند که واژه های اسلام و مسلمانان به نحو ذاتی سوءظن و ترس را بر انگیزد.
آیا افزایش جمعیت مسلمانان در اروپا و آمریکا هم در افزایش اقدامات اسلام هراسانه غربی ها موثر بوده است؟
اتفاقا می خواستم این عامل را به عنوان سومین علت اسلام هراسی ذکر کنم. ما در نیمه دوم قرن بیستم جمعیت مسلمانان در اروپا افزایش چشمگیری پیدا می کند. اگر چه در سال های پس از جنگ جهانی دوم، پدیده مهاجرت برای اروپا بستر ساز رشد اقتصادی شد و اتفاقا خود آنها مشوق مهاجرت به این قاره بودند، اما آنها از یک مقطعی مهاجران مسلمان را به عنوان عامل اصلی مشکلات، بدترشدن وضعیت امنیت، تروریسم، بیکاری و افزایش هزینه های اروپا دانستند به همین دلیل از مهاجرت مسلمانان جلوگیری کردند و حتی با تصویب قوانینی، فشار بسیاری را به مسلمانان آوردند، اما واقعیت این است که تعداد مسلمانان غرب نشین افزایش چشمگیری یافته است، به طوری که طبق آمار، جمعیت مسلمانان کشورهای عضو اتحادیه اروپا از ۸/۶ میلیون نفر(۹/۱ درصد جمعیت اروپا) در سال ۱۹۸۲ به حدود ۶۰ میلیون نفر یعنی حدود ۸ درصد جمعیت اروپا رسیده است، اما با قدرت گرفتن احزاب دست راستی و تقویت گفتمان تبعیض نژادی در غرب، تبعیض ها و سوءرفتارها در غرب علیه مسلمانان از طرق مختلفی چون عرضه خدمات ناقص و نامناسب در رستورانها، مراکز تفریحی به مسلمانان، رفتارهای عاری از نزاکت و غیرمحترمانه با آنها، سوءظن و متهم سازی های نابجا، نظارت و کنترل پلیسی فراتر از حد متعارف، تبعیض در جذب و استخدام مسلمانان در مشاغل خصوص و دولتی و تبعیض در عرضه خدمات پلیسی و قضایی قابل مشاهده است. این نگاه تبعیض گرایانه با رفتن دونالد ترامپ به کاخ سفید شدت یافته است.
دیگر نگرانی غربی ها مربوط به الگوشدن اسلام در جهان است، نظرتان در این مورد چیست؟
بله، نکته درستی را اشاره کردید. نا امیدی مردم اروپا و آمریکا از کارآمدی نظام لیبرال دموکراسی و در کنار آن شروع موج جدیدی از بیداری اسلامی، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سردمداران غرب را از گسترش اسلام و الگو شدن حکومت مردمسالاری دینی برای سایر کشورها به شدت نگران کرد. انقلاب اسلامی ایران تحول شگرف و منحصر به فردی بود که از هرسه جهت اهداف و آرمان ها، شیوه ها و ابزارهای مبارزه و نیز نتایج و دستاوردها با سایر انقلاب های جهان اعم از اسلامی و غیر اسلامی تفاوت داشت. بابی سعید با تعبیر گسترش اسلام گرایی به عنوان هراس بنیادین و مانعی در برابر فزون خواهی غرب در عالم معتقد است که از مجموع کابوس های بسیاری که هر چند وقت یکبار در تمدن غربی پیدا شده، هیچیک به اندازه احیای اسلام در عصر حاضر گیج کننده تر و غیر قابل جبران تر نبوده است. این نگرانی و کابوس برای اروپا و آمریکا با سرنگونی سلطنت پهلوی، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و استقرار نظام مبتنی بر مردم سالاری دینی در این کشور به اوج خود رسید. زیرا اسلام در انقلاب ایران مجموعه ای است از استکبارستیزی، عدالت خواهی، مردم باوری، آزادی خواهی و مفاهیمی از این قبیل که همگی در گفتمان اسلام گرایانه قرار می گیرند و از متشابهات خود در دیگر گفتمان ها (بویژه گفتمان غرب گرایی) متمایز می شوند. در حقیقت انقلاب اسلامی ایران، اسلام را که طی دهه های متمادی کم کم در منطقه خاورمیانه کمرنگ شده بود به عنوان دال غالب منطقه برجسته کرد. آغاز موج بیداری درکشورهای مختلف به ویژه در میان ملل اسلامی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا که سال ها در حالت انفعال قرار داشتند و در کنار آن رشد گرایش مردم دنیا به دین و نیازهای معنوی انسان که ناشی از همین پیام های انقلاب اسلامی ایران بود، نشان داد که اسلام در دور جدید احیای خود به رقیبی جدی برای گفتمان های مادی گرایانه غربی تبدیل شده است. و این برای سردمداران نظام متزلزل لیبرال دموکراسی زنگ خطری بود که آنها را به واکنش های مختلف در مقابل اسلام و ایران و استفاده از ترفندهایی چون اسلام هراسی واداشت.
همین تصور موجب شد تا غرب با برنامه ریزی منسجم در جهت مخوف نشان دادن انقلاب و اسلام برای افکار عمومی اروپا و آمریکا تلاش کند که اتفاقا در بسیاری از موارد آثار خود را در تعمیق اسلام هراسی و اسلام ستیزی نیز برجای گذاشت . غرب در همین مسیر به تدریج برخی نویسندگان قلم به مزد را نیز به خدمت گرفت تا با تخریب وجهه اسلام، جلوی نشر آموزه های دینی که در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در حال گسترش یافتن بود را بگیرند که یکی از آنها سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی بود، اما در کنار این عوامل، حادثه مشکوک ۱۱ سپتامبر هم در تشدید روند اسلام هراسی نقش زیادی داشت. کاخ سفید در ورای همه شبهاتی که در مورد حادثه ۱۱ سپتامبر مطرح شده بود، اهداف و سیاست های خاص خودش، بویژه در عرصه اسلام هراسی را دنبال کرد. بلافاصله بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، آمریکا به هیبت ژاندارم جهانی درآمد و در روندی سریع و ناگهانی نشانه هایی از رویاهایی که تیم جورج بوش برای جهان در سر می پروراندند، مجال ظهور یافتند. نومحافظه کاران به سرعت طرح های بیشماری را بر روی میز بوش در کاخ سفید قرار دادند و وی را برای دست زدن به تصمیمات جدید و جدی درباره جهان و مسلمانان تشویق کردند. جورج دبلیو بوش نیز از فرصت کمال استفاده را کرد و ضمن متهم کردن برخی کشورهای دنیا و بویژه کشورهای اسلامی به حمایت از تروریسم، از شروع جنگ صلیبی دوم خبر داد. نومحافظه کاران تلاش زیادی صورت دادند تا رفتارها، عملکرد و سخنرانی ها و بیانیه های رهبران گروه های تندرو اسلامی از جمله اسامه بن لادن و ملامحمد عمر و ابوبکر البغدادی علیه جهان غرب و پیروان ادیان یهود و مسیحیت، به حساب همه مسلمانان گذاشته شود و ذهنیت مسیحیان و یهودیان عالم را برای مقابله و رویارویی با مسلمانان، تحت همان عنوانی که جرج بوش پسر مطرح کرده بود یعنی جنگ صلیبی جدید آماده سازند. در واقع این حرکتی در جهت تئوریزه کردن اقدامات کاخ سفید برای اسلام ستیزی و همراه سازی افکار عمومی با حملات نظامی به کشورهای اسلامی بود. وی تلاش کرد تا اولا افکار عمومی را مجاب کند که نبرد آمریکا با جهان اسلام، نبرد میان دو اردوگاه خیر و شر است، ثانیا نبرد میان این دو اردوگاه اجتباب ناپذیر است؛ چرا که اردوگاه شر در صورت سرکوب نشدن، آرامش و امنیت را از جهان دموکراتیک سلب و رفاه و آسایش را بر آمریکایی ها حرام خواهد کرد، ثالثا آمریکایی ها را متقاعد کند که با نظر مثبت خود، هیئت حاکمه و افراطیون دارای نگرش های نظامی گرایانه را در تعقیب اهداف مداخله جویانه و اشغال گرایانه حمایت کنند. از این مقطع به بعد بوش به طور آشکار دنیا را به دو بخش یعنی دوستان و دشمنان آمریکا تقسیم کرد. این به معنای حرکت سیاست خارجی آمریکا به سوی تقسیم آشکار جهان به «ما» و «دیگری» و بر مبنای آن جبهه بندی بر اساس تقسیم بندی کشورها و مردم دنیا به دو گروه خیر و شر بود. به تعبیر آمریکایی ها هر کس در کنار ما نیست بر ماست و در جبهه شرارت قرار دارد و هر کس در کنار ما است، عین خیر بوده و از تمامی ویژگی های لازم برای حضور در جامعه جهانی برخوردار است. حادثه ۱۱ سپتامبر علاوه بر اینکه موجب افزایش و گسترش هجمه رسانه ای غرب به اسلام و مسلمانان شد، اسلام هراسی را نیز به اسلام ستیزی تبدیل کرد. اما در این میان آنچه بیش از همه مشکوک به نظر می رسید آغاز حملات گسترده، حساب شده و غیر منطقی به اسلام و اعتقادات و باورهای مسلمانان بود.پس از ۱۱ سپتامبر، اسلام هراسی به بهانه مناسبی برای پیگیری اهداف نژادپرستانه در آمریکا و انگلیس تبدیل شد و نژادپرستان نه تنها به مساجد حمله می کردند،
بلکه هر کسی را که حتی ارتباط، یا شباهت کمی هم به مسلمانان داشت - مانند سیک ها- مورد آزار قرار می دادند. رهبران برجسته راست مسیحی در آمریکا به سرعت اسلام را به شکل یک دیو جلوه دادند و رسانه های غربی هم آتش بیار معرکه شدند. در آمریکا شدیدترین آزار و اذیت ها به بهانه مشکوک بودن به مسلمانان علیه آنها صورت گرفت.کنترل و نظارت بر ایمیل ها و شنود تلفن ها در این زمان افزایش زیادی یافت. با برنامه ای که آژانس امنیت ملی آمریکا تحت عنوان برنامه نظارتی اداره پلیس بر مسلمانان به اجرا گذاشت شرکت های مختلف اینترنتی ازجمله یاهو و گوگل، اطلاعات کاربران را چه در ایمیل ها و سایت ها و وبلاگ ها و چه به تدریج در شبکه های اجتماعی جمع آوری و در جهت تحت فشار قرار دادن مسلمانان استفاده می کردند.
علاوه بر این اعمال سیاست هایی چون زیر نظر داشتن رفت و آمدها و حضور مسلمانان در تجمع های دینی، ممنوعیت ساخت مسجد و حتی عدم اعطای مجوز برای تعمیر مساجد، منع حجاب در برخی دانشگاه ها، انگشت نگاری های بی مورد و نصب اسکنرهای بدن نما در فرودگاهها برای بازرسی مسافران ۱۴ کشور عمدتا مسلمان و ایجاد محدودیت برای تحصیل و یا تدریس مسلمانان در غرب، در سال های پس از ۱۱ سپتامبر با هدف محدودسازی جامعه مسلمانان مقیم آمریکا به شدت افزایش یافت. در اروپا نیز روند اسلام هراسی شتاب گسترده ای به خود گرفت. با تصویب قانون مبارزه با تروریسم پس از حادثه ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱، مسلمانان در معرض فشارهای بی سابقه ای از سوی دولت بریتانیا، نیروهای پلیس و سایر نهادهای دولتی قرار گرفتند. رفتار خشن پلیس با مسلمانان و برخوردهایی چون توهین لفظی، بازداشت غیرقانونی، ضرب و شتم درکشورهای اروپایی مانند انگلیس، آلمان، دانمارک و فرانسه به صحنه هایی عادی تبدیل شدند. از سوی دیگر گروه های تند و افراطی نیز بیکار ننشستند و نفرت خود از مسلمانان را به اشکال گوناگون به نمایش گذاشتند. حمله و اهانت به مسلمانان و اقداماتی چون گذاشتن سر خوک در مساجد و مؤسسه های اسلامی به اتفاقاتی روزمره در انگلیس تبدیل شد. یک تندروی دست راستی به نام آندرس بهرینگ بریویک در سال ۲۰۱۱ میلادی با بمب گذاری و تیراندازی در اسلو پایتخت نروژ و در یک جزیره پس از کشتن ۷۷ نفر گفت که این اقدام خود را به منظور محافظت از مردم اروپا در مقابل مسلمانان انجام داده است. اما قبل از این هم، اتفاقات متعددی رخ داده بود که خشم مسلمانان را در پی داشت. در ۳۰ سپتامبر سال ۲۰۰۵ میلادی روزنامه دانمارکی یولاندس پوستن اقدام به چاپ ۱۲ کاریکاتور موهن از پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد(ص) کرد که اعتراضات گسترده مسلمانان دنیا و حتی برخی پیروان ادیان دیگر را در پی داشت. در یکی از این کاریکاتورها، پیامبر اسلام ( ص) به عنوان تروریست به همراه بمب ترسیم شده بود. وقاحت روزنامه های غربی موجب شد تا برخی دیگر از این روزنامه های اروپایی، به ویژه در دانمارک و هلند، دوباره اقدام به انتشار این کاریکاتورهای اهانت آمیز کردند. این همان اتفاقی بود که پس از انتشار کاریکاتورهای موهن در روزنامه طنز شارلی ابدو در سال ۱۳۹۳ و بروز حادثه تیراندازی، در روزنامه های دیگر اروپایی رخ داد و بدون توجه به جریحه دار شدن افکار عمومی مسلمانان اقدام به انتشار مجدد کاریکاتورهای موهن کردند.در این سال ها مسلمانان ساکن اروپا شاهد اتفاقات ناگوار فراوانی در اهانت و حمله به مقدسات اسلامی بودند. تلاش برای به آتش کشیدن یک مسجد در روتردام هلند توسط عضو یکی از گروه های افراطی در ژوئن ۲۰۰۵، به آتش کشیدن قرآن در اسپانیا در ژانویه ۲۰۰۶، قتل مروه شربینی زن مصری تبار و محجبه ساکن آلمان در دادگاهی در سدرن این کشور در اول اوت سال ۲۰۰۹، آتش زدن قرآن توسط تری جونز کشیش یک کلیسای افراطی و کوچک در فلوریدای آمریکا و قتل ۳ جوان مسلمان در ۱۱ فوریه سال ۲۰۱۵ توسط یک آمریکایی و به گلوله بستن نمازگزاران در دو مسجد نیوزلند در جمعه اخیر تنها گوشه ای از این اتفاقات به شمار می آیند.
حادثه نیوزیلند را چگونه تحلیل می کنید؟
حادثه تروریستی غرب نیوزیلند الگوبرداری شده از بازی های رایانه ای است که توسط غرب در حال تولید است. تروریست ها به تقلید از بازی های رایانه ای دوربین هایی را روی لباس خود نصب کردند تا پس از تصویر برداری، فیلم آن را در رسانه های جهان پخش کنند. این یعنی اعلام مرحله جدید و مستقیم اسلام هراسی و اسلام ستیزی. اگر بازی های رایانه ای تولید شده در غرب که با هدف اسلام هراسی تولید شده اند را ملاحظه کرده باشید بازی ها را به گونه ای طراحی شده اند که کاربر باید به مساجد و نمادهای اسلامی حمله کند، به قران بی حرمتی کند، با مسلمانان و نمازگزاران بجنگد. همین نگاه در تولیدات سینمایی، تلویزیونی، مستندها و انیمیشن های تولید شده در غرب هم مشهود است. در این تولیدات خیر و نیکی و فرشته سیرتی برای آمریکایی ها، اروپایی ها و چشم سبزهاست، درحالی که صفات زشت، پلید و بدسیرت را به مسلمانان نسبت می دادند. آنها در تولیدات نمایشی خود به وضوح مسلمانان را به عنوان قاتل و تروریست معرفی می کردند که می توان به آثاری همچون «با فاطیما می رقصد»، «رقص عرب»، «دروغ های حقیقی»، «شمشیر اسلام»، «جهاد برای عشق»، «فتنه» و «عایشه و محمد» اشاره کرد. حالا غرب شاهد آن است که همان مخاطبان فیلم ها، انیمیشن ها و بازی های رایانه ای دارند آموخته های خود را به شکل جنایت واقعی علیه مسلمانان بی گناه به نمایش می گذارند.
به نظر شما در برابر اسلام هراسی چه باید کرد؟
همانطور که عرض کردم نژادپرستان و گروه های افراطی دست راستی غربی تاکنون سعی می کردند اسلام هراسی را به صورت پنهانی انجام دهند، اما امروزه با حادثه نیوزیلند متوجه می شویم که آنها از آشکار کردن قتل عام مسلمانان ابایی ندارند. این حادثه حاوی این پیام است که اسلام هراسی و اسلام ستیزی هدف اصلی نژاد پرستان حاکم بر غرب است . به همین دلیل کشورهای اسلامی، سازمان همکاری های اسلامی، اتحادیه عرب و سایر کشورهای آزادیخواه باید درباره حادثه نیوزیلند دست به دست هم داده و این حادثه را به شدت محکوم کنند. بایستی دنیای اسلام و آزادی خواهان جان برای جلوگیری از این اتفاق های ناگوار چاره اندیشی کنند . مسلمانان باید سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی را در زمینه پاسخگویی و پیگیری این جنایت تروریستی به چالش بطلبند. در حادثه اخیر احتمال می رود که دولت نژاد پرست ترامپ و رژیم صهیونیستی با اجرای سیاست های ضد اسلامی نقش داشته باشند که باید بررسی های لازم بین المللی و حقوقی صورت گیرد. همچنین علمای اسلام، اندیشمندان اسلام باید به فکر بیفتند تا مبانی اسلام را برای کشورهای غربی و دنیا ترویج دهند. این امر ضرورت پیگیری و تلاش برای همگرایی بین ادیان را می طلبد تا فضایی برای گفت گو با پیروان ادیان و مذاهب مختلف به وجود بیاید. رسانه های جهان اسلام با همکاری مشترک می توانند صدای مظلومیت مسلمانان را به دنیا برسانند و از طریق تولیدات مختلف رسانه ای مبانی اسلام را گسترش دهند و مردم دنیا را از این طریق با واقعیات جهان اسلام آشنا کنند. حکومت های دینی الگوی خوبی برای آزادی، برابری و حقوق بشر هستند. ایران به عنوان ام القرای اسلام و کشورهای اسلامی باید در این زمینه سرمایه گذاری کند تا چهره آنها را افشا کنند.
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «جنایت نیوزیلند مرجله جدید اسلام ستیزی با الگوبرداری از بازی های رایانه ای ساخت غرب است» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.