راستی و راست نمایی علوم انسانی اسلامی



به گزارش خبرنگار مهر، مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه ‍ فرهنگ و اندیشه ی اسلامی در یادداشتی با عنوان عیارسنجی استدلال های رسول جعفریان به راستی و راست نمایی علوم انسانی اسلامی پرداخته است:

حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان، چندی ست که که درباره ی نسبت میان «علم» و «دین»، و گاه نیز درباره ی نسبت میان «علوم انسانی» و «اسلامی» - یعنی «علوم انسانی اسلامی» - اظهارنظر می کند. گفتگو دراین باره، چه از سر موافقت و چه از سر مخالفت، نافع و کارساز است و هرچه که مباحثات و مواجهات معرفتی در این زمینه، بیشتر و متراکم تر شود، باید به سبب مطلوبیت برآیندشان، خشنودتر بود. ازاین جهت، بر اساس قاعده ی آزاداندیشی و فضیلت نقادی و تضارب آراء و عقول، نکاتی انتقادی را درباره ی گفته های ایشان مطرح می کنم و چنانچه ایشان متمایل باشند، حاضرم در یک مناظره ی علمی و منطقی، این گفتگو را ادامه دهم.

[۱]. دوگانه ی «امکان علوم انسانی اسلامی/ امتناع علوم انسانی اسلامی»

آقای رسول جعفریان معتقد است: «تصور کنید، مدیریت بنا بود و هست که اسلامی شود؛ سیاست هم، حتی دانش سیاست روز؛ اقتصاد هم که جای خود دارد؛ و مثلا موضوعاتی از قبیل این که روابط خارجی در اسلام چیست و جستجو از یافتن نصوص و علمی کردن آنها؛ یا بسیاری از مسائل دیگر.»/ «وظیفه ی روحانیت در دنیای جدید، نشان دادن این است که دین، در کنار علم می ماند، اما نه این که دخالتی در کار علم کند.»/ «علم هم که در دوره هایی مدعی بود و شاید الان هم مدعی است که می تواند جای دین بگیرد، به همان اندازه اشتباه می کند که کسی تصور کند، دین می تواند جای تمدن را بگیرد.»/ «علم [ …] باید راه خود را بروند و اگر جایی به صراحت، دین در زمینه ی تکنیک، توصیه ای دارد، و نظیرش همان ها که دانش روانشناسی و علوم تربیتی و غیره هم دارند، به سخن دین گوش بدهد.»

این در حالی است که:

اولا، از لحاظ موضوع و متعلق، قضاوت های «کلی» و بی اعتنا به «تقسیم بندی های منطقی و موجه»، صواب نیست و نمی تواند گویای حقیقت باشد؛ این که ایشان «علم» و «علوم طبیعی» و «علوم انسانی» را به طور کلی در کنار یکدیگر می نشاند، و حکم عام می راند، خلاف رویه ی عالمانه و فاقد دقت است. نظر «کلی» و «نامنضبط»، از عهده ی اثبات یا ابطال برنمی آید و معتبر نیست.

ثانیا، این گزاره ها با یکدیگر، قابل جمع نیستند: ایشان در جایی می گوید دین نباید در حوزه ی علم دخالت کند، و در جایی می گوید دین نباید جایگزین علم بشود، و در جایی می گوید اگر دین درباره ی علم، توصیه ای داد، علم باید به آن مقید باشد! «عدم مداخله»، «عدم جایگزینی» و «ارتباط نسبی»، سه حکم متفاوت هستند درباره ی علم! پس نظر ایشان، چه از جهت «موضوع» و چه از جهت «حکم»، گرفتار «اغتشاش» و «تعارض» است.

ثالثا، آیا ایشان در جایی اثبات کرده اند که اسلام در حوزه ی علوم انسانی و در رشته هایی همچون مدیریت و سیاست و اقتصاد و روابط بین الملل، به اندازه ای اصل و حکم ندارد که بتوان بر پایه ی آن، سنخ های اسلامی از این علوم بنا کرد؟! اظهار «حیرت» ایشان و القای آن به مخاطب بدون ارائه ی استدلال(!) را باید «دلیل» شمرد؟! آیا «عدم مدخلیت اسلام در علوم انسانی»، امری «بدیهی» و «بی نیاز از احتجاج و اقامه ی برهان» است که ایشان، ابراز «شگفتی» خویش را کافی می انگارد؟! روشن است که چنین نیست.

رابعا، با وجود این که تخصص ایشان، «تاریخ» است، چگونه درباره ی همه ی رشته ها و شاخه های حوزه ی علوم انسانی، این گونه بی پروا، اظهارنظر می کند؟!

خامسا، به تعبیر ایشان، اگر در «دانش روان شناسی، به سخن دین گوش بدهیم»، حاصل این متابعت، «روان شناسی سکولار» خواهد بود یا «روان شناسی دینی»؟! در اینجا، «گوش دادن به سخن دین»، بدان معنی است که دین دراین باره، سخنی دارد، و ما نیز باید متعهد به این سخن باشیم، پس آن حیرت پیشین ایشان به چه سبب بود؟! استاد مطهری به صراحت می گوید در اسلام، هم به «اصلاح فرد» و هم به «صلاح جامعه»، اهمیت داده شده است، به طوری که اگر «جامعه»، فاسد باشد، اصلاح «فرد» به تنهایی کافی نخواهد بود. ازاین رو، در اسلام آموزة «امربه معروف» و «نهی ازمنکر» وجود دارد و اسلام برای انسان، «مسئولیت اجتماعی» قائل است و «مصلحان اجتماعی» را می ستاید؛ چنان که پیامبران الهی، مصلحان اجتماعی نیز بوده اند. این نوع نگاه، از جمله اصول «فلسفة اجتماعی اسلام» است(مرتضی مطهری؛ آشنایی با قرآن؛ ج ۱۳، ص ۱۳۹). برخورداری اسلام از «فلسفه ی اجتماعی»، به چه معناست؟!

[۲]. دوگانه ی «بازدارندگی مداخله ی دین در علوم انسانی/ پیش برندگی مداخله ی دین در علوم انسانی»

آقای رسول جعفریان می گوید: «نفس ورود دین در علم، [ …] با این باور که چند آیه و حدیثی درباره ی هر یک از موضوعات مطروحه داریم، [ …] از نقش علم و رواج آن در عمق جامعه، جلوگیری می کند و همه را حوالت به متون دینی می دهد.»

اما باید گفت: اولا، مسأله، قابل فروکاهیدن به مدخلیت «چند آیه و حدیث» در علوم انسانی نیست. برای مثال، آیا ایشان تحقیق درخور کرده است که فقط، «چند آیه و حدیث» با علم اجتماعی، مناسبت دارد و اسلام چیزی بیش از این درباره ی علم اجتماعی نگفته و ندارد؟! این پیش فرض ناصواب، در کدام یک از آثار ایشان اثبات شده است؟!

ثانیا، آیا مقصود از مدخلیت اسلام در علوم انسانی این است که باید باب «معرفت عقلی و تجربی» را بست و به «کتاب» و «سنت» بسنده کرد؟! آیا علوم انسانی اسلامی، «علوم انسانی نقلی» است؟! آیا در علوم انسانی اسلامی، «شناخت های عقلی و تجربی» اعتبار ندارند که بتوان ادعا کرد که چنین مدخلیتی، مانع پیشرفت علوم انسانی می شود؟! مگر نه این است که قرآن کریم و روایات اسلامی، معارف عقلی و تجربی مستقل را «معتبر» انگاشته و انسان را به آنها فراخوانده اند؟! حال چگونه است که باید برخلاف نص متون اسلامی، تنهاوتنها به معارف وحیانی بسنده کرد و معارف دیگر را کنار زد؟! این نوع تصویرپردازی از علوم انسانی اسلامی و معتقدان به آن، «روا» و «منصفانه» نیست. حقیقت است که در علوم انسانی اسلامی برخلاف علوم انسانی غربی که از لحاظ روشی، انحصارگراست، به «تکثرگرایی روشی» دعوت می کند و جهان انسانی را «پیچیده» تر از آن می داند که بتوان فقط با تکیه بر معرفت تجربی، آن را شناخت:

خاک را بینی به بالا ای علیل

باد را نی، جز به تعریف دلیل

کف همی بینی، روانه هر طرف

کف، بی دریا ندارد منصرف

کف به حس بینی و دریا از دلیل

فکر پنهان، آشکارا قال و قیل

نفی را اثبات می پنداشتیم

دیده ی معدوم بینی داشتیم

(مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت های ۱۰۲۹-۱۰۳۲).

[۳]. دوگانه ی «واقع نمایی علوم انسانی اسلامی/ برساختگی علوم انسانی اسلامی»

آقای رسول جعفریان براین باور است که: «ما در این دوره، شاهد تکرار صفویه هستیم؛ [ …] در دوره ی اخیر صفوی، تلاش کردند همه ی علوم را از دل احادیث درآورند، مشابه این تلاش را در اسلامی کردن علوم در دوره ی جدید مشاهده می کنیم. [ …] برخی می گویند می خواهیم علوم انسانی و اجتماعی را استخراج کنیم [ …]. مشکل این است که [ …] فکر کشف روابط علمی در جهان [ …]، در عمق فکر ما نیست.»

در مقابل، می توان این طور اظهارنظر کرد که: اولا، همچنان که اشاره شد، جریان مجدد نوصدرایی، به دنبال «درآوردن همه ی علوم از دل احادیث» نیست و این منطق را خلاف منطق قرآن کریم و اهل بیت می شمارد. پس نباید تعمیم خاص به عام داد و بخش های کوچکی از یک رهیافت گسترده را، نماینده ی تمام آن معرفی کرد.

ثانیا، دغدغه ی ما، «ایجاد علوم انسانی اسلامی» است، نه «اسلامی کردن علوم انسانی»، و میان این دو، تفاوت جدی وجود دارد. علوم انسانی غربی که «ذات سکولار و مسموم» دارند، اسلامی نمی شوند و نمی توان با «تهذیب» و «ترمیم» شان، صنف جدیدی از علوم انسانی را پدید آورد. و البته این سخن، نافی امکان استفاده ی گزینشی از علوم انسانی غربی نیست.

ثالثا، آیا علوم انسانی اسلامی، قادر به «کشف مناسبات و معادلات جهان انسانی» نیست و از «علایق و خواست های برساخته و ناسازگار با واقعیت های عینی» حکایت می کند؟! به عبارت دیگر، آیا مدخلیت اسلام در علوم انسانی، موجب تبدیل شدن آن به «آگاهی کاذب» و «ایدئولوژی برساخته» شده است؟! پس چگونه است که اسلام، ارزش های خود را «مطابق عالم تکوین» و «حاکی از مصالح و مفاسد نفس الامری» معرفی می کند و آنها را اعتباری محض و گزاف نمی شمارد؟!

تا برآمد آفتاب انبیا

گفت: ای غش! دور شو، صافی بیا

(مثنوی معنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۷).

پیش فرض دین شناسانه ی خطرناک استدلال ایشان این است که چون اسلام، حامل «احکام ایدئولوژیک» – به معنای منفی آن که دلالت بر واقعیت گریزی دارد – است، پیوند اسلام با علوم انسانی، خصوصیت «واقع نمایی» را از علوم انسانی می زداید و نوعی «ایدئولوژی شبه علم» ایجاد می کند!

[۴]. دوگانه ی «تولید علوم انسانی اسلامی/ کشف علوم انسانی اسلامی»

آقای رسول جعفریان بیان داشته است که: «علم، تولیدکردنی نیست، کشف کردنی است. [ …] این فریب است که کسی تصور کند ما می توانیم علوم انسانی را خلق کنیم و آن وقت، دنیای مطابق میل مان را بسازیم.»

این سخن، از چند جهت ناصواب است: اولا، آیا به واقع، در تعبیر «نهضت تولید علم و جنبش نرم افزاری»، غرض از «تولید علم» این بوده که علم، چنان «کالا»، هویت «شئ گونه» دارد و حاصل خواست ها و سلایق و اعتبارهای ما است؟! آیا استفاده از کلمه ی «تولید»، به تنهایی موجب می شود که حکم کنیم گوینده، علم را «ساختنی» می انگاشته و نه «یافتنی»؟! آیا «برساخته انگاری علم»، با لایه ها و سطوح دیگر اندیشه ی ایشان سازگار است؟! آیا هدف ایشان از علوم انسانی اسلامی، رسمیت علمی بخشیدن به نگرش های «بی اساس» و «واقعیت گریز» و «دلبخواهانه» بوده است؟!

راه، هموار است و زیرش دام ها

قحط معنی، در میان نام ها

لفظ ها و نام ها چون دام هاست

لفظ شیرین، ریگ آب عمر ماست

(مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت های ۱۰۶۰-۱۰۶۱).

ثانیا، اگرچه علوم انسانی اسلامی حاکی از مناسبات و روابط واقعی در جهان انسانی است، اما «شناخته شدن این حقیقت ها در ظرف ذهن انسان»، نوعی «ایجاد» و «تولید» نیست؟! آیا کسی که حقیقتی را از جهان انسانی می یابد، «معرفت تازه ای در ظرف ادراک ما» پدید نیاورده است؟! آری، «واقعیت های جهان انسانی»، بوده اند و «علم» ما به وجود یا نحوه ی وجودشان تعلق گرفته است، اما خود این «علم» در اثر کوشش محقق برای یافتن و کشف کردن، «ایجاد» و «تولید» شده و او موجد و مولد این معرفت است.

[۵]. دوگانه ی «دفاع آیت الله خامنه ای از علوم انسانی غربی/ مخالفت آیت الله خامنه ای با علوم انسانی غربی»

آقای رسول جعفریان مدعی است که: «هیچ کس به اندازه ی رهبری، از علم جدید در دانشگاه ها دفاع نمی کند.»

اما حقیقت این است که:

اولا، معنای دفاع آیت الله خامنه ای از «علم جدید» چیست؟ یعنی ایشان از «علوم طبیعی جدید» دفاع می کند؟ یا از «علوم انسانی جدید»؟ یا از هر دو؟ و مقصود از «جدید» یعنی «غربی»؟! و مقصود از «دفاع» چیست؟ این دفاع، مطلق است یا نسبی؟ این دفاع، از اصل علوم است یا از سنخ و صنف غربی شان؟ متأسفانه در اینجا نیز با آفت «کلی گویی» و «آشفته نویسی» مواجه هستیم.

ثانیا، قدر متیقن این است که آیت الله خامنه ای، «علوم انسانی رایج در دانشگاه ها» را که «غربی» و «سکولار» است، برنمی تابد و آن را «مادی» و «ذاتا مسموم» و «مخل هویت اسلامی و انقلابی جوانان» می انگارد و حتی به این واسطه، خواستار «کاهش یافتن تعداد دانشجویان علوم انسانی» شده بود. این حقیقت کجا و برداشت کلی و تحریف آلود یاد شده کجا! آری، ایشان اصل «علوم انسانی» را انکار نمی کند و جامعه را محتاج علوم انسانی می داند و به همین دلیل، معتقد است که ما باید در پی تولید علوم انسانی اسلامی باشیم، اما هرگز سر سازگاری با «علوم انسانی جدید» ندارد و معتقد به عبور از آن است. ایشان «شاکله» و «ترکیب کلی» علوم انسانی غربی را تخطئه می کند و راه صحیح را، «علوم انسانی اسلامی» می شمارد:

«انسان شناسی علوم انسانی غربی، ناشی است از انسان شناسی غربی؛ این خلاصه ی مطلب است. نه این که ما همه ی دستاوردهای علوم انسانی را نفی کنیم؛ نه، هرچه قابل استفاده است، باید استفاده کنیم، منتها شاکله و ترکیب کلی علوم انسانی ای که از غرب آمده، متکی است بر جهان بینی غربی در مورد انسان و انسان شناسی غربی، که انسان را چیزی می دانند، [اما] ما، انسان را چیز دیگری می دانیم غیر از آنچه تفکر مادی غرب راجع به انسان فکر می کند. بنابراین، بایستی علوم انسانی اسلامی را [بها بدهیم ].»(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار استادان دانشگاه ها؛ ۲۹ خرداد ۱۳۹۵).

ایشان در جای دیگر، انتقاد می کند که چرا کسانی، با این استدلال که علوم انسانی غربی، «علم محض» است و علوم انسانی اسلامی را ملامت می کنند: «چرا در زمینه ی علوم انسانی، وقتی گفته می شود که بنشینیم فکر کنیم و علوم انسانی اسلامی را پیدا کنیم، یک عده ای فورا برمی آشوبند [و می گویند] که «آقا! علم است!» [آیا علوم انسانی موجود،] علم است [درحالی که …] در مسائل گوناگون علوم انسانی، این همه حرف های متعارض وجود دارد؟!»(آیت الله خامنه ای؛ در دیدار استادان دانشگاه ها و پژوهشگران؛ ۲۰ خرداد ۱۳۹۷).

[۶]. دوگانه ی «تحقیر علم تجربی/ تکریم علم تجربی»

آقای رسول جعفریان تصریح می کند که: «سیطره ی تفکر صدرایی، نقش مهمی در تخریب معنای علم تجربی داشت.»/ «تفکر آقای مطهری، در حد خود، زیاده فلسفی بود؛ فلسفی[ ای] که می کوشید دانش تجربی را تحقیر کند.»

درحالی که باید گفت: کاری که مطهری کرد، تعیین «حوزه ی کارآمدی و کارسازی» معرفت تجربی بود، نه «تحقیر» آن. این که معرفت تجربی بر سر جای واقعی و شایسته ی خود بنشیند و ادعاهای فراتر از منزلت خود نداشته باشد، به معنای تحقیر است؟! اگر معرفت تجربی، «قطعیت» و «اعتبار»ی همانند معرفت فلسفی و عقلی ندارد، یا اگر قادر به ارائه ی «جهان بینی» به انسان نیست و نمی تواند درباره ی «سعادت و شقاوت» انسان، اظهارنظر کند، به معنای توقع واقع بینانه و منطقی داشتن از معرفت تجربی است، نه تحقیر آن. معرفت تجربی به سبب سرشت خویش، حامل چنین «محدودیت ها» و «ضعف ها»یی است و نمی توان از آن، انتظاراتی فراتر از بضاعتش داشت، اما فارغ از این، بسیار نافع و پیش برنده است:

آن که یک دیدن کند ادارک آن

سال ها نتوان نمودن از زبان

(مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۹۴).
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «راستی و راست نمایی علوم انسانی اسلامی» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.