مشکلات نوجوانان و ارتباط آن با نهاد خانواده



ایسنا/خراسان رضوی نوجوانی را می توان مهمترین دوره زندگی هر فرد دانست که ویژگی های رشدی آن می تواند بر اختلالات روانی رفتاری فرد در آینده اثر بگذارد. از این رو این پژوهش به بررسی تأثیر اختلافات و درگیری های درون نهاد خانواده و والدین بر سلامت روان نوجوانان پرداخته است. بسیاری از پژوهش ها بر جنبه های آشکارتر و جزیی تر تعارضات همچون پرخاشگری زبانی و فیزیکی متمرکز شده اند. اما تأثیر تعارضات پنهان و ناآشکار، بیشتر از انظار اهل علم پوشیده مانده است.

هنگامی که والدین در جریان تعارضات از یکدیگر کناره گیری می کنند و بحث ها و گفتگوهای آن ها حل نشده باقی می ماند، فرزندان بطور مستقیم از این تعارضات تأثیر می پذیرند؛ اگر چه این تأثیرات از دید والدین پنهان باقی می ماند. پژوهش ها نشان داده اند که ناسازگاری زناشویی بهترین پیش بینی کننده برای مشکلات عاطفی و رفتاری در کودکان و نوجوانان است. این نوجوانان معضلات ناشی از ناسازگاری والدین را درونی کرده و مستعد ابتلا به مشکلات سلامتی از قبیل اضطراب، افسردگی و همچنین ناسازگاری در روابط اجتماعی مانند پرخاشگری می شوند.

مسائل خانواده و نوجوانان در جامعه ما از حساسیت زیادی برخوردار است. خانواده به عنوان یک عامل اساسی برای حفظ سلامت جامعه محسوب می شود. علاوه بر این، خانواده به عنوان یک واحد زیستی-اجتماعی در جهت تربیت و پرورش ابعاد مختلف روحی-روانی و رشد عاطفی مطلوب اعضاء جدید جامعه که کودکان و نوجوانان هستند نقش اساسی ایفا می کند. بنابراین هر گونه اختلال در کارکرد تربیتی خانواده می تواند نتایج زیان باری برای کارکرد جامعه پذیری آن ها ایجاد کند. در این میان، تعارضات والدین به عنوان یک عامل برجسته در رشد عاطفی و جامعه پذیری فرزندان مطرح می شود. خصوصا برداشت و نگرش فرزندان از این تعارضات می تواند مبنای الگوگیری آن ها برای رفتارهای آتی در دوران بزرگسالی و تشکیل خانواده شود. این برداشت و نگرش بر وضعیت کنونی فرزندان نیز اثر گذاشته و سلامت جسمانی و روانی آنان را به خطر می اندازد. بنابراین، مطالعه ادراک نوجوانان از تعارضات زناشویی والدین و ارتباط آن با سلامت روانشان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

پژوهش حاضر تأثیر عوامل اجتماعی-اقتصادی و تعارضات خانوادگی بر سلامت روان دانش آموزان را مورد بررسی قرار داده است. یکی از عوامل مؤثر بر سلامت روان فرزندان، ساختار خانواده است. در خانواده های کامل، فرزندان از سلامت روان بیشتری برخوردارند اما در خانواده هایی که یکی از والدین به دلیلی حضور ندارد فرزندان سلامت روان کمتری داشته اند. نتایج بدست آمده نشان داد که میزان حضور بیشتر پدر و مادر در خانه و زندگی کردن آن ها با یکدیگر از عوامل مهم مؤثر بر سلامت روان فرزندان است. زیرا حضور بیشتر والدین در خانه الفت و دلبستگی میان اعضاء خانواده را بالا می برد و در نتیجه باعث می شود فرزندان از سلامت روان بیشتری برخوردار شوند.

این نتایج با یافته های انجام شده در داخل کشور همسو است. مطالعه حاضر نشان می دهد که وضعیت اجتماعی-اقتصادی خانواده همچون طبقه اجتماعی، درآمد و تحصیلات والدین بر روی سلامت فرزندان اثر دارد. فرزندان خانواده هایی که از طبقات اجتماعی بالا، با درآمد و تحصیلات بالاتر هستند از سلامت روان بیشتری برخوردارند. جستار پیش رو بازگوکننده این امر است که بین درآمد و تحصیلات والدین با سلامت روان فرزندان رابطه مثبت معنی داری وجود دارد. در این باره می توان اینگونه نتیجه گرفت که والدین با تحصیلات بالاتر احتمالا توانایی بیشتری در خصوص حل مسائل فرزندانشان دارند و می توانند مشکلات آن ها را با تدابیر مناسب تر حل نمایند. از سوی دیگر والدینی که دارای درآمدهای بالاتر هستند به دلیل آنکه بهتر می توانند به تقاضاهای فرزندانشان پاسخ دهند کمتر با فرزندان دچار تعارض می شوند و از سرکوب نیازهای فرزندان اجتناب می کنند.

نوجوانانی که گزارش کرده اند بین والدینشان تعارضات زیادی وجود دارد، از سلامت روان کمتری برخوردار بوده اند. در این پژوهش نشان داده شد که هر چه مقطع تحصیلی بالاتر می رود میزان سلامت روان نوجوانان کمتر می شود. این امر می تواند به دلیل مسائل مربوط به دوران بلوغ یا افزایش فشارهای درسی در مقاطع بالاتر و سایر مسائل دیگر باشد. براساس نتایج حاصل از آزمون، مهمترین متغیری که سلامت روان دانش آموزان را تبیین می کند، تعارضات والدین با فرزندان در خانه است. این متغیر خود تحت تأثیر متغیرهای اقتصادی-اجتماعی قرار دارد. متغیر اول و دوم که وارد معادله شده اند نشان دهنده ضعف پیوندهای خانوادگی و دلبستگی اعضاء خانواده است. با بالا رفتن میزان تعارضات خانوادگی و زناشویی شاهد کاهش سلامت روان فرزندان هستیم.

سومین متغیر طبقه اجتماعی است که خود از متغیرهای اقتصادی-اجتماعی است. با بالا رفتن طبقه اجتماعی والدین، شاهد افزایش میزان سلامت روان فرزندان هستیم. با افزایش سن، احتمالا درگیری های اجتماعی و بحران های دوران بلوغ بیشتر شده و در نتیجه مشکلات روانی نوجوانان افزایش می یابد. همچنین با بالا رفتن مقطع تحصیلی فشارهای درسی نیز بیشتر می شود که خود به افزایش مشکلات روانی نوجوانان می انجامد. از آنجا که تعارضات خانوادگی و به خصوص تعارضات والدین با یکدیگر و با فرزندان بیشترین توان تبیین کنندگی تغییرات سلامت روان نوجوانان را داشته است، لذا لازم است تا بر روی روابط خانوادگی و بهبود آن ها بیشتر تأکید شود.

لزوم اجرای برنامه هایی در جهت کاستن از تنش های خانوادگی توسط سازمان های ذی ربط همچون سازمان صداوسیما، بهزیستی و مراکز مشاوره به شدت احساس می شود. این برنامه ها عمدتا باید به شکل کارگاه های حل مسئله ارائه شود تا با توانمندسازی خانواده ها از تنش های خانوادگی بکاهد. همچنانکه مشاهده شد، در خانواده هایی که دارای والدین تحصیل کرده تر هستند، میزان تعارضات با فرزندان کمتر است. تحصیلات، توانایی والدین را در حل مشکلات خانوادگی افزایش می دهد و نحوه برخورد با فرزندان و در نتیجه افزایش سلامت روان آن ها را تقویت می کند.

حال می توان با روش های مختلف مانند تولید فیلم های آموزشی سینمایی و تلویزیونی، کلاس های مختلف به خصوص در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و از طریق سازمان های مختلف که دست اندر کار مسائل خانواده ها هستند، به آموزش والدین پرداخت. این امر به آن معنی نیست که مشکلات اقتصادی خانواده، فشارهای تحصیلی و مانند آن ها را نادیده بگیریم. فرزندانی که والدین و به خصوص پدران آن ها بیشتر وقت خود را در خارج از خانه جهت کسب درآمد می گذرانند، پیوندهای خانوادگی ضعیف تری دارند و میزان آسیب پذیری آن ها بیشتر است. بنابراین لازم است با آموزش های گوناگون شرایط اقتصادی-اجتماعی خانواده ها هر چه بیشتر بهبود یابد تا سلامت روان فرزندان تأمین و تضمین شود.

سلامت، استحکام و اقتدارعاطفی و منطقی خانواده در گرو برخورداری اعضا از بصیرت و بینش اجتماعی و آگاهی های لازم برای سازندگی و پیشگیری از درگیری، تضاد و کج روی است. خانواده های لجام گسیخته و متزلزل، جامعه ای بی سامان را پدید می آورند که در آن، نشانی از خانواده سالم یافت نمی شود. میزان طلاق روزبه روزافزایش می یابد و به فروپاشی نظام خانواده می انجامد. برخی ازپدران و مادران درباره مهارت اداره خانواده آموزش ندیده اند. میانگین زمان برقراری ارتباط کلامی همسران با یکدیگر و کودکانشان بسیارناچیزو کم است و همین موضوع سبب سردی فضای خانواده و قطع ارتباط عاطفی شده است. گونه های ساختار ارتباط به ساختارهای کلامی و رفتاری تقسیم می شود. ارتباط کلامی یا زبان، مهمترین عامل ارتباطی انسان و ساده و کاربردی ترین وسیله تبادل و تفاهم انسان ها به شمارمی رود. ارتباط غیرکلامی، برخی از رفتار نشان دار و بی نشان یا مهمل، بامعنا و مهم به نظر می رسند. پیام های غیرکلامی، چهار گونه اند که شامل حرکات وضعی بدن، غیرکلامی حرکتی، غیرکلامی اشاره ای و غیرکلامی چهره ای می شود.

در ارتباط والدین با فرزندان، چهره با مخاطب سخن می گوید. حالات چهره فرد انعکاسی از اوضاع و احوال درونی او است. واکنش افراد نسبت به رفتاردیگران، در حالات چهره نمایان می شود که در شکل برقراری ارتباط مثبت یا منفی تأثیردارد. حالات چهره تفسیر اوضاع و اسرار درونی انسان است. همان گونه که گفتار انسان تا حد زیادی، بیانگر وضعیت روانی و شخصیتی او است. البته کلام و گفتار، فقط بخشی از جریان ارتباط و تبادل نظر با دیگران است. انسان ها در هر سنی، افکار، نگرش و معانی مختلف را بیشتر با حرکات چهره، آهنگ صدا، طرز نگاه کردن، ایستادن و نحوه لمس کردن دیگران و مجموعه رفتار غیرکلامی که نام برده شد، منتقل می سازند. رفتار غیرکلامی در ارتباط با کودکان، نیرومندتر و مؤثرتر از کلمات است؛ زیرا آنان هنوز پیچیدگی و رموز ارتباط کلامی را به خوبی نمی دانند. اگر از این ارتباط کلامی و غیرکلامی درست و اصولی بهره گیری شود، ارتباطی سالم و مؤثر بین والدین و فرزندان برقرارمی شود.

چرا والدین به آموزش نیازدارند؟

پزشک، قاضی، معلم و باغبان «توانا»، باید «دانایی» و «آمادگی لازم» را نیز کسب کنند. هیچ پدر مادری، خود به خود پدر و مادر موفق و توانایی نیست. مگر اینکه دانایی های ضروری را کسب کند. علت شکست انسان در تعلیم و تربیت، نداشتن شناخت نسبت به خود و کودک است. فرزندپروری و کودک داری و برقراری ارتباط صحیح و سالم با او، مانند سایر فعالیت ها نیاز به آموزش دارد. پژوهش ها نشان داده است که هرچه ارتباط کلامی و پیوند عاطفی بین اعضاء خانواده بیشتر باشد، روابط اعضاء آن سالم تر و محکم تر است. بنا بر توصیه روانشناسان، در هرفرصتی که دست می دهد باید با فرزندان صحبت شود و با او در فضایی محبت آمیز، محرمانه و صمیمانه ارتباط کلامی و عاطفی برقرار شود. از نظر روانشناسی، نخستین شرط تأمین سلامت روانی کودک و نوجوان، احساس امنیت روانی است. تعلیم و تربیت بدون احساس آرامش و امنیت، بی اثر خواهد بود. کودک دارای احساس امنیت خود را پذیرفته و قبول دارد، به خود ودیگران اعتماد دارد، مسئولیت رفتار خود را پذیرفته و دیگران را مقصر نمی داند، تصمیم گیرنده مستقل و خلاق است، اراده ای راسخ دارد و راهنمای درونی هدایتش می کند، احساس آرامش درونی و خود ارزشمندی می کند.

یکی از مؤثرترین عوامل در بهبود رابطه والدین با نوجوانان،دلگرم کردن آن ها و ایجاد اعتماد به نفس و تقویت ارزشمندی در نوجوان است. برخورداری از اراده، اعتماد به نفس قوی، قدرت تصمیم گیری، ابتکار، خلاقیت، سلامت فکری و بهداشت روانی، رابطه مستقیمی با میزان عزت نفس و احساس خود ارزشمندی فرد دارد. محوری ترین انگیزش دوران نوجوانی، بدست آوردن استقلال است. اگر چنین انگیزه ای در نوجوان بیدار نشود او نمی تواند به رشد و کمال برسد و همواره کودکی وابسته باقی می ماند و استعدادهایش شکوفا نمی شود. والدین نباید فرزندان را زیاد به خود وابسته کنند. درمرحله دوم، والدین با پذیرش و احترام به استقلال نسبی فرزندان، این مرحله را برای او رضایت بخش و پذیرفتنی می کنند. در مرحله سوم، نوجوان با اثبات لیاقت و شخصیت قابل اعتماد، به این استقلال پاسخ مثبت می دهد و آمادگی خود را برای استقلال بیشتر اثبات می کند.

تکریم منزلت و شخصیت، جوان را به میدان گسترده روابط اجتماعی و حضور مؤثر و فعال در جامعه می آورد و تضعیف شخصیت، او را به عقب نشینی و انزوا وادار می کند. جوان اگر احترام ببیند و تکریم شود، اعتماد می کند و توانش را در مسیر سالم و سازنده ای به کار می گیرد. جوانی که خواسته های شخصی اش سرکوب شده و در خانواده بی احترامی و اهانت دیده است، ضعیف و آسیب پذیر است. پذیرش از سوی خانواده، نیاز مهم جوان است. او باید احساس کند که درمیان خانواده اش موقعیتی مطلوب و پذیرفتنی دارد. برخی از خانواده ها، فرزند خود را چنان که شایسته است، نمی پذیرند و او را به صراحت یا تلویحی طرد می کنند. این شیوه برخورد والدین، اساس روابط درست آنان با فرزندانشان را تهدید می کند و سبب تیره شدن روابط صمیمانه فرزندان باهم نیز خواهد شد؛ جوان مستعد پرخاش و ناراحتی های عصبی و روابط ناسالم با دیگران می شود.

در پی تبادل عاطفی احساس امنیت، اطمینان و اعتماد جوان سیرآب می شود و نتیجه طبیعی آن، احساس تعلق به خانواده است. پرورش روحیه خوش بینی و مثبت نگری در جوان از دیگر دستاوردهای این احساس امنیت است. والدینی که ناآگاهانه، فرزند جوان خود را از هر تجربه جدیدی باز می دارند و پی در پی او را دلسرد و بی جرات می کنند، نتیجه ای جز«ظهور بیگانگی عاطفی» نخواهند گرفت. والدین در این دوره باید همواره با فرزندان خود مشورت کنند. هنگامی که با جوان درباره مسأله ای مشورت می شود احساس با شخصیتی می کند و چون والدین او را پذیرفته و به او اعتماد دارند احساس غرور و خردسندی می نماید. والدین از پیشنهادهای صحیح جوانان استقبال کنند. مشورت والدین با فرزندان در تأمین سلامت و پرورش عقل و اندیشه و بهداشت روانی فرزندان و همچنین روابط صحیح و متعادل والدین با آن ها نقش اساسی دارد و از شاخص ترین و نافذترین برنامه های تربیتی و از بهترین شیوه های ارتباط با جوانان است.

هویت شغلی، بخش مهمی از هویت بشر است. داشتن شغلی با ارزش اجتماعی، عزت نفس را زیاد و به افزایش احساس ایمنی کمک می کند. بعضی از جوانان درانتخاب شغل یا رشته تحصیلی اشتباه می کنند و بدون توجه به شایستگی و استعداد طبیعی خویش و فقط به دلیل شوق و علاقه ای که در خود احساس می کنند به کاری دست می زنند که شایسته آن نیستند.

منابع؛

دهقانی، ر. خواجه نوری، ب. ۱۳۹۵- «رابطه تعارضات والدینی و سلامت روان نوجوانان».

امیرحسینی، ز. ۱۳۹۰- شماره ۱۱- «اصول و شیوه های مؤثر در ارتباط والدین و فرزندان».

انتهای پیام
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «مشکلات نوجوانان و ارتباط آن با نهاد خانواده» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.