«اجاق سرد همسایه» روایت یک مهاجرت سرد است



خبرگزاری مهر گروه استان ها: اتابک فتح الله زاده از بازماندگان اردوگاه های کار اجباری شوروی و استالین در مرو، بلخ، ماگادان و سیبری، پس از دو کتاب معروف خانه دایی یوسف و کسی از ماگادان خبر ندارد سومین اثر در این رابطه بانام «اجاق سرد همسایه» را قبل از مرگ خود تألیف کرد که توسط انتشارات معین به چاپ رسیده است.

وی چند سال پیش درگذشت اما همین سه گانه او درباره سرنوشت انسان هایی که راه خوشبختی را در شوروی جستجو کردند اما یک باره تقدیرشان راه به سیاهی نهاد، یادگارانی ارزشمند از او هستند. فتح الله زاده خود یکی از آن کسانی بود که زندگی در سیبری و کار در معادن استالینی را تجربه کرد و خواست تا روایت او، مهدوی، میانجی و صدها ایرانی دیگر که در سیبری جان دادند، به گوش همه مردم برسد.

این کتاب توسط انتشارات معین در قطع رقعی و در ۲۲۷ صفحه شامل عکس ها و مستندات در واقع روایتی از چند فرد است که برای خوشبختی به شوروی رفته و سر از زندان و اردوگاه های کار اجباری در دمای ۳۰ تا ۴۵ درجه زیر صفر سیبری نزدیک قطب شمال تا اردوگاه های کویر سوزان ترکمنستان و از سنگ های سخت معادن زغال سنگ تا بی آبی و تشنگی در مرزها و قطارهای حمل دام و احشام در می آورند و رنج ها می کشند. روایتی که سه گانه فتح الله زاده را کامل می کند.

این کتاب در دسته تاریخ ایران و تعاملات ایران و شوروی در ۱۰۰ سال اخیر جای می گیرد و برای علاقه مندان به تاریخ، علوم سیاسی، زندگی نامه و …. مناسب است. این کتاب از سال ۸۷ تا کنون بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته است.

کتاب به تصفیه حساب خونین استالین با ایرانیانی که در سال های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۵ به شوروی پناهنده شده بودند می پردازد. ایرانیانی که خودشان راه شوروی را برای زندگی بهتر در کنار عقاید کمونیستی شان در پیش گرفتند اما فکرش را هم نمی کردند که چنین سرنوشت دهشتناکی برایشان رقم بخورد و برخی شان تا ۳۵ سال عمرشان را دور از وطن ماندند و برخی شان هم هرگز حتی جنازه هایشان به کشور بازنگشت.

پس از فروپاشی شوروی «اجاق سرد همسایه» مانند دیگر کتاب ها، توانست نقاب از چهره شوروی زمان استالین بردارد.

«اجاق سرد همسایه» در ابتدا روایت رحیم فاضل پور را روایت می کند که به دلیل اینکه پدرش از تجار زمان قاجاریه بوده در عشق آباد به دنیا می آید و در جوانی با عقاید کمونیستی آشنا شده و راه شوروی را در پیش می گیرد و تصور می کند که زیر پایش را فرش قرمز پهن کرده و برایش زندگی آرامی را مهیا کرده اند اما شرایط آن طور که فکر می کند پیش نمی رود.

«اجاق سرد همسایه» در ادامه اما داستان های دیگر افراد را نیز در درون خود می آورد که خواندنی ترینان ها از زنی به نام کلثوم است که در امتداد موتیف اصلی داستان را پیش می برد.

در بخشی از این کتاب می خوانیم: در اردوگاه مرو که بودیم کار من کندن خارشتر برای سوخت بود. ما این خارها را با بیلی به نام کتمن می کندیم و در آن دشت خشک و سوزان ترکمنستان خارها را با طناب به پشتمان می بستیم و می آوردیم این خارها تمام پشت و دستان ما را زخمی می کرد. در اردوگاه مسئله توانستن و نتوانستن نبود ما مجبور بودیم کار اجباری کنیم. نگهبانان مسلح دائما سرمان تشر می زدند.

در دیگر بخش کتاب در توصیف قطارهایی که زندانیان را به سیبری برای کار اجباری می برد، آمده است: کسی نمی دانست این اعمال وحشیانه برای چیست؟ تا آن زمان سوار قطار نشده بودیم و برای ما عجیب بود که چطور آهن پاره ای مثل مار می خزد و با صدای عجیب وغریب خود، در دشت و کوه از اسب تندتر می رود. ما در واگن ها حبس بودیم، عده ای به توالت احتیاج داشتند و برخی از سر ناچاری خودشان و واگن را کثیف کرده بودند.

خالی کردن و پر کردن قطارها ادامه پیدا می کرد، بعدها متوجه شدیم آن نگون بخت ها که مدام سوار و پیاده می شدند مثل ما ایرانی هستند ….
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی ««اجاق سرد همسایه» روایت یک مهاجرت سرد است» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.