اشعار سالروز شهادت <a href="/fa/dashboard/ ir/حضرت امام موسی کاظم سلام الله علیه" class="text info">حضرت امام موسی کاظم سلام الله علیه</a>


اشعار شهادت امام کاظم (ع)



امام کاظم ع



شعر مناجات امام موسی کاظم علیه السلام



شاعر: علی رحیمی



هفتم امام شیعیان،موسی بن جعفر
زندانی آل نبی،سبط پیمبر
در کنج زندان،با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان



انا فتحنا لک فتحا مبینا



گفتا خدایا کنج این زندان افکارم
از زهر هارون رفته از کف اختیارم
در کنج زندان با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان



انا فتحنا لک فتحا مبینا



جرمم بود حق گوئی و ترویج دینم
هستم رضا در راه حق گر این چنینم
در کنج زندان،با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان



انا فتحنا لک فتحا مبینا



پایم اگر دبند و زنجیر خسان است
در راه حق این شیوه آزادگان است
در کنج زندان با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان



انا فتحنا لک فتحا مبینا



یا رب نجاتم ده ، از این زندان هارون
از ظلم و جور آن لعین،گشته دلم خون
در کنج زندان با حی سبحان
نالید و هر دم،گفتا به افغان



انا فتحنا لک فتحا مبینا



*



شعر شهادت امام موسی کاظم علیه السلام



شاعر: خوشدل تهرانی



سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم



گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم



آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟



کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضا
تیره روز من از شام غریبان چه کنم



نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم



به خدا دوری معصومه و هجران رضا
می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم



از وطن کرده مرا دور،جفای هارون
من دل خسته سر گشته و حیران چه کنم



گلی از خار ندید،این همه آزار که من
دیدم از طعنه این مردم نادان چه کنم



سرنگو کاش شود خانه هارون پلید
که چنین کرد مرا بی سرو سامان چه کنم؟



*



شعر مصائب حضرت موسی بن جعفر علیه السلام



شاعر: صغیر اصفهانی



ای موسی بن جعفر که ز قدر و شرف و جاه
موسی و شعیبند تو را بنده درگاه



در طور ز تو ساز شد او از انا الله
آن وادی ایمن که بود تربتت ای شاه



فرشی است که با عرش الهی زده پهلو



ای زاده زهرا خلف سید لولاک
در بزم عزای تو ملک با صد چاک



بال و پر خود فرش کند بر زبر خاک
از شمع حریم تو یکی شعله در افلاک



بیضا شد و چون فضل تو رخ تافت به هر سو



ای نور خدا شمع هدا مصدر ایمان
دریای عطا بحر سخا منبع احسان



ای یوسف آل نبی ای مظهر یزدان
افسوس که گردید تو را جای به زندان



از کینه دیرینه هارون جفا جو



صد آه که چون از ستم قوم ستمکار
بنشست تو را زهر جفا بر دل افکار



افروخته شد خرمن جانت همه یکبار
و ز درد شدی با غل و زنجیر گرانبار



غلطان بروی خاک زپهلوی به پهلو



ای شاه حجازی به چه تقصیر به بغداد
مسموم نمودند تو را از ره بیداد



ما را غم قتل تو شها کی رود از یاد
الحق که بود ناسخ بد فعلی شداد



ظلمی که عیان گشته از آن فرقه بد خو



*



شعر شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام



شاعر: سیفی- شیراز



امروز قلب عالم امکان پر آذر است
لرزان ز تاب ماتم و غم عرش اکبر است



زهرا بباغ خلد بود نوحه گر بلی
گویا عزای حضرت موسی ابن جعفر است



تنها نه قلب عالم امکان بود ملول
پیوسته عالم از غم داغش در آذر است



شاهی که ممکنات طفیل وجود اوست
ماهی که گوشه ای ز رخش مهر انور است



قائم مقام ختم رسل هادی سبل
رکن هدا شه دو سرا نور داور است



از کنیه و عداوت هارون بر آنجناب
چشم رضا خدیو خراسان ز خون تر است



مسموم گشت و گوشه زندان سپرد جان
زین غصه داغ بر دل ما تا به محشر است



او گرچه حان سپرد به زندان غریب وار
خود نیز خون جگر ز غم جد اطهر است



مسموم گشت موسی جعفر ز زهر کین
اما حسین کشته شمشیر و خنجر است



موسی شهید گشت ولی بی کفن نماند
(سیفی) حسین بی کفن و غسل و بی سر است



*



شعر کلبه احزان (شهادت امام کاظم علیه السلام)



شاعر: حبیب چایچیان



بود کی زندان یوسف تیره چون زندان من
روز من شب شد از ین بی رحم زندانبان من



چون درین ظلمت سرا،بر خوان غم مهمان شدم
غم خجل شد زین محقر کلیه احزان من



گرچه مهمانم ولی خود میزبان دشمنم
عالمی بنشسته چون بر سر سفره احسان من



گر کشد بار غمم یعقوب،گردد ناصبور
یوسفش هرگز ندارد طاقت زندان من



بی کس و دور از وطن در حسرت فرزند خویش
بر لب آمد عاقبت در کنج زندان،جان من



کی به راه عشق مانع باشد این زنجیرها
میکشد هر جا که خواهد جذبه جانان من



سوزد این دفتر (حسان) از آتشین گفتار تو
گر نباشد سیل اشک دیده گریان من



*



شعر شهادت امام کاظم علیه السلام



شاعر: ژولیده نیشابوری



شده شرمنده شمس از روی حضرت کاظم
قمر شد مات از چهر نکوی حضرت کاظم



بغیر از ذات حق آگه نباشد اندر این عالم
کسی از سر اسرار مگوی حضرت کاظم



بود او ششمین رهبر ز بعد ساقی کوثر
که باشد قبله حاجات کوی حضرت کاظم



نه بتوان توصیفش کرد که آسان نیست اوصافش
که ینکو هست وصف تار موی حضرت کاظم



ببیند یوسف از رویش بگوبد مرحبا بر حق
که ینکو خلق کرده حسن روی حضرت کاظم



بعالم رنگ و بوی گل بود از نور رخسارش
بود خوی محمد خلق و خوی حضرت کاظم



ولی از جور هارون دعا لبریز شد آخر
ز زهر خانمان سوزی سبوی حضرت کاظم



بدی در گوشه زندان چاارده سال آن مولا
بدی با حق تعالی گفتگوی حضرت کاظم



طلب میکرد او مرگ از خدا با دیده گریان
که وصل یار بودی آرزوی حضرت کاظم



خدایا دست گیری تو از ژولیده محزون
بحق قرب و قدر و آبروی حضرت کاظم



*



شعر در سوگ هفتمین ستاره ولایت (امام کاظم علیه السلام)



شاعر: خوشدل تهرانی



هر کجا مرغ اسیری است، ز خود شاد کنید
تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید



مرد اگر کنج قفس،طایر بشکسته پری
یاد از مردن زندانی بغداد کنید



چون به زندان به ملاقات محبوس روید
از عزیز دل زهرا و علی یاد کنید



کند و زنجیر گشائید،زپایش دم مرگ
زین ستمکاری هارون،هه فریاد کید



چار حمال، اگر نعش غریبی ببرند
خاطر موسی جعفر، همه امداد کنید



تا دم مرگ،مناجات و دعا کارش بود
گوش بر زمزمه آن شه عباد کنید



پسرش نیست که تا گریه کند بر پدرش
پش شما گریه بر آن کشته بیداد کنید



نگذارید که معصومه خبردار شود
رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید



*



نوحه حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام



مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار



فاطمه! ای دختر پاک پیمبر
بر در، زندان هارون، گل بیاور!
از پی آزادی موسی بن جعفر
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
یوسف زندانی ات گردیده آزاده
نور عینت کشته در حبس بغداد
بی کس و تنها و مظلومانه جان داد
وامصیبت وامصیبت وامصیبت



مانده آثار شکنجه بر تن او
مانده زخم سلسله بر گردن او
خون دل بودی روان بر دامن او
وامصیبت وامصیبت وامصیبت
اجر و پاداش رسالت این چنین بود
سلسله بر گردن مولای دین بود
این همان میراث زین العابدین بود
وامصیبت وامصیبت وامصیبت



آسمان! زین غصه خاک غم به سر کن
حضرت معصومه! رخت غم به بر کن
دخت زهرا! گریه بر حال پدر کن
وامصیبت وامصیبت وامصیبت



خنده بادا تا صف محشر حرامم
بلکه اشک از دیدگان ریزد مدامم
تختۀ در گشته تابوت امامم
وامصیبت وامصیبت وامصیبت



خیزم و سوی خراسان ره بپویم
دامن خود را ز اشک غم بشویم
تسلیت بر ضامن آهو بگویم
وامصیبت وامصیبت وامصیبت



*



در مدح و مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام



مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار



ای باب مراد خلق عالم
سر تا به قدم رسول اکرم
هفتم ولی خدای منان!
مهر تو روان دین و ایمان
قرص قمر امام صادق
نور بصر امام صادق
گفتار تو چون کلام قرآن
در هر نفست پیام قرآن
صحن تو تمام آسمان ها
دوران امامتت زمان ها
چشم همه بر عنایت تو
سرمایۀ ما ولایت تو
تو باب مراد عالم استی
تو کعبۀ روح آدم استی
تو دست عنایت خدایی
از خلق جهان گره گشایی
ای روح، کبوتر حریمت
عالم همه بر در حریمت
موسایی و عالم است طورت
گردیده کلیم، غرق نورت
دل های شکسته کاظمینت
خواندند امام، عالمینت
از دست تو کار حیدر آید
ز انگشت تو فتح خیبر آید
در حبسی و خلق، پای بستت
سررشتۀ آسمان به دستت
معراج تو بود قعر زندان
خلوتگه ذات حی منان
پیشانی خود نهاده بر خاک
بگذاشته پا به فرق افلاک
گردیده نماز، سرفرازت
آورده نماز بر نمازت
زندان شده محفل وصالت
آغوش خدای ذوالجلالت
زنجیر، سلام بر تو می داد
از دوست پیام بر تو می داد
ای گل ز تو آبرو گرفته
محبوب به حبس خو گرفته!
زندان تو لطف کامل ماست
اشک تو چراغ محفل ماست
اینجا که فراق نیست در بین
بر توست مقام قاب قوسین
اینجا که تجلی خدایی ست
تاریکی حبس، روشنایی ست
افسوس که حرمتت شکستند
بازوی تو را به حبس بستند
در شأن تو شاخه های گل بود
کی شأن تو حلقه های غل بود؟
زجرت به هزار قهر دادند
در زیر شکنجه زهر دادند
زندانی عترت پیمبر
افسوس که لحظه های آخر
دل شیفتۀ مدینه ات بود
زنجیر به روی سینه ات بود
پیوسته سلام بی نیازت
بر لحظۀ آخرین نمازت
با آن همه دختر و پسرها
رفتی ز جهان غریب و تنها
معصومه کجاست تا که آید
زنجیر ز گردنت گشاید؟
با آن که به حبس می زدی پر
تابوت تو گشته تختۀ در
مردم که جنازۀ تو دیدند
فریاد ز سوز دل کشیدند
تابوت تو را به شهر غربت
بردند ولی به اوج عزت
بعد از ضربات حلقۀ غل
تابوت تو گشت غرق در گل
دیگر نزدند تیر کینت
کی سنگ زدند بر جبینت؟
دیگر نبرید کس سرت را
دیگر نزدند دخترت را
تا از جگرش شراره خیزد
«میثم» به غم تو اشک ریزد



*



در مدح حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام



مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار



سلام خدا و سلام پیمبر
سلام امامان به موسی بن جعفر
شهنشاه ملک وسیع الهی
که امرش بود حکم خلاق داور
ولی خدا، هفتمین حجت حق
در ناب شش یم، یم پنج گوهر
به جن و بشر تربتش کعبۀ دل
به ارض و سما طلعتش نورگستر
فروغ رخش تا ابد عالم آرا
کلام خوشش همچنان روح پرور
خداوند خلق و خداوند خصلت
خداوند خوی و خداوند منظر
به پایش فشاندند لاهوتیان جان
به خاکش نهادند قدوسیان سر
ملایک گشودند از چار جانب
به خاک قدم های زوار او پر
ببر عرض حاجت سوی کاظمینش
بگیر از در او مراد مکرر
اگر امر می کرد ذات الهی
چو جدش علی در گرفتی ز خیبر
و یا آن که می کرد مه را دو قسمت
به انگشت سبابه همچون پیمبر
که اعجاز او بود اعجاز احمد
که بازوی او بود بازوی حیدر
عنایات او بر ملک بود هادی
اشارات او بر فلک بود رهبر
خداوند را گشته زائر هر آن کو
شود زائر آن بتول مطهر
کلامش بشر را چراغ هدایت
مقامش ملک را بود فوق باور
تو او را به تاریکی حبس دیدی
دمی باز کن چشم دل را و بنگر
که ماه است پروانۀ شمع رویش
که مهر است در بحر نورش شناور
به حبس عدو پیکرش آب گردید
امامی که جان بود مهرش به پیکر
سرشکش به هجران معصومه جاری
خیال رضا را گرفته است در بر
به غیر از خدا کس ندید و نداند
که بر او چه آمد ز خصم ستمگر
کبودی اندامش از تازیانه
بود ارث عمه بود ارث مادر
امامی که یار همه خلق بودی
غریبانه جان داد بی یار و یاور
خدایا! که دیده است زیر شکنجه
همای ولایت زند در قفس پر؟
بنالید یاران! برای امامی
که تابوت او بود یک تختۀ در
بنالید بر آن امام غریبی
که زهر جفا در دلش ریخت آذر
در آن حبس تاریک دربسته هر شب
ملاقاتی اش بود زهرای اطهر
سزد از شرار غمش خلق، «میثم
بسوزند چون شمع؛ از پای تا سر



*



نوحۀ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام



مرآت ولایت ۴غلامرضا سازگار



یارب از ساق پایم می چکد خون
خلصنی خلصنی من حبس الهارون



ای رضا جان داد از جدایی
ای رضا جان داد از جدایی



من که زندان هارون قسمتم شد
حلقۀ سلسله هم صحبتم شد



ای رضا جان داد از جدایی
ای رضا جان داد از جدایی



خون دل هر شب از چشم ترم ریخت
در کنج این قفس بال و پرم ریخت



ای رضا جان داد از جدایی
ای رضا جان داد از جدایی



پایم از سلسله دارد نشانه
بر تنم مانده جای تازیانه



ای رضا جان داد از جدایی
ای رضا جان داد از جدایی



این اشک دیده این سوز و گدازم
با خدا سرگرم راز و نیازم



ای رضا جان داد از جدایی
ای رضا جان داد از جدایی



هر نفس در جگر داردم شراره
قلبم از زهرکین شد پاره پاره



ای رضا جان داد از جدایی
ای رضا جان داد از جدایی



هر شب از دیده خون دل فشانم
کنج زندان نماز شب بخوانم



ای رضا جان داد از جدایی
ای رضا جان داد از جدایی



*



نوحۀ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام



مرآت ولایت ۴غلامرضا سازگار



ای ز زهر جفا پاره پاره جگر
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر



حلقۀ سلسله در غمت خون فشان
بر تنت مانده از تازیانه اثر
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر



تو که پا به چشم عرشیان نهادی
چرا جسم پاکت روی تختۀ در
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر



فاطمه دنبال تابوت تو گریان
آه او بر فلک، سوز او در جگر
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر



دریغا دریغا که از مرغ توحید
در قفس نمانده بجا جز مشت پر
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر



تو چشمت به راه رضا کنج زندان
چشم معصومه در انتظار پدر
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر



دختران تو در فکر آزادی ات
تو بین سیه چال می زنی بال و پر
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر



با که گویم که زندان هارون شده
قتلگاه عزیز دل پیمبر
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر



*



در مدح حضرت موسی بن جعفر علیه السلام



مرآت ولایت ۴غلامرضا سازگار



ای شمع جمع آل پیمبر
باب المراد موسی جعفر
نور نهم ز وجه الهی
هفتم امام موسی جعفر
بر کائنات رهبر و مولا
بر جن و انس سید و سرور
دردانۀ علی ولی الله
ریحانۀ بتول مطهر
نجل امام جعفر صادق
آیینه دار حسن پیمبر
هم نجل تو علی ولی الله
هم صلب توست فاطمه پرور
قرآن به مدح توست مزین
ایمان به مهر توست معطر
دل بر مزار تو متوسل
جان در حریم توست کبوتر
بر پنج مهر نور تو مشرق
در شش یم کمال تو گوهر
در سینۀ تو صبر محمد
در بازویت شجاعت حیدر
خواهی اگر به بازوی بسته
در می کنی ز قلعه خیبر
جودت فزون ز ظرف دو گیتی
وصفت ز مدح خلق فراتر
آیینۀ تو حسن رضایت
معصومۀ تو زینب دیگر
جبریل بر طواف مزارت
بر گرد کاظمین زند پر
هر لحظه از خدای تعالی
بر حضرتت درود مکرر
در حبس تیره هر شب و هر روز
عالم به نور توست منور
خلوت سرای حبس گرفته
از اشک صبحگاه تو زیور
تا چند ای سلالۀ زهرا
گیرم ز دور، قبر تو در بر
آیا شود شبی به تضرع
بر خاک تربت تو نهم سر؟
از سوز سینه بر تو بسوزم
وز اشک دیده چهره کنم تر
باور نمی کنند بگویم
با تو چه کرد خصم ستمگر
باور نمی کنند که داری
آثار تازیانه به پیکر
دردا که پیکرت ز درون شد
با پیکر حسین، برابر
با هر نفس به زیر شکنجه
عمر تو می رسید به آخر
با یاد آه نیمه شب تو
دارم به دل شرارۀ آذر
در زیر تازیانه به گوشت
آمد صدای گریۀ مادر
معصومه کو که بر تو بگرید
ای نازنین سلالۀ کوثر
بر تو که یار سلسله هایی
تابوت تو که جان جهانی
دردا که گشت تخته ای از در
تنها به خاک چهره نهادی
با آنکه بود آن همه دختر



جا دارد ار به یاد تو «میثم»
گردد به اشک دیده شناور



*



در مدح و مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام



مرآت ولایت ۴غلامرضا سازگار



من کیستم ولی خداوند اکبرم
آیینۀ تمام نمای پیمبرم
آرام جان فاطمه و نجل حیدرم
باب الحوائج همه موسی بن جعفرم
مولای کائنات و امام سما و ارض
بر جن و انس هادی و مولا و رهبرم
امروز باب حاجت خلقم به کاظمین
فردا پناه خلق به صحرای محشرم
هر سال و ماه و هفته و هر روز و شب رسد
هر دم به جن و انس و ملک فیض دیگرم
دریای نور شش در ناب محمدی
بر شش سپهر نور فروزنده اخترم
قرآن روی دست ششم حجت خدا
بر روی سینه همچو رضا هست کوثرم
هنگام کظم غیظ به خلق محمدی
ریزد فرو به خنده ز لب در و گوهرم
من نخل باغ وحیم و سنگم اگر زنند
ریزد هماره میوۀ توحید از برم
گنجینۀ علوم خدا سینۀ من است
تا حشر بر کتاب خداوند داورم
تنها خداست مادح ما خاندان و بس
من از ثنای خلق دو عالم فراترم
من مشعل هدایتم و با فروغ خود
در تیرگی به قلب شما نورگسترم
تنها نه باب حاجت خلقم در این جهان
در روز حشر هم به شما یار و یاورم
من پیشتاز و رهبر آزادمردی ام
زنجیر گشته اسلحه و حبس سنگرم
در مکتب منور و مشعل فروز وحی
در پیکر ولایت روح مطهرم
در حلقه های سلسله بین سیاه چال
نام خدا به لب شده ذکر مکررم
سجاده, خاک و آب وضو, اشک نیمه شب
این سجده های دائم و این دیدۀ ترم
مانند یک جنین که در آغوش مادر است
شب تا به صبح بر سر زانو بود سرم
پایم میان سلسله چشمم بود به در
گویی نشسته است رضا در برابرم
با هر نفس که می کشم انگار می کنم
باشد درون حبس نفس های آخرم
وقتی که تازیانه زند خصم بر تنم
گریم به یاد پیکر مجروح مادرم
زندان من چراغ ندارد خدا گواست
چون شمع آب گشته در این حبس پیکرم
ممکن نبود و نیست در این تیرگی دمی
بر زخم های سلسلۀ خویش بنگرم
با تازیانه خصم مرا می زد و نگفت
چیزی بجا نمانده ز اندام لاغرم
آزادی ام چه فایده دارد از این قفس
وقتی شکسته بال من و ریخته پرم
سوز درون «میثم» خونین جگر شود
هر دم که باد می دهد از سینۀ آذرم



*



چهار ملاقاتی



مرآت ولایت ۳– غلامرضا سازگار



من کیستم؟ فرشتۀ عرش آشیانه ام
دردا که گشته قعر سیه چال، لانه ام
از حلقه های سلسله باشد نشانه ها
بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانه ام
مخفی است زخم ها به درون دلم، ولی
پیداست بر بدن، اثر تازیانه ام
من در کنار قبر نبی خانه داشتم
کردند بی گناه به زندان روانه ام
گر شیعه ای به شهر مدینه کند عبور
جرأت نمی کند که زند سر به خانه ام
هر شب بود چهار ملاقاتی ام به حبس
زنجیر و کند و قاتل و اشک شبانه ام
از بس که تیرگی نگهم را گرفته است
روز و شبم یکی شده در آشیانه ام
دیدم بسی شکنجه و خواهند اگر شهود
این زخم های سلسله باشد نشانه ام
نشنیده ماند نالۀ شب های تار من
خاموش در میان قفس شد ترانه ام
«میثم» ز سوز سینه سرودی برای ما
سوز دلت قبول خدای یگانه ام



*



دل سنگ صیاد



مرآت ولایت ۳– غلامرضا سازگار



در دل حبسم و حبس است به دل فریادم
فرصتی نیست که از سینه برآید دادم
سال ها می گذرد رفته ام از یاد همه
کاش می کرد اجل گوشۀ زندان، یادم
طایر عرش کجا، قعر سیه چال کجا؟
من کجا بودم و یا رب به کجا افتادم
همه شب خرم از آنم که در این گوشۀ حبس
«هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم»
زهر یکبار مرا کشت، خدا می داند
بارها سوختم و ساختم و جان دادم
به امیدی که رضا لحظه ای آید به برم
سال ها حلقه صفت چشم به در بنهادم
بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است
چه نیاز است که صیاد کند آزادم
دل صیاد بود سنگ و ندارد اثری
گیرم از سینه برآید به فلک فریادم
منم آن لالۀ پرپر شدۀ دور از باغ
که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم
مرهم زخم تن خستۀ من گریه بود
چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم



*



نوحۀ حضرت موسی ابن جعفر علیهما السلام



مرآت ولایت ۳– غلامرضا سازگار



طایر توحید فتاد از نفس مشت پری مانده از او در قفس



وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا



زندانی فاطمه آزاد شد قتلگهش زندان بغداد شد



وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا



وای من و وای من و وای من سلسله بر گردن مولای من؟



وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا



یوسف فاطمه پس از سال ها کشته شده بین سیه چال ها



وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا



چیده شد از شاخه، گل امامت حضرت معصومه سرت سلامت



وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا



زخم وی از حلقۀ زنجیرهاست زخم حسین از دم شمشیرهاست



وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا



کشته شده دو یوسف بی گناه یکی به زندان و یکی قعر چاه



وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا



پیکر او در غل و زنجیرها پیکر جدش هدف تیرها



وای وای گرفته زهرا عزا
آه آه سرت سلامت رضا



*



نوحۀ حضرت موسی ابن جعفر علیهما السلام



مرآت ولایت ۳– غلامرضا سازگار



من که شد زندان هارون قتلگاهم
بی گناهی نزد هارون شد گناهم
ای خدا ای حی بی چون نجنی من حبس هارون



رو به روی خاک زندان می گذارم
یا رضا می گویم و جان می سپارم
ای خدا ای حی بی چون نجنی من حبس هارون



بارالها این قفس روزن ندارد
تا نسیمم بویی از معصومه آرد
ای خدا ای حی بی چون نجنی من حبس هارون



برق هجران قطره قطره کرده آبم
لحظه لحظه می دهد قاتل جوابم
ای خدا ای حی بی چون نجنی من حبس هارون



اشک غم در دیده و سوزم به سینه
پر زند مرغ دلم سوی مدینه
ای خدا ای حی بی چون نجنی من حبس هارون



قاتلم آید به دیدارم شبانه
می زند بر پیکر من تازیانه
ای خدا ای حی بی چون نجنی من حبس هارون



شسته زنجیر من از اشک دو دیده
لحظه های آخر عمرم رسیده
ای خدا ای حی بی چون نجنی من حبس هارون



*



مولای من



مرآت ولایت ۲– غلامرضا سازگار



دیگر دلم به سیر چمن وا نمی شود
دیگر نشاط، هم نفس ما نمی شود
حتی اگر مسیح، طبیب دلم شود
دارد جراحتی که مداوا نمی شود
موسی اگر کند گذری سوی کاظمین
دیگر روان به وادی سینا نمی شود
از زخم های سلسله چون یاد آورم
زنجیر شعله از جگرم وا نمی شود
یک تن نگفت سلسله در آن سیاه چال
درمان زخم گردن مولا نمی شود
حبس و شکنجه، قعر سیه چال و سلسله
این احترام یوسف زهرا نمی شود
گویی که آن ستمگر حق ناشناس را
جز با شکنجه عقده دل وا نمی شود
معصومه تسلیت که نصیب تو بعد از این
دیگر زیارت رخ بابا نمی شود
مولای من کسی است که در حبس سال ها
غافل دمی ز حی تعالی نمی شود
«میثم»هر آنچه بر سر عبد خدا رود
عبد خداست، بندۀ دنیا نمی شود



*



نوحه حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام



مرآت ولایت ۲– غلامرضا سازگار



من آن شکسته دلم که خون شده جگرم
کسی خبر نشود ز گریه سحرم
دارم امشب زمزمه با رضا و فاطمه
حبس من شد قتلگاه وامصیبت آه آه



ز قاتلم به خدا همین بود گله ام
که تازیانه زند به زخم سلسله ام
بر تنم زنجیر بود بدتراز شمشیر بود
حبس من شد قتلگاه وامصیبت آه آه



عدو به جان و دلم شرر زند به جفا
گهی به زخم زبان گهی به زهر جفا
کرده بازویم ورم مثل زهرا مادرم
حبس من شد قتلگاه وامصیبت آه آه



دگر درون قفس، شکسته بال و پرم
نه فاطمه به برم، نه نازنین پسرم
شد به حبس غربتم سلسله هم صحبتم
حبس من شد قتلگاه وامصیبت آه آه



سزد نوشته شود به سنگ تربت من
که شد به سینه نهان، صدای غربت من
گشته با سوز دلم یک یهودی قاتلم
حبس من شد قتلگاه وامصیبت آه آه



به وقت دادن جان، اسیر کند و غلم
شده به حبس عدو، شکنجه دسته گلم
بارالها من کجا خنده دشمن کجا
حبس من شد قتلگاه وامصیبت آه آه



*



نوحه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام



مرآت ولایت ۲– غلامرضا سازگار



زهرا بیا به بغداد زندانیت شد آزاد
زندانی غریبت زیر شکنجه جان داد
ای مادر امامت زهرا سلامت



آخر کنار زندان حق نبی ادا شد
در زیر تازیانه فرزند او فدا شد
ای مادر امامت زهرا سلامت



با اشک مخفیانه با چشم پر ستاره
از زهر کین دلش شد قرآن پاره پاره
ای مادر امامت زهرا سلامت



مرغی که از برایش زندان شد آشیانه
بر پیکرش عیان بود آثار تازیانه
ای مادر امامت زهرا سلامت



قاتل کنار زندان، بر گردنش غل انداخت
از حلقه های زنجیر، زخم تنش گل انداخت
ای مادر امامت زهرا سلامت



حمل جنازه او غوغای محشری بود
تابوت او به شانه از تختۀ دری بود
ای مادر امامت زهرا سلامت



پروانه ها بسوزید، شمعی دگر نمانده
از طایر ولایت، جز مشت پر نمانده
ای مادر امامت زهرا سلامت



*



در مدح موسی ابن جعفر علیه السلام



مرآت ولایت ۲– غلامرضا سازگار



ای دوصد موسی به طورت ملتجی! آفتاب و مه به نورت ملتجی!
نالۀ پنهان تو، شمشیر تو حلقۀ وصل خدا، زنجیر تو
شمع خلوتگاه بزم کبریا! کعبۀ روح بلند انبیا!
گوهر رخشان شش دریای نور! نخل سبز نور بخش هشت طور!
آسمان پنج خورشید کمال! هفتمین وجه خدای ذوالجلال!
عرش اجلال و شرف را قائمه! حاصل عمرت رضا و فاطمه!
انس با معبود، روح نیتت حبس دشمن شاهد حریتت
روح عرفان در مناجات شبت! آسمان لبریز یا رب یا ربت!
ذکر، مشتاق و دعا دلداده ات اشک تنهایی گل سجاده ات
نام حق گل کرده از لب های تو گریه، شمع محفل شب های تو
آیه های نور، مشتاق صدات جان شب بیدارها بادا فدات
قبلۀ دل باب حاجات همه ناله ات صوت مناجات همه
حبس تو خلوتگه دلدار بود سلسله خوشتر ز زلف یار بود
ای دل مطموره ها زندان تو حلقۀ زنجیرها گریان تو
حبس تو از قلب شب تاریک تر با خدا از هر زمان نزدیک تر
ای همای اوفتاده از نفس! تو کجا و دامن تنگ قفس؟
تیره تر از گوشۀ زندان تو سینۀ تاریک زندانبان تو
بارها و بارها و بارها دیده در حبس عدو آزارها
حیف، مولا لحظۀ جان دادنت بود زنجیر عدو بر گردنت
لحظه لحظه می شکست آیینه ات وقت رفتن بود سنگین سینه ات
همچو جدت از همه محروم تر نیست زندانی ز تو مظلوم تر
زهر، آتش شد، تو را بیتاب کرد آب کرد و آب کرد و آب کرد
پیکرت را چار تن برداشتند روی تخته پاره ای بگذاشتند
گرچه باید در عزایت خون گریست گرچه زندانی چو تو مظلوم نیست
اشک ما جاریست عمری از دو عین بر تو و بر جد مظلومت حسین
جسم پاک تو به دوش چار تن جسم جدت ماند بی غسل و کفن
پیکر تو در غل و زنجیرها پیکر او طعمۀ شمشیرها
جسم تو از زهر دشمن شد کبود جسم او را زخم روی زخم بود



زخم ما زخم تن صد چاک اوست
اشک«میثم»وقف خون پاک اوست



*



هفتمین خورشید نورافشان شده



شجاع الدین ابراهیمی



هفتم ماه صفر عید گل است * بهترین آئینه چشم بلبل است
صبح صادق در جهان تابان شده است
هفتمین خورشید نورافشان شده است
طیب الله بنگرید ای اهل جان
جلوه «موسی بن جعفر» در جهان . . .
شارح دین نبی را بنگرید
وارث علم «علی» را بنگرید
کیست این نوح زمان عیسای قرن
کاظم شیعه است، هم موسای قرن
او شرف بر عرش و علیین دهد
او «علی» دیگری بر دین دهد . . .
غلغلی در روضه بلبل کرده است
عشق در ماه صفر گل کرده است
سبز شد در شاخه گردون قمر
نیمروز هفتم ماه صفر
در مقام و مقدم جانان من
مست عطر عشق گشته جان من . . .
بلبلان را عطر گل بیتاب کرد
قریه «ابواء» قمر را قاب کرد
هفتمین وادی ایمان کشف شد
هفتمین مفتاح قرآن کشف شد
نور میریزد زسقف کهکشان
در بیابان برگ گل از آسمان
در بیابان جلوه دریا خوش است *
* صبح «صادق» در شب «ابواء» خوش است



اخبار



اخبار فرهنگی مذهبی




گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «اشعار سالروز شهادت حضرت امام موسی کاظم سلام الله علیه» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.