اینجا زندگی سخت است+فیلم و عکس



اینجا زلزله زده نیست اما اینها زلزله زده هستند، اینجا کسانی زندگی می کنند که بی خانمانند، خانواده هایی که آب، برق و گاز، پیشکش، درد نان دارند، بیکارند و از سرناچاری در بیابانی نزدیک دهگلان ساکن شده اند تا روزی حلال کسب کنند.

به گزارش خبرگزاری فارس از کردستان، شب سایه های سیاهش را روی سر آسمان پهن کرده بود که ناگهان زمین لرزید، لرزیدنی چنان که مجالی برای هیچ کس باقی نگذاشت، انگار این بازی روزگار است و نمی شود کاری کرد،

یکشنبه شب ۲۱ آبان ماه سال ۹۶ بود که به یک باره غرب ایران لرزید لرزشی که کانون آن ۵ کیلومتری شهر ازگله کرمانشاه بود و مرکز لرزه نگاری کانون آن را ازگله کرمانشاه اعلام کد.

زلزله ای که یک شبه جان ۵۷۴ نفر را گرفت و ۹ هزار و ۳۸۸ نفر زخمی شدند دو سال از آن حادثه تلخ که بیش از ۷۰ هزار نفر را بی خانمان کرد می گذرد اما آثار تلخ این لرزش چنددقیقه ای همچنان بر پیکر مردمان این دیار خودنمایی می کند …

شهرنشینند اما زلزله زده هستند

چادرهای برپا شده در حاشیه جاده سنندج به دهگلان را که می بینم بی هیچ هماهنگی فرمان ماشین را به سمتشان می چرخانیم، دو نفر از مردان قبل از رسیدن ما به چادرها مسیرمان را سد کردند، پرسیدند خیر است؟، گفتیم خبرنگار هستیم و می خواهیم چند لحظه ای را اگر مزاحم نیستیم، مهمانتان باشیم و اینچنین بود که با همان رسم مهمان نوازی کردها، پذیرایمان شدند.

اینجا زلزله زده نیست اما زلزله زده هستند، اینجا کسانی زندگی می کنند که بی خانمانند، خانواده هایی زندگی می کنند که آب، برق و گاز، پیشکش، درد نان دارند، بیکارند و از سرناچاری در بیابانی نزدیک دهگلان ساکن شده اند تا روزی حلال کسب کنند..

عشایر نیستند، شهرنشینند البته به قول خودشان اگر بشود اسم شهر نشینی را رویشان گذاشت، مردمانی خونگرم و سختکوش از دیار سرپل ذهاب، آنان که رنج زندگی در چادر را برای درآوردن لقمه نانی از اواسط تابستان در شهرهای همدان و قروه متحمل شده و چند روزی هم هست که در دهگلان اطراق کرده اند.

زندگی در چادر آن هم در این روزهای سرد پاییزی در منطقه ییلاقی کردستان نه از سر شوق بلکه به ناچار تحمل می کنند، در سرپل ذهاب کار نیست و زندگی هم بدون روزی نمی گذرد.

محمدامین برایمان از حال و روزشان می گوید: سرپل ذهاب یا اینجا برای ما تفاوتی ندارد چون در هر دو صورت باید در چادر زندگی کنیم و همان شرایط سخت را تحمل کنیم.

اینجا در کنار زندگی سخت در چادر دلخوش به این هستیم که کار می کنیم هرچند سخت اما می شود با آن نانی سر سفره بیاریم، از همان شب تلخ زلزله ۹۶ تاکنون کابوس زمین لرزه زندگی خیلی ها را همچون گسل هایی که در حال حرکت برای لغزیدن و فاجعه آفریدن هستند ناآرام کرده است.

زلزله در منطقه سرپل ذهاب تمامی ندارد ازگله همچون گهواره ای است که همواره در حال تکان خوردن است زمین گاه و بی گاه زیر پاهایت می لرزد و این وضعیت موجب شده از بیم جان همچنان در چادر زندگی کنیم، جان خودمان ترس نداریم بلکه کابوس ما بخاطر بچه هاست است که خواب را از چشمانمان ربوده است.

مضاف بر درد بی خانمانی، رنج امروز ما رنج نان است، چرخ های زندگی آن هم در شرایط اقتصادی امروز کند می چرخد حتی بهتر بگویم در سرپل ذهاب و دیگر شهرهای زلزله زده کرمانشاه نمی چرخد …

مردم هرچه داشتند زیر آوار ماند در کنار جان، مالمان هم رفت خیلی ها کمک کردند، در آن شرایط سخت به دادمان رسیدند رهایمان نکردند اما موضوع کم کم برای مردم و حتی خیلی از مسؤولان هم عادی شد.

تسهیلات گرفتیم، هر چه داشتیم هزینه بازسازی خانه کردیم ولی چون مصالح ساختمانی گران است نتوانسته ایم کامل تمام کنیم و همچنان در سرپل ذهاب هم در چادر زندگی می کنیم.

راست کردن قامت زیر آن همه آوار و بدبختی قطعا کار راحتی نبوده و نیست، ما همچنان در سرپل و ازگله زیر آوار بدبختی های سنگین تر از زلزله شانه تا کرده ایم، کار نیست کار که نباشد باید آواره این شهر و آن شهر شویم و این حکایت ۱۰۰ها خانواری است که در این مسیر چادر برپا کرده اند.

یک ماه در همدان، یک ماه در قروه و الان هم برای برداشت و جمع آوری سیب زمینی به دهگلان آمده ایم. سه ماه به سختی جان می کنیم تا زندگیمان لنگ نماند، سه ماه برای یک سال زندگی کار می کنیم و به همین دلیل است که مجبوریم بار زندگی سخت را همه اعضای خانواده با هم به دوش بکشیم، زن و مرد، پیر و کودک در چرخاندن چرخ های این زندگی باید سهیم باشند وگرنه زندگی تقریبا غیرممکن است.

خیلی ها شعار کار برای مردم دادند اما کاری برای کسی نمی کنند سهم مردم خروارها وعده های پوچ و توخالی است که خیلی ها برای گرفتن رای و نشستن بر مسند کرسی ریاست جمهوری و یا نمایندگی مجلس دادند و دریغ از یک ذره عمل.

زنان در کنار مردان

فریده خانم می گوید: دو روز است اینجا هستیم، سرد است نمی شود زیاد بمانیم، شب ها سرما شدت می گیرد برق هم نداریم، اگر دامداری داشتیم خانواده ام را در چنین شرایطی قرار نمی دادیم.

روزها باید در کنار مردان در زمین های مردم کار کنیم و شب هم خسته از یک روز تلاش طاقت فرسا نوبت رسیدگی به زندگی است، همسر و فرزندان از راه نرسیده شام می خواهند و یک خروار لباس نشسته که باید با همان دستان زخم شده از چیدن محصول شروع به چنگ زدن کنیم.

برای روشن کردن وسایل گرمایشی نفت هم نداریم، به همین دلیل باید سرمای شب را تحمل کنیم وضعیتی که قطعا برای زنان و کودکان سخت تر است.

از وضعیت درآمدی آنها پرسیدیم؛ درآمدمان به میزان کار بستگی دارد، البته زیاد دهن پرکن نیست اما چاره چیست؟، زنانی در همین زندگی چادرنشینی داشته ایم که تا شب هنگام روزی زمین کشاورزی کار کرده و در همین چادر فرزندشان را به دنیا آوردند موضوعی که در عین سخت بودن به موضوعی عادی برای امثال ما تبدیل شده است.

نان حلال بزرگترین نعمت

فراست خانم هم از دردهایی می گوید که مردم سرپل ذهاب کرمانشاه در هنگام وقوع زلزله و حتی روزها، ماه ها بعد از زلزله با آن خو گرفتند می گوید، اینکه برخی کمک های مردم حیف میل شد و بعضی ها سوءاستفاده کردند.

زندگی که بر پایه کوچ نشینی استوار باشد سخت است فرقی ندارد مرد یا زن، شرایط وقتی سخت می شود چاره ای جز تحمل نداری.

سوال ما این بود که چرا افراد خردسال، دانش آموزان و یا ناتوان را هم با خودتون همراه می کنید؟، اگر همه با هم نیایم در کنار رنج و سختی کار، باید دل نگران آنها باشیم.

کوچ نشینی برای زنان و کودکان سخت است اما همینکه در کنار هم هستیم و نانی حلال را با تلاش سر سفره می آوریم بزرگترین نعمت است هرچقدر هم که سخت باشد باید تحمل کرد.

درس خواندن تلف کردن عمر است!

محمد هم که سن و سالی ندارد، می گوید: بعد از اخذ دیپلم قید ادامه تحصیل را زده تا کمک رسان خانواده در تامین معاش خانواده شود. روزی ۸۰ هزار تومان درآمد دارد، سیب زمینی، خیار و یا هر کاری باشد، کارگر که باشید باید تن به هر کار سختی بدهی.

اینجا تنها دغدغه کار و تامین مایحتاج زندگی است، کسب و کاری که بشود از قبلش نان حلال درآورد، می گویند درس خواندن در شرایط امروزی برایشان نان نمی شود.

خیلی ها درس خواندند، تحصیلات آنچنانی دارند ولی وقتی تهش بیکاری است، تلف کردن عمر و سرمایه است.

اگر امکانات فراهم بود دوست داشتیم در شهر و دیار خود کار می کردم ولی وقتی زمینه فراهم نیست مجبوریم آواره این شهر و آن شهر شویم، کارگری سخت در کنار خانواده بهتر از آوارگی و تنهایی در شهرهای بزرگ است اینجا در کنار خانواده سر روی بالش می گذاریم و حداقل آرامش ها را داریم.

درس برای امثال ما به درد نمی خورد، چون آخرش بیکاری و خانه نشینی است، همان نباشد بهتر است. دائم باید در حال کوچ باشیم، زندگی در شرایط سخت است، مرزنشین هستیم اما از ظرفیت های مرزی چیزی عاید ما نمی شود.

زلزله در سرپل ذهاب عادی شده

شرافت خانم هم می گوید: زمین زیر ستون خانه ها در سرپل ذهاب سست است در برف و سرمای زمستان هم در چادر می مانیم، مرگ تلخ عزیزانمان را در زلزله دو سال پیش تجربه کردیم روزهای تلخی که همچنان کابوسش در زندگی ما سایه انداخته است.

وقتی به دیار خود باز می گردیم زندگی در چادر را بر منزل ترجیح می دهیم، زلزله عادی شده دیوارها و شیشه ها فرو می ریزد، آنقدر عادی شده که دیگر برای گرفتن خسارت هم نمی رویم.

ترک تحصیل دختران

دختران جوانی هم که ترک تحصیل کرده و بخاطر همراهی با خانواده قید درس و مدرسه را زده اند در میان این جمع ۱۰۰ خانواری کم نیستند.

هرچند در نزدیکی ما نشسته اند اما کمتر تمایل به هم صحبتی با ما را دارند و تنها گه گاهی به چند جمله کوتاه بسنده می کنند.

می پرسم بعد از اتمام کار و بازگشت به سرپل ذهاب به مدرسه می رود، می گویند وقتی یک ماه از کلاس و درس و تحصیل می گذرد رفتن سر کلاس چه فایده اید، البته آن هم اگر متولیان امر آموزش اجازه دهند که کمتر پیش می آید.

و اما..

الیکا و الیسای ۲ و ۵ ساله بر روی بیابان خشک بی خبر از دغدغه های والدین دنبال مرغ و خروس می دوند گرد و خاک سر و رویشان را پوشانده است و مادر نگران از اینکه در این شرایط سخت مریض شوند. بی وقفه صدایشان می زند اما فریادهای مادر هم در میان هیاهوی کودکانه آنها پر می کشد و آنان همچنان به جست و خیزشان ادامه می دهند.

مادر دغدغه آب دارد، آبی که باید از چشمه پایین دست تهیه کنند تا بتواند سر و روی الیسا را قبل از اینکه به خواب رود بشوید …

و این داستان زندگی زلزله زدگان سرپل ذهاب است که نه خانه دارند و، نه کار و آرامش ….

شیرین مرادی



انتهای پیام/۲۳۳۰/۷۱/ی
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «اینجا زندگی سخت است+فیلم و عکس» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.