روضه خوانی شاعران آیینی در عصر شعر فاطمی «بیت سوخته» + عکس

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عصر شعر فاطمی «بیت سوخته» با همکاری خانه شعر و ادبیات و محفل شعر قراربه مناسبت شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و باحضور جمعی از شاعران آیینی کشورمان و علاقه مندان این حوزه برگزار شد.
هادی جانفدا اولین شاعری بود که با نوای گرم خود سروده ای را تقدیم به ساحت مادر سادات (س) کرد. او چنین خواند:
خلافت ننگ مطلق بود، تو تمکین نمی کردی
و عصمت را فدای بیعتی ننگین نمی کردی
از آوار ستم شاید قد توحید خم می شد
اگر تو دستهایت را ستون دین نمی کردی
تو را بی اخم می بینیم ٬ زخم مهربانی ها
که از اندوه پر بودی ولی نفرین نمی کردی
سفر پایان سختی هاست این را خوب می فهمم
ولی ای کاش وقتش را خودت تعیین نمی کردی
یقینا باد عالم را به سمت نیستی می برد
اگر تو با وجودت خاک را سنگین نمی کردی
و من از شعرهایم مصرعی جایی نمی خواندم
اگر بانو خودت هر بیت را گلچین نمی کردی …
«احمد بابایی» شاعر آیینی توانای دیگری بود که با تقدیم شعری به آستان حضرت زهرا (س) این محفل شعری را رنگ دیگری بخشید. بخشی از شعر او به این شرح است:
خبر آمد به فتنه آمده اند
که عیان، ماه پشت ابر کنند
در بقیع ازدحام اوباش است
هدف این است نبش قبر کنند
روضه خوانان که می رسند اینجا
در دل اضطراب می افتم
تا که از نبش قبر می گویند
یاد طفل رباب می افتم
محمود حبیبی کسبی شاعر دیگری بود که شعری را در مدح حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خواند:
علی ماه است گردون را ولیکن اخترش زهراست
علی شاه است مردان را ولی تاج سرش زهراست
علی تنهاست تنها از خود حق نیز تنهاتر
ولی از خصم باکش نیست زیرا یاورش زهراست
همه عالم خراب حیدر و حیدر خراب او
علی کز عالمی دل برده تنها دلبرش زهراست
نمی نوشد کسی بی اذن زهرا از خم کوثر
علی ساقی کوثر هست اما ساغرش زهراست
زهی اقبال خاتونی که شد همپای او حیدر
زهی اقبال مولایی که کفو و همسرش زهراست
به یمن بوسه های مصطفی بر دست زهرا بود
که روشن شد رسول الله هم پیغمبرش زهراست
همه سعی غلوگویان به کسر شأن انجامید
که هرچه شأن او بالا بری بالاترش زهراست
بدا بر زاهدی که تکیه بر اعمال خود کرده است
خوشا بر روسیاهی که شفیع محشرش زهراست
که دیده غنچه ای نشکفته را پژمرده و پرپر
علی دیده که یاس بین دیوار و درش زهراست
فاطمه افشاریان شاعری دیگری بود که سروده اش را تقدیم به صدیقه طاهره کرد:
اگر دعبل ز فرزندت عبایش را طلب کرده
مرا یک بوسه بر روی غبار چادرت کافیست
***
سن و سالی نداشتم اما
در همان کودکی چه ها دیدم
قبل از آن روزها به این خوبی
معنی درد را نفهمیدم
سن و سالی نداشتم اما
شانه هایم پناه مادر بود
در دل کوچه های تنهایی
دست من تکیه گاه مادر بود
پدرم خوب شد ندید آن روز
آنچه در کوچه بی صدا رخ داد
دست سنگین کینه بالا رفت
آیه های خدا زمین افتاد
کاش قدری بزرگتر بودم
سپری می شدم بر آن سیلی
بی تفاوت نشسته یک دنیا
به تماشای چهره ای نیلی
چادرش را که می تکاندم گفت
گرچه از درد کهنه سرشارم
چقدر خوب شد ولی امروز
بین این کوچه ها تو را دارم
کوچه های مدینه را گشتم
دست در دست مهربان پدر
باورم نیست این همان شهر است
شهر اسلام، شهر پیغمبر
شهر خوبی که روی منبر آن
جد ما از صفات فاطمه گفت
فاطمه، آنکه مثل پیغمبر
حرف حق را بدون واهمه گفت
فاطمه، آن که زیر سایه او
قدسیان اعتکاف می کردند
آن که افلاک گرد چادر او
طبق نوبت طواف می کردند
فاطمه، آن که آبرو دادند
به دو عالم حسین و عباسش
دور دنیا و گردش أفلاک
جلوه ای از شکوه دستاسش
خنده هایش بهشت پیغمبر
چادرش سایه سر مردم
در مدینه قدم زنان بخشید
با قدومش به سفره ها گندم
با حضورش خزان این دنیا
زنده شد در بهار چادر او
آرزوی فرشتگان خدا
بوسه ای بر غبار چادر او
جد ما رفت و بعد رحلت او
حرمت دخترش شکسته شده
پیش چشم تمام مردم شهر
دست های غدیر بسته شده
مادرم رفت و آسمانی شد
رفت جام و شکست خمره خم
چه کشید از عناد این دنیا
آخرش هم به دست این مردم …
کاش مادر دوباره بود و خودش
پاک می کرد اشک زینب را
باز هم با اشاره می گویم
قصه ی ناتمام آن شب را:
پلک ها رفته رفته سنگین شد
خواب غفلت گرفت عالم را
پدر امشب به جای نان بر دوش
می کشد کوله باری از غم را
قطره قطره چکید غم هایش
بین این کوچه ها به آرامی
می رود تا به خاک بسپارد
مادرم را در اوج گمنامی
آسمان می کشید بر دوشش
پیکر بی فروغ ماهش را
پشت سر هم ستاره ها هستند
تا که روشن کنند راهش را
عرش حق جمله جمله می لرزید
غصه ها را که مو به مو می گفت
در پی دلخوشی مادر بود
در کنار مزار او می گفت:
مثل تو شب به شب برای حسین
می گذاریم کاسه ی آبی
زینبت هم اگر بهانه گرفت
می بریمش کنار محرابی_
که هنوز عطر تو در آن جاریست …
بین چادر نماز تو انگار
یک نفر نغمه نغمه می خواند
با صدای تو جار ثم الدار
مثل شمعی نفس نفس حیدر
گریه در گریه آب شد آن شب
خشت خشت جهان بی زهرا
پیش چشمش خراب شد آن شب
واژه واژه هنوز یادم هست
درد دل های هر شبش با چاه
از سیاهی این جهان می گفت
از غم آسمان دور از ماه …
حامد خاکی شاعر آیینی کشورمان در ادامه شعری را تقدیم به ساحت حضرت زهرا (س) کرد:
ببین می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من، آسمانی، بمان
اگر می شود می توانی بمان
تو نیلوفرانه ترین یاس شهر
وجود تو کانون احساس شهر
دعاگوی هر قدرنشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشی، چه آبی چه نانی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شد ماجرای سپر ماندنت
چه شد پای حرف پدر ماندنت
پس از غصه ی پشت در ماندنت
ندارد علی همزبانی بمان
برای علی بی تو بد می شود
بدون تو غم بی عدد می شود
نرو که غرورم لگد می شود
و این سقف، سنگ لحد می شود
تو باید غمم را بدانی بمان
چرا اشک را آبرو می کنی
چرا چادرت را رفو می کنی
چرا استخوان درگلو می کنی
چرا مرگ را آرزو می کنی
چه کم دارد این زندگانی بمان
در ادامه محمدجواد پرچمی شعری را در مدح حضرت زهرا(س) قرائت کرد:
فقیر بانویی ام که غنی بذات است
همان زنی که کرم از کرامتش مات است
فقط نه ما که برای پیمبران، محشر
مدال فاطمیون مایه مباهات است
ببین ولایت او را به سیزده معصوم
بگو که حضرت زهرا بزرگ سادات است
علیست حق و مع الحق همان مع الزهراست
برای فاطمه او لایق مواسات است
سه جمله خطبۀ او افتخار آل الله
سه آیه کوثر او آبروی آیات است
عیار خطبۀ زهرا فراتر از انجیل
دو خط فضیلت زهرا ورای تورات است
دخیل حرمت تسبیح فاطمه است، نماز
که واجبات گهی گیر مستحبات است
نصیب دوست او بهترین تحیات و
نصیب دشمن او بدترین مجازات است
چه بانویی، حسنین اش گرسنه خوابیدند
ولی برای فقیران به فکر خیرات است
نوشته اند که بعد از وفات صد موقف
نگاه مادری اش دستگیر اموات است
نوشته اند ائمه فقط دو قطره ی اشک
برای مادر ما افضل العبادات است
شنیده ایم مدینه به او سری نزدند
امان ز حال مریضی که بی ملاقات است
در ادامه این محفل مجید تال ترانه ای را تقدیم به حضرت محسن علیه السلام کرد:
تو هم تا نفس داشتی سوختی
تو هم پشت در پا به پام اومدی
ولی آرزو داشتم لااقل
میموندی و مادر صدام میزدی
نذاشتن که حتی به دنیا بیای
نذاشتن ولی تو مسیح منی
نشد آخرش هم ببینم که تو
شبیه علی یا شبیه منی
چه قدر زینبم آرزو داشت که
داداش محسنش رو ببینه نشد
میدونی حسینم چه قدر دوست داشت
پا گهواره تو بشینه نشد
تو هم بی نشونی مث مادرت
نه قدرت واسه هیچکی معلوم نیس
اینم حکمت با علی بودن
کی عشقش علی بود و مظلوم نیس
تا دیدی درو با لگد میزنن
تا دیدی غریبم شدی غیرتی
تو هم سنگ عشقو به سینه زدی
ولی آه از اون در لعنتی
بمون واسه بعد حرفای سخت
بمونه واسه چند سال دیگه
واسه روزی که صحبت کربلاس
تو خیمه یه مادر به بچه اش میگه
عزیزم میخوام روسفیدم کنی
برو هر چی دارم فدای حسین
سه تا میخ در یا سه شعبه چی بود
یکی گفت پسر رو نشون بگیر
علی اصغر اون روز محسن شد و
رباب پیش زهرا شدش روسفید
در ادامه برنامه، قاسم صرافان، محمد رسولی پیمان طالبی، سیده تکتم حسینی به شعرخوانی پرداختند.
پایان بخش برنامه با نوحه سرایی پیرغلام اهل بیت سید علی سادات رضوی همراه بود.
انتهای پیام/
هادی جانفدا اولین شاعری بود که با نوای گرم خود سروده ای را تقدیم به ساحت مادر سادات (س) کرد. او چنین خواند:
خلافت ننگ مطلق بود، تو تمکین نمی کردی
و عصمت را فدای بیعتی ننگین نمی کردی
از آوار ستم شاید قد توحید خم می شد
اگر تو دستهایت را ستون دین نمی کردی
تو را بی اخم می بینیم ٬ زخم مهربانی ها
که از اندوه پر بودی ولی نفرین نمی کردی
سفر پایان سختی هاست این را خوب می فهمم
ولی ای کاش وقتش را خودت تعیین نمی کردی
یقینا باد عالم را به سمت نیستی می برد
اگر تو با وجودت خاک را سنگین نمی کردی
و من از شعرهایم مصرعی جایی نمی خواندم
اگر بانو خودت هر بیت را گلچین نمی کردی …
«احمد بابایی» شاعر آیینی توانای دیگری بود که با تقدیم شعری به آستان حضرت زهرا (س) این محفل شعری را رنگ دیگری بخشید. بخشی از شعر او به این شرح است:
خبر آمد به فتنه آمده اند
که عیان، ماه پشت ابر کنند
در بقیع ازدحام اوباش است
هدف این است نبش قبر کنند
روضه خوانان که می رسند اینجا
در دل اضطراب می افتم
تا که از نبش قبر می گویند
یاد طفل رباب می افتم
محمود حبیبی کسبی شاعر دیگری بود که شعری را در مدح حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خواند:
علی ماه است گردون را ولیکن اخترش زهراست
علی شاه است مردان را ولی تاج سرش زهراست
علی تنهاست تنها از خود حق نیز تنهاتر
ولی از خصم باکش نیست زیرا یاورش زهراست
همه عالم خراب حیدر و حیدر خراب او
علی کز عالمی دل برده تنها دلبرش زهراست
نمی نوشد کسی بی اذن زهرا از خم کوثر
علی ساقی کوثر هست اما ساغرش زهراست
زهی اقبال خاتونی که شد همپای او حیدر
زهی اقبال مولایی که کفو و همسرش زهراست
به یمن بوسه های مصطفی بر دست زهرا بود
که روشن شد رسول الله هم پیغمبرش زهراست
همه سعی غلوگویان به کسر شأن انجامید
که هرچه شأن او بالا بری بالاترش زهراست
بدا بر زاهدی که تکیه بر اعمال خود کرده است
خوشا بر روسیاهی که شفیع محشرش زهراست
که دیده غنچه ای نشکفته را پژمرده و پرپر
علی دیده که یاس بین دیوار و درش زهراست
فاطمه افشاریان شاعری دیگری بود که سروده اش را تقدیم به صدیقه طاهره کرد:
اگر دعبل ز فرزندت عبایش را طلب کرده
مرا یک بوسه بر روی غبار چادرت کافیست
***
سن و سالی نداشتم اما
در همان کودکی چه ها دیدم
قبل از آن روزها به این خوبی
معنی درد را نفهمیدم
سن و سالی نداشتم اما
شانه هایم پناه مادر بود
در دل کوچه های تنهایی
دست من تکیه گاه مادر بود
پدرم خوب شد ندید آن روز
آنچه در کوچه بی صدا رخ داد
دست سنگین کینه بالا رفت
آیه های خدا زمین افتاد
کاش قدری بزرگتر بودم
سپری می شدم بر آن سیلی
بی تفاوت نشسته یک دنیا
به تماشای چهره ای نیلی
چادرش را که می تکاندم گفت
گرچه از درد کهنه سرشارم
چقدر خوب شد ولی امروز
بین این کوچه ها تو را دارم
کوچه های مدینه را گشتم
دست در دست مهربان پدر
باورم نیست این همان شهر است
شهر اسلام، شهر پیغمبر
شهر خوبی که روی منبر آن
جد ما از صفات فاطمه گفت
فاطمه، آنکه مثل پیغمبر
حرف حق را بدون واهمه گفت
فاطمه، آن که زیر سایه او
قدسیان اعتکاف می کردند
آن که افلاک گرد چادر او
طبق نوبت طواف می کردند
فاطمه، آن که آبرو دادند
به دو عالم حسین و عباسش
دور دنیا و گردش أفلاک
جلوه ای از شکوه دستاسش
خنده هایش بهشت پیغمبر
چادرش سایه سر مردم
در مدینه قدم زنان بخشید
با قدومش به سفره ها گندم
با حضورش خزان این دنیا
زنده شد در بهار چادر او
آرزوی فرشتگان خدا
بوسه ای بر غبار چادر او
جد ما رفت و بعد رحلت او
حرمت دخترش شکسته شده
پیش چشم تمام مردم شهر
دست های غدیر بسته شده
مادرم رفت و آسمانی شد
رفت جام و شکست خمره خم
چه کشید از عناد این دنیا
آخرش هم به دست این مردم …
کاش مادر دوباره بود و خودش
پاک می کرد اشک زینب را
باز هم با اشاره می گویم
قصه ی ناتمام آن شب را:
پلک ها رفته رفته سنگین شد
خواب غفلت گرفت عالم را
پدر امشب به جای نان بر دوش
می کشد کوله باری از غم را
قطره قطره چکید غم هایش
بین این کوچه ها به آرامی
می رود تا به خاک بسپارد
مادرم را در اوج گمنامی
آسمان می کشید بر دوشش
پیکر بی فروغ ماهش را
پشت سر هم ستاره ها هستند
تا که روشن کنند راهش را
عرش حق جمله جمله می لرزید
غصه ها را که مو به مو می گفت
در پی دلخوشی مادر بود
در کنار مزار او می گفت:
مثل تو شب به شب برای حسین
می گذاریم کاسه ی آبی
زینبت هم اگر بهانه گرفت
می بریمش کنار محرابی_
که هنوز عطر تو در آن جاریست …
بین چادر نماز تو انگار
یک نفر نغمه نغمه می خواند
با صدای تو جار ثم الدار
مثل شمعی نفس نفس حیدر
گریه در گریه آب شد آن شب
خشت خشت جهان بی زهرا
پیش چشمش خراب شد آن شب
واژه واژه هنوز یادم هست
درد دل های هر شبش با چاه
از سیاهی این جهان می گفت
از غم آسمان دور از ماه …
حامد خاکی شاعر آیینی کشورمان در ادامه شعری را تقدیم به ساحت حضرت زهرا (س) کرد:
ببین می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من، آسمانی، بمان
اگر می شود می توانی بمان
تو نیلوفرانه ترین یاس شهر
وجود تو کانون احساس شهر
دعاگوی هر قدرنشناس شهر
نکش دست از دست دستاس شهر
نباشی، چه آبی چه نانی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شد ماجرای سپر ماندنت
چه شد پای حرف پدر ماندنت
پس از غصه ی پشت در ماندنت
ندارد علی همزبانی بمان
برای علی بی تو بد می شود
بدون تو غم بی عدد می شود
نرو که غرورم لگد می شود
و این سقف، سنگ لحد می شود
تو باید غمم را بدانی بمان
چرا اشک را آبرو می کنی
چرا چادرت را رفو می کنی
چرا استخوان درگلو می کنی
چرا مرگ را آرزو می کنی
چه کم دارد این زندگانی بمان
در ادامه محمدجواد پرچمی شعری را در مدح حضرت زهرا(س) قرائت کرد:
فقیر بانویی ام که غنی بذات است
همان زنی که کرم از کرامتش مات است
فقط نه ما که برای پیمبران، محشر
مدال فاطمیون مایه مباهات است
ببین ولایت او را به سیزده معصوم
بگو که حضرت زهرا بزرگ سادات است
علیست حق و مع الحق همان مع الزهراست
برای فاطمه او لایق مواسات است
سه جمله خطبۀ او افتخار آل الله
سه آیه کوثر او آبروی آیات است
عیار خطبۀ زهرا فراتر از انجیل
دو خط فضیلت زهرا ورای تورات است
دخیل حرمت تسبیح فاطمه است، نماز
که واجبات گهی گیر مستحبات است
نصیب دوست او بهترین تحیات و
نصیب دشمن او بدترین مجازات است
چه بانویی، حسنین اش گرسنه خوابیدند
ولی برای فقیران به فکر خیرات است
نوشته اند که بعد از وفات صد موقف
نگاه مادری اش دستگیر اموات است
نوشته اند ائمه فقط دو قطره ی اشک
برای مادر ما افضل العبادات است
شنیده ایم مدینه به او سری نزدند
امان ز حال مریضی که بی ملاقات است
در ادامه این محفل مجید تال ترانه ای را تقدیم به حضرت محسن علیه السلام کرد:
تو هم تا نفس داشتی سوختی
تو هم پشت در پا به پام اومدی
ولی آرزو داشتم لااقل
میموندی و مادر صدام میزدی
نذاشتن که حتی به دنیا بیای
نذاشتن ولی تو مسیح منی
نشد آخرش هم ببینم که تو
شبیه علی یا شبیه منی
چه قدر زینبم آرزو داشت که
داداش محسنش رو ببینه نشد
میدونی حسینم چه قدر دوست داشت
پا گهواره تو بشینه نشد
تو هم بی نشونی مث مادرت
نه قدرت واسه هیچکی معلوم نیس
اینم حکمت با علی بودن
کی عشقش علی بود و مظلوم نیس
تا دیدی درو با لگد میزنن
تا دیدی غریبم شدی غیرتی
تو هم سنگ عشقو به سینه زدی
ولی آه از اون در لعنتی
بمون واسه بعد حرفای سخت
بمونه واسه چند سال دیگه
واسه روزی که صحبت کربلاس
تو خیمه یه مادر به بچه اش میگه
عزیزم میخوام روسفیدم کنی
برو هر چی دارم فدای حسین
سه تا میخ در یا سه شعبه چی بود
یکی گفت پسر رو نشون بگیر
علی اصغر اون روز محسن شد و
رباب پیش زهرا شدش روسفید
در ادامه برنامه، قاسم صرافان، محمد رسولی پیمان طالبی، سیده تکتم حسینی به شعرخوانی پرداختند.
پایان بخش برنامه با نوحه سرایی پیرغلام اهل بیت سید علی سادات رضوی همراه بود.
انتهای پیام/
پرسش و پاسخ در
روضه خوانی شاعران آیینی در عصر شعر فاطمی «بیت سوخته» + عکس
گفتگو با هوش مصنوعی