کهکشانها نخی از وصلهی نعلین علی است

به گزارش خبرنگار مهر، از ۱۵ اردیبهشت تا ۲۴ اسفند، به فاصله ۴۰ روز مانده تا روز غدیر، بنا داریم هرروز یک شعر از شاعران معاصر و نیز شاعران بزرگ زبان فارسی درباره امیرالمومنین، علی بن ابیطالب (ع) و روز غدیر بخوانیم.
در دهمین شماره از پرونده «غدیریه در شعر فارسی» سراغ سید حمید رضا برقعی می رویم که شعرهای آیینی اش در وصف امیرالمومنین (ع) زمزمه علاقه مندان به ادبیات و عاشقان حضرت امیر است.
در ادامه غزل غدیری سید حمید رضا برقعی را با هم می خوانیم؛
*
قصه را زودتر ای کاش بیان می کردم
قصه زیباتر از آن شد که گمان می کردم
برکه ای رود شد و موج شد و دریا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که بعثت به تکامل برسد آهسته
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن مأذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
گفت: این بار به پایان سفر می گویم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی است
گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش-
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما
واژه در واژه شنیدند صدا را اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام …
در دهمین شماره از پرونده «غدیریه در شعر فارسی» سراغ سید حمید رضا برقعی می رویم که شعرهای آیینی اش در وصف امیرالمومنین (ع) زمزمه علاقه مندان به ادبیات و عاشقان حضرت امیر است.
در ادامه غزل غدیری سید حمید رضا برقعی را با هم می خوانیم؛
*
قصه را زودتر ای کاش بیان می کردم
قصه زیباتر از آن شد که گمان می کردم
برکه ای رود شد و موج شد و دریا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که بعثت به تکامل برسد آهسته
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن مأذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
گفت: این بار به پایان سفر می گویم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی است
گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش-
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما
واژه در واژه شنیدند صدا را اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام …
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «کهکشانها نخی از وصلهی نعلین علی است» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.