علیه بیش تفسیر



گروه اندیشه فارس، علی رستگار: کتاب تفسیر و بیش تفسیر شامل سه سخنرانی امبرتو اکو است که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد و شاید مهم ترین مسئله ی آن، حق خواننده برای تفسیر متن در چارچوب نیت متن باشد. البته اکو تنها در این کتاب با این مسائل دست و پنجه نرم نمی کند بلکه این موضوعات، مسائل دائمی در هرمنوتیک اکو هستند. در مقدمه کتاب اکو به اختصار مسئله ی محوری این سه سخنرانی را طرح می کند:

«در برخی نوشته های اخیرم گفته ام که بین قصد مؤلف (که یافتن آن بسیار دشوار است و غالبا ربطی به تفسیر یک متن ندارد) و قصد مفسر که (به تعبیر ریچارد رورتی) صرفا «متن را در قالب شکلی می ریزد که در خدمت مقصود قرار خواهد گرفت،» امکان سومی وجود دارد؛ یعنی قصد متن وجود دارد.»

کتاب با معرفی سنت هرمنوتیکی در تفسیر آغاز می شود. یکی از مهم ترین موضوعات در هرمنوتیک نسبت بین «نیت مؤلف»، «نیت خواننده» (intentio lectoris) و «نیت متن» (intentio operis) در فرآیند تفسیر است. در سنت هرمنوتیکی تفسیر متن مناقشات فراوانی درباره ی نسبت بین این سه مؤلفه رخ داده است. اکو به طور کلی با اعلام استقلال متن از مؤلف به دیالکتیک نیت خواننده و نیت متن در چارچوب استراتژی متن معتقد است. اگرچه قرائت های مختلفی از متن ممکن است اما متن اجازه ی هر نوع قرائتی نمی دهد. به عبارتی، متن استراتژی و مرزهای خودش را بر خواننده تحمیل و بدین ترتیب حدود تفسیر را نیز مشخص می کند. به نظر اکو متن امری حاضر و آماده نیست و در فرایند قرائت و در چرخه ی تفسیر محقق می شود. مهم ترین هدف اکو در کتاب تفسیر و بیش تفسیر یافتن چارچوب و معیاری برای تفسیر با نظر به قابلیت های تفسیری متن، مؤلف و خواننده است. از این حیث می توان این کتاب را در ادامه ی دو کتاب دیگر اکو، حدود تفسیر و نقش خواننده، در نظر گرفت.

معنا نه تنها در ذهن مؤلف نیست بلکه ای بسا از نیت مؤلف پیشی بگیرد و بر آن تسلط یابد. اکو برای نیت مؤلف اصالتی قائل نیست و معنا را در فرم متن و دریافت مخاطب از آن پیگیری می کند. اکو در نقد نیت مؤلف بیش از هر چیزی به بندتو کروچه و نظریه ی بیانگری هنر نظر دارد. در این نظریه به طور کلی ذهنیت هنرمند و مؤلف اهمیت بیشتری دارد تا شاکله ی عینی اثر و متن. تحقق متن و اثر هنری در این چارچوب اساسا در ذهن هنرمند و تصورات ذهنی او است تا تجلی بیرونی آن در قالب بوم و کاغذ و … . در مقابل، اکو گمان می کند مؤلف پس از نوشتن متن بلادرنگ «می میرد» و مزاحمتی برای متن ایجاد نمی کند. اما آیا واقعا مؤلف می میرد؟ آیا مؤلف نمی تواند هیچ حرف مؤثری درباره ی متنی که آفریده است بگوید؟

اکو برای حل این پارادوکس دو انگاره از مؤلف را جدا می کند: مؤلف الگو و مؤلف تجربی. مؤلف الگو مؤلفی است که در حین نگارش فی الواقع زمینه را برای خلق معنا فراهم می آورد و از مخاطب دعوت می کند تا در آفرینش معنا و تفسیر متن شرکت کند. در واقع مؤلف الگو در حین نگارش به طور مدام از چشم انداز «آفریننده» و «مخاطب» به متن می نگرد. به نظر اکو مؤلف الگو بلافاصله پس از آفرینش متن می میرد و جای خود را به مؤلف تجربی می دهد. مؤلف تجربی پس از نگارش متن می تواند از تجربیاتش و اهداف و انگیزه هایش در حین نگارش سخن بگوید و حتی از متن دفاع کند اما نباید تفسیری از متن عرضه نماید. مؤلف تجربی پس از آفرینش متن نیز زنده است اما حقی بیشتر از دیگر مخاطبان ندارد. انگیزه ی اکو از طرح دوگانه ی مؤلف الگو و مؤلف تجربی مخالفت با نظریه ی افراطی مرگ مؤلف است. در کتاب تفسیر و بیش تفسیر این نکته را می توان در نقد نظریات تودوروف دید. اکو موافق تودوروف نیست که مؤلف واژه را با خود می آورد و خواننده معنا را. معنا در پیوستگی ذهن خواننده و متن ظاهر می شود. تعامل خواننده و متن در واقع خواننده ای الگو را می آفریند که بخشی از کارکرد خود متن است. برعکس آن هم صادق است، مخاطب نیز متن را محقق می سازد و در واقع آن را می آفریند.

این امر با پیوستگی متن و مخاطب اتفاق می افتد یعنی متن و مخاطب اموری جدای از هم نیستند. اما آیا پیش از متن خواننده وجود نداشت؟ اکو برای پاسخ به این پرسش نیز دو انگاره از خواننده طرح می کند: خواننده ی الگو و خواننده ی تجربی. در واقع متن خواننده ی الگو را می آفریند. خواننده ی الگو کسی است که آگاهانه به قواعد متن تن می دهد، درست برخلاف خواننده ی تجربی که هرگز وارد دنیای متن نمی شود.خواننده ی الگو نمی تواند شواهد و قواعد متن را نادیده بگیرد و به هر تفسیری بپردازد. به همین دلیل اکو هم با تفسیر غلط و هم با بیش تفسیر یا تفسیر افراطی از متن مخالف است.

تفسیر غلط وقتی اتفاق می افتد که قرائت خواننده با شواهد یا قصد متن در تناقض باشد. بیش تفسیر وقتی اتفاق می افتد که قرائت خواننده فراتر از شواهد و قصد متن برود و اصطلاحا چیزهایی بر متن بار کند که عملا در متن وجود ندارند. معمولا وقتی با بیش تفسیر مواجه می شویم که مفسر بخواهد معانی پنهان و رمزی متن را کشف و استخراج کند. به عنوان مثال اکو در کتاب به سراغ مفسران وسواسی دانته می رود. برخی مفسران افراطی کوشیده اند با کشف معانی پنهان و رمزی در اشعار دانته نشان دهند که دانته در این اشعار به ساحت کلیسا توهین کرده است. در حالی که به نظر اکو دانته ترسی نداشت که احساسات ضد کلیسایی خودش را به صراحت بیان کند و نیازی به بیان مجازی آن ها نداشت. یا اکو به مفسرانی (گابریل روزتی) اشاره می کند که تلاش کرده اند نشان دهند دانته فراماسون بوده است. به همین دلیل این مفسران در پی نمادهایی در اشعار دانته می گردند که الزاما ماسونی نیست ولی تفسیری ماسونی از آن ها ارائه می کنند. اکو برای مقابله با تفاسیر غلط و تفاسیر افراطی (بیش تفسیر) به سراغ نیت متن می رود. به نظر او تنها انسجام درونی و نیت متن می تواند این دو نوع تفسیر را مهار کند.

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «علیه بیش تفسیر» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.