پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟

دختر بچه امام حسین (ع) در حالت اسیری، شبی از خواب بیدار شد و گفت:«پدر من کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم که سخت پریشان بود» یزید ملعون در خواب بود. از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد و گفت:«بروید و سر پدرش را برایش ببرید.»
محشر؛ ویژه نامه ماه محرم خبرگزاری فارس: همزمان با فرارسیدن ماه محرم، بسته جامع محتوایی شامل مقتل و اشعار ویژه مصیبت، نوحه، واحد، دو دمه و شور به مناسبت هرروز این ماه شریف، ارائه خواهد شد.
سومین شب ماه محرم در هیأت های مذهبی به عزاداری برای شهادت دختر بچه امام حسین (ع) حضرت رقیه (س) پرداخته می شود.
براساس این گزارش، در زیر خلاصه ای از مقتل حضرت رقیه (س) ارائه می شود:
اهل بیت علیهم السلام در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز می آید. تا اینکه ایشان را در مجاورت قصر یزید ملعون آوردند. امام حسین علیه السلام، دختری چهارساله داشت که شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم که سخت پریشان بود.»
زنان که این سخنان را شنیدند، گریه کردند. سایر کودکان هم گریان شدند و صدای ناله ها بلند شد. یزید ملعون در خواب بود. از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین گفت: «بروید و سر پدرش را برایش ببرید.»
آن سر شریف را در میان طشت زیر پارچه ای در مقابل آن دختر گذاشتند. پرسید: «این چیست؟» گفتند: «سر پدرت.»
سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و درآغوش کشید و گفت: «پدر چه کسی تو را به خون خضاب کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر جان بعد از تو چه کسی را دارم که به او امید داشته باشم؟ پدر دختر یتیم تو چه کسی را دارد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بی پوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان چه کسی را دارند؟ پدر جان چشمان گریان را که آرام کند؟ پدرجان چه کسی یار غریبان بی پناه است؟ پدر جان چه کسی موهای پریشان ما را نوازش کند؟ پدر جان بعد از تو چه کسی را داریم؟ بعد از تو وای بر ما! وای از غریبی ما! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را این گونه نمی دیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را به خون خضاب نمی دیدم.»
سپس لب ها را بر لب های شریف بابا نهاد و به شدت گریه کرد تا آن که غش کرد. وقتی او را حرکت دادند، فهمیدند که از دنیا رفته است.
منابع:
کامل بهایی/ عمادالدین طبری
منتخب/ طریحی
در ادامه به ارائه بسته اشعار به مناسبت شب سوم محرم که برای شهادت دختر بچه امام حسین (ع) حضرت رقیه (س) عزاداری می شود، می پردازیم:
شعر / علی انسانی
از خیمه ها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده ای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
می گفت عمه ام به رخم بوسه داده ای …
تا گفتگوی عمه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی برنداشتم
با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دو پلک خود ز چه بر هم گذاشتی
یک باره از چه رو، دو ستاره افول کرد
گویا توان دیدن عمه نداشتی …
با آنکه دستبرد خزان دیده ای ولیک
باغ ولایت است که سرسبز و خرم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است
ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بود
از غنچه های صبح، لبت نوشکفته تر
از جورها که با من و با عمه شد مپرس
این راز سر به مهر، چه بهتر نهفته تر
هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد
بر زاری ام ز دیده و دل، زار گریه کرد
هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد
ای مه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبۀ من ماه می برد
گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مرنج، عمه مرا راه می برد
گر اشک من به چهرۀ مهتابی ام نبود
ای ماه، این سپهر، اثر از شفق نداشت
معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم برای شانه به گیسو رمق نداشت
ویرانه، غصه، زخم زبان، داغ، بی کسی
این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کشد؟
پای تو کو؟ که بر سر چشمان خود نهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کشد
سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه ام
دست عدو بزرگ تر از چهرۀ من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام …
ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست می کشم
سیلی، گرفته قوت بینایی ام اگر
من تا شناسمت به رخت دست می کشم
ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است
انگشت ها که با لب تو بوده آشنا
باور نمی کنند که این لب همان لب است
زمینه / سجاد محمدی
بند اول
داد از دوری، آه از فاصله
داد از آتیش، وای از آبله
نفسم بالا نمیاد، کسی خوشیم انگار نمیخواد
اگه بیای خرابه چی میشه
این گرسنگی من یه طرف، این که مارو میزدن
بگو بیای خرابه چی میشه
جای تازیونس رو کمرم
به کسی نگفتم بابا
توو بازار اتیش ریخت روی سرم
به کسی نگفتم بابا
کلی بی حیا بود دور و برم
به کسی نگفتم بابا
بند دوم
وای از غربت، آه از درد سر
آه از پهلو، وای از این سفر
توی چشمام لخته ی خون، خودتو زودتر برسون
نبینمت بمیرم چه کنم
خاک خرابه شد منزل من، بخدا تنگه واست دل من
ترو بغل نگیرم چه کنم
طعنه میزدن دخترای شام
به کسی نگفتم بابا
کلی جای زخم روی پاهام
به کسی نگفتم بابا
چند روزی میشه تار شده چشام
به کسی نگفتم بابا
جای تازیونس …
بند سوم
یادم مونده، رفتی بی خبر
امشب دیگه، هستی تا سحر
چرا سوخته موی سرت، پر خاک روی سرت
چرا چشای تو باز نمیشه
جای چوب خیزران روو لبات، جای سنگه چرا دور چشات
منو ببر برای همیشه
عمو از روو نیزه منو ندید
به کسی نگفتم بابا
سیلی بم میزد هر کی میرسید
به کسی نگفتم بابا
زجر نانجیب مومو میکشید
به کسی نگفتم بابا
جای تازیونس …
نوحه / علی اکبر خوشدل تهرانی
بند اول
عمه جان! دیده ام خواب پدر این زمان
رفت و از نزد من آن که مرا بود جان
عمه مهربان/ زینب قهرمان
واغریبا واغریبا
بند دوم
داشتم با پدر از غم و محنت گله
دادم او را نشان پای پر از آبله
ای که گفتی سفر/ رفته بودت پدر
واغریبا واغریبا
بند سوم
در میان طبق سر پدر پیش رو
آه از آن دم که دیده آن بریده گلو
بر سر و روی باب/ بوسه زد با شتاب
واغریبا واغریبا
بند چهارم
ای پدر بعد تو اسیر عدوان شدم
همچو گنجی نهان به کنج ویران شدم
همرهت ای پدر/ دخترت را ببر
واغریبا واغریبا
واحد / محمد علی بیابانی
بند اول
خلاصه یتیمی همینه
عزیزت خرابه نشینه
حالا که رسیدی، رو پاهام خوابیدی
خوابم باشه بازم شیرینه
چی می شد باباجون، که با عمه هامون
دوباره میرفتیم مدینه
چی اومد سرت، کجاس پیکرت
چطور سر بذاره رو پات دخترت
کو آب آورت، چی شد اکبرت
کجا سر گذاشته علی اصغرت
کجا رفتی مارو نبردی
به کی بچه هات و سپردی
بمیرم هنوز آب نخوردی
بابایی بابایی بابایی
بند دوم
چقد غصه دیدم نبودی
چه زجری کشیدم نبودی
چقد حرف شنیدم، رو خارا دویدم
به اینجا رسیدم نبودی
می خندیدن اینجا، به روی کبودم
به قدم خمیدم نبودی
نه از سلسله، نه از آبله
نه از وقتی جاموندم از قافله
نه از ساربون، نه از حرمله
نه از تازیونه ندارم گله
اونی که برا من عذابه
می دونی که بزم شرابه
دلم از کنیزی کبابه
بابایی بابایی بابایی
واحد تک حماسی / علی صالحی
بند اول
کل خیر فی باب الحسین
صلی علی اصحاب الحسین
کربلا کربلا کربلا
اللهم ارزقنا بالحسین
بی نظیری، عالم گیری
نعم المولی و نعم النصیری
بند دوم
ای کل عالم فرمانبرت
شاهی و انس و جن نوکرت
برات کربلای مرا
حواله می دهد دخترت
باب حاجات، فخر السادات
سه ساله اما پیر خرابات
بند سوم
ای خلایق حاجتمند تو
پرچم تقویٰ روبند تو
ای شیرینی عمر حسین
عشق سقا یک لبخند تو
گویم بی تاب، ما را دریاب
صل الله علی بنت الارباب
زمزمه / محمد رسولی
بند اول
رسیدن به خیر ای/سر و روی خونی
یه دردایی دارم/بعیده بدونی
وای سرم پیکرم
تو از زخمای من نداری خبر
وای سرت حنجرت
به من گفته بودن که رفتی سفر
تو سفر چی شده
که زخم لبت از همس تازه تر
چیزی از من نپرس
که گوشواره هامه همین دور و بر
بند دوم
نمیبینه چشمام/یا اینجا بی نوره
این عطر بابامه/یا بوی تنوره
وای ببین رو زمین
با چه حالی از هوش رفته رباب
وای ببین دستمو
اینا جای سنگه اینا هم طناب
جون من غم نخور
اصن ما نرفتیم به بزم شراب
هر چی شد بسسته
روی پای من دیگه راحت بخواب
دودمه / پیمان طالبی
آمدی بابای من آخر سراغ دخترت
من به قربان سرت
رفتی اما مانده در یادم نگاه آخرت
من به قربان سرت
انتهای پیام/
محشر؛ ویژه نامه ماه محرم خبرگزاری فارس: همزمان با فرارسیدن ماه محرم، بسته جامع محتوایی شامل مقتل و اشعار ویژه مصیبت، نوحه، واحد، دو دمه و شور به مناسبت هرروز این ماه شریف، ارائه خواهد شد.
سومین شب ماه محرم در هیأت های مذهبی به عزاداری برای شهادت دختر بچه امام حسین (ع) حضرت رقیه (س) پرداخته می شود.
براساس این گزارش، در زیر خلاصه ای از مقتل حضرت رقیه (س) ارائه می شود:
اهل بیت علیهم السلام در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند و هر کودکی را وعده می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز می آید. تا اینکه ایشان را در مجاورت قصر یزید ملعون آوردند. امام حسین علیه السلام، دختری چهارساله داشت که شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم که سخت پریشان بود.»
زنان که این سخنان را شنیدند، گریه کردند. سایر کودکان هم گریان شدند و صدای ناله ها بلند شد. یزید ملعون در خواب بود. از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین گفت: «بروید و سر پدرش را برایش ببرید.»
آن سر شریف را در میان طشت زیر پارچه ای در مقابل آن دختر گذاشتند. پرسید: «این چیست؟» گفتند: «سر پدرت.»
سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و درآغوش کشید و گفت: «پدر چه کسی تو را به خون خضاب کرد؟ چه کسی رگ های گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر جان بعد از تو چه کسی را دارم که به او امید داشته باشم؟ پدر دختر یتیم تو چه کسی را دارد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بی پوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان چه کسی را دارند؟ پدر جان چشمان گریان را که آرام کند؟ پدرجان چه کسی یار غریبان بی پناه است؟ پدر جان چه کسی موهای پریشان ما را نوازش کند؟ پدر جان بعد از تو چه کسی را داریم؟ بعد از تو وای بر ما! وای از غریبی ما! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را این گونه نمی دیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را به خون خضاب نمی دیدم.»
سپس لب ها را بر لب های شریف بابا نهاد و به شدت گریه کرد تا آن که غش کرد. وقتی او را حرکت دادند، فهمیدند که از دنیا رفته است.
منابع:
کامل بهایی/ عمادالدین طبری
منتخب/ طریحی
در ادامه به ارائه بسته اشعار به مناسبت شب سوم محرم که برای شهادت دختر بچه امام حسین (ع) حضرت رقیه (س) عزاداری می شود، می پردازیم:
شعر / علی انسانی
از خیمه ها که رفتی و دیدی مرا به خواب
داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده ای
گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد
می گفت عمه ام به رخم بوسه داده ای …
تا گفتگوی عمه شنیدم میان راه
دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم
تا یک نگه ز گوشۀ چشمی به من کنی
من چشم از سر تو دمی برنداشتم
با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد
اما دو پلک خود ز چه بر هم گذاشتی
یک باره از چه رو، دو ستاره افول کرد
گویا توان دیدن عمه نداشتی …
با آنکه دستبرد خزان دیده ای ولیک
باغ ولایت است که سرسبز و خرم است
رخسار توست باغ همیشه بهار من
افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است
ای گل، اگر چه آب ندیدی، ولی بود
از غنچه های صبح، لبت نوشکفته تر
از جورها که با من و با عمه شد مپرس
این راز سر به مهر، چه بهتر نهفته تر
هر کس غمم شنید، غم خود ز یاد برد
بر زاری ام ز دیده و دل، زار گریه کرد
هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت
بر حال او دل در و دیوار گریه کرد
ای مه که شمع محفل تاریک من شدی
امشب حسد به کلبۀ من ماه می برد
گر میزبان نیامده امشب به پیشواز
از من مرنج، عمه مرا راه می برد
گر اشک من به چهرۀ مهتابی ام نبود
ای ماه، این سپهر، اثر از شفق نداشت
معذور دار، اگر شده آشفته موی من
دستم برای شانه به گیسو رمق نداشت
ویرانه، غصه، زخم زبان، داغ، بی کسی
این کوه را بگو، تن چون کاه، چون کشد؟
پای تو کو؟ که بر سر چشمان خود نهم
دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کشد
سیلی نخورده نیست کسی بین ما ولی
کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه ام
دست عدو بزرگ تر از چهرۀ من است
یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام …
ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن هست می کشم
سیلی، گرفته قوت بینایی ام اگر
من تا شناسمت به رخت دست می کشم
ای گل، ز عطر ناب تو آگه شدم، تویی
ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است
انگشت ها که با لب تو بوده آشنا
باور نمی کنند که این لب همان لب است
زمینه / سجاد محمدی
بند اول
داد از دوری، آه از فاصله
داد از آتیش، وای از آبله
نفسم بالا نمیاد، کسی خوشیم انگار نمیخواد
اگه بیای خرابه چی میشه
این گرسنگی من یه طرف، این که مارو میزدن
بگو بیای خرابه چی میشه
جای تازیونس رو کمرم
به کسی نگفتم بابا
توو بازار اتیش ریخت روی سرم
به کسی نگفتم بابا
کلی بی حیا بود دور و برم
به کسی نگفتم بابا
بند دوم
وای از غربت، آه از درد سر
آه از پهلو، وای از این سفر
توی چشمام لخته ی خون، خودتو زودتر برسون
نبینمت بمیرم چه کنم
خاک خرابه شد منزل من، بخدا تنگه واست دل من
ترو بغل نگیرم چه کنم
طعنه میزدن دخترای شام
به کسی نگفتم بابا
کلی جای زخم روی پاهام
به کسی نگفتم بابا
چند روزی میشه تار شده چشام
به کسی نگفتم بابا
جای تازیونس …
بند سوم
یادم مونده، رفتی بی خبر
امشب دیگه، هستی تا سحر
چرا سوخته موی سرت، پر خاک روی سرت
چرا چشای تو باز نمیشه
جای چوب خیزران روو لبات، جای سنگه چرا دور چشات
منو ببر برای همیشه
عمو از روو نیزه منو ندید
به کسی نگفتم بابا
سیلی بم میزد هر کی میرسید
به کسی نگفتم بابا
زجر نانجیب مومو میکشید
به کسی نگفتم بابا
جای تازیونس …
نوحه / علی اکبر خوشدل تهرانی
بند اول
عمه جان! دیده ام خواب پدر این زمان
رفت و از نزد من آن که مرا بود جان
عمه مهربان/ زینب قهرمان
واغریبا واغریبا
بند دوم
داشتم با پدر از غم و محنت گله
دادم او را نشان پای پر از آبله
ای که گفتی سفر/ رفته بودت پدر
واغریبا واغریبا
بند سوم
در میان طبق سر پدر پیش رو
آه از آن دم که دیده آن بریده گلو
بر سر و روی باب/ بوسه زد با شتاب
واغریبا واغریبا
بند چهارم
ای پدر بعد تو اسیر عدوان شدم
همچو گنجی نهان به کنج ویران شدم
همرهت ای پدر/ دخترت را ببر
واغریبا واغریبا
واحد / محمد علی بیابانی
بند اول
خلاصه یتیمی همینه
عزیزت خرابه نشینه
حالا که رسیدی، رو پاهام خوابیدی
خوابم باشه بازم شیرینه
چی می شد باباجون، که با عمه هامون
دوباره میرفتیم مدینه
چی اومد سرت، کجاس پیکرت
چطور سر بذاره رو پات دخترت
کو آب آورت، چی شد اکبرت
کجا سر گذاشته علی اصغرت
کجا رفتی مارو نبردی
به کی بچه هات و سپردی
بمیرم هنوز آب نخوردی
بابایی بابایی بابایی
بند دوم
چقد غصه دیدم نبودی
چه زجری کشیدم نبودی
چقد حرف شنیدم، رو خارا دویدم
به اینجا رسیدم نبودی
می خندیدن اینجا، به روی کبودم
به قدم خمیدم نبودی
نه از سلسله، نه از آبله
نه از وقتی جاموندم از قافله
نه از ساربون، نه از حرمله
نه از تازیونه ندارم گله
اونی که برا من عذابه
می دونی که بزم شرابه
دلم از کنیزی کبابه
بابایی بابایی بابایی
واحد تک حماسی / علی صالحی
بند اول
کل خیر فی باب الحسین
صلی علی اصحاب الحسین
کربلا کربلا کربلا
اللهم ارزقنا بالحسین
بی نظیری، عالم گیری
نعم المولی و نعم النصیری
بند دوم
ای کل عالم فرمانبرت
شاهی و انس و جن نوکرت
برات کربلای مرا
حواله می دهد دخترت
باب حاجات، فخر السادات
سه ساله اما پیر خرابات
بند سوم
ای خلایق حاجتمند تو
پرچم تقویٰ روبند تو
ای شیرینی عمر حسین
عشق سقا یک لبخند تو
گویم بی تاب، ما را دریاب
صل الله علی بنت الارباب
زمزمه / محمد رسولی
بند اول
رسیدن به خیر ای/سر و روی خونی
یه دردایی دارم/بعیده بدونی
وای سرم پیکرم
تو از زخمای من نداری خبر
وای سرت حنجرت
به من گفته بودن که رفتی سفر
تو سفر چی شده
که زخم لبت از همس تازه تر
چیزی از من نپرس
که گوشواره هامه همین دور و بر
بند دوم
نمیبینه چشمام/یا اینجا بی نوره
این عطر بابامه/یا بوی تنوره
وای ببین رو زمین
با چه حالی از هوش رفته رباب
وای ببین دستمو
اینا جای سنگه اینا هم طناب
جون من غم نخور
اصن ما نرفتیم به بزم شراب
هر چی شد بسسته
روی پای من دیگه راحت بخواب
دودمه / پیمان طالبی
آمدی بابای من آخر سراغ دخترت
من به قربان سرت
رفتی اما مانده در یادم نگاه آخرت
من به قربان سرت
انتهای پیام/
پرسش و پاسخ در
پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟
گفتگو با هوش مصنوعی