هرچند در پلدختر و دزفول و معمولان / پل ها شکست و رنج های بی شمار آمد

هرچند در پلدختر و دزفول و معمولان/ پل ها شکست و رنج های بی شمار آمد
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سارا جلوداریان از شاعران کشور «آوازهای همدلی» را که شامل تازه ترین سروده خود می شود به هموطنان سیل زده تقدیم کرد.
هرچند از این سیل، ویرانی به بار آمد
ارابه ی وحشت، به سمت این دیار آمد
هرچند در پلدختر و دزفول و معمولان
پل ها شکست و رنج های بی شمار آمد
چشم گلستان تار شد، شیراز خون بارید
حافظ عزا بگرفت، سعدی سوگوار آمد
در هفت سین سفره ی امسال، رازی بود
رازی که کم کم بر لبان روزگار آمد
رازی که درس عبرت فردا و فرداهاست
همراه با این اتفاق ناگوار آمد
یک عده جان دادند، مظلوم و غریبانه
یک کاروان گل رفت، یک خروار خار آمد
در این میان، آوازهای همدلی پیچید
انسانیت با طرح خوش نقش و نگار آمد
در این میان، فرق طلا و مس مشخص شد
دست تمام مردم ایران، عیار آمد
هرکس که همچون «منزوی» با عشق نسبت داشت
دل را به دریا زد، به استقبال یار آمد
شاعر! تو با آئینه ها شب زنده داری کن
شاید حقیقت گویی ات، روزی به کار آمد
شاعر! بیا و راوی بی خانمان ها باش
آنگونه که در نظم، «پروین» و «بهار» آمد
شاعر! دوباره انقلابی تازه برپاکن
آنگونه که در بزم خوبان، «شهریار» آمد
بنویس: باران، شاهراه روشنائی هاست
گیرم که در این راه، مشتی هم غبار آمد
بنویس: این دنیا اگرچه، ملک بیداد است
اما نباید با سپاه غم کنار آمد …
انتهای پیام/
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سارا جلوداریان از شاعران کشور «آوازهای همدلی» را که شامل تازه ترین سروده خود می شود به هموطنان سیل زده تقدیم کرد.
هرچند از این سیل، ویرانی به بار آمد
ارابه ی وحشت، به سمت این دیار آمد
هرچند در پلدختر و دزفول و معمولان
پل ها شکست و رنج های بی شمار آمد
چشم گلستان تار شد، شیراز خون بارید
حافظ عزا بگرفت، سعدی سوگوار آمد
در هفت سین سفره ی امسال، رازی بود
رازی که کم کم بر لبان روزگار آمد
رازی که درس عبرت فردا و فرداهاست
همراه با این اتفاق ناگوار آمد
یک عده جان دادند، مظلوم و غریبانه
یک کاروان گل رفت، یک خروار خار آمد
در این میان، آوازهای همدلی پیچید
انسانیت با طرح خوش نقش و نگار آمد
در این میان، فرق طلا و مس مشخص شد
دست تمام مردم ایران، عیار آمد
هرکس که همچون «منزوی» با عشق نسبت داشت
دل را به دریا زد، به استقبال یار آمد
شاعر! تو با آئینه ها شب زنده داری کن
شاید حقیقت گویی ات، روزی به کار آمد
شاعر! بیا و راوی بی خانمان ها باش
آنگونه که در نظم، «پروین» و «بهار» آمد
شاعر! دوباره انقلابی تازه برپاکن
آنگونه که در بزم خوبان، «شهریار» آمد
بنویس: باران، شاهراه روشنائی هاست
گیرم که در این راه، مشتی هم غبار آمد
بنویس: این دنیا اگرچه، ملک بیداد است
اما نباید با سپاه غم کنار آمد …
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «هرچند در پلدختر و دزفول و معمولان / پل ها شکست و رنج های بی شمار آمد» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.