دو روایت از آخرین لحظات عمر شریف حضرت فاطمه (س) / پرستاری مریم (س) از سرور زنان جهان- اخبار دین ، قرآن و اندیشه - اخبار فرهنگی تسنیم



به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، این روزها به نقل ضعیف، ایام شهادت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها است، اما یاد آن بانوی بزرگوار در هر زمان و مکانی، عامل تزکیه و رشد روحی شیعه است. مطالعه دربارۀ آثار و تاریخ زندگانی آن حضرت بهانه ای است تا بیشتر در یاد آن مهربان تر از مادر سپری کنیم. حال به بهانۀ شب شهادت سیده زنان جهان، دو روایت از آخرین لحظات عمر شریف این بانوی مطهر را می خوانیم.

روایت اول:

شیخ صدوق در کتاب «امالی» نقل می کند ابن عباس می گوید روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود که حسن علیه السلام آمد و چون او را دید گریست و سپس فرمود بیا بیا ای پسرم و او را به خود نزدیک کرد تا بر زانوی راست نشاند. سپس حسین علیه السلام آمد و چون او را دید، گریست و گفت بیا بیا پسر جانم و او را هم نزدیک کرد تا بر زانوی چپ خود نشاند. سپس فاطمه سلام الله علیها آمد و او را هم به خود نزدیک کرد و برابر خود نشاند و سپس امیرالمؤمنین علیه السلام آمد؛ او را هم که دید گریست و نزدیک خود طلبید و در پهلوی راست خود نشاند.

اصحابش گفتند یا رسول الله هر کدام را دیدی گریستی؟ در اینها کسی نبود که از دیدنش شاد شوی؟ فرمود به حق آنکه مرا به نبوت بر انگیخته و بر همه مردم برگزیده است، من و اینها گرامی ترین خلقیم نزد خدا و روی زمین کسی نیست که از اینها نزد من محبوب تر باشد.

اما دخترم فاطمه که سرور زنان جهانیان از اولین و آخرین و پاره تن من و نور دیده من و نیز میوه دل من و روح من که درون من است و حوراء انسیه است … سپس بیماری او آغاز شود و خدا مریم بنت عمران را بفرستد او را پرستاری کند و در بیماری او انیس او باشد. اینجا است که گوید پروردگار، من از زندگی دلتنگ شدم و از اهل دنیا ملولم، مرا به پدرم برسان. خدای عز و جل او را به من رساند و اول کس از خاندانم باشد که به من رسد. محزون و گرفتار و غمنده و شهید بر من وارد شود و من در اینجا بگویم خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده و کیفر بده هر که حقش را غصب کرده و خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا سقط جنین کرده و ملائکه آمین گویند.

ثم یبتدئ بها الوجع فتمرض فیبعث الله عز و جل إلیها مریم بنت عمران تمرضها و تؤنسها فی علتها فتقول عند ذلک یا رب إنی قد سئمت الحیاة و تبرمت بأهل الدنیا فألحقنی بأبی فیلحقها الله عز و جل بی فتکون أول من یلحقنی من أهل بیتی فتقدم علی محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة فأقول عند ذلک اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلل من أذلها و خلد فی نارک من ضرب جنبها حتی ألقت ولدها فتقول الملائکة عند ذلک آمین (الأمالی( للصدوق)، ص۱۱۲)

روایت دوم:

«کشف الغمة فی معرفة الائمة( ع)»، اثر علی بن عیسی إربلی از علمای قرن هفتم است. این کتاب، به زبان عربی و در باره زندگینامه و فضایل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت است. مؤلف، انگیزه خود را از نگارش این کتاب، تمسک به ائمه معصومین و اظهار ارادت به آن خاندان بزرگوار دانسته است. وی در قسمت مربوط به «ذکر وفات و بیماری» حضرت فاطمه سلام الله علیها می نویسد روایت شد به هنگام رحلت به اسماء فرمود: در زمان فوت پدرم جبرئیل کافور بهشتی آورد. پدرم آن را سه قسمت کرد: یک قسمت برای خودش، یک قسمت برای علی و یک قسمت هم برای من. آنگاه به اسماء فرمود: باقیمانده حنوط پدرم را که در فلان موضع است بیاور و نزد سرم بگذار.

اسماء می گوید: وقتی من امر آن بانو را اجرا کردم لباس خود را روی خویشتن کشید و به من فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم که هیچ و الا بدان که نزد پدر بزرگوارم رفته ام.

اسماء بعد از چند لحظه ای آن بانوی مظلومه را صدا زد، اما جوابی نشنید. دوباره صدا زد: ای دختر محمد مصطفی، ای دختر بهترین کسی که مادرش وی را حمل کرد، ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگریزه ها پا نهاد، ای دختر آن کسی که مقامش به قاب قوسین او ادنی رسید. اما جوابی نگرفت.

وقتی اسماء لباس آن حضرت را از روی بدنش برداشت ناگاه دید از دنیا رفته است. اسماء بدن آن بانو را حرکت می داد و می گفت: ای فاطمه، زمانی که نزد پدر بزرگوارت رفتی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان. در همان حینی که اسماء این سخن را می گفت، حسنین علیهما السلام از راه رسیدند و گفتند: اسماء، مادر ما در چنین ساعتی به خواب نمی رفت؟! گفت: مادر شما خواب نرفته، بلکه از دنیا رفته است.

امام حسن روی بدن مادر افتاد و پیکر مقدس او را حرکت می داد و می فرمود: مادر جان، قبل از اینکه روح از بدن من مفارقت کند با من تکلم کن. آنگاه امام حسین آمد و پاهای مبارک مادر را حرکت می داد و می بوسید و می فرمود: مادر جان، من فرزند تو حسینم. قبل از اینکه هلاک شوم و بمیرم با من صحبت کن. اسماء به ایشان گفت: ای فرزندان پیغمبر اسلام نزد پدرتان علی بروید و آن حضرت را از فوت مادرتان آگاه کنید.

حسنین از خانه خارج و به سوی مسجد روانه شدند، هنگامی که نزدیک مسجد رسیدند، صدا به گریه بلند کردند. گروهی از صحابه به حضور ایشان آمدند و گفتند: برای چه گریانید؟! خدا چشم شما را نگریاند؛ شاید نظر شما به جای جدتان رسول خدا افتاد و از کثرت علاقه ای که به او دارید گریان شدید؟

فرمود: نه، آیا نه چنین است که مادر ما از دنیا رحلت کرده است؟

امیرالمؤمنین پس از شنیدن این خبر جانگداز با صورت روی زمین آمد و فرمود: ای دختر محمد، من غم و اندوه خود را بعد از تو به که بگویم؟ من درد دل های خود را برای تو می گفتم، اکنون برای چه کسی درد دل کنم؟ فبکیتما شوقا إلیه فقالا لا أ و لیس قد ماتت أمنا فاطمة صلوات الله علیها قال فوقع علی ع علی وجهه یقول بمن العزاء یا بنت محمد کنت بک أتعزی ففیم العزاء من بعدک.



انتهای پیام/

پرسش و پاسخ در دو روایت از آخرین لحظات عمر شریف حضرت فاطمه (س) / پرستاری مریم (س) از سرور زنان جهان- اخبار دین ، قرآن و اندیشه - اخبار فرهنگی تسنیم

گفتگو با هوش مصنوعی