انقلاب، محتاج «خانه تکانی مدیریتی» است

به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر یادداشتی از مهدی جمشیدی ، عضو هیات علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که درباره بیانیه گام دوم انقلاب، تحول مدیریتی و سپردن مسئولیت به جوانان نگاشته است؛
بیانیۀ گام دوم انقلاب باید گفت: اولا، نگارش بیانیۀ گام دوم انقلاب، به مثابه کاری از جنس سیاست گذاری/ راهبردپردازی کلان، اقدامی در راستای وظایف ولی فقیه بوده است. ثانیا، بیانیۀ گام دوم انقلاب، از مجرای غیررسمی/ پدرانه/ صمیمانه منتشر شده است، یعنی قانون/ بخشنامه/ آئین نامه نیست. ثالثا، بیانیۀ گام دوم انقلاب، خطاب به جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب، نگاشته شده، نه حاکمان/ مدیران/ مجریان. رابعا، گام اول انقلاب، به دلیل ضرورت چرخش نخبگان/ مسئولان/ کارگزاران، پایان یافته است. خامسا، در بیانیۀ گام دوم انقلاب، گام اول مشتمل بر هست ها و نیست های انقلاب/ توصیف ها است، و گام دوم، مشتمل بر بایدها و نبایدهای انقلاب/ تجویزها. سادسا، در مرحلۀ گام دوم انقلاب، ما به مثابه جوانان انقلابی، باید عامل/ مجری/ میدان دار باشیم، نه منتقد/ حاشیه نشین/ منزوی. سابعا، باید اندیشه ها/ گفته ها/ نکته های راهبردی رهبر انقلاب را اولا، به نظریه های علمی معتبر و متقن، ثانیا به سیاست های حاکمیتی همه جانبه نگر و سنجیده، و ثالثا به برنامه های عملیاتی و عینی، تبدیل و ترجمه کنیم. نگارنده در این مقاله، تنها به مسألۀ چرخش مدیریتی جوان گرایانه در انقلاب خواهد پرداخت.
[۱]. انقلاب، محتاج «خانه تکانی مدیریتی» است
یکی از دلالت های آشکار، اما مغفول و حاشیه نشین بیانیۀ گام دوم انقلاب، این است که انقلاب، محتاج «خانه تکانی مدیریتی» است و پس از «چهار دهه»، اکنون وقت آن رسیده که «جوانان مهجور و ناظره گر»، عهده دار «مسئولیت های مهم و اساسی» شوند و «زمام امور» را در دست گیرند. ازاین رو، در هر یک از بندهای توصیه های هفت گانۀ بیانیۀ گام دوم انقلاب، رهبر انقلاب تصریح تأکید می کند که در این زمینه، چشم امید من به حضور و کارپردازی جوان هاست. بدین ترتیب، یکی از دلایل نگاشته شدن بیانیۀ گام دوم انقلاب خطاب به جوانان، این است که دوران مدیریت و حکمرانی جوانان فرارسیده و کسانی که تاکنون، عهده دار مسئولیت های مختلف در نظام جمهوری اسلامی بوده اند، باید «مجال» دهند که دیگران نیز، توانمندی ها و خلاقیت های خود را نمایان و محقق کنند و به خدمت هدف های انقلاب بگمارند. پس بیانیۀ گام دوم انقلاب، تنها یک بیانیۀ «نظری و توصیه وار محض» نیست که با عالم «عین» و «عمل»، بیگانه باشد و بر اساس آن، جوانان باید همانند گذشته، فقط به مجموعه ای از «فعالیت های غیررسمی و گفتمانی» بپردازند و از عرصۀ «عمل و اقدام رسمی و حاکمیتی»، برکنار باشند. از این دلالت واضح، هرگز نباید به سادگی عبور کرد و اهمیت و فضیلت آن را نادیده انگاشت؛ چراکه جدی انگاشتن این دلالت و کوشش در راستای تحقق آن، بر سرنوشت انقلاب و کارآیی آن، تأثیر بسیار تعیین کننده و بنیادی خواهد نهاد.
[۲]. رهبر انقلاب احساس کرد که دراین باره، «مسئولیت خاص» دارد
این که خود آیت الله خامنه ای به عنوان «رهبر نظام جمهوری اسلامی»، به این مسأله پرداخته و خواستار «تحول و چرخش مدیریتی» شده، ضلع دیگری از این بحث است که درخور توجه و مداقه است. ایشان می توانست خود را از پرداختن به این مسألۀ «مناقشه برانگیز» و «مخالف ساز»، که به طور طبیعی، عده ای از حاکمان و کارگزاران کنونی را ناخرسند می کند، برکنار دارد و اصل این راهبرد را به دیگران واگذار کند، یا دست کم، این اندازه بر آن، تأکید و اصرار نورزد و آن را به «نقطۀ کانونی» متنی به اهمیت بیانیۀ گام دوم انقلاب ننشاند تا به این واسطه، از گزند و نارضایتی بافت فعلی قدرت، در امان بماند، اما ایشان چنین نکرد:
دم نمی گردد سخن، بی لطف و قهر
بر گروهی شهد و بر قومی ست، زهر
(مثنوی معنوی؛ دفتر چهارم؛ بیت ۱۳۶).
ایشان احساس می کند که خودش در برابر این مسأله، «مسئولیت خاص» بر عهده دارد و باید از طریق مطرح کردن آن و دعوت جوانان به حرکت در راستای آن، «حرکتی تازه» به وجود بیاورد. به عبارت دیگر، ایشان می خواهد از ظرفیت و توانمندی سیاسی و اجتماعی خویش، دراین جهت استفاده کند تا این دغدغه، معطل و معوق نماند و عملیاتی شود. اگر ایشان چنین نمی کرد، به قطع، نسل جوان باید همچنان در حاشیه به سرمی برد و تا سالیان سال، واقعیت های حکمرانی را از دور، فقط نظاره می کرد:
ذوق آزادی ندیده جان او
هست صندوق صور، میدان او
(مثنوی معنوی؛ دفتر ششم، بیت ۴۵۱۰).
[۳]. «عظمت نقش نیروی جوان متعهد»، یکی از نقاط اصلی بیانیه است
به باور رهبر انقلاب، بیانیۀ گام دوم انقلاب، یک «ترسیم کلی از گذشته و حال و آیندۀ انقلاب» است که «چهار نقطۀ اصلی» را شامل می شود: «عظمت انقلاب، هم از لحاظ وقوع و هم از لحاظ ماندگاری»؛ «عظمت راه طی شده و کارکرد انقلاب تا امروز»؛ «عظمت چشم اندازی که باید به آن برسیم»؛ و «عظمت نقش نیروی جوان متعهد»(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). در اینجا، تأکید بر روی دو مقوله است: یکی نیروی جوان، و دیگری تعهد نیروی جوان. پس نقش جوانی که در مسیر پیش رو و در رسیدن چشم انداز مورد نظر، «احساس تعهد و مسئولیت» می کند، عظیم است، نه نقش نه «هر جوانی»(همان). به عبارت دیگر، دانشجویی که «متعهد نباشد»، یا «سرگرم کارهای بی ربط باشد»، اگر تأثیر منفی بر پیشرفت کشور نگذارد، دست کم «هیچ تأثیر مثبتی» نمی گذارد(همان). از جهت جوان بودن نیز، ایشان می گوید منظورم از جوان، فقط جوان بیست ساله نیست، بلکه «سی ساله ها»، «سی وپنج ساله ها» و «چهل ساله ها» هم جوان هستند(همان). به هرحال، مسأله این است که حرکت انقلاب در گام دوم، به صورت طبعی، با «محوریت جوان متعهد» است(همان). پس «نیروی محرکه» و «عامل پیش برندۀ» انقلاب در گام دوم، جوانانی ازاین دست هستند و این امر، بدان سبب است که پس از گذشت چهار دهه از انقلاب، خواه ناخواه، باید نیروهای سیاسی فعال که در طول این مدت، مدیریت ها را در اختیار داشته اند، فرسوده شده اند و هرآنچه که از خلاقیت و عقلانیت بهره داشته اند، به کار بسته اند و سخن تازه و راه کار متفاوت ندارند، درحالی که انقلاب در هر مقطع تاریخی، نیازمند نوآوری ها و ابتکارات گوناگون است. ازاین رو، باید «نیروهای تازه نفس و نوپا»، به عرصۀ عمل و تدبیر وارد شوند تا انقلاب، دچار «جمود» و «توقف» نشود:
پیر، عقل آمد نه آن موی سپید
مو نمی گنجد درین بخت و امید
(مثنوی معنوی؛ دفتر سوم، بیت ۲۲۸۰).
[۴]. لازمۀ «تحول عظیم در نظام مدیریت» ورادشدن عاملان تازه نفس است
آیت الله خامنه ای می گوید: جوانان می توانند یک «تحول عظیم در نظام مدیریت کشور» به وجود بیاورند(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸)، این در حالی است که تداوم یافتن نظام مدیریتی کنونی، به وقوع تحول بزرگ نخواهد انجامید و «کاستی ها» و «نقص ها»، همچنان باقی خواهند ماند. لازمۀ تحول عظیم، ورادشدن انسان های «بیرون از ساختار» و «تازه نفس» است که ظرفیت ها و قابلیت های جوانانۀ فراوانی برای «بازاندیشی» و «تجدیدنظر» دارند و می توانند بار سنگین «دگرگونی های جهش وار» را بر دوش گیرند. کسانی که در طول دهه های گذشته، همواره در درون ساختارهای مدیریتی بوده اند و به آفت ها و آسیب های آنها عادت کرده اند، «انگیزه» و «دغدغه «ای برای پدیدآوردن تحول ندارند. ازاین گذشته، انس با ساختارها و مناسبات کنونی، موجب «محافظه کارشدن» شان نیز گردیده و اغلب، آنها را از «آرمان های بلند و فراساختاری»، دور کرده است. «تحول عظیم در نظام مدیریت کشور»، فقط یک امکان نیست، بلکه یک ضرورت است؛ ضرورتی که به مطالبۀ عمومی و مردمی تبدیل شده است؛ چنان که مردم، از ناکارآمدی و ضعف های کوچک و بزرگ ساختارهای دیوان سالارانۀ رسمی، خسته و کلافه شده اند و زبان به اعتراض و انتقاد شفاف گشوده اند. نه تنها این قبیل انتقادها، گسترش اجتماعی یافته و فراگیر شده اند، بلکه از نظر شدت و غلظت نیز، افزایش چشمگیر و مخاطره آمیز داشته ، و حتی گاه، به تنش ها و تظاهرات و تجمعات خیابانی نیز تبدیل شده اند. این وضع خاص و حساس، فوریت و اهمیت تغییرهای اساسی را بیشتر نمایان می سازد.
[۵]. تحول مدیریتی، باید «معقول» و «منضبط» باشد، نه «غوغاسالارانه» و «بلبشویی»
چالش بنیان برافکن و بسیار مخرب این دگرگونی مدیریتی، گرفتارشدن در تلۀ «بی نظمی» و «هیجان زدگی» و «اغتشاش» است. ازاین رو، رهبر انقلاب تأکید می کند که باید فرایند ورود جوانان به جریان حرکت به سمت آن چشم انداز، «معقول» و «منضبط» باشد، نه «غوغاسالارانه» و «بلبشویی». و این ملاحظه، به چند چیز نیاز دارد: اولا، باید عناصر درگیر در این صحنه را شناخت؛ ثانیا، حرکت باید «جهت گیری مشخص» داشته باشد که به سمت جامعۀ اسلامی یا تمدن اسلامی است؛ ثالثا، یک عامل امیدبخش و نقطۀ روشن باید وجود داشته باشد که عبارت است از ظرفیت های ملی(همان). نقطۀ ضعف مهم ما، «فقدان راهبرد» یا «راهبردپردازی سطحی» است و این ضعف، در قابل «قشری اندیشی» و «بی تعادلی» و «تلاطم های نسنجیده»، بازتولید می شود:
تیغ چوبین را مبر در کارزار
بنگر اول، تا نگردد کار، زار
(مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت های ۱۷۱۴).
به خصوص ازاین جهت که نیروهای انقلابی، همواره از سوی نفوذی ها و لیبرال ها، به «تندروی» و «عدم عقلانیت» متهم شده اند، هرگونه «نسنجیده کاری» و «ناپختگی» و «غوغاسالاری»، به شدت به ضرر ما تمام خواهد شد و این حرکت نو و نافع را تخریب خواهد کرد:
صبر باشد مشت های زیرکان
هست حلوا، آرزوی کودکان
هر که صبر آورد، گردون بر رود
هر که حلوا خورد، واپس تر رود
(مثنوی معنوی؛ دفتر اول؛ بیت های ۱۶۰۱-۱۶۰۲).
پس باید باحساسیت زیاد، از «ثبات» و «معقولیت» حرکت، مراقبت کرد و هرگز مجال نداد کسانی که گرفتار نادانی و سفاهت هستند، «سرآمدان» و «برجستگان» جریان انقلابی جوان معرفی شوند. چنین چهره های، همه چیز را یک جا و ناگهان، خراب می کنند و اساس و کیان گفتمان انقلابی را زیرسئوال می برند و بر جایگاه «متهم» می نشانند. «سفها» که به میدان وارد شوند و عنان و زمام کار را در دست گیرند، «عقلا» به حاشیه خواهند رفت و از خوف تبعات منفی، دست از کار خواهند کشید:
احمقان، سرور شدستند و ز بیم
عاقلان، سرها کشیده در گلیم
(مثنوی معنوی؛ دفتر چهرام، بیت ۱۴۵۲).
هشدار و هشدار! همواره نهضت گام دوم انقلاب از سوی قشری های فرصت سوز و مدعی، مصادره به مطلوب نشود و این فکر مبدعانه و راه گشا، حواشی غیرقابل دفاع پیدا نکند.
[۶]. تحقق این امر، بر عهدۀ «نخبه های فکری حلقه های میانی» است
«راهکارهای عملی» برای این که ما به عنوان یک جوان، وارد میدان شویم، عبارت است از «هدایت»، «تمرکز»، «پیگیری»، «فعالیت پی درپی و لحظه به لحظه» برای این که بتوان کاروان عظیم جامعه، و مهم تر از همه «جوان های جامعه»، را به پیش برد. تحقق این امر، به عهدۀ «نخبه های فکری جریان های حلقه های میانی» است، نه «رهبری» و نه «دولت»(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). این حلقه های فکرپرداز، در جایی میان حاکمیت و جامعه دارند؛ چنان که به طور غیررسمی و خارج از ساختارهای سیاسی، فعالیت دارند و بر نظام سیاسی و جامعه، اثر می گذارند. در اینجا نیز باید از توان هم اینان استفاده کرد؛ باید نخبه های فکری جبهۀ انقلابی، پا به عرصه گذارند و کار را تدبیر کنند تا این بار، به سلامت به منزل برسد. پس اگرچه روند حرکت، نیازمند «تدبیر» و «سامان دهی» است و نباید آن را به حال خویش «رها» کرد، اما چنین اقدامی، نباید شأن «حاکمیتی» و «رسمی» پیدا کند و دستی از درون حاکمیت، هدایت آن را بر عهده گیرد، بلکه باید «عالی ترین سطوح» از نخبه های فکری جریان انقلاب، به میدان آمده و نقش پدرانه و برادرانه ایفا کنند. اکنون، کسی که ازاین نظر، قله نشین و سرآمد است و هیچ فرد دیگری در عرض وی و هم وزنش نیست، علامه محمدتقی مصباح یزدی است که در حکم «عقبۀ تئوریک نظام» و «عقل فعال و نقاد انقلاب» است:
امر حق را باز جو از واصلی
امر حق را در نیابد هر دلی
(مثنوی معنوی؛ دفتر اول، بیت ۲۲۲۹).
ایشان به طور طبیعی و در جریان انتخابی بی برنامه و غیرهدفمند، منزلت خاص خویش را پیدا کرد و به «گرانیگاه نیروهای انقلابی» تبدیل شد. باید این موقعیت را هرچه بیشتر، تثبیت و تعمیق کرد و گسترش داد.
[۷]. باید یک سلسله «فعالیت های مقدماتی عینی» آغاز شوند
همچنین آیت الله خامنه ای، به نمونه هایی از کارهایی که می توانند نسل جوان را در نقش و شأن «محوریت حرکت عمومی جامعه» کمک کنند، اشاره کرده است(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸):
الف. «تشکیل کارگروه های فعالیت فرهنگی». «مجموعه های فعال فرهنگی» می توانند در قالب «آتش به اختیار»، تأثیرگذاری عمیق داشته باشند. روشن است که جوان «متشکل»، «بافکر» و «صاحب ذهن فعال»، می تواند روی جوان ها تأثیر بگذارد و «حرکت»، «عزم» و «بینش» در مجموعه ها به وجود بیاورد.
ب. «تشکیل کارگروه های فعالیت سیاسی». البته منظور، «حزب بازی» نیست؛ چون حزب بازی، کاری است که در آن، «برکت» در آن نیست، بلکه مقصود، رویدادهای سیاسی را «شناختن» و «فهمیدن» و «تحلیل کردن»، و آن گاه «منتقل کردن» است. این، «یکی از کارهای بسیار اساسی» است که حرکت عمومی جامعه را شکل می دهد و تسریع می کند.
ج. «تشکیل کارگروه های فعالیت خدماتی». از قبیل کارهایی که گروه های جهادی انجام می دهند.
د. «تشکیل کارگروه های فعالیت اجتماعی».
ه . «تشکیل میزگردها و کرسی های آزاداندیشی در دانشگاه ها». من به صورت «مکرر»، بر این امر «تأکید»، و به آن «توصیه» کرده ام، اما بااین حال، «پیشرفت زیادی نداشته است».
البته روشن است که بعضی از جوانان، در «اندیشه ورزی» پیشرو هستند، و بعضی نیز در «اجرا». رهبر انقلاب، براین باور است که این کارها، باید به وسیلۀ جوان ها برنامه ریزی شود، تا نتیجۀ آنها که عبارت است از «کشاندن نسل جوان متعهد به عرصۀ مدیریت کشور»، تحقق یابد. به بیان دیگر، «ورود نسل جوان به عرصۀ مدیریت»، از این راه ها اتفاق می افتد(همان). پس باید یک سلسله «فعالیت های مقدماتی» آغاز شوند یا با شدت بیشتری ادامه یابند تا «تجربه ای عینی و محسوس»، در «حافظۀ مردم» ذخیره شود و همگان «مشاهده» کنند که جوانان انقلابی، «توانمند» و «مستعد» هستند و همچنان که در قالب «دولت سایه»، گره گشایی و حل مسأله کردند، در ابعاد دولت واقعی و کلان نیز قادرند «گام های بلند» بردارند و «تحولات بزرگ» پدید آورند. این تجربه، هم «تجربه ای مفید و درس آموز» برای خود نیروهای انقلابی است:
دانش آن بود، موقوف سفر
ناید آن دانش به تیزی فکر
(مثنوی معنوی؛ دفتر ششم، بیت ۴۱۸۴).
و هم موجب «شکل گیری حس اعتماد و باور در مردم نسبت به آنها» می شود:
آن که یک دیدن کند ادارک آن
سال ها نتوان نمودن از زبان
(مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۹۴).
[۸]. «دولت جوان حزب اللهی»، نگرانی ها و غصه ها را پایان می دهد
حاصل استقراریافتن «دولت جوان و حزب اللهی» چیست؟ آیت الله خامنه ای پاسخ می دهد: «چنانچه إن شاءالله شما جوان ها با این حرکت ها پیش بروید و زمینه را برای روی کارآوردن یک دولت جوان و حزب اللهی آماده کنید، بسیاری از نگرانی ها و غصه های شما پایان خواهد پذیرفت.»(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). ایشان باز هم تصریح می کند که به طبع، اگر نسل جوان وارد «عرصۀ مدیریت» شد، و «مدیران ارشد نظام»، از جملۀ «جوان های متعهد حزب اللهی» شدند، حرکت عمومی کشور نیز «سرعت» خواهد یافت(همان). این گفته بدان معنی است که علت العلل و ریشۀ مشکلات و معضلات، این است که قدرت سیاسی، در اختیار نیروهای «جوان» و «حزب اللهی» نیست، بلکه کسانی در رأس قرار دارند که فاقد این خصوصیات هستند. این «جمع بندی» در زمانی که چهل سال از انقلاب گذشته و دولت های متعددی، یکی پس از دیگری، قدرت را به دست گرفته و تجربه های عملی متفاوتی را رقم زدند، بسیار ارزشمند است و باید به دقت، درباره اش اندیشید. ایشان، «گره اصلی» و «حلقۀ مفقوده» را یافته و اینک پس از دهه ها، آشکارا بر روی آن تأکید کرده و در پی تحقق آن است. ازاین رو، کسانی که در تحلیل های خویش، به سوی عوامل دیگری حرکت کرده و خواستار تغییراتی از قبیل «ساختارهای درونی نظام» و «قانون اساسی» و «مسئولیت ها و اختیارات» و … هستند، گرفتار خطا شده اند و به جای حل مشکل، «مشکلات تازه» پدید خواهند آورد. سخن صواب و متقن، که تمام «تجربه های عینی و واقعی» دورۀ پس از انقلاب، آن را تأیید می کند، همین است که باید در «کارگزاران» و «حاکمان»، تجدیدنظر کرد و اجازه نداد، «نااهلان» و «غیرانقلابی ها»، بلکه حتی «ضعفای سست عنصر» و «متوسطان کم بضاعت»، زمام امور را در دست گیرند و از شتاب حرکت تکاملی انقلاب، بکاهند، یا انقلاب را به بیراهه سوق دهند. ام المسائل انقلاب، «مدیران و مسئولان غیرانقلابی» هستند که دل در گرو آرمان های انقلاب ندارند و به دنبال منافع شخصی و خواسته های حقیر مادی خویش هستند و با تلاش جهادی و متراکم، بیگانه اند:
چون که با حق، متصل گردید جان
ذکر آن، این ست و ذکر، این ست آن
خالی از خود بود و پر از عشق دوست
پس ز کوزه، آن تلابد که دروست
(مثنوی معنوی؛ دفتر ششم؛ بیت های ۴۰۴۰-۴۰۴۱).
[۹]. دفاع مقدس، عرصۀ درخشش مدیریت های جوانانه بود
انقلاب اسلامی، سرشار از تجربه های مدیریت های کامیاب و موفق جوانان است. نه فقط خود انقلاب بر شانه های جوانان تکیه زده بودند و این جوانان بودند که جریان نهضت اسلامی را پیش بردند و پس از سال های مجاهدت و کوشش، انقلاب را به پیروزی رساندند، بلکه پس از پیروزی و در مرحلۀ بازسازی نیز، دوباره جوانان در صحنه حاضر شدند و انقلاب را با شتابی خیره کننده و با وجود انبوه دشواری ها و مشقت های طاقت فرسا، به جلو حرکت دادند. از نمونه های بی نظیر و اعجاب برانگیز این مسأله، مدیریت های جوانانه در دفاع مقدس بود که اتفاق های بزرگی در پدید آورد. در این جنگ، جوانانی به عرصۀ مبارزه وارد شدند، که یا هیچ تجربه ای نداشتند یا از تجربه های اندکی برخوردار بودند، اما توانستند در کوتاه مدت، پیشرفت های آنچنانی کنند و چشم های نخبگان و سرآمدان را به خویش خیره نمایند.
به عبارت دیگر، دفاع مقدس، علاوه براین که آزمون بزرگی برای ملت ایران مردم، آزمونی هم برای «بروز استعدادها» بود؛ چنان که دفاع مقدس، وسیله ای شد برای این که «استعدادهای مکنون» در انسان ها، به شکل عجیبی بروز کند. از جمله می توان به شهید حسن باقری اشاره کرد. او جوانی بود که وارد میدان جنگ شد، درحالی که از مسائل نظامی، هیچ اطلاعی نداشت، اما در ظرف حدود «دو سال»، به یک «راهبردپرداز نظامی» تبدیل شد! این امر، بسیار مهم است! او در سال ۱۳۵۹، وارد جنگ شد و در سال ۱۳۶۱، به یک طراح جنگی تبدیل گشت، درحالی که مسیر حرکت از یک «سرباز صفر» به یک «راهبردپرداز نظامی»، بیش از دو دهه به طول می انجامد! این جوان در ظرف دو سال، این حرکت را انجام داده بود! همچنین شهید مهدی باکری، در آغاز جنگ، یک جوان دانشجو است که تازه، فارغ التحصیل شده بود، و تجربۀ فعالیت نظامی نداشت، جز این که مدتی سرباز بوده، اما به دستور امام خمینی که سربازها را به خروج از پادگان ها امر کرد، او هم از پادگان خارج شد. تا مهرماه سال ۱۳۵۹، او از نظر نظامی و جنگی، فردی در این حد بوده است، اما با آغازشدن جنگ، در عملیات های بیت المقدس، فتح المبین و خیبر، همین جوان به یک «فرمانده ی زبده ی نظامی» تبدیل می شود که می تواند یک لشکر و گاه، یک قرارگاه را هدایت کند! این «عجیب» نیست؟! این «معجزه» نیست؟! اینها «معجزه ی انقلاب» است! این قبیل واقعیت ها، از بس که روشن هستند، مورد غفلت قرار گرفته اند، و کسی توجه نمی کند که یک جوان بیست وچند ساله و حداکثر سی ساله در وقت شهادت، و در اوج توانایی های نظامی، «از کجا» شروع کرد که به اینجا رسید و در «چه مدتی» به اینجا رسید؟! دلیل عظمت کار اینها نیز این بود که اولا، پختگان نظامی ما در ارتش، فکر اینها را تأیید می کردند؛ و ثانیا، اینها توانستند یک ارتش مجهز پشتیبانی شده ی از سوی قدرت های بزرگ را، در عملیات های فوق العاده عجیب، آنچنان در محاصره بیندازند که آنها خودشان حیرت کنند!(حضرت آیت الله خامنه ای، در دیدار ستاد برگزاری بزرگداشت شهداء، ۲۵ آذر ۱۳۹۲).
این چنین توفیقات و فتوحاتی، هرگز به منحصر به عرصۀ نظامی نیست، بلکه در عرصه های علمی نیز می توان به تجربه های شگفت انگیزی اشاره کرد. ازاین رو، جای این پرسش است که اگر در بسیاری از عرصه ها، جوانان توانسته اند در عمل، توانمندی های معجزه گون خویش را به نمایش بگذارند، چرا این تجربه نباید در عرصۀ سیاست و حکمرانی، به وقوع بپیوندد و جمعی از جوانان، عنان و زمام امور مدیریتی را در سطوح بالا، در دست گیرند؟!
نتیجه گیری:
[۱]. «ضعف» و «بی کفایتی» مزمن بخش هایی از ساختار سیاسی – نیروهای سیاسی تکنوکرات و لیبرال – موجب تزلزل اعتماد سیاسی مردم شده و مناقشات و مجادلات عمومی، همگی به عرصۀ «کارآمدی» و «توانمندی» نظام سیاسی برای تدبیر جامعه، سوق یافته است.
[۲]. به نظر می رسد بر اساس بضاعت نیروهای سیاسی موجود، اتفاق تازه و خوشایندی رخ نخواهد داد و ما در چرخه ای از بازتولید «ناکارآمدی» و «نارضایتی اجتماعی»، همچنان غوطه ور خواهیم ماند. بنابراین، مسألۀ اصلی عبارت است از زمینه سازی جدی برای عبور از «حلقۀ بستۀ مدیریتی کنونی» که فکر و راه حل تازه ای در اختیار ندارند.
[۳]. مهم ترین مشکل این است که حلقۀ بستۀ مدیریتی سیصدنفری در درون ساخت دیوان سالارنۀ نظام سیاسی، هرچه که در توان دارند به کار گرفته اند تا «چرخش مدیریتی»، تحقق نیابد و آنان، همچنان قدرت سیاسی را در میان خود، دست به دست کنند. این مانع که بر قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت رسانه ای تکیه دارد، کار را بر امر تحول و تجدیدنظر مدیریتی، دشوار کرده است.
[۴]. هر چند به صورت طبیعی، مقاومت های از سوی بافت فعلی قدرت سیاسی که در درون ساختار است، صورت می گیرد، اما چنانچه «ارادۀ مردم در انتخابات»، معطوف به «تغییر مدیران» باشد، خواه ناخواه، در کوتاه مدت و به آسانی، «چرخش مدیریتی» نیز تحقق خواهد یافت. پس باید «ارادۀ قاطع و تفسیرناپذیر در سطح اجتماعی» شکل گرفته و به عرصۀ انتخابات، راه یابد.
[۵]. فعالان عرصۀ جامعۀ مدنی به معنای عام، قادر به بسیج اجتماعی و جهت دادن به اراده های مردم در این زمینه هستند. از ظرفیت های درون حاکمیت نمی توان انتظار داشت و نهادهای دیگر نیز این اندازه، اثرگذاری اجتماعی ندارند. البته هنوز این ایده، به گفتمان نخبگانی تبدیل نشده و به عنوان یک راه حل واقعی، به آن توجه نشده است.
[۶]. تکرار چرخۀ ناکارآمدی، خواه ناخواه، توده های مردم را به این جمع بندی خواهد رساند که علت العلل مشکلات، برخی از «مسئولان» و «مدیران» هستند و نشانی های دیگر که معطوف به «ساختار نظام جمهوری اسلامی» و «قانون اساسی» و «رهبری نظام» و «سیاست های انقلابی نظام» هستند، هیچ یک مدخلیتی در دشواری های اقتصادی و معیشتی ندارند؛ چون در همین وضع، بخش ها و کسانی هستند که خود را کارآمد نشان می دهند. این «دوگانگی کارآمدی»، ذهن مردم را به سوی «تفاوت در سبک مدیریت ها» سوق خواهد داد.
[۷]. می توان از طریق استفاده از ضعف های مدیریتی و مفاسد اقتصادی این حلقۀ بسته، آنان را خلع ید و در مقابل افکار عمومی، بر جایگاه «متهم» نشاند. دراین صورت، از موضع تهاجمی، خارج خواهند شد و بیشتر سرگرم دفاع از خود خواهند شد. این حمله به خصوص، آن گاه اثرگذار خواهد بود که واجد بدنۀ اجتماعی باشد و همراهی مردم را در پی داشته باشد.
بیانیۀ گام دوم انقلاب باید گفت: اولا، نگارش بیانیۀ گام دوم انقلاب، به مثابه کاری از جنس سیاست گذاری/ راهبردپردازی کلان، اقدامی در راستای وظایف ولی فقیه بوده است. ثانیا، بیانیۀ گام دوم انقلاب، از مجرای غیررسمی/ پدرانه/ صمیمانه منتشر شده است، یعنی قانون/ بخشنامه/ آئین نامه نیست. ثالثا، بیانیۀ گام دوم انقلاب، خطاب به جوانان نسل سوم و چهارم انقلاب، نگاشته شده، نه حاکمان/ مدیران/ مجریان. رابعا، گام اول انقلاب، به دلیل ضرورت چرخش نخبگان/ مسئولان/ کارگزاران، پایان یافته است. خامسا، در بیانیۀ گام دوم انقلاب، گام اول مشتمل بر هست ها و نیست های انقلاب/ توصیف ها است، و گام دوم، مشتمل بر بایدها و نبایدهای انقلاب/ تجویزها. سادسا، در مرحلۀ گام دوم انقلاب، ما به مثابه جوانان انقلابی، باید عامل/ مجری/ میدان دار باشیم، نه منتقد/ حاشیه نشین/ منزوی. سابعا، باید اندیشه ها/ گفته ها/ نکته های راهبردی رهبر انقلاب را اولا، به نظریه های علمی معتبر و متقن، ثانیا به سیاست های حاکمیتی همه جانبه نگر و سنجیده، و ثالثا به برنامه های عملیاتی و عینی، تبدیل و ترجمه کنیم. نگارنده در این مقاله، تنها به مسألۀ چرخش مدیریتی جوان گرایانه در انقلاب خواهد پرداخت.
[۱]. انقلاب، محتاج «خانه تکانی مدیریتی» است
یکی از دلالت های آشکار، اما مغفول و حاشیه نشین بیانیۀ گام دوم انقلاب، این است که انقلاب، محتاج «خانه تکانی مدیریتی» است و پس از «چهار دهه»، اکنون وقت آن رسیده که «جوانان مهجور و ناظره گر»، عهده دار «مسئولیت های مهم و اساسی» شوند و «زمام امور» را در دست گیرند. ازاین رو، در هر یک از بندهای توصیه های هفت گانۀ بیانیۀ گام دوم انقلاب، رهبر انقلاب تصریح تأکید می کند که در این زمینه، چشم امید من به حضور و کارپردازی جوان هاست. بدین ترتیب، یکی از دلایل نگاشته شدن بیانیۀ گام دوم انقلاب خطاب به جوانان، این است که دوران مدیریت و حکمرانی جوانان فرارسیده و کسانی که تاکنون، عهده دار مسئولیت های مختلف در نظام جمهوری اسلامی بوده اند، باید «مجال» دهند که دیگران نیز، توانمندی ها و خلاقیت های خود را نمایان و محقق کنند و به خدمت هدف های انقلاب بگمارند. پس بیانیۀ گام دوم انقلاب، تنها یک بیانیۀ «نظری و توصیه وار محض» نیست که با عالم «عین» و «عمل»، بیگانه باشد و بر اساس آن، جوانان باید همانند گذشته، فقط به مجموعه ای از «فعالیت های غیررسمی و گفتمانی» بپردازند و از عرصۀ «عمل و اقدام رسمی و حاکمیتی»، برکنار باشند. از این دلالت واضح، هرگز نباید به سادگی عبور کرد و اهمیت و فضیلت آن را نادیده انگاشت؛ چراکه جدی انگاشتن این دلالت و کوشش در راستای تحقق آن، بر سرنوشت انقلاب و کارآیی آن، تأثیر بسیار تعیین کننده و بنیادی خواهد نهاد.
[۲]. رهبر انقلاب احساس کرد که دراین باره، «مسئولیت خاص» دارد
این که خود آیت الله خامنه ای به عنوان «رهبر نظام جمهوری اسلامی»، به این مسأله پرداخته و خواستار «تحول و چرخش مدیریتی» شده، ضلع دیگری از این بحث است که درخور توجه و مداقه است. ایشان می توانست خود را از پرداختن به این مسألۀ «مناقشه برانگیز» و «مخالف ساز»، که به طور طبیعی، عده ای از حاکمان و کارگزاران کنونی را ناخرسند می کند، برکنار دارد و اصل این راهبرد را به دیگران واگذار کند، یا دست کم، این اندازه بر آن، تأکید و اصرار نورزد و آن را به «نقطۀ کانونی» متنی به اهمیت بیانیۀ گام دوم انقلاب ننشاند تا به این واسطه، از گزند و نارضایتی بافت فعلی قدرت، در امان بماند، اما ایشان چنین نکرد:
دم نمی گردد سخن، بی لطف و قهر
بر گروهی شهد و بر قومی ست، زهر
(مثنوی معنوی؛ دفتر چهارم؛ بیت ۱۳۶).
ایشان احساس می کند که خودش در برابر این مسأله، «مسئولیت خاص» بر عهده دارد و باید از طریق مطرح کردن آن و دعوت جوانان به حرکت در راستای آن، «حرکتی تازه» به وجود بیاورد. به عبارت دیگر، ایشان می خواهد از ظرفیت و توانمندی سیاسی و اجتماعی خویش، دراین جهت استفاده کند تا این دغدغه، معطل و معوق نماند و عملیاتی شود. اگر ایشان چنین نمی کرد، به قطع، نسل جوان باید همچنان در حاشیه به سرمی برد و تا سالیان سال، واقعیت های حکمرانی را از دور، فقط نظاره می کرد:
ذوق آزادی ندیده جان او
هست صندوق صور، میدان او
(مثنوی معنوی؛ دفتر ششم، بیت ۴۵۱۰).
[۳]. «عظمت نقش نیروی جوان متعهد»، یکی از نقاط اصلی بیانیه است
به باور رهبر انقلاب، بیانیۀ گام دوم انقلاب، یک «ترسیم کلی از گذشته و حال و آیندۀ انقلاب» است که «چهار نقطۀ اصلی» را شامل می شود: «عظمت انقلاب، هم از لحاظ وقوع و هم از لحاظ ماندگاری»؛ «عظمت راه طی شده و کارکرد انقلاب تا امروز»؛ «عظمت چشم اندازی که باید به آن برسیم»؛ و «عظمت نقش نیروی جوان متعهد»(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). در اینجا، تأکید بر روی دو مقوله است: یکی نیروی جوان، و دیگری تعهد نیروی جوان. پس نقش جوانی که در مسیر پیش رو و در رسیدن چشم انداز مورد نظر، «احساس تعهد و مسئولیت» می کند، عظیم است، نه نقش نه «هر جوانی»(همان). به عبارت دیگر، دانشجویی که «متعهد نباشد»، یا «سرگرم کارهای بی ربط باشد»، اگر تأثیر منفی بر پیشرفت کشور نگذارد، دست کم «هیچ تأثیر مثبتی» نمی گذارد(همان). از جهت جوان بودن نیز، ایشان می گوید منظورم از جوان، فقط جوان بیست ساله نیست، بلکه «سی ساله ها»، «سی وپنج ساله ها» و «چهل ساله ها» هم جوان هستند(همان). به هرحال، مسأله این است که حرکت انقلاب در گام دوم، به صورت طبعی، با «محوریت جوان متعهد» است(همان). پس «نیروی محرکه» و «عامل پیش برندۀ» انقلاب در گام دوم، جوانانی ازاین دست هستند و این امر، بدان سبب است که پس از گذشت چهار دهه از انقلاب، خواه ناخواه، باید نیروهای سیاسی فعال که در طول این مدت، مدیریت ها را در اختیار داشته اند، فرسوده شده اند و هرآنچه که از خلاقیت و عقلانیت بهره داشته اند، به کار بسته اند و سخن تازه و راه کار متفاوت ندارند، درحالی که انقلاب در هر مقطع تاریخی، نیازمند نوآوری ها و ابتکارات گوناگون است. ازاین رو، باید «نیروهای تازه نفس و نوپا»، به عرصۀ عمل و تدبیر وارد شوند تا انقلاب، دچار «جمود» و «توقف» نشود:
پیر، عقل آمد نه آن موی سپید
مو نمی گنجد درین بخت و امید
(مثنوی معنوی؛ دفتر سوم، بیت ۲۲۸۰).
[۴]. لازمۀ «تحول عظیم در نظام مدیریت» ورادشدن عاملان تازه نفس است
آیت الله خامنه ای می گوید: جوانان می توانند یک «تحول عظیم در نظام مدیریت کشور» به وجود بیاورند(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸)، این در حالی است که تداوم یافتن نظام مدیریتی کنونی، به وقوع تحول بزرگ نخواهد انجامید و «کاستی ها» و «نقص ها»، همچنان باقی خواهند ماند. لازمۀ تحول عظیم، ورادشدن انسان های «بیرون از ساختار» و «تازه نفس» است که ظرفیت ها و قابلیت های جوانانۀ فراوانی برای «بازاندیشی» و «تجدیدنظر» دارند و می توانند بار سنگین «دگرگونی های جهش وار» را بر دوش گیرند. کسانی که در طول دهه های گذشته، همواره در درون ساختارهای مدیریتی بوده اند و به آفت ها و آسیب های آنها عادت کرده اند، «انگیزه» و «دغدغه «ای برای پدیدآوردن تحول ندارند. ازاین گذشته، انس با ساختارها و مناسبات کنونی، موجب «محافظه کارشدن» شان نیز گردیده و اغلب، آنها را از «آرمان های بلند و فراساختاری»، دور کرده است. «تحول عظیم در نظام مدیریت کشور»، فقط یک امکان نیست، بلکه یک ضرورت است؛ ضرورتی که به مطالبۀ عمومی و مردمی تبدیل شده است؛ چنان که مردم، از ناکارآمدی و ضعف های کوچک و بزرگ ساختارهای دیوان سالارانۀ رسمی، خسته و کلافه شده اند و زبان به اعتراض و انتقاد شفاف گشوده اند. نه تنها این قبیل انتقادها، گسترش اجتماعی یافته و فراگیر شده اند، بلکه از نظر شدت و غلظت نیز، افزایش چشمگیر و مخاطره آمیز داشته ، و حتی گاه، به تنش ها و تظاهرات و تجمعات خیابانی نیز تبدیل شده اند. این وضع خاص و حساس، فوریت و اهمیت تغییرهای اساسی را بیشتر نمایان می سازد.
[۵]. تحول مدیریتی، باید «معقول» و «منضبط» باشد، نه «غوغاسالارانه» و «بلبشویی»
چالش بنیان برافکن و بسیار مخرب این دگرگونی مدیریتی، گرفتارشدن در تلۀ «بی نظمی» و «هیجان زدگی» و «اغتشاش» است. ازاین رو، رهبر انقلاب تأکید می کند که باید فرایند ورود جوانان به جریان حرکت به سمت آن چشم انداز، «معقول» و «منضبط» باشد، نه «غوغاسالارانه» و «بلبشویی». و این ملاحظه، به چند چیز نیاز دارد: اولا، باید عناصر درگیر در این صحنه را شناخت؛ ثانیا، حرکت باید «جهت گیری مشخص» داشته باشد که به سمت جامعۀ اسلامی یا تمدن اسلامی است؛ ثالثا، یک عامل امیدبخش و نقطۀ روشن باید وجود داشته باشد که عبارت است از ظرفیت های ملی(همان). نقطۀ ضعف مهم ما، «فقدان راهبرد» یا «راهبردپردازی سطحی» است و این ضعف، در قابل «قشری اندیشی» و «بی تعادلی» و «تلاطم های نسنجیده»، بازتولید می شود:
تیغ چوبین را مبر در کارزار
بنگر اول، تا نگردد کار، زار
(مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت های ۱۷۱۴).
به خصوص ازاین جهت که نیروهای انقلابی، همواره از سوی نفوذی ها و لیبرال ها، به «تندروی» و «عدم عقلانیت» متهم شده اند، هرگونه «نسنجیده کاری» و «ناپختگی» و «غوغاسالاری»، به شدت به ضرر ما تمام خواهد شد و این حرکت نو و نافع را تخریب خواهد کرد:
صبر باشد مشت های زیرکان
هست حلوا، آرزوی کودکان
هر که صبر آورد، گردون بر رود
هر که حلوا خورد، واپس تر رود
(مثنوی معنوی؛ دفتر اول؛ بیت های ۱۶۰۱-۱۶۰۲).
پس باید باحساسیت زیاد، از «ثبات» و «معقولیت» حرکت، مراقبت کرد و هرگز مجال نداد کسانی که گرفتار نادانی و سفاهت هستند، «سرآمدان» و «برجستگان» جریان انقلابی جوان معرفی شوند. چنین چهره های، همه چیز را یک جا و ناگهان، خراب می کنند و اساس و کیان گفتمان انقلابی را زیرسئوال می برند و بر جایگاه «متهم» می نشانند. «سفها» که به میدان وارد شوند و عنان و زمام کار را در دست گیرند، «عقلا» به حاشیه خواهند رفت و از خوف تبعات منفی، دست از کار خواهند کشید:
احمقان، سرور شدستند و ز بیم
عاقلان، سرها کشیده در گلیم
(مثنوی معنوی؛ دفتر چهرام، بیت ۱۴۵۲).
هشدار و هشدار! همواره نهضت گام دوم انقلاب از سوی قشری های فرصت سوز و مدعی، مصادره به مطلوب نشود و این فکر مبدعانه و راه گشا، حواشی غیرقابل دفاع پیدا نکند.
[۶]. تحقق این امر، بر عهدۀ «نخبه های فکری حلقه های میانی» است
«راهکارهای عملی» برای این که ما به عنوان یک جوان، وارد میدان شویم، عبارت است از «هدایت»، «تمرکز»، «پیگیری»، «فعالیت پی درپی و لحظه به لحظه» برای این که بتوان کاروان عظیم جامعه، و مهم تر از همه «جوان های جامعه»، را به پیش برد. تحقق این امر، به عهدۀ «نخبه های فکری جریان های حلقه های میانی» است، نه «رهبری» و نه «دولت»(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). این حلقه های فکرپرداز، در جایی میان حاکمیت و جامعه دارند؛ چنان که به طور غیررسمی و خارج از ساختارهای سیاسی، فعالیت دارند و بر نظام سیاسی و جامعه، اثر می گذارند. در اینجا نیز باید از توان هم اینان استفاده کرد؛ باید نخبه های فکری جبهۀ انقلابی، پا به عرصه گذارند و کار را تدبیر کنند تا این بار، به سلامت به منزل برسد. پس اگرچه روند حرکت، نیازمند «تدبیر» و «سامان دهی» است و نباید آن را به حال خویش «رها» کرد، اما چنین اقدامی، نباید شأن «حاکمیتی» و «رسمی» پیدا کند و دستی از درون حاکمیت، هدایت آن را بر عهده گیرد، بلکه باید «عالی ترین سطوح» از نخبه های فکری جریان انقلاب، به میدان آمده و نقش پدرانه و برادرانه ایفا کنند. اکنون، کسی که ازاین نظر، قله نشین و سرآمد است و هیچ فرد دیگری در عرض وی و هم وزنش نیست، علامه محمدتقی مصباح یزدی است که در حکم «عقبۀ تئوریک نظام» و «عقل فعال و نقاد انقلاب» است:
امر حق را باز جو از واصلی
امر حق را در نیابد هر دلی
(مثنوی معنوی؛ دفتر اول، بیت ۲۲۲۹).
ایشان به طور طبیعی و در جریان انتخابی بی برنامه و غیرهدفمند، منزلت خاص خویش را پیدا کرد و به «گرانیگاه نیروهای انقلابی» تبدیل شد. باید این موقعیت را هرچه بیشتر، تثبیت و تعمیق کرد و گسترش داد.
[۷]. باید یک سلسله «فعالیت های مقدماتی عینی» آغاز شوند
همچنین آیت الله خامنه ای، به نمونه هایی از کارهایی که می توانند نسل جوان را در نقش و شأن «محوریت حرکت عمومی جامعه» کمک کنند، اشاره کرده است(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸):
الف. «تشکیل کارگروه های فعالیت فرهنگی». «مجموعه های فعال فرهنگی» می توانند در قالب «آتش به اختیار»، تأثیرگذاری عمیق داشته باشند. روشن است که جوان «متشکل»، «بافکر» و «صاحب ذهن فعال»، می تواند روی جوان ها تأثیر بگذارد و «حرکت»، «عزم» و «بینش» در مجموعه ها به وجود بیاورد.
ب. «تشکیل کارگروه های فعالیت سیاسی». البته منظور، «حزب بازی» نیست؛ چون حزب بازی، کاری است که در آن، «برکت» در آن نیست، بلکه مقصود، رویدادهای سیاسی را «شناختن» و «فهمیدن» و «تحلیل کردن»، و آن گاه «منتقل کردن» است. این، «یکی از کارهای بسیار اساسی» است که حرکت عمومی جامعه را شکل می دهد و تسریع می کند.
ج. «تشکیل کارگروه های فعالیت خدماتی». از قبیل کارهایی که گروه های جهادی انجام می دهند.
د. «تشکیل کارگروه های فعالیت اجتماعی».
ه . «تشکیل میزگردها و کرسی های آزاداندیشی در دانشگاه ها». من به صورت «مکرر»، بر این امر «تأکید»، و به آن «توصیه» کرده ام، اما بااین حال، «پیشرفت زیادی نداشته است».
البته روشن است که بعضی از جوانان، در «اندیشه ورزی» پیشرو هستند، و بعضی نیز در «اجرا». رهبر انقلاب، براین باور است که این کارها، باید به وسیلۀ جوان ها برنامه ریزی شود، تا نتیجۀ آنها که عبارت است از «کشاندن نسل جوان متعهد به عرصۀ مدیریت کشور»، تحقق یابد. به بیان دیگر، «ورود نسل جوان به عرصۀ مدیریت»، از این راه ها اتفاق می افتد(همان). پس باید یک سلسله «فعالیت های مقدماتی» آغاز شوند یا با شدت بیشتری ادامه یابند تا «تجربه ای عینی و محسوس»، در «حافظۀ مردم» ذخیره شود و همگان «مشاهده» کنند که جوانان انقلابی، «توانمند» و «مستعد» هستند و همچنان که در قالب «دولت سایه»، گره گشایی و حل مسأله کردند، در ابعاد دولت واقعی و کلان نیز قادرند «گام های بلند» بردارند و «تحولات بزرگ» پدید آورند. این تجربه، هم «تجربه ای مفید و درس آموز» برای خود نیروهای انقلابی است:
دانش آن بود، موقوف سفر
ناید آن دانش به تیزی فکر
(مثنوی معنوی؛ دفتر ششم، بیت ۴۱۸۴).
و هم موجب «شکل گیری حس اعتماد و باور در مردم نسبت به آنها» می شود:
آن که یک دیدن کند ادارک آن
سال ها نتوان نمودن از زبان
(مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۹۴).
[۸]. «دولت جوان حزب اللهی»، نگرانی ها و غصه ها را پایان می دهد
حاصل استقراریافتن «دولت جوان و حزب اللهی» چیست؟ آیت الله خامنه ای پاسخ می دهد: «چنانچه إن شاءالله شما جوان ها با این حرکت ها پیش بروید و زمینه را برای روی کارآوردن یک دولت جوان و حزب اللهی آماده کنید، بسیاری از نگرانی ها و غصه های شما پایان خواهد پذیرفت.»(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). ایشان باز هم تصریح می کند که به طبع، اگر نسل جوان وارد «عرصۀ مدیریت» شد، و «مدیران ارشد نظام»، از جملۀ «جوان های متعهد حزب اللهی» شدند، حرکت عمومی کشور نیز «سرعت» خواهد یافت(همان). این گفته بدان معنی است که علت العلل و ریشۀ مشکلات و معضلات، این است که قدرت سیاسی، در اختیار نیروهای «جوان» و «حزب اللهی» نیست، بلکه کسانی در رأس قرار دارند که فاقد این خصوصیات هستند. این «جمع بندی» در زمانی که چهل سال از انقلاب گذشته و دولت های متعددی، یکی پس از دیگری، قدرت را به دست گرفته و تجربه های عملی متفاوتی را رقم زدند، بسیار ارزشمند است و باید به دقت، درباره اش اندیشید. ایشان، «گره اصلی» و «حلقۀ مفقوده» را یافته و اینک پس از دهه ها، آشکارا بر روی آن تأکید کرده و در پی تحقق آن است. ازاین رو، کسانی که در تحلیل های خویش، به سوی عوامل دیگری حرکت کرده و خواستار تغییراتی از قبیل «ساختارهای درونی نظام» و «قانون اساسی» و «مسئولیت ها و اختیارات» و … هستند، گرفتار خطا شده اند و به جای حل مشکل، «مشکلات تازه» پدید خواهند آورد. سخن صواب و متقن، که تمام «تجربه های عینی و واقعی» دورۀ پس از انقلاب، آن را تأیید می کند، همین است که باید در «کارگزاران» و «حاکمان»، تجدیدنظر کرد و اجازه نداد، «نااهلان» و «غیرانقلابی ها»، بلکه حتی «ضعفای سست عنصر» و «متوسطان کم بضاعت»، زمام امور را در دست گیرند و از شتاب حرکت تکاملی انقلاب، بکاهند، یا انقلاب را به بیراهه سوق دهند. ام المسائل انقلاب، «مدیران و مسئولان غیرانقلابی» هستند که دل در گرو آرمان های انقلاب ندارند و به دنبال منافع شخصی و خواسته های حقیر مادی خویش هستند و با تلاش جهادی و متراکم، بیگانه اند:
چون که با حق، متصل گردید جان
ذکر آن، این ست و ذکر، این ست آن
خالی از خود بود و پر از عشق دوست
پس ز کوزه، آن تلابد که دروست
(مثنوی معنوی؛ دفتر ششم؛ بیت های ۴۰۴۰-۴۰۴۱).
[۹]. دفاع مقدس، عرصۀ درخشش مدیریت های جوانانه بود
انقلاب اسلامی، سرشار از تجربه های مدیریت های کامیاب و موفق جوانان است. نه فقط خود انقلاب بر شانه های جوانان تکیه زده بودند و این جوانان بودند که جریان نهضت اسلامی را پیش بردند و پس از سال های مجاهدت و کوشش، انقلاب را به پیروزی رساندند، بلکه پس از پیروزی و در مرحلۀ بازسازی نیز، دوباره جوانان در صحنه حاضر شدند و انقلاب را با شتابی خیره کننده و با وجود انبوه دشواری ها و مشقت های طاقت فرسا، به جلو حرکت دادند. از نمونه های بی نظیر و اعجاب برانگیز این مسأله، مدیریت های جوانانه در دفاع مقدس بود که اتفاق های بزرگی در پدید آورد. در این جنگ، جوانانی به عرصۀ مبارزه وارد شدند، که یا هیچ تجربه ای نداشتند یا از تجربه های اندکی برخوردار بودند، اما توانستند در کوتاه مدت، پیشرفت های آنچنانی کنند و چشم های نخبگان و سرآمدان را به خویش خیره نمایند.
به عبارت دیگر، دفاع مقدس، علاوه براین که آزمون بزرگی برای ملت ایران مردم، آزمونی هم برای «بروز استعدادها» بود؛ چنان که دفاع مقدس، وسیله ای شد برای این که «استعدادهای مکنون» در انسان ها، به شکل عجیبی بروز کند. از جمله می توان به شهید حسن باقری اشاره کرد. او جوانی بود که وارد میدان جنگ شد، درحالی که از مسائل نظامی، هیچ اطلاعی نداشت، اما در ظرف حدود «دو سال»، به یک «راهبردپرداز نظامی» تبدیل شد! این امر، بسیار مهم است! او در سال ۱۳۵۹، وارد جنگ شد و در سال ۱۳۶۱، به یک طراح جنگی تبدیل گشت، درحالی که مسیر حرکت از یک «سرباز صفر» به یک «راهبردپرداز نظامی»، بیش از دو دهه به طول می انجامد! این جوان در ظرف دو سال، این حرکت را انجام داده بود! همچنین شهید مهدی باکری، در آغاز جنگ، یک جوان دانشجو است که تازه، فارغ التحصیل شده بود، و تجربۀ فعالیت نظامی نداشت، جز این که مدتی سرباز بوده، اما به دستور امام خمینی که سربازها را به خروج از پادگان ها امر کرد، او هم از پادگان خارج شد. تا مهرماه سال ۱۳۵۹، او از نظر نظامی و جنگی، فردی در این حد بوده است، اما با آغازشدن جنگ، در عملیات های بیت المقدس، فتح المبین و خیبر، همین جوان به یک «فرمانده ی زبده ی نظامی» تبدیل می شود که می تواند یک لشکر و گاه، یک قرارگاه را هدایت کند! این «عجیب» نیست؟! این «معجزه» نیست؟! اینها «معجزه ی انقلاب» است! این قبیل واقعیت ها، از بس که روشن هستند، مورد غفلت قرار گرفته اند، و کسی توجه نمی کند که یک جوان بیست وچند ساله و حداکثر سی ساله در وقت شهادت، و در اوج توانایی های نظامی، «از کجا» شروع کرد که به اینجا رسید و در «چه مدتی» به اینجا رسید؟! دلیل عظمت کار اینها نیز این بود که اولا، پختگان نظامی ما در ارتش، فکر اینها را تأیید می کردند؛ و ثانیا، اینها توانستند یک ارتش مجهز پشتیبانی شده ی از سوی قدرت های بزرگ را، در عملیات های فوق العاده عجیب، آنچنان در محاصره بیندازند که آنها خودشان حیرت کنند!(حضرت آیت الله خامنه ای، در دیدار ستاد برگزاری بزرگداشت شهداء، ۲۵ آذر ۱۳۹۲).
این چنین توفیقات و فتوحاتی، هرگز به منحصر به عرصۀ نظامی نیست، بلکه در عرصه های علمی نیز می توان به تجربه های شگفت انگیزی اشاره کرد. ازاین رو، جای این پرسش است که اگر در بسیاری از عرصه ها، جوانان توانسته اند در عمل، توانمندی های معجزه گون خویش را به نمایش بگذارند، چرا این تجربه نباید در عرصۀ سیاست و حکمرانی، به وقوع بپیوندد و جمعی از جوانان، عنان و زمام امور مدیریتی را در سطوح بالا، در دست گیرند؟!
نتیجه گیری:
[۱]. «ضعف» و «بی کفایتی» مزمن بخش هایی از ساختار سیاسی – نیروهای سیاسی تکنوکرات و لیبرال – موجب تزلزل اعتماد سیاسی مردم شده و مناقشات و مجادلات عمومی، همگی به عرصۀ «کارآمدی» و «توانمندی» نظام سیاسی برای تدبیر جامعه، سوق یافته است.
[۲]. به نظر می رسد بر اساس بضاعت نیروهای سیاسی موجود، اتفاق تازه و خوشایندی رخ نخواهد داد و ما در چرخه ای از بازتولید «ناکارآمدی» و «نارضایتی اجتماعی»، همچنان غوطه ور خواهیم ماند. بنابراین، مسألۀ اصلی عبارت است از زمینه سازی جدی برای عبور از «حلقۀ بستۀ مدیریتی کنونی» که فکر و راه حل تازه ای در اختیار ندارند.
[۳]. مهم ترین مشکل این است که حلقۀ بستۀ مدیریتی سیصدنفری در درون ساخت دیوان سالارنۀ نظام سیاسی، هرچه که در توان دارند به کار گرفته اند تا «چرخش مدیریتی»، تحقق نیابد و آنان، همچنان قدرت سیاسی را در میان خود، دست به دست کنند. این مانع که بر قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت رسانه ای تکیه دارد، کار را بر امر تحول و تجدیدنظر مدیریتی، دشوار کرده است.
[۴]. هر چند به صورت طبیعی، مقاومت های از سوی بافت فعلی قدرت سیاسی که در درون ساختار است، صورت می گیرد، اما چنانچه «ارادۀ مردم در انتخابات»، معطوف به «تغییر مدیران» باشد، خواه ناخواه، در کوتاه مدت و به آسانی، «چرخش مدیریتی» نیز تحقق خواهد یافت. پس باید «ارادۀ قاطع و تفسیرناپذیر در سطح اجتماعی» شکل گرفته و به عرصۀ انتخابات، راه یابد.
[۵]. فعالان عرصۀ جامعۀ مدنی به معنای عام، قادر به بسیج اجتماعی و جهت دادن به اراده های مردم در این زمینه هستند. از ظرفیت های درون حاکمیت نمی توان انتظار داشت و نهادهای دیگر نیز این اندازه، اثرگذاری اجتماعی ندارند. البته هنوز این ایده، به گفتمان نخبگانی تبدیل نشده و به عنوان یک راه حل واقعی، به آن توجه نشده است.
[۶]. تکرار چرخۀ ناکارآمدی، خواه ناخواه، توده های مردم را به این جمع بندی خواهد رساند که علت العلل مشکلات، برخی از «مسئولان» و «مدیران» هستند و نشانی های دیگر که معطوف به «ساختار نظام جمهوری اسلامی» و «قانون اساسی» و «رهبری نظام» و «سیاست های انقلابی نظام» هستند، هیچ یک مدخلیتی در دشواری های اقتصادی و معیشتی ندارند؛ چون در همین وضع، بخش ها و کسانی هستند که خود را کارآمد نشان می دهند. این «دوگانگی کارآمدی»، ذهن مردم را به سوی «تفاوت در سبک مدیریت ها» سوق خواهد داد.
[۷]. می توان از طریق استفاده از ضعف های مدیریتی و مفاسد اقتصادی این حلقۀ بسته، آنان را خلع ید و در مقابل افکار عمومی، بر جایگاه «متهم» نشاند. دراین صورت، از موضع تهاجمی، خارج خواهند شد و بیشتر سرگرم دفاع از خود خواهند شد. این حمله به خصوص، آن گاه اثرگذار خواهد بود که واجد بدنۀ اجتماعی باشد و همراهی مردم را در پی داشته باشد.
پرسش و پاسخ در
انقلاب، محتاج «خانه تکانی مدیریتی» است
گفتگو با هوش مصنوعی