خاطرات یک آزاده در کتاب «از فیضیه تا الرشید» به چاپ رسید

کتاب «از فیضیه تا الرشید» تاریخ شفاهی مجاهد انقلابی و آزادهٔ دفاع مقدس حجت الاسلام محمدحسن جمشیدی در هشت فصل توسط انتشارات پیام آزادگان منتشر شد.
به گزارش ایسنا، کتاب «از فیضیه تا الرشید»، خاطرات مجاهد انقلابی و آزادۀ دفاع مقدس، حجت الاسلام محمدحسن جمشیدی، معروف به شیخ آزادگان شمال کشور است که در هشت فصل به نگارش درآمده است. پژوهش و نگارش این کتاب را سیدحسین ولی پور زرومی بر عهده داشته است.
حجت الاسلام محمدحسن جمشیدی، در آخرین روزهای تابستان ۱۳۳۷ و برای ادامه تحصیلات حوزوی به شهر قم عزیمت کرد. این سفر را می توان نقطه عطفی در زندگی و مبارزات ایشان دانست.
این روحانی و مبارز کهنه کار در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۱، در عملیات بیت المقدس، به اسارت نیروهای دشمن درآمد. سال های اسارت ایشان در اردوگاه های الانبار (کمپ ۸ یا عنبر)، موصل، تکریت ۵ و زندان الرشید سپری شد.
در بخشی از این کتاب آمده است:« بهار سال ۱۳۶۶ بود که یکی از اسرای بهشهری به سراغم آمد و پرسید: «حاجی از ایران خبر دارید؟ انگار اوضاع خیلی شلوغ است!» کلی صحبت کرد و خبر از کشت وکشتار در جنگ می داد، ولی در نهایت زبان درکشید و آنچه را که می خواست بگوید نگفت! در شک و تردیدی عجیب افتادم که حتما خبری از خانوادهام دارد. هر چه اصرار کردم، جوابی نگرفتم. کمکم در نامه هایی که از خانواده به دستم می رسید، تقریبا به یقین رسیدم که یکی از بچه هایم به شهادت رسیده است، ولی از میان محمد، مهدی و حسین شک داشتم که کدام باشد. شگرد بچه ها در نامهنگاری ها نیز مرا دائم در این میانه نگه می داشت، ولی بیشتر جای خالی دست خط های مهدی را می دیدم! …»
انتهای پیام
به گزارش ایسنا، کتاب «از فیضیه تا الرشید»، خاطرات مجاهد انقلابی و آزادۀ دفاع مقدس، حجت الاسلام محمدحسن جمشیدی، معروف به شیخ آزادگان شمال کشور است که در هشت فصل به نگارش درآمده است. پژوهش و نگارش این کتاب را سیدحسین ولی پور زرومی بر عهده داشته است.
حجت الاسلام محمدحسن جمشیدی، در آخرین روزهای تابستان ۱۳۳۷ و برای ادامه تحصیلات حوزوی به شهر قم عزیمت کرد. این سفر را می توان نقطه عطفی در زندگی و مبارزات ایشان دانست.
این روحانی و مبارز کهنه کار در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۱، در عملیات بیت المقدس، به اسارت نیروهای دشمن درآمد. سال های اسارت ایشان در اردوگاه های الانبار (کمپ ۸ یا عنبر)، موصل، تکریت ۵ و زندان الرشید سپری شد.
در بخشی از این کتاب آمده است:« بهار سال ۱۳۶۶ بود که یکی از اسرای بهشهری به سراغم آمد و پرسید: «حاجی از ایران خبر دارید؟ انگار اوضاع خیلی شلوغ است!» کلی صحبت کرد و خبر از کشت وکشتار در جنگ می داد، ولی در نهایت زبان درکشید و آنچه را که می خواست بگوید نگفت! در شک و تردیدی عجیب افتادم که حتما خبری از خانوادهام دارد. هر چه اصرار کردم، جوابی نگرفتم. کمکم در نامه هایی که از خانواده به دستم می رسید، تقریبا به یقین رسیدم که یکی از بچه هایم به شهادت رسیده است، ولی از میان محمد، مهدی و حسین شک داشتم که کدام باشد. شگرد بچه ها در نامهنگاری ها نیز مرا دائم در این میانه نگه می داشت، ولی بیشتر جای خالی دست خط های مهدی را می دیدم! …»
انتهای پیام
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «خاطرات یک آزاده در کتاب «از فیضیه تا الرشید» به چاپ رسید» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.