شاهرود؛ مدفن عارفان بزرگی چون شیخ ابوالحسن خرقانی+ فیلم

به گزارش خبرگزاری تسنیم از شاهرود، علی بن احمد خرقانی در آغاز زندگی به تحصیل علوم دین همت گماشت و در آن سرآمد دیگران شد و سپس به طریقت تصوف تمایل کرد و با مجاهدت به مقاماتی شایان دست یافت. در حکایات آمده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر، شیخ الرئیس، ابن سینا و ناصرخسرو قبادیانی به خرقان رفته و با وی مصاحبت هایی نیز داشته اند و مقام معنوی وی را ستوده اند. گفته می شود سلطان محمود غزنوی نیز به دیدار شیخ شتافته و از محضر وی کسب فیض نموده است.
از شاگردان ممتاز و مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی، خواجه عبدالله انصاری عارف نامی قرن پنجم هجری قمری است که سالیان متمادی در خرقان زیسته و از انفاس شیخ بهره ها جسته است.
جملات به جای مانده از شیخ خرقان، نشان از مقام بسیار بالای انسانی این عارف برجسته دارد. جملاتی که جز از چنین انسان های وارسته ای شنیده نمی شود:
«کاشکی حساب همه خلق با من کردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید. کاشکی عقوبت همه خلق مرا کردی تا ایشان را به دوزخ نبایستی»
«هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید، چه آنکه در نزد باری تعالی به جان ارزد بر خوان بوالحسن البته به نان ارزد»
در ۲۴ کیلومتری شاهرود، در شمال روستای خرقان، روی یک تپه، آرامگاه این بزرگوار به چشم می خورد. فضای سبز اطراف آن، به آرامگاه قداست خاصی بخشیده است.
روی قبر شیخ یک قطعه سنگ مرمری قرار دارد که اشعاری بر آن حک شده است. در جوار این مقبره مسجدی بود که گنبدی مخروطی شکل و مزین به کاشی کاری های زیبا داشت. در حال حاضر، از مسجد و گنبد یادشده فقط محراب آن باقی مانده که برخلاف مسجدهای دیگر این نواحی رو به مغرب است. محراب مذکور داری گچ بری های زیبا و استادانه است.
اخیرا برای حفاظت بیشتر این محراب، سازمان میراث فرهنگی استان در آنجا یک قاب بزرگ شیشه دار، مانند ویترین، نصب کرده است. در سال های قبل، از طرف ادارهٔ کل باستان شناسی وقت، در اطراف محراب مذکور و متناسب با آن مسجدی بنا شد که در حال حاضر نیایشگاه زائران شیخ ابوالحسن خرقانی و مورداستفادهٔ آنان در موقع توقف در آن محل است.
در اینجا چند قطعه از تذکره الاولیا در احوال شیخ را نقل می کنیم:
نقل است که بوعلی سینا به آوازهٔ شیخ عزم خرقان کرد. چون به وثاق شیخ آمد شیخ به هیزم رفته بود. پرسید که «شیخ کجاست؟» زنش گفت «آن زندیق کذاب را چه می کنی؟» همچنین بسیار جفا گفت شیخ را که زنش منکر او بودی، حالش چه بودی! بوعلی عزم صحرا کرد تا شیخ را ببیند. شیخ را دید که همی آمد و خرواری در منه بر شیری نهاده، بوعلی از دست برفت، گفت «شیخا، این چه حالتست؟» گفت «آری. تا ما بار چنان گرگی نکشیم (یعنی زن) شیری چنین بار ما نکشد.» پس به وثاق باز آمد. بوعلی بنشست و سخن آغاز کرد و بسی گفت و شیخ پاره ای گل در آب کرده بود تا دیواری عمارت کند. دلش بگرفت، برخاست و گفت مرا معذور دار که این دیوار را عمارت می باید کرد و بر سر دیوار شد، ناگاه تبر از دستش بیفتاد. بوعلی برخاست تا آن تبر به دستش باز دهد، پیش از آنکه بوعلی آنجا رسید آن تبر برخاست و به دست شیخ باز شد. بوعلی یک بارگی اینجا از دست برفت و تصدیق عظیم بدن حدیثش پدید آمد تا بعدازآن طریقت به فلسفه کشید چنانکه معلوم هست.
… نقل است که شیخ گفت: دو برادر بودند و مادری. هر شب یک برادر به خدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود. آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت «امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن». چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر بر سجده نهاد، در خواب شد، دید که آوازی آمد که «برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم». او گفت «آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، مرا در کار او می کنید؟» گفتند «زیرا که آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازیم ولیکن مادرت از آن بی نیاز نیست که برادرت خدمت کند.»
… گفت «همه یک بیماری داریم؛ چون بیماری یکی بود دارو یکی باشد. جمله بیماری غفلت داریم بیازیت تا بیدار شویم.»
انتهای پیام/ ت
از شاگردان ممتاز و مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی، خواجه عبدالله انصاری عارف نامی قرن پنجم هجری قمری است که سالیان متمادی در خرقان زیسته و از انفاس شیخ بهره ها جسته است.
جملات به جای مانده از شیخ خرقان، نشان از مقام بسیار بالای انسانی این عارف برجسته دارد. جملاتی که جز از چنین انسان های وارسته ای شنیده نمی شود:
«کاشکی حساب همه خلق با من کردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید. کاشکی عقوبت همه خلق مرا کردی تا ایشان را به دوزخ نبایستی»
«هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش نپرسید، چه آنکه در نزد باری تعالی به جان ارزد بر خوان بوالحسن البته به نان ارزد»
در ۲۴ کیلومتری شاهرود، در شمال روستای خرقان، روی یک تپه، آرامگاه این بزرگوار به چشم می خورد. فضای سبز اطراف آن، به آرامگاه قداست خاصی بخشیده است.
روی قبر شیخ یک قطعه سنگ مرمری قرار دارد که اشعاری بر آن حک شده است. در جوار این مقبره مسجدی بود که گنبدی مخروطی شکل و مزین به کاشی کاری های زیبا داشت. در حال حاضر، از مسجد و گنبد یادشده فقط محراب آن باقی مانده که برخلاف مسجدهای دیگر این نواحی رو به مغرب است. محراب مذکور داری گچ بری های زیبا و استادانه است.
اخیرا برای حفاظت بیشتر این محراب، سازمان میراث فرهنگی استان در آنجا یک قاب بزرگ شیشه دار، مانند ویترین، نصب کرده است. در سال های قبل، از طرف ادارهٔ کل باستان شناسی وقت، در اطراف محراب مذکور و متناسب با آن مسجدی بنا شد که در حال حاضر نیایشگاه زائران شیخ ابوالحسن خرقانی و مورداستفادهٔ آنان در موقع توقف در آن محل است.
در اینجا چند قطعه از تذکره الاولیا در احوال شیخ را نقل می کنیم:
نقل است که بوعلی سینا به آوازهٔ شیخ عزم خرقان کرد. چون به وثاق شیخ آمد شیخ به هیزم رفته بود. پرسید که «شیخ کجاست؟» زنش گفت «آن زندیق کذاب را چه می کنی؟» همچنین بسیار جفا گفت شیخ را که زنش منکر او بودی، حالش چه بودی! بوعلی عزم صحرا کرد تا شیخ را ببیند. شیخ را دید که همی آمد و خرواری در منه بر شیری نهاده، بوعلی از دست برفت، گفت «شیخا، این چه حالتست؟» گفت «آری. تا ما بار چنان گرگی نکشیم (یعنی زن) شیری چنین بار ما نکشد.» پس به وثاق باز آمد. بوعلی بنشست و سخن آغاز کرد و بسی گفت و شیخ پاره ای گل در آب کرده بود تا دیواری عمارت کند. دلش بگرفت، برخاست و گفت مرا معذور دار که این دیوار را عمارت می باید کرد و بر سر دیوار شد، ناگاه تبر از دستش بیفتاد. بوعلی برخاست تا آن تبر به دستش باز دهد، پیش از آنکه بوعلی آنجا رسید آن تبر برخاست و به دست شیخ باز شد. بوعلی یک بارگی اینجا از دست برفت و تصدیق عظیم بدن حدیثش پدید آمد تا بعدازآن طریقت به فلسفه کشید چنانکه معلوم هست.
… نقل است که شیخ گفت: دو برادر بودند و مادری. هر شب یک برادر به خدمت مادر مشغول شدی و یک برادر به خدمت خداوند مشغول بود. آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت «امشب نیز خدمت خداوند به من ایثار کن». چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر بر سجده نهاد، در خواب شد، دید که آوازی آمد که «برادر ترا بیامرزیدیم و ترا بدو بخشیدیم». او گفت «آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، مرا در کار او می کنید؟» گفتند «زیرا که آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازیم ولیکن مادرت از آن بی نیاز نیست که برادرت خدمت کند.»
… گفت «همه یک بیماری داریم؛ چون بیماری یکی بود دارو یکی باشد. جمله بیماری غفلت داریم بیازیت تا بیدار شویم.»
انتهای پیام/ ت
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «شاهرود؛ مدفن عارفان بزرگی چون شیخ ابوالحسن خرقانی+ فیلم» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.