رمانی برای نوجوانان، با چاشنی همجنس بازی و خودارضایی؟!



به گزارش مشرق، در برخی از مدارس تهران و سایر شهرهای کشور در راستای برنامه های تشویق دانش آموزان به کتابخوانی و آشنائی بیشتر آنها با متون کتاب های مختلف، تعدادی کتاب رمان و داستان را به دانش آموزان سطح مختلف تحصیلی معرفی می نمایند. صرف نظر از اینکه لازم است همواره کودکان و نوجوانان جامعه ی ما به کتاب و کتابخوانی علاقه پیدا کنند و در همه حال و بویژه در اوقات فراغت خود به مطالعه مشغول باشند، این نکته از اهمیت والاتری برخوردار است که نوع کتابها و متون و آثار ادبی که در اختیارشان قرار می گیرد، باید چگونه باشند و از چه نوع محتوائی برخوردار باشند.

یک کتاب میتواند چنان تأثیر عمیقی بر روح و افکار کودک و نوجوان بگذارد که تا مدتها و حتی تا آخر عمر ذهن او را درگیر نماید و چه بسا که در زندگی آینده ی او و انتخاب مسیرهای گوناگون برای او در زندگی اثرات متفاوتی را سبب شود. تأثیر مطالب نوشته شده در یک کتاب در ساخت و یا تخریب افکار بخشی از یک جامعه انکار ناپذیر است و این موضوع در جوامع مختلف به کرات دیده شده است. یک نویسنده ی خوش فکر و خوش ذوق می تواند با ارائه ی یک محتوای مفید اذهان بخشی از افراد یک جامعه را که به عنوان مخاطب او هستند به سمت رشد و درک مفاهیم والای انسانیت و معارف الهی سوق دهد و برعکس این مطلب نیز کاملا صادق و قابل اجراء می باشد.





نقد زیر در مورد یکی از کتاب هائی است که اخیرا در قالب برنامه ترغیب دانش آموزان به مطالعه که قبل تر به آن اشاره گردید، جزو کتابهای معرفی شده در یکی از دبستانهای شهر تهران قرار داشته است. در میان کتابهای معرفی شده رمانی به نام و باز هم سفر که اثر یک نویسنده ی ایرانی است به گونه ای متفاوت جلب نظر می کرد.





ابتدا تصویر روی جلد آن نظر بیننده را به خودش جلب می کند. با یک نگاه سطحی و ابتدائی به تصویر روی جلد این کتاب نسبتا قطور، بدون مکث و تردید تصویر پرچم گروههای همجنسگرا(Homosexuality) به ذهن خطور می کند. آسمان و زمینی با رنگهای پرچم همجنس گرایان و جادهای که انتها ندارد. تیرهای برق در کنار جاده با کابلهائی که نه از بخش صلیبی شکل فوقانی تیرها، بلکه از وسط هر تیر به هم متصل شده اند. رنگهای انتخاب شده برای زمینه ای حد فاصل میان تیرهای برق تغییر می کنند، اما تا انتها و دور دستها آسمان همان رنگ است. تصویر روی جلد کتاب با مضمونی که از رنگهای استفاده شده در پرچم اخیرالذکر بیان گردید و تیرهای برق که با کابلها از کمر به هم متصل شده اند و جاده بیانتها که ظاهرا نماد رهائی است، به صورت کاملا ظریف و ماهرانه این نکته را به ذهن متبادر می سازد که آزادی و رهائی در بودن زیر لوای همجنس بازی است و چه بخواهی و نخواهی و در هر مکانی که باشی همه جا آسمان همین رنگ است.



نویسنده به صورت کاملا اگوسانتریسمیک داستان شهری را مطرح می سازد که نوجوانان آن شهر بر اساس قوانین لایتغیر شهر، زمانی که به سن ۱۴ سالگی میرسند، ناگزیر به عزیمت به یک سفر و آن هم به صورت انفرادی هستند. موضوع داستان مربوط به سفر یک پسر به نام سام و دو دختر به نامهای پونه و شوکا است که هر سه ۱۴ ساله هستند. بخش ابتدائی راه را با هم طی می نمایند و پس از رسیدن به یک سه راهی از هم جدا می شوند و هر کدام مسیر انتخابی خود را در پیش می گیرند.

پسر نوجوان مطروحه در داستان، در آغاز مسیرش بر اثر آشنائی با یک پسر دیگری که هم سن و سال خودش و از قبایل کولی های خانه به دوش و بدون سکونت بود، با این قبیله تا مدت زیادی هم سفر می شود و از آنان مسائل محوری زیادی را می آموزد. نوع زندگی آنارشیستی کولی ها در این رمان بسیار برجسته نشان داده شده است و اینطور وانمود گردیده است که این نوع زندگی، صادقانه ترین، بی پیرایه ترین و آزادانه ترین نوع زندگی برای بشر است. چرا که کولی ها هر وقت به هر کجا که بخواهند می روند، در هر کجا که خواستند اطراق می کنند، هیچ وقت در مکانی ساکن نمیشوند، در هر موقعی که بخواهند از هر وسیله و یا امکاناتی که متعلق به آنها نیست بدون اجازه گرفتن از مالک آنها حق استفاده دارند و پس از اینکه استفاده کردند نیز باید در جائی بگذارند تا دیگران نیز از آن استفاده کنند و آزادانه به روستاها حمله می کنند و از خانه های ساکنین روستا هر چه را که لازم دارند بر می دارند و با خودشان می برند، فال می گیرند، کف بینی بلد هستند و همواره شاد و با نشاط هستند و سام با این نوع فرهنگ همراه شده است و اگر چه به ظاهر برخی از سنت ها و قوانین کولی ها به نظرش مناسب نمی آید، لکن در تمام طول سفر و حتی زمانهائی که با آنها همسفر نیست نیز به آنان و رسومشان و قوانینشان وفادار است و با دیده ی احترام می نگرد. سام گرچه به نقاط دیگری هم سفر می کند و با افراد دیگری نیز آشنا میشود و با آنها نیز بخشی از عمر سفرش را می گذراند، اما در نهایت باز بر اثر حوادثی به جمع آنان باز میگردد و تنها در کنار آنها است که آرامش کسب می کند.

نفر بعدی دختری به نام شوکا است که در حین سفر بر اثر یک سانحه، سر از شهری در می آورد که تمام مردم آن شهر لباسهای یک فرم می پوشند، در منازل یک شکل زندگی می کنند و به صورت کاملا یکسان عمل می کنند و همه موظف هستند در سر ساعاتی مقرر اعمال روزمره شان را انجام دهند. همه مکلف هستند سر یک ساعت بیدار شوند، سر یک ساعت صبحانه بخورند، سر یک ساعت از منزل خارج شوند، در خیابان همه در یک جهت حرکت نمایند و حتی در مدرسه ها و اماکن دیگر نیز سر ساعات مقرر، اعمالی که باید را انجام دهند. در این شهر کسی حق کمک کردن به دیگری را ندارد و فقط باید به وظائفی که برایش مشخص گردیده است بپردازد. تمام ساکنان شهر به وسیله ی دوربین هائی که در تمامی نقاط شهر توسط افرادی که معلوم نیست چه کسانی هستند، کنترل میشوند. مردم شهر اصلا خبر ندارند که در بیرون این شهر، شهرهای دیگری وجود دارد که ساکنان آن شهرها به این صورت زندگی نمی کنند و همه بر این باورند که هیچگونه راه خروجی از این شهر برای هیچ کس وجود ندارد و شوکا نیز بر حسب اتفاق به این شهر وارد شده است و در اثر سانحه ای که در مسیر برایش روی داده و باعث شده که او به این شهر وارد شود، حافظه اش را از دست داده است و به محض اینکه در شهر رؤیت می شود، تمامی آژیرهای خطر به صدا در می آیند و همه با سرعت به پناهگاه ها مراجعه می کنند و در کوتاه ترین زمان ممکن شوکا توسط پلیس دستگیر می شود و مورد بازجوئی های متعدد و نهایتا اجرای عملیات پاکسازی ذهن و خاطرات قبلیاش قرار می گیرد. شوکا پس از پاکسازی ذهن به خانواده رئیس پلیس شهر سپرده می شود و در کنار آنان ادامه ی زندگی میدهد. در آن خانواده دو فرزند دختر و پسر نیز هستند که دختر خانواده کوچکتر و پسر آنان نیز بزرگتر از شوکاست. شوکا به مرور حافظه اش را به دست میآورد و با دانش آموزان و معلم نقاشی آشنا می شود که از او می خواهند خاطرات گذشته اش را بازیابی کند و او نیز نسبت به این کار اهتمام می ورزد. در این راستا همان دانش آموزان که به جمع دوستان معروف بودند، شوکا را به یک تشکیلات زیر زمینی در آن شهر دعوت می کنند که تمامی اعضاء آن با نقاب در جلسات آن شرکت می نمایند و از آزادی رفتار و به یاد آوردن خوابها و رؤیاهائی که تا کنون دیدهاند و آزادی بیان و کمک کردن به همنوعان صحبت می شود. در این جلسات، مسئولین تشکیلات زیرزمینی از اعضاء می خواهند که خوابهایشان را به یاد داشته باشند، همواره رؤیا داشته باشند و آنها را برای هم تعریف کنند، به هم مهربانی نمایند و اگر کسی نیاز به کمک داشت به صورت مخفیانه به او کمک نمایند.

یک تشکیلات زیرزمینی که اعضاء آن با نقاب در جلسات شرکت می نمایند، فقط و فقط تشکیلات فراماسونری و لوژهای آن مجموعه را در ذهن یادآوری می نماید، و در داستان با تأکید بر مباحثی که در جلسات آنها طرح می گردد، این مطلب به ذهن مخاطب القاء می شود که چنین تشکیلاتی انسان را به سوی مهربانی کردن و کمک نمودن به همنوعان تشویق می کند و طبعا راه سعادت در همراهی با این چنین مجموعه هائی است و در نهایت نیز افراد همین تشکیلات که در تمامی دستگاههای اجرائی شهر نفوذ دارند شوکا را که در آن شهر متحمل آزارها و شکنجه های روحی و روانی بسیاری شده است را از آن شهر خارج می نمایند و آزادیاش را به او باز می گردانند. باید به این نکته دقت ویژه نمود که مخاطب این کتاب نوجوانان هستند و ذهن نوجوانان با خواندن این رمان با چه موضوعاتی از این دست مواجه می شود.



و اما پونه نفر سوم این داستان است که در شب اول مسیر حرکتش به باغی می رسد که تمام چراغهای آن به خاطر استقبال از یک مسافر روشن بود و پیرمردی در ایوان عمارت آن باغ به انتظار ورود آن مسافر است و در نهایت پونه درمی یابد که آن مسافر خودش بوده و آن پیرمرد نیز در انتظار او بوده است. صرف نظر از اینکه سیر داستان، آن پیرمرد را شخصی به ظاهر زاهد و بسیار با تجربه و آگاه از تمام امورات پیرامونی و ماوراء آن معرفی کرده است، افراد روستای مجاور آن باغ را نیز از جمع مریدان و ارادتمندان او قلمداد نموده است. پیرمرد در اثناء داستان مرشد مرد جوانی می شود که آن مرد نیز توسط پونه به آن باغ راهنمائی شده است. ارشادات پیرمرد در همان زمان مورد استفاده ی پونه نیز قرار می گیرد و پونه تبدیل به یک شاگرد ممتازی در کلاس آن پیر می شود که دیگر هیچ نیازی به ادامه سفر نمی بیند و در همان باغ در کنار آن پیرمرد و آن مرد جوان میماند. نوع ارتباط شبانه روزی یک دختر ۱۴ ساله در یک منزل با یک پیرمرد و یک جوان در این داستان، بسیار سئوال برانگیز است. البته در تمام طول این رمان این نوع ارتباط نامتجانس را به صورت حداکثری در میان افراد غیر همجنس به صورت کاملا واضح و روشن می توان دریافت نمود. تلقین مباح، جائز و عادی جلوه دادن زندگی افراد غیر همجنس در یک خانه و بدون وجود هیچگونه رابطه صحیح و منطقی و شرعی، اشاعه ی فرهنگ ازدواج سفید و اباحه گری در جامعه از طریق ریل گذاری در پیش روی اذهان نوجوانان جامعه ی اسلامی ما با ابزار رمان نوجوانان است که نویسنده به صورت کاملا ماهرانه و با ظرافت مثال زدنی این تلاش را در متن رمان و بویژه در بخش مربوط به مسافرت پونه نموده است. اصرار عجیب نویسنده بر آموزش و کسب تجربه پونه از آموزه های پیرمرد با اتکاء بر ابزار لمس کردن و بهره برداری حداکثری از حس لامسه بسیار قابل تأمل است. چه لمس اعضاء بدن خود شخص توسط خودش که نهایتا ترغیب و تشویق به خود ارضائی را در پی خواهد داشت و چه لمس دیگران و پیدا کردن شناخت و معرفت بیشتر نسبت به همه از طریق بهره برداری قوی از حس لامسه، کاملا در طول داستان مربوط به پونه به صورت برجسته مطرح میگردد. عشق و رابطه ی احساسی شدید میان پیرمرد و پونه ۱۴ ساله، ناخودآگاه انسان را به یاد رمان لولیتا نوشته ی ولادیمیر ناباکوف می اندازد که البته داستان پونه و پیرمرد هم خانه ی او، نوع رقیق شده ی آن است که نویسنده با مهارتی خاص به خورد نوجوان جامعه ی ما داده است.

در روزهائی که پونه در آن باغ و در کنار پیرمرد زندگی می کند، ساعات زیادی را سپری می نماید که از خانوادهی اصلی خود احساس شدید انزجار و نفرت می کند و این احساسات پونه به بیان خط سیر ارائه شده در داستان، همه نشأت گرفته از عشق و محبت و معرفت فراوانی است که در آن باغ و در کنار آن پیرمرد و مرد جوان به دست آورده است و دریافت می کند. تقابل صریح این نوع فرهنگ خانواده ستیزی در این رمان با فرهنگ مکتب والای تشیع که خانواده را به صورت محوری در جهت رشد و تعالی فرزندان معرفی کرده و رجحان داده است بوضوح آشکار است.



سرپنجه ی قدرتمند اومانیستی قلم نویسنده در تمامی متن این رمان جلوه گری دارد و سیر جریان به گونه ایست که کمترین اثری از خداوند خالق و تجلیات آیات نورانی او و منشأ اثر دانستن قدرت لایزال الهی در شرایط گوناگونی که این سه نوجوان در طول داستان پشت سر می گذارند دیده نمی شود. جای تعجب است که چنین رمان هائی به راحتی از مراجع مربوطه همچون وزارت ارشاد مجوز چاپ و نشر می گیرند و همین کتاب در سال ۱۳۹۶ به عنوان کتاب برتر ادبیات کودکان از سوی انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک شناخته می شود. متأسفانه این کتاب با نگرش خوشبینانه در بی توجهی و یا غفلت و عدم آگاهی مسئولین ذیربط در ممیزی کتابهای مربوط به کودکان و نوجوانان بیش از پنج نوبت تجدید چاپ شده و همانگونه که قبلا نیز مطرح شد، مطالعه ی آن توسط همفکران نویسنده در دبستان ها و محافل ادبی مربوط به نوجوانان توصیه شده و می شود. نگرش بد بینانه ی به این موضوع این است که با عنایت به اینکه نویسنده مشاور چند نهاد بین المللی مثل یونیسف کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، یونسکو و شورای جهانی جمعیت است، این رمان کاملا هدفمند و با ظرافت کامل در جهت آشنا سازی نوجوانان با آموزه ها و مقاصد مطروحه و پیش بینی شده در سند ۲۰۳۰ نگاشته شده است و چون با برخی از جریانات پیگیر اجراء سند مذکور همسو بوده است، لذا مجوزات مورد نیاز را دریافت و بیش از پنج مرتبه نیز تجدید چاپ شده است. واقعیت این است که در حال حاضر با مخالفت هائی که از سوی مقام معظم رهبری و سایر دلسوزان نظام و اقشار مختلف مردم فهیم و انقلابی در خصوص اجرائی شدن منشور ۲۰۳۰ به عمل آمده، می توان گفت که سازمانهای بین المللی که پیگیر اجراء آن در ایران بودند تا حدود زیادی از اجرائی شدنش قطع امید نموده اند، لکن پیاده نظام داخلی فرهنگی همان سازمان ها در قالب جنگ نرم و به صورت کاملا زیرکانه و در عین حال خبیثانه نسل های بعدی ما را به لحاظ ذهنی آماده ی اجراء مو به موی منشور یاد شده برای دهه های بعدی مینمایند. معهذا آنچه که مسلم است این است که باید نظارتهای اصولی و مناسبتری نسبت به گذشته در خصوص کتابهای ادبیات کودکان و نوجوانان معمول گردد و دقت بیشتری در این زمینه از سوی مسئولین مربوطه اعمال شود تا ان شاءالله ازین پس شاهد انتشار آثاری باشیم که کودک و نوجوان ایرانی را به سمت کسب معارف الهی بیشتر و پربارتر و حرکت به سمت تعالی معنوی سوق دهند.
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «رمانی برای نوجوانان، با چاشنی همجنس بازی و خودارضایی؟!» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.