به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ

به گزارش خبرگزاری مهر، محسن اسماعیلی استاد دانشگاه تهران و عضو مجلس خبرگان رهبری در یادداشتی با عنوان «به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ» مروری اجمالی به نقش تربیتی امام سجاد (ع) پرداخته است:
سالروز شهادت امام سجاد (ع) را تسلیت می گویم. در میان تمام فضائل و مناقب، نقش تربیتی ایشان پررنگ تر به نظر می رسد. نمونه دلنشین و تکان دهنده ای که در پی می آید، مشتی از خروار است.
سعید بن مسیب می گوید: سالی دچار خشکسالی شدیم به گونه ای که مردم از هر سو برای طلب باران از خانه به صحرا در آمدند. در میان انبوه جمعیتی که در حال تضرع و ناله بودند، ناگاه غلام سیاهی آهسته از میان مردم خارج و به سوی مکانی خلوت حرکت کرد.
حالت او چنان توجه مرا به خود جلب کرد که مشتاقانه به دنبال وی راه افتادم تا ببینم کیست و چه می کند. به گوشه ای رفت و آهسته لب های خویش به مناجات با پروردگار گشود. هنوز دعایش تمام نشده بود که ابری متراکم و تیره در آسمان پدیدار شد. آن غلام سیاه، تا چشمش به ابرها افتاد، خدا را سپاس گفت و بی سر و صدا برگشت.
باران رحمت به سرعت و شدت باریدن گرفت؛ چندان که ترسیدیم غرق شویم. مات و مبهوت به تعقیب وی پرداختم تا ببینم این بنده محبوب اما گمنام خدا کیست و در خانه چه کسی خدمت می کند. سرانجام دیدم که وارد خانه امام سجاد شد.
به حضور امام رسیدم و عرض کردم: در خانه شما غلامی سیاه است. بر من منت نهاده، او را به من بفروشید.
از سر محبت فرمود: بفروشم؟! چرا نبخشم؟!
سپس دستور داد تا همه غلامان بیایند تا آن کس را که می خواهم، از میان آنان انتخاب کنم.
آمدند؛ اما گمشده من در میانشان نبود.
گفتم: آن را که می جویم، در میان اینان نمی یابم.
فرمود: دیگر غلامی نیست؛ مگر یکی که در آخور کار می کند.
او را هم آوردند. دیدم که گمشده من هموست.
امام رو به غلام فرمود: از این پس فرمانبر سعید خواهی بود. با او برو!
سعید بن مسیب می گوید: غلام با دلی شکسته و چشمانی نمناک رو به من کرد و گفت: چرا می خواهی میان من و سالارم جدایی بیندازی؟!
آنچه دیده بودم را به او گفتم. تا این را شنید، گریست و گفت: پروردگارا! راز من با تو فاش شد. پس مرگم را برسان که نمی خواهم جز با تو باشم.
غلام به گونه ای گریه می کرد که امام و همه کسانی که آنجا بودند، همراه او گریستند. من نیز گریان و پشیمان از خانه حضرت بیرون آمدم.
هنوز لحظاتی بیش نگذشته بود که فرستاده امام آمد و گفت: سعید! اگر می خواهی در تشییع جنازه غلام شرکت کنی، بشتاب!
سالروز شهادت امام سجاد (ع) را تسلیت می گویم. در میان تمام فضائل و مناقب، نقش تربیتی ایشان پررنگ تر به نظر می رسد. نمونه دلنشین و تکان دهنده ای که در پی می آید، مشتی از خروار است.
سعید بن مسیب می گوید: سالی دچار خشکسالی شدیم به گونه ای که مردم از هر سو برای طلب باران از خانه به صحرا در آمدند. در میان انبوه جمعیتی که در حال تضرع و ناله بودند، ناگاه غلام سیاهی آهسته از میان مردم خارج و به سوی مکانی خلوت حرکت کرد.
حالت او چنان توجه مرا به خود جلب کرد که مشتاقانه به دنبال وی راه افتادم تا ببینم کیست و چه می کند. به گوشه ای رفت و آهسته لب های خویش به مناجات با پروردگار گشود. هنوز دعایش تمام نشده بود که ابری متراکم و تیره در آسمان پدیدار شد. آن غلام سیاه، تا چشمش به ابرها افتاد، خدا را سپاس گفت و بی سر و صدا برگشت.
باران رحمت به سرعت و شدت باریدن گرفت؛ چندان که ترسیدیم غرق شویم. مات و مبهوت به تعقیب وی پرداختم تا ببینم این بنده محبوب اما گمنام خدا کیست و در خانه چه کسی خدمت می کند. سرانجام دیدم که وارد خانه امام سجاد شد.
به حضور امام رسیدم و عرض کردم: در خانه شما غلامی سیاه است. بر من منت نهاده، او را به من بفروشید.
از سر محبت فرمود: بفروشم؟! چرا نبخشم؟!
سپس دستور داد تا همه غلامان بیایند تا آن کس را که می خواهم، از میان آنان انتخاب کنم.
آمدند؛ اما گمشده من در میانشان نبود.
گفتم: آن را که می جویم، در میان اینان نمی یابم.
فرمود: دیگر غلامی نیست؛ مگر یکی که در آخور کار می کند.
او را هم آوردند. دیدم که گمشده من هموست.
امام رو به غلام فرمود: از این پس فرمانبر سعید خواهی بود. با او برو!
سعید بن مسیب می گوید: غلام با دلی شکسته و چشمانی نمناک رو به من کرد و گفت: چرا می خواهی میان من و سالارم جدایی بیندازی؟!
آنچه دیده بودم را به او گفتم. تا این را شنید، گریست و گفت: پروردگارا! راز من با تو فاش شد. پس مرگم را برسان که نمی خواهم جز با تو باشم.
غلام به گونه ای گریه می کرد که امام و همه کسانی که آنجا بودند، همراه او گریستند. من نیز گریان و پشیمان از خانه حضرت بیرون آمدم.
هنوز لحظاتی بیش نگذشته بود که فرستاده امام آمد و گفت: سعید! اگر می خواهی در تشییع جنازه غلام شرکت کنی، بشتاب!
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.