وفا به پیمان، شرط تحقق ظهور



به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر برشی از کتاب «معرفت امام زمان (عج)» اثر ابراهیم شفیعی سروستانی است که در ادامه می خوانید؛

۱- نخستین پیمان

داستان آفرینش انسان و آغاز حیات او بر کره خاک با یک عهد و پیمان شکل می گیرد. عهد و پیمانی که بر پذیرش پروردگاری خداوند متعال و نفی پرستش شیطان بسته شد و همه انسان ها بر وفای به آن همداستان شدند: ‬ ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لاتعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم. [۱] ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید؛ زیرا وی دشمن آشکار شماست و اینکه مرا بپرستید؛ این است راه راست.

و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنا کنا عن هذا غافلین. [۲] و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا، گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.

پیامبران الهی و جانشینان آنها، این عهد و پیمان را در طول تاریخ، بارها و بارها به انسان ها یادآوری کردند تا آنان نسبت به عهدی که با خدای خود داشتند، دچار فراموشی نشوند: و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت …. [۳] ‬ و در حقیقت، در میان هر امتی، فرستادهای برانگیختیم [تا بگوید:] «خدا را بپرستید و از طاغوت [= فریبگر] بپرهیزید».

و ما أرسلنا من قبلک من رسول إلا نوحی إلیه أنه لا إله إلا أنا فاعبدون. [۴] و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم: «خدایی جز من نیست. پس مرا بپرستید».

از سوی دیگر، برای اینکه مردم در وفا به پیمانی که بر عهده داشتند، دچار مشکل نشوند و در تشخیص راهی که به اطاعت و بندگی خدا و مخالفت با شیطان می انجامد، گرفتار سردرگمی نگردند، به آنان گوشزد شد اطاعت خدا در اطاعت رسول اوست و هر کس بیشتر در طریق اطاعت رسول گام بردارد، در اطاعت خدا از دیگران پیشی گرفته است: من یطع الرسول فقد أطاع الله و من تولی فما أرسلناک علیهم حفیظا. [۵] ‬ هر کس از پیامبر فرمان برد، در حقیقت، خدا را فرمان برده است و هر کس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادهایم.

… و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله إن الله شدید العقاب. [۶] … و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، باز ایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت کیفر است.

۲- استمرار پیمان

با پایان یافتن عصر رسالت، نه تنها از بار عهد و پیمانی که آدم خاکی با خدای خود داشت، کاسته نشد، بلکه بسیار شدیدتر از دوران حیات پیامبر اعظم (ص) از او خواسته شد به عهد و پیمان خود وفا کند؛ زیرا او در وفاداری به این پیمان بازخواست خواهد شد: «… و أوفوا بالعهد إن العهد کان مسئولا؛ … و به پیمان [خود] وفا کنید؛ زیرا از پیمان، پرسش خواهد شد». [۷]

این عهد، چنانکه امام موسی کاظم (ع) در تفسیر آیه یادشده می فرماید، چیزی نبود جز پیروی از امیر مؤمنان علی (ع): العهد ما أخذ النبی علی الناس فی مودتنا و طاعة أمیرالمؤمنین أن لایخالفوه و لایتقدموه و لایقطعوا رحمه و أعلمهم أنهم مسئولون عنه. [۸]

[مراد از] عهد [در این آیه] آن پیمانی است که پیامبر درباره دوستی ما و پیروی از امیر مؤمنان [علی (ع)] از مردم گرفت؛ اینکه با او مخالفت نورزند، از او پیشی نگیرند، با خاندانش نیکی کنند و آنها را آگاه کرد که درباره این پیمان بازخواست خواهند شد.

این بار عهد آدمی با خدای خود در صورتی دیگر متجلی شد و اطاعت امیرمؤمنان و امامان پس از او همسنگ اطاعت خدا و رسول او گردید. چنانکه امامصادق (ع) در تفسیر آیه «لا یملکون الشفاعة إلا من اتخذ عند الرحمن عهدا؛ [آنان] اختیار شفاعت را ندارند، جز آن کس که از جانب [خدای] رحمان پیمانی گرفته است». [۹] می فرماید: ‬ ألا من دان الله بولایة أمیرالمؤمنین و الأئمة من بعده فهو العهد عند الله. [۱۰] آگاه باشید، هر کس خدا را درباره ولایت امیر مؤمنان و امامان پس از او پیروی کند، این همان پیمان گرفته شده از سوی خداوند است.

برای اینکه هیچ‬ کس در شناسایی شخصی که پس از پیامبر اکرم (ص) باید با او عهد اطاعت بسته می شد، به اشتباه نیفتد، در اجتماعی عظیم از مسلمانان، نو شدن عهد آدمی به آگاهی همگان رسید و اعلام شد هر کس پیمان ولایت نبی خاتم (ص) را پذیرفته است، از این پس باید به پیمان ولایت امیر مؤمنان علی (ع) گردن نهد: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه…؛ هر کس را من مولای اویم، پس این علی مولای اوست…». [۱۱] همچنین اعلام شد: معاشر الناس! من یطع الله و رسوله و علیا و الأئمة الذین ذکرتهم فقد فاز فوزا عظیما. [۱۲] ای مردم! هر کس خدا و رسولش و علی و امامانی را که از آنها یاد کردم، اطاعت کند، بیتردید، به رستگاری بزرگی دست یافته است.

از همین رو بود که این روز را روز «عهد معهود» نامیدند: إن هذا یوم عظیم الشأن… یوم کمال الدین و یوم العهد المعهود. [۱۳] همانا امروز، روزی بس بزرگ است… امروز، روز کامل شدن دین و روز عهد و پیمان است.

۳- شکسته شدن پیمان

انسان ها مأمور شدند پس از رحلت نبی خاتم (ص)، با وصی او تجدید عهد کنند و دست در دست او بگذارند تا به فرموده حضرت زهرا (س)، آنها را به راحتی و ملایمت به راه هدایت و رستگاری رهنمون شود: به خدا سوگند، اگر پای در میان می نهادند و علی را بر کاری که پیامبر به‬ عهده او نهاد، تنها نمی گذاردند، آسان آسان، ایشان را به راه راست می برد و حق هر یک را بدو می سپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است، بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر می گشتند. اگر چنین می کردند، درهای رحمت را از زمین و آسمان به روی آنان می گشود. با این حال، چنان نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند، آنان را عذاب خواهد فرمود. [۱۴]

به گفته فاطمه زهرا (س)، چنین نشد و بدعهدی و عهدشکنی از همان نخستین روزهای عروج رسول خدا (ص) آغاز شد. بدین ترتیب، پیمانی که جماعت مسلمان در روز غدیر بر اطاعت ولی خدا بسته بودند، به راحتی شکست و جز جمع اندکی، همه امت اسلامی از اطراف امام و حجت عصر پراکنده شدند: إن النبی (ص) لماقبض إرتد الناس علی أعقابهم کفارا إلا ثلاثة: سلمان و المقداد و أبوذر الغفاری. [۱۵] هنگامی که پیامبر درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد رحلت فرمود، همه مردم جز سه تن؛ سلمان، مقداد و ابوذر غفاری، به گذشته کفرآمیز خود برگشتند.

از آن پس، اگر چه در دوره هایی از دوران ۲۵۰ ساله امامت شیعه، شاهد رویآوردن مردم به ائمه معصومین (ع) و مرجعیت علمی آنها هستیم، ولی هیچگاه عهدی که مردم در برابر امامان خود داشتند، به تمامی پاس داشته نشد. امامانمعصوم (ع) فرموده بودند: ‬ إنما کلف الناس ثلاثه: معرفة الأئمة و التسلیم لهم فیما ورد علیهم و الرد إلیهم فیما اختلفوا فیه. [۱۶] ‬ مردم تنها به سه چیز تکلیف شدهاند: شناخت امامان، تسلیم شدن به ایشان در آنچه بر آنها وارد می شود و رجوع به آنها در آنچه در آن اختلاف دارند.

این سخن ائمه هیچگاه محقق نشد و سرانجام بدعهدی ها و عهدشکنی های امت اسلام به مقتول و مسموم شدن یازده امام و غیبت آخرین امام انجامید. بدینترتیب، جامعه اسلامی از برکات حضور امام معصوم (ع) در میان خود محروم گشت. این همان اتفاقی بود که پیش از این در کلام امام محمد باقر (ع) پیشبینی شده بود: إذا غضب الله تبارک و تعالی علی خلقه، نحانا عن جوارهم. [۱۷] ‬ هنگامی که خداوند تبارک و تعالی، از آفریدگانش خشمگین شود، ما [اهلبیت] را از مجاورت با آنها دور می سازد.

۴- ضرورت تجدید پیمان

غیبت امام از جامعه و به درازا کشیدن آن، نتیجه بدعهدی و پیمانشکنی مردم نسبت به حجت های الهی و جانشینان به حق رسول خدا (ص) است. تا زمانی که مردم چنان که باید و شاید، به پیمانی که در برابر امامان معصوم (ع) برعهده دارند، وفا نکنند و با همه وجود، آماده پذیرش اوامر و نواهی آنها نشوند، ظهور محقق نخواهد شد، چنانکه امام عصر (ع) فرمود: ‬ لو أن أشیاعنا، وفقهم الله لطاعته، علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علی حق المعرفة و صدقها منهم بنا. [۱۸] ‬ اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می شدند، میمنت دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت؛ دیداری بر مبنای شناخت راستین و صداقتی از آنها نسبت به ما.

با توجه به همین اهمیت وفا به عهد و پیمان و تأثیر آن در ظهور امام عصر (ع) بوده است که از ما خواستهاند هر بامداد، عهد و پیمان اطاعتی را که نسبت به امام خود بر دوش داریم، به یاد آوریم و آن را تجدید کنیم: ‬ أللهم إنی أجدد له فی صبیحة یومی هذا و ماعشت من أیام حیاتی عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقی لا أحول عنها و لا أزول أبدا. [۱۹] ‬ بار خدایا! من در بامداد این روز و تمام دوران زندگانیام، عهد، عقد و بیعتی را که نسبت به او (امام مهدی (ع)) بر گردن دارم، تجدید می کنم که هرگز از آن برنگردم و بر آن پایدار بمانم.

در پایان این گفتار، توجه شما را به روایتی بلند و پرمعنا از امام باقر (ع) جلب می کنیم. در این روایت، امام باقر (ع) در پاسخ پرسش یکی از یاران خود که از زمان فرا رسیدن امر [ظهور] پرسیده بود، در قالب یک داستان یا حکایت تمثیلی، با تقسیم زمان ها به سه زمان گرگ، قوچ و ترازو بر این واقعیت تصریح می کند که مردم در دوره زمانی که آن را «زمان گرگ» می نامد، یکسره از در پیمانشکنی با خاندان رسالت برآمدند و حتی در فکر وفا به پیمان خود نبودند. در دوره زمانی دیگر که از آن به «زمان قوچ» یاد می کند، هر چند مردم تصمیم دارند به پیمان خود وفا کنند، ولی در عمل، پیمانشکنی می کنند و از بازگرداندن حقوق اهل بیت (ع) سر باز می زنند. سرانجام، در دورهای از زمان که «زمان ترازو» نامیده می شود، مردم واقعا تصمیم می گیرند به پیمان خود عمل کنند و حقوق غصب شده خاندان رسالت را به آنها برگردانند. این زمان، زمانی است که می توان در آن به تحقق ظهور امید داشت.

زراره نقل می کند که حمران از امام باقر (ع) پرسید: قربانت گردم! کاش به ما می فرمودید این امر (ظهور امام مهدی (ع)) چه زمانی خواهد بود تا به آن خبر شادمان شویم؟ آن حضرت فرمود: ای حمران! تو دوستان و برادران و آشنایانی داری. [۲۰] در زمان های قدیم، مرد دانشمندی بود که پسری داشت و آن پسر به علم پدرش علاقه ای نشان نمی داد و در مورد دانش پدرش، چیزی از او نمی پرسید. آن مرد دانشمند، همسایه‬ ای داشت که نزد او می آمد، پرسش هایش را با او مطرح می کرد و مطالبی از او می آموخت. تا اینکه زمان مرگ مرد دانشمند نزدیک شد. پس او فرزندش را فرا خواند و گفت: «تو از آنچه نزد من بود، دوری می گزیدی. علاقهای به آن نشان نمی دادی و چیزی از من نمی پرسیدی، ولی همسایه‬ ای دارم که نزد من می آمد و از من می پرسید و چیزهایی فرا می گرفت و به ذهن می سپرد. اگر به چیزی نیاز داشتی، نزد او برو» و همسایه‬ اش را به او معرفی کرد. مرد دانشمند از دنیا رفت و پسر (همچنان) زنده بود تا اینکه پادشاه آن زمان خوابی دید و سراغ آن مرد دانشمند را گرفت. به او گفته شد: «آن مرد از دنیا رفته است.» پادشاه گفت: «آیا فرزندی از او به جای مانده است؟» گفتند: «آری او یک پسر به جا گذاشته است.»

پادشاه گفت: «او را نزد من بیاورید» و کسانی را به دنبال پسر فرستادند تا او را نزد پادشاه بیاورند. پسر [با خود] گفت: «به خدا سوگند، نمی دانم چرا پادشاه مرا احضار کرده است. من هیچ دانشی ندارم و اگر پادشاه چیزی از من بپرسد، بیشک، رسوا خواهم شد.» در این حال، سفارش پدرش را (هنگام مرگ) به خاطر آورد. پس نزد همسایهای که از پدرش علم می آموخت، رفت و به او گفت: «پادشاه، کسانی را به دنبال من فرستاده و نمی دانم چرا احضارم کرده است. پدرم به من گفته بود اگر به چیزی نیاز داشتم، به شما مراجعه کنم.» همسایه گفت: «اما من می دانم [۲۱] چرا تو را احضار کرده است. اگر به تو بگویم، تو باید هر چیزی را که خدا از این طریق نصیب تو گرداند، با من تقسیم کنی.» پسر گفت: «می‬ پذیرم.» همسایه از او خواست سوگند یاد کند و به او اطمینان دهد که به عهدش وفا می کند.

پسر هم سوگند یاد کرد. آن مرد گفت: «پادشاه می خواهد از تو در مورد خوابی که دیده است، پرسش کند و بداند که این زمان چه زمانی است. پس بگو این زمان «گرگ» است.» پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه گفت: «آیا می دانی به چه دلیلی تو را احضار کرده‬ ام؟» پسر گفت: «مرا احضار کردهاید تا در مورد خوابی که دیدهاید، از من بپرسید و بدانید که اکنون چه زمانی است.» پادشاه گفت: «درست گفتی. پس به من بگو این زمان چه زمانی است؟» پسر گفت: «این زمان زمان گرگ است.» پادشاه دستور داد پاداشی به آن پسر بدهند. آن پسر جایزه را گرفت و به سوی خانهاش رفت. از اینکه به دوستش (مرد همسایه) وفا کند، خودداری کرد و [با خود] گفت: «شاید پیش از اینکه این مال را به او بدهم یا خودم بخورم، از دنیا رفتم و شاید پس از این، به آن مرد نیاز نداشته باشم و دیگر از این‬ گونه پرسش هایی که از من پرسیده شد، از من پرسیده نشود.» پس مدت زیادی [در وفا کردن به آن مرد] درنگ کرد.

مدتی بعد، پادشاه خوابی دید و به دنبال پسر فرستاد. پسر از کرده خود پشیمان شد و [با خود] گفت: «به خدا سوگند، هیچ دانشی ندارم که با آن نزد پادشاه بروم و نمی دانم با دوستم (همسایه) چه کار کنم؛ چون به او نیرنگ زده و به او وفا نکردهام.» بعد گفت: «به هر حال نزد او می روم، از او عذرخواهی می کنم و برای او سوگند یاد می کنم. شاید او [از خواب پادشاه] به من خبر دهد.» پسر نزد مرد همسایه رفت و گفت: «کاری کردهام که نباید می کردم و به آنچه میان من و تو بوده است، وفا نکردهام و آنچه داشتم، از دستم رفته و به تو نیازمند شدهام. تو را به خدا سوگند می دهم که مرا تنها نگذاری. من به تو اطمینان می دهم هر چه بهدست آوردم، با تو تقسیم کنم. پادشاه به دنبال من فرستاده است و نمی دانم از من چه می پرسد.» آن مرد (همسایه) گفت: «پادشاه می خواهد از تو در مورد خوابی که دیده است، بپرسد و بداند این زمان چه زمانی است. پس تو به پادشاه بگو: این زمان، زمان «قوچ» است.» آن پسر نزد پادشاه رفت، پادشاه وارد شد و گفت: «میدانی چرا به دنبال تو فرستادهام؟» آن پسر گفت: «شما خوابی دیدهاید و می خواهید بدانید اکنون چه زمانی است.» پادشاه خطاب به پسر گفت: «درست گفتی. پس به من بگو این زمان، چه زمانی است؟» پسر گفت: «این زمان، زمان قوچ است.» پس از آن، پادشاه دستور داد پاداشی به پسر بدهند. پسر آن پاداش را گرفت و به سمت خانه‬ اش رفت و فکر می کرد که آیا به دوستش وفا کند یا نه. یک بار تصمیم می گرفت وفا کند و یک بار تصمیم می گرفت به عهدش وفا نکند. پس از آن گفت: «شاید پس از این؛ دیگر تا ابد به آن همسایه نیازی نداشته باشم.» در نهایت تصمیم گرفت بیوفایی کند و به عهدش وفا نکند. پس مدتی دیگر در وفا به عهدش درنگ کرد.

مدتی بعد، پادشاه خوابی دید و به دنبال پسر فرستاد. آن پسر برای آنچه با دوستش کرده بود، پشیمان شد و پس از دو بار بیوفایی گفت: «چه کنم که دانشی ندارم.» سپس تصمیم گرفت که نزد مرد همسایه برود. پسر نزد آن همسایه رفت و او را به خدای تبارک و تعالی سوگند داد و از وی خواست او را [در مورد خواسته پادشاه] آگاه سازد و به همسایه گفت این بار به او وفا می کند و به او اطمینان داد و گفت: «مرا به این حال وا مگذار! بدون شک، دیگر پیمان‬ شکنی نمی کنم و به تو وفا می کنم.» همسایه از وی خواست تا به او اطمینان دهد. سپس گفت: «تو را خوانده است تا در مورد خوابی بپرسد که دیده و بداند که این زمان چه زمانی است. وقتی که پادشاه از تو پرسید، بگو این زمان، زمان «ترازو» است.» آن پسر نزد پادشاه رفت و پادشاه وارد شد و گفت: «[می دانی] چرا تو را احضار کردهام؟» پسر گفت: «شما خوابی دیدهاید و می خواهید بپرسید که این زمان چه زمانی است. پادشاه گفت: «درست گفتی. پس به من بگو اکنون چه زمانی است؟» پسر گفت: «این زمان، زمان ترازو است.» پادشاه دستور داد هدیه‬ ای به او بدهند. پسر هدیه را گرفت و آن را نزد مرد همسایه برد و آن را جلوی همسایه گذاشت و گفت: «آنچه من به دست آورده‬ ام، برای تو آوردم. پس تو آن را تقسیم کن».

آن همسایه دانشمند گفت: «زمان اول، زمان گرگ بود و تو از گرگ ها بودی و زمان دوم، زمان قوچ بود که قوچ تصمیم می گیرد و انجام نمی دهد و تو هم مثل قوچ تصمیم می گرفتی، ولی وفا نمی کردی و این زمان (سوم) زمان ترازو بود و تو در آن زمان وفادار بودی. پس بگیر آنچه برای تو است؛ چون من نیازی به آن ندارم.» آن دانشمند (همسایه)، هدیه را به پسر برگرداند. [۲۲]
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «وفا به پیمان، شرط تحقق ظهور» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.