قصه ای از اولین «مدافع حرم» دشت کربلا



به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، به دیده حقیقت، از اولین مدافعان حرم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام شهدای دشت کربلا هستند؛ همانها که سینه خود را سپر خاندان وحی کرده و در این مسیر رشادت ها به خرج دادند. آنها بودند که تحت امامت امام خویش، طریق دفاع از حق و پاسداری از حریم آل الله و قرارگیری در صراط مستقیم خداوند را به شیعیان آموختند.

از اولین مدافعان حرم آل الله، حبیب بن مظاهر است؛ بزرگواری که سابقه خدمت او به صدر اسلام باز می گردد. نام او همیشه در کنار یاران بزرگ امیرالمؤمنین علی (ع) چون میثم تمار و رشید هجری بود، طوری که در جنگ های جمل، صفین و نهروان در رکاب مولایش با دشمنان مبارزه کرد. (حسین انصاریان، با کاروان نور) وی عضو گروه ویژه «شرطة الخمیس» بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان امیرالمؤمنین بودند. (الاختصاص، شیخ مفید، ص۲ تا ۷) گفت وگوی او با میثم تمار، سال ها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی می کرد، از جمله علم منایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند. (ابصارالعین، ص۱۲۷)

حبیب زمانی که متوجه شد امام حسین علیه السلام به سوی کربلا در حرکت است، احساس خسران کرد و در اولین فرصت خود را به کاروانیان رساند. حکایت جانفشانی و سربداری او نسبت به امام حسین (ع) و خاندان عترت تمامی ندارد. او در تمام لحظه های تلخ و شیرین کاروان حسینی سعی می کرد مرهمی بر دل خاندان وحی و آل هاشم باشد تا به این ترتیب به عهد فطری خویش عمل کرده باشد.

در یکی از این ماجراها می خوانیم شب عاشورا نگرانی زینب سلام الله علیها نسبت به عدم وفای یاران امام حسین علیه السلام و تنها گذاشتن حضرت به اوج رسیده بود. امام حسین که نگرانی ایشان را متوجه شده بود، وارد خیمه خواهر شد. نافع بن هلال در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد، شنید زینب به برادر می گوید: آیا اصحاب خود را امتحان کردهای؟ من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند. امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوارند و مانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند؛ و الله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم إلا الأشوس الأقعس یستأنسون بالمنیة دونی استئناس الطفل إلی محالب أمه.»

نافع می گوید وقتی که این سخن را از زینب سلام الله علیها شنیدم، گریه کردم و نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم. حبیب گفت: «سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اکنون با شمشیر به سوی دشمن حمله می کردم؛ و الله لو لا إنتظار أمره لعاجلتهم بسیفی هذه اللیلة» حبیب، اصحاب را جمع کرد و سخن نافع را به آنها گفت. همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اکنون به دشمن حمله میکردیم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد که ما استواریم. حبیب برای آنها دعا کرد و با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند «ای گروه بانوان و حرم های رسول خدا این شمشیرهای جوانمردان شماست که سوگند یاد کردهاند در غلاف نکنند مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند و این نیزههای جوانان شماست که قسم خورده اند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینههای دشمن فرو کنند؛ یا معشر حرائر رسول الله؛ هذه صوارم فتیانکم آلوا ألا یغمدوها إلا فی رقاب من یرید السوء فیکم و هذه أسنة غلمانکم أقسموا ألا یرکزوها إلا فی صدور من یفرق نادیکم.» از این رو زینب(س) آرام گرفت. زنان با گریه و شیون بیرون آمدند و فرمودند: ای پاکان از دختران رسول خدا و زنان امیرالمؤمنین حمایت کنید. حبیب و اصحابش آنگونه گریستند که گویا زلزله ای رخ داد. (مقتل الحسین مقرم ص ۲۶۲ - ۲۶۳)

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «قصه ای از اولین «مدافع حرم» دشت کربلا» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.