نبرد عقل و جهل

ایسنا/اصفهان امام حسین (ع) در غوغای عاشورا، مردمی را که در دام و کام تغلب و استبداد اموی گرفتار آمده اند، صدا زده می فرماید: «به خردهایتان برگردید» و این، گویای آن است که مشکل بزرگ مردمی که برای نبرد با آن امام تحریک و تجهیز شده و در کربلا حضور یافته بودند، مشکل بی درکی و نابخردی بوده است، نه بی دینی.
«امام حسین (ع) خون دل خویش را در راه خدا نثار و ایثار کرد مگر تا آنکه مردم از امارت نادانی و از اسارت گمراهی نجات یافته و جامعه از گرداب و مرداب بی درکی و شخصیت سوختگی رهایی یابند.» (زیارت اربعین) این، داوری و ارزیابی امام صادق (ع) در تحلیل و تبیین حماسۀ حسینی است. ایشان، در بیان دیگری و در قالب زیارت نامه نیز خطاب به حسین بن علی (ع) افزوده ای دارد که : «و اشهد انک قد امرت بالعدل و القسط و دعوت الیهما» یعنی من گواه و آگاهم که تو مردمان را به داد و برابری فرمان دادی و فراخواندی. (کامل الزیارات، ص ۱۹۶۱)
بدین روی، امام صادق (ع) در بیانی، قیام و اقدام حسینی را حرکتی بیدارگرانه و در کلام دیگر، نهضتی دادگسترانه تعریف و توصیف می کند.
با توجه به نظم و سازمان حاکم بر سخن امام، به طبع باید «بیدارگری» و «دادگستری» نسبت و رابطه ای با هم داشته باشند و این نسبت و رابطه در سخنان امام علی (ع) به روشنی بیان شده است؛ چه آنکه آن حضرت نسبت به عقل و عدل تعریف و توصیف همگون و یکنواختی دارد و در رابطه با هر دو مفهوم می فرماید: «وضع الشئ فی موضعه» یعنی هر چیزی در جایگاه و قرارگاه ویژۀ خودش، حرکتی خردمندانه و دادگرایانه است. (غرر و درر، مادۀ عقل و عدل)
چنین تعریفی و توصیفی نشان می دهد که عقل و عدل نسبت دیرینه و نهادینه با هم دارند و از یک تیره و تبار و همزادند چراکه در بنیاد فطرت ریشه دارند. در نگاهی کلی و اجمالی و با رویکردی روان شناسانه شاید بتوان گفت که عقل، نشان عدل و عدل، نشان عقل است. چنان که در تبیین امام علی (ع) آمده است که: «خرد، در قلمروی جان انسان، بادبانی است که آدمی را به سمت وسوی عدالت، هدایت و راهنمایی می کند. »(همان)
بر این پایه، علت اساسی انحراف از عدالت، فقدان عدل خود بنیاد و خود فرمان در قلمروی جان آدمی است و این پندار و انگاره ای به گزاف نیست. اگر واقعیت های اجتماعی را میدانی برای آزمودن نظریه های انسانی بدانیم و با این پیش فهم و رویکردی اخلاقی به تجزیه وتحلیل رویدادها و پدیده های اجتماعی بپردازیم، راستی و درستی ادعای فوق ثابت خواهد شد؛ چرا انسان ها دچار مفاسد اخلاقی و اجتماعی از قبیل رشوه خواری، پارتی بازی، دلالی و … می شوند و اسیر ناهنجاری هایی چون امتیازخواهی، انحصارطلبی و استبداد می گردند و در دام و کام آنارشی گری گرفتار می آیند و هر کس در سطح خودش در وادی فاشیسم سقوط می کند؟
یک مورد خرد را به عنوان نمونه فرض و تحلیل کنید؛ مثلا ترافیک یک شهر را. تصور کنید برق شهر به طور موقت قطع شده است و چراغ راهنما در چهارراهی ازکارافتاده و ازاین رو عامل بیرونی و فیزیکی کنترل و هدایت ترافیک چهارراه فعلا بی تأثیر مانده است … فکر کنید چه اتفاقی رخ می دهد و چه مشکلی ایجاد می شود و چرا پس از چند لحظه شاهد این خواهید بود که چهارراه دچار ترافیکی پیچیده و چون کلافی سردرگم شده است که برای یافتن نقطه کور این کلاف و حل مشکل ترافیک ساعت ها وقت و انرژی لازم است؟ چرا این گونه می شود؟ چون در چنین فرضی هر کس دنبال این است که راه را از دیگران بگیرد و برباید و خودش را زودتر عبور دهد و حرکت کند و نجات یابد. یعنی در تلاش است که گرچه به بهای مشکل آفرینی برای دیگران، مشکل خودش را حل کند.
این رویه و رفتار ریشه در آن دارد که عقل خود بنیاد در قلمروی جان آدم ها به امارت نرسیده و خودفرمانی و خود سالاری عینیت نیافته است. وقتی چنین ذهنیتی مبنای کنش اجتماعی انسان قرار گرفت و جماعت، ترکیبی از آحاد آدمیانی این گونه و دارای چنین اندیشه ای شد، بدیهی است که هیچ چیز در جای خودش قرار نمی گیرد و نظم و نظام و عدالتی عینیت نمی یابد و چنان است که مولا علی (ع) همه ناهنجاری ها و نابسامانی های اجتماعی را از امارت هوی و اسارت عقل در قلمروی جان آدمی متأثر دانسته و می گوید: «تنها چشمه سار جوشش همه نابسامانی ها آن لایۀ من طبیعی و غریزی است که در نهاد هدایت قرارگرفته و همگان را در پیروی خود می خواهد و بر این اساس دستگاه قانون گذاری را هم به خدمت می گیرد.» (نهج البلاغه، خطبۀ ۵۰)
شرط سامان پذیری جامعه انسانی در یک رویکرد وجودی و اخلاقی به انسان و اجتماع، خود بنیادی عقلی، خودفرمانی و خود سالاری است، چنان که امام علی (ع) در منشور اخلاقی به امام مجتبی (ع) از وی چنین می خواهد: «خودت را ترازوی سنجش و ارزیابی مناسبات خود با دیگران قرار ده و آن را شاهین اندازه گیری و داوری بدان.» (نهج البلاغه، نامۀ ۳۱)
بدین بیان، عدالت، زمانی در جامعه عینیت پیدا می کند که در قلمروی جان آدمی عقل امارت یابد و بنیاد شود چراکه عقل، ریشه و عدل، میوه است به بیان دیگر عقل مایه و عدل پایه حرکت معنی دار و هدفمند آدمی است. به نص سخنان امام صادق (ع) و به استناد منابع و مدارک تاریخی ازجمله شعارهای عاشوراییان و به ویژه اظهارت شخص ابی عبدالله (ع)، قیام و اقدام جاودانۀ آن حضرت حماسه ای اصلاحی بوده که با هدف استقرار عدالت و آزادسازی معنوی انسان صورت گرفته است.
بر این پایه و با توجه به ملاحظات پیشین، دست یازی به چنین غایتی ممکن و مقدور نگردد مگر به شرط بیدارسازی توان عقلانی و آزادسازی گنجینه و انرژی فکری و جاری سازی عنصر آگاهی در جان آدمی و چنان است که آن امام در غوغای عاشورا مردمی را که در دام و کام تغلب و استبداد اموی گرفتار آمده اند و مشکل اصلی شان نابخردی است صلا زده می فرماید: «ارجعوا الی عقولکم …» یعنی به خردهایتان برگردید و عقل را باور کنید و در قلمروی جان خود امیر سازید. (حماسۀ حسینی، ج ۳ ص ۴۷)
دعوت و فراخواندن امام حسین (ع) افزون بر داوری و ارزیابی امام صادق (ع) گویای آن است که مشکل بزرگ مردمی که برای نبرد با آن امام تحریک و تجهیز شده و در کربلا حضور یافته بودند مشکل بی درکی و نابخردی بوده است نه بی دینی و چنان است که اگر گفته شود ارتش ابن سعد در کربلا بر آن بودند تا با گذر از جنازۀ ابی عبدالله (ع) خشنودی خدا را به دست آورده و بهشت را کسب کنند، بنا بر گواهی های تاریخی سخنی گزاف نخواهد بود.
ازاین رو درست است که محرک عاشوراییان در آن حرکت حماسی عشق است اما مقصد و مطلوبشان عدل و عقل است. بدایت مقصودشان نجات جان انسان از اسارت جهل و غایت منظورشان نجات اجتماع از ستم و ظلم است.
منبع: کتاب «عاشورا گفتمان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر» نوشتۀ احمد اسلامی که سال ۱۳۹۴ از سوی انتشارات شهر هنر به چاپ رسیده است.
انتهای پیام
«امام حسین (ع) خون دل خویش را در راه خدا نثار و ایثار کرد مگر تا آنکه مردم از امارت نادانی و از اسارت گمراهی نجات یافته و جامعه از گرداب و مرداب بی درکی و شخصیت سوختگی رهایی یابند.» (زیارت اربعین) این، داوری و ارزیابی امام صادق (ع) در تحلیل و تبیین حماسۀ حسینی است. ایشان، در بیان دیگری و در قالب زیارت نامه نیز خطاب به حسین بن علی (ع) افزوده ای دارد که : «و اشهد انک قد امرت بالعدل و القسط و دعوت الیهما» یعنی من گواه و آگاهم که تو مردمان را به داد و برابری فرمان دادی و فراخواندی. (کامل الزیارات، ص ۱۹۶۱)
بدین روی، امام صادق (ع) در بیانی، قیام و اقدام حسینی را حرکتی بیدارگرانه و در کلام دیگر، نهضتی دادگسترانه تعریف و توصیف می کند.
با توجه به نظم و سازمان حاکم بر سخن امام، به طبع باید «بیدارگری» و «دادگستری» نسبت و رابطه ای با هم داشته باشند و این نسبت و رابطه در سخنان امام علی (ع) به روشنی بیان شده است؛ چه آنکه آن حضرت نسبت به عقل و عدل تعریف و توصیف همگون و یکنواختی دارد و در رابطه با هر دو مفهوم می فرماید: «وضع الشئ فی موضعه» یعنی هر چیزی در جایگاه و قرارگاه ویژۀ خودش، حرکتی خردمندانه و دادگرایانه است. (غرر و درر، مادۀ عقل و عدل)
چنین تعریفی و توصیفی نشان می دهد که عقل و عدل نسبت دیرینه و نهادینه با هم دارند و از یک تیره و تبار و همزادند چراکه در بنیاد فطرت ریشه دارند. در نگاهی کلی و اجمالی و با رویکردی روان شناسانه شاید بتوان گفت که عقل، نشان عدل و عدل، نشان عقل است. چنان که در تبیین امام علی (ع) آمده است که: «خرد، در قلمروی جان انسان، بادبانی است که آدمی را به سمت وسوی عدالت، هدایت و راهنمایی می کند. »(همان)
بر این پایه، علت اساسی انحراف از عدالت، فقدان عدل خود بنیاد و خود فرمان در قلمروی جان آدمی است و این پندار و انگاره ای به گزاف نیست. اگر واقعیت های اجتماعی را میدانی برای آزمودن نظریه های انسانی بدانیم و با این پیش فهم و رویکردی اخلاقی به تجزیه وتحلیل رویدادها و پدیده های اجتماعی بپردازیم، راستی و درستی ادعای فوق ثابت خواهد شد؛ چرا انسان ها دچار مفاسد اخلاقی و اجتماعی از قبیل رشوه خواری، پارتی بازی، دلالی و … می شوند و اسیر ناهنجاری هایی چون امتیازخواهی، انحصارطلبی و استبداد می گردند و در دام و کام آنارشی گری گرفتار می آیند و هر کس در سطح خودش در وادی فاشیسم سقوط می کند؟
یک مورد خرد را به عنوان نمونه فرض و تحلیل کنید؛ مثلا ترافیک یک شهر را. تصور کنید برق شهر به طور موقت قطع شده است و چراغ راهنما در چهارراهی ازکارافتاده و ازاین رو عامل بیرونی و فیزیکی کنترل و هدایت ترافیک چهارراه فعلا بی تأثیر مانده است … فکر کنید چه اتفاقی رخ می دهد و چه مشکلی ایجاد می شود و چرا پس از چند لحظه شاهد این خواهید بود که چهارراه دچار ترافیکی پیچیده و چون کلافی سردرگم شده است که برای یافتن نقطه کور این کلاف و حل مشکل ترافیک ساعت ها وقت و انرژی لازم است؟ چرا این گونه می شود؟ چون در چنین فرضی هر کس دنبال این است که راه را از دیگران بگیرد و برباید و خودش را زودتر عبور دهد و حرکت کند و نجات یابد. یعنی در تلاش است که گرچه به بهای مشکل آفرینی برای دیگران، مشکل خودش را حل کند.
این رویه و رفتار ریشه در آن دارد که عقل خود بنیاد در قلمروی جان آدم ها به امارت نرسیده و خودفرمانی و خود سالاری عینیت نیافته است. وقتی چنین ذهنیتی مبنای کنش اجتماعی انسان قرار گرفت و جماعت، ترکیبی از آحاد آدمیانی این گونه و دارای چنین اندیشه ای شد، بدیهی است که هیچ چیز در جای خودش قرار نمی گیرد و نظم و نظام و عدالتی عینیت نمی یابد و چنان است که مولا علی (ع) همه ناهنجاری ها و نابسامانی های اجتماعی را از امارت هوی و اسارت عقل در قلمروی جان آدمی متأثر دانسته و می گوید: «تنها چشمه سار جوشش همه نابسامانی ها آن لایۀ من طبیعی و غریزی است که در نهاد هدایت قرارگرفته و همگان را در پیروی خود می خواهد و بر این اساس دستگاه قانون گذاری را هم به خدمت می گیرد.» (نهج البلاغه، خطبۀ ۵۰)
شرط سامان پذیری جامعه انسانی در یک رویکرد وجودی و اخلاقی به انسان و اجتماع، خود بنیادی عقلی، خودفرمانی و خود سالاری است، چنان که امام علی (ع) در منشور اخلاقی به امام مجتبی (ع) از وی چنین می خواهد: «خودت را ترازوی سنجش و ارزیابی مناسبات خود با دیگران قرار ده و آن را شاهین اندازه گیری و داوری بدان.» (نهج البلاغه، نامۀ ۳۱)
بدین بیان، عدالت، زمانی در جامعه عینیت پیدا می کند که در قلمروی جان آدمی عقل امارت یابد و بنیاد شود چراکه عقل، ریشه و عدل، میوه است به بیان دیگر عقل مایه و عدل پایه حرکت معنی دار و هدفمند آدمی است. به نص سخنان امام صادق (ع) و به استناد منابع و مدارک تاریخی ازجمله شعارهای عاشوراییان و به ویژه اظهارت شخص ابی عبدالله (ع)، قیام و اقدام جاودانۀ آن حضرت حماسه ای اصلاحی بوده که با هدف استقرار عدالت و آزادسازی معنوی انسان صورت گرفته است.
بر این پایه و با توجه به ملاحظات پیشین، دست یازی به چنین غایتی ممکن و مقدور نگردد مگر به شرط بیدارسازی توان عقلانی و آزادسازی گنجینه و انرژی فکری و جاری سازی عنصر آگاهی در جان آدمی و چنان است که آن امام در غوغای عاشورا مردمی را که در دام و کام تغلب و استبداد اموی گرفتار آمده اند و مشکل اصلی شان نابخردی است صلا زده می فرماید: «ارجعوا الی عقولکم …» یعنی به خردهایتان برگردید و عقل را باور کنید و در قلمروی جان خود امیر سازید. (حماسۀ حسینی، ج ۳ ص ۴۷)
دعوت و فراخواندن امام حسین (ع) افزون بر داوری و ارزیابی امام صادق (ع) گویای آن است که مشکل بزرگ مردمی که برای نبرد با آن امام تحریک و تجهیز شده و در کربلا حضور یافته بودند مشکل بی درکی و نابخردی بوده است نه بی دینی و چنان است که اگر گفته شود ارتش ابن سعد در کربلا بر آن بودند تا با گذر از جنازۀ ابی عبدالله (ع) خشنودی خدا را به دست آورده و بهشت را کسب کنند، بنا بر گواهی های تاریخی سخنی گزاف نخواهد بود.
ازاین رو درست است که محرک عاشوراییان در آن حرکت حماسی عشق است اما مقصد و مطلوبشان عدل و عقل است. بدایت مقصودشان نجات جان انسان از اسارت جهل و غایت منظورشان نجات اجتماع از ستم و ظلم است.
منبع: کتاب «عاشورا گفتمان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر» نوشتۀ احمد اسلامی که سال ۱۳۹۴ از سوی انتشارات شهر هنر به چاپ رسیده است.
انتهای پیام
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «نبرد عقل و جهل» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.