بسته شعر ویژه عید سعید قربان ۹۸



به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، عید سعید قربان یکی از بزرگترین اعیاد مسلمانان است که در این روز خداوند متعال حضرت ابراهیم خلیل الله را مورد امتحان سخت الهی قرار داده تا پسرش اسماعیل را قربانی کند. وفتی ابراهیم از این امتحان سربلند بیرون می آید، خداوند گوسفندی را بر حضرت ابراهیم (ع) نازل می کند تا آن را قربانی کند.

به همین دلیل زائران سفر حج در روز عید قربان گوسفندی را قربانی می کنند. شاعران مسلمان بسیاری برای عید سعید قربان اشعاری سروده اند که در گزارش زیر نمونه ای از آن را می خوانید:

شعر علیرضا قزوه برای عید قربان

چرخ زدم چه ناگاه؛ نور شدم چه آسان

روح من از مدینه ست؛ خاک من از خراسان

کیست برابر من؟ آن سوی مشعر من

کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان

سنگ بزن که در من، آینه ای بروید

سنگ بزن که در من شور گرفته شیطان

نذر دلم کن امشب؛ سلسله الذهب را

چیست به غیر زنجیر، سلسله های عرفان

دف بزنید امشب؛ با دل من بچرخید

عقل بگو بچرخد؛ عشق بگو بچرخان

این تب لیله القدر یا تب عید اضحی ست

این شب عید فطر است یا شب عید قربان؟

شعر غلام‍ رضا سازگار برای عید قربان

عید قربان است ای یاران گل افشانی کنید

در منای دل وقوف از حج روحانی کنید

تا نیفتاده است جان در پنجه گرگ هوا

گوسفند نفس را گیرید و قربانی کنید

سنگ ها از مشعر وصل الهی کرده جمع

جنگ با شیطان و ترک فعل شیطانی کنید

بانگ لبیک از درون آرید بیرون تا به تن

حله احرام از انوار ربانی کنید

در مسیر «وجه ربک» پای جان بگذاشته

گام اول در «هو الهو» خویش را فانی کنید

پای تا سر ذکر حق گردیده در عین سکوت

گفتگو با ذات پاک حی سبحانی کنید

از سر من، موی بتراشید و محو هو شوید

تا همه لبریز از نور جمال او شوید

شستشو کن روح را در چشمه عین الیقین

حله احرام پوش از شهپر روح الامین

پاک کن آیینه را از زنگ تزویر و ریا

تا شوی سر تا قدم آئینه حق الیقین

گردن تسلیم اسماعیل را در زیر تیغ

تیغ ابراهیم را بر حلق اسماعیل بین

تیغ از الماس در دست پدر برنده تر

ای عجب نازکتر از گل آن گلوی نازنین

نه گلو بشکافت نه آن کارد حنجر را برید

هم پسر گردید محزون هم پدر شد خشمگین

پای تا سر شعله شد فریاد زد کای تیغ تیز

از چه کندی می کنی در امر رب العالمین

تیغ گفتا کای سراپا گشته از محبوب، پر

تو به من گویی ببر، اما خدا گوید نبر

ناگهان آمد ندا از جانب رب جلیل

مرحبا ای عزم تو اخلاص و صدق ات را دلیل

تا بماند نور ختم المرسلین در صلب تو

فدیه آورده ست بر فرزند پاک ات جبرئیل

ما پذیرفتیم از تو ذبح فرزند تو را

تو خلیلی؛ تو خلیلی، تو خلیلی، تو خلیل

ما تو را در بوته اخلاص کردیم امتحان

ما تو را دادیم تا صبح جزا اجر جزیل

هم تو بیرون آمدی از آزمایش رو سفید

هم جلال و عزت تو کرد شیطان را ذلیل

کشتن فرزند با دست پدر سخت است سخت.

چون جمال دوست دیدی این بلا آمد جمیل

تا ز چشم ابر آید بارش رحمت فرود

بر تو و بر هاجر و فرزند دلبندت درود

ای خلیل الله اسماعیل تو از آن ماست

تا قیامت زنده این سنت به صحرای مناست

شعر سید محمدرضا هاشمی برای عید قربان

ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد

عید فرخنده ی نورانی قربان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعه ی حضرت سبحان آمد

عید قربان به حقیقت…ز خداوند کریم

آفتابی به شب ظلمت انسان آمد

جمله دل ها چو کویری است پر از فصل عطش

بر کویر دل ما… نعمت باران آمد

خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت

نقش در سینه ی این خاک … گلستان آمد

امر شد تا که به قربانی اسماعیلش

آن خلیلی که پذیرفته ز رحمان امد

امتحان داد به خوبی بخدا ابراهیم

جای آن ذبح عظیمی که به قربان آمد

آن حسینی که زحج رفت سوی کرببلا

به خدا بهر سر افرازی قرآن آمد

شعر رضا اسماعیلی برای عید قربان

اول عشق ست ای جان! قل هو الله أحد

دف بزن؛ ساغر بچرخان؛ قل هو الله احد

گفتم از عشق و زبانم شعله ور شد ناگهان

آه از این مضمون سوزان! قل هو الله احد

حضرت لیلی! بیا در صحنه و چرخی بزن

یک غزل مجنون برقصان؛ قل هو الله احد

ساغری آغوش وا کن؛ یک تبسم می بریز

اندک اندک جمع مستان … قل هو الله احد

می کنم سجاده را رنگین به می، فتوا بده

زهد من را می بنوشان، قل هو الله احد

بر سر آنم به حکم عشق، رقص خون کنم

با دلی عاشق، غزلخوان، قل هو الله احد

در کمند زلف تو پیچید دل، یا للعجب

دید صد ها عید قربان، قل هو الله احد

زیر شمشیر غمت، عشق ست سر دادن به شوق

دست افشان، پایکوبان، قل هو الله احد

من شبی تاریک تاریکم؛ تبسم کن مرا

جلوه کن ای ماه تابان! قل هو الله احد

تشنه ی وصلم؛ الا یا ایها الساقی! وصال

اول عشق ست ای جان! قل هو الله احد

شعر پروین اعتصامی برای عید قربان

گه احرام، روز عید قربان

سخن می گفت با خود کعبه، زین سان

که من، مرآت نور ذوالجلالم

عروس پرده بزم وصالم

مرا دست خلیل الله برافراشت

خداوندم عزیز و نامور داشت

نباشد هیچ اندر خطه خاک

مکانی همچو من، فرخنده و پاک

چو بزم من، بساط روشنی نیست

چو ملک من، سرای ایمنی نیست

بسی سرگشته اخلاص داریم

بسی قربانیان خاص داریم

اساس کشور ارشاد، از ماست

بنای شوق را، بنیاد از ماست

چراغ این همه پروانه، مائیم

خداوند جهان را خانه، مائیم

پرستشگاه ماه و اختر، اینجاست

حقیقت را کتاب و دفتر، اینجاست

در اینجا، بس شهان افسر نهادند

بسی گردن فرازان، سر نهادند

بسی گوهر، ز بام آویختندم

بسی گنجینه، در پا ریختندم

بصورت، قبله آزادگانیم

بمعنی، حامی افتادگانیم

کتاب عشق را، جز یک ورق نیست

در آن هم، نکته ای جز نام حق نیست

مقدس همتی، کاین بارگه ساخت

مبارک نیتی، کاین کار پرداخت

درین درگاه، هر سنگ و گل و کاه

خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه

«انا الحق» می زنند اینجا، در و بام

ستایش می کنند، اجسام و اجرام

در اینجا، عرشیان تسبیح خوانند

سخن گویان معنی، بی زبانند

بلندی را، کمال از درگه ماست

پر روح الامین، فرش ره ماست

در اینجا، رخصت تیغ آختن نیست

کسی را دست بر کس تاختن نیست

نه دام است اندرین جانب، نه صیاد

شکار آسوده است و طائر آزاد

خوش آن استاد، کاین آب و گل آمیخت

خوش آن معمار، کاین طرح نکو ریخت

خوش آن درزی، که زرین جامه ام دوخت

خوش آن بازارگان، کاین حله بفروخت

مرا، زین حال، بس نام آوری هاست

بگردون بلندم، برتری هاست

شعر فرهاد غلامعلی زاده برای عید قربان

گه احرام، روز عید قربان

سخن می گفت با خود کعبه، زین سان

که من، مرآت نور ذوالجلالم

عروس پرده بزم وصالم

مرا دست خلیل الله برافراشت

خداوندم عزیز و نامور داشت

نباشد هیچ اندر خطه خاک

مکانی همچو من، فرخنده و پاک

چو بزم من، بساط روشنی نیست

چو ملک من، سرای ایمنی نیست

بسی سرگشته اخلاص داریم

بسی قربانیان خاص داریم

اساس کشور ارشاد، از ماست

بنای شوق را، بنیاد از ماست

چراغ این همه پروانه، مائیم

خداوند جهان را خانه، مائیم

پرستشگاه ماه و اختر، اینجاست

حقیقت را کتاب و دفتر، اینجاست

در اینجا، بس شهان افسر نهادند

بسی گردن فرازان، سر نهادند

بسی گوهر، ز بام آویختندم

بسی گنجینه، در پا ریختندم

بصورت، قبله آزادگانیم

بمعنی، حامی افتادگانیم

کتاب عشق را، جز یک ورق نیست

در آن هم، نکته ای جز نام حق نیست

مقدس همتی، کاین بارگه ساخت

مبارک نیتی، کاین کار پرداخت

درین درگاه، هر سنگ و گل و کاه

خدا را سجده آرد، گاه و بیگاه

«انا الحق» می زنند اینجا، در و بام

ستایش می کنند، اجسام و اجرام

در اینجا، عرشیان تسبیح خوانند

سخن گویان معنی، بی زبانند

بلندی را، کمال از درگه ماست

پر روح الامین، فرش ره ماست

در اینجا، رخصت تیغ آختن نیست

کسی را دست بر کس تاختن نیست

نه دام است اندرین جانب، نه صیاد

شکار آسوده است و طائر آزاد

خوش آن استاد، کاین آب و گل آمیخت

خوش آن معمار، کاین طرح نکو ریخت

خوش آن درزی، که زرین جامه ام دوخت

خوش آن بازارگان، کاین حله بفروخت

مرا، زین حال، بس نام آوری هاست

بگردون بلندم، برتری هاست

شعر محمد رجب زاده برای عید قربان

ساقی می نابم ده دیوانه و مستم کن

دیوانه دیوانه زنجیر به دستم کن

هر دم بده پیمانه با ساغر جانانه

بی خود زخودم بنما بی هیچ زهستم کن

جان را چه کنم دیگر جانانه به بر دارم

زن شعله به این جان و بی پای و بستم کن

انداز تو جانم را اندر خم می ساقی

هفت غسل بده آن راپاک ازهمه پستم کن

دنیا و مافی ها دیگر به چه کار آید

زنجیر عبودیت بر گردن و دستم کن

با خنجر پولادین بر گیر ز من دیده

آزاد کن این دل را دلدار پرستم کن

بر درگه معشوقم مشتاق وصالم من

انگشتری عقدش جانا تو به دستم کن

آموز به من ساقی تو رسم وفاداری

یادآوری عهدم از روز الستم کن

پیمان الست حق یا عقد عبودیت

فخر است برای من، مانع زشکستم کن

شعر مولوی برای عید قربان

چون که با تکبیر ها مقرون شدند

همچو قربان از جهان بیرون شدند

معنی تکبیر این است ای امام

کای خدا پیش تو ما قربان شدیم

وقت ذبح الله اکبر می کنی

همچنین در ذبح نفس کشتنی

من چو اسماعیل و جان همچو خلیل

کرد جان تکبیر بر جسم نبیل

انتهای پیام/

پرسش و پاسخ در بسته شعر ویژه عید سعید قربان ۹۸

گفتگو با هوش مصنوعی