شب های قدر در اسارت / خاطره

در شب های قدر در تکاپو بودیم تا با دعا و نیایش شب زنده داری کنیم ولی عراقی ها به شدت سخت گیری می کردند. در اردوگاه ما سه قاطع بود که هر کدام هشت آسایشگاه داشت ساختمان آسایشگاه سه طوری ساخته شده بود که هیچ دیدی به بیرون نداشت ولی پنجره های آن مشرف به آسایشگاه دو بود.
به گزارش ایسنا، هاشم گلبافان از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس با اشاره به ماه مبارک رمضان روایت می کند: در ماه مبارک رمضان سختگیری عراقی ها بیشتر می شد. کار به جایی رسید که تجمع بیش از سه نفر را ممنوع کرده بودند. ما در ابتدای اسارت قرآن یا مفاتیحی نداشتیم بعدها هم که آوردند چون تعداد کم بود بچه هایی که دست خط خوبی داشتند مفاتیح را دست نویس می کردند.
در شب های قدر در تکاپو بودیم تا با دعا و نیایش شب زنده داری کنیم ولی عراقی ها به شدت سخت گیری می کردند. در اردوگاه ما سه قاطع بود که هر کدام هشت آسایشگاه داشت ساختمان آسایشگاه سه طوری ساخته شده بود که هیچ دیدی به بیرون نداشت ولی پنجره های آن مشرف به آسایشگاه دو بود.
وقتی که بچه های آسایشگاه سه مراسم دعا داشتند بچه های آسایشگاه دو هنگامی که نگهبان به آسایشگاه نزدیک می شد یک حوله قرمز در لبه پنجره می گذاشتند و وقتی که خطری نبود یک حوله سفید پشت پنجره قرار می دادند. ما مراسم خود را در چنین شرایطی برگزار می کردیم.
در شب های قدر چون بعثی ها می دانستند ما مراسم دعا خواندن داریم مدام در پشت پنجره های اردوگاه قدم می زدند و گاهی آنقدر سرکشی زیاد می شد که فرصت دعا خواندن نداشتیم و در همان جای خود که حدود ۲۵ سانتی متر بود می نشستیم و یک نفر از بچه ها با صدای بلند دعا می خواند و بقیه تکرار می کردند. روزه داری ما اسیران هم حال و هوای غربت گرفته بود.
انتهای پیام
به گزارش ایسنا، هاشم گلبافان از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس با اشاره به ماه مبارک رمضان روایت می کند: در ماه مبارک رمضان سختگیری عراقی ها بیشتر می شد. کار به جایی رسید که تجمع بیش از سه نفر را ممنوع کرده بودند. ما در ابتدای اسارت قرآن یا مفاتیحی نداشتیم بعدها هم که آوردند چون تعداد کم بود بچه هایی که دست خط خوبی داشتند مفاتیح را دست نویس می کردند.
در شب های قدر در تکاپو بودیم تا با دعا و نیایش شب زنده داری کنیم ولی عراقی ها به شدت سخت گیری می کردند. در اردوگاه ما سه قاطع بود که هر کدام هشت آسایشگاه داشت ساختمان آسایشگاه سه طوری ساخته شده بود که هیچ دیدی به بیرون نداشت ولی پنجره های آن مشرف به آسایشگاه دو بود.
وقتی که بچه های آسایشگاه سه مراسم دعا داشتند بچه های آسایشگاه دو هنگامی که نگهبان به آسایشگاه نزدیک می شد یک حوله قرمز در لبه پنجره می گذاشتند و وقتی که خطری نبود یک حوله سفید پشت پنجره قرار می دادند. ما مراسم خود را در چنین شرایطی برگزار می کردیم.
در شب های قدر چون بعثی ها می دانستند ما مراسم دعا خواندن داریم مدام در پشت پنجره های اردوگاه قدم می زدند و گاهی آنقدر سرکشی زیاد می شد که فرصت دعا خواندن نداشتیم و در همان جای خود که حدود ۲۵ سانتی متر بود می نشستیم و یک نفر از بچه ها با صدای بلند دعا می خواند و بقیه تکرار می کردند. روزه داری ما اسیران هم حال و هوای غربت گرفته بود.
انتهای پیام
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «شب های قدر در اسارت / خاطره» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.