وضعیت ناگوار برخی مردم برای دریافت وام ۱ میلیون تومانی



در پی شرایط کرونایی، در یکی از شهرهای شمالی کشور گیر افتادیم. هم خودم در مقطع ارشد، و هم فرزندم در مقطع سوم ابتدایی، از درس ها جا ماندیم و ناچار شدم سفارش بدهم از شهر محل سکونتم کتاب ها و جزوات را با «پست ویژه» که پیش از این یک روزه بسته ها را می رساند برایمان ارسال کنند. روز یکشنبه ۱۷ فروردین این بسته ارسال شد. از لحظۀ ارسال بسته، در کمال تعجب با سیستم در هم ریخته ای مواجه شدیم که پیامک های نوبه نوی اشتباه از مراحل گذار بستۀ پستی ما ارسال می کرد و ما را به اشتباه می انداخت! عاقبت هم با ۵ نوبت پیگیری و مراجعه، بالاخره ۸ روز بعد ، یعنی دوشنبه ۲۵ فروردین، بسته ها را تحویل گرفتم. این را داشته باشید.

اعلام شد بناست وام یک میلیون تومانی کمک هزینۀ معیشتی کرونا بدهند. اول که به خاطر ربوی بودن و سوددار بودن وام که داد مراجع را درآورده بود قیدش را زدم. بعد که رئیس جمهور اعلام کرد قرض الحسنه است، تصمیم گرفتم وام را بگیرم و به زخمی بزنم. حساب کردم پوشک دو و نیم تا سه ماه کوچولوی دوساله ام را جواب می دهد (آنها که دستشان توی کار است می دانند).

بعد دیدم اعلام کرده اند که وحی نازل شده و لاجرم و حتما باید از سیم کارت متعلق به سرپرست خانوار پیامک ارسال کنید. برایم تداعی شد که دولت به خاطر این شندرغاز دارد خفت مان می دهد. باز منصرف شدم، اما فشار «عیالات متحده» عرصه را تنگ کرد و باز مجبور شدم پیگیری کنم.

من به نام خودم سیم کارت ندارم. به ۲۰هزار تومن، اینترنتی، یک سیم کارت اعتباری ثبت نام کردم (بعد از یکی دو روز مسئولان اپراتورها گفتند سیم کارت مجانی می دهیم؛ یعنی میلیون ها «۲۰ هزار تومان» بدون دلیل از کف مردم رفت). برای دریافت سیم کارت لازم بود با کارت ملی، شخصا و حضوری مراجعه کنم. زنگ زدم به «خدمات مشترکین» و پرسیدم که شما فعال می کنید یا باید بروم نمایندگی شهرستان؟ خیلی مؤدب گفت باید بروی نمایندگی. شهرستان بزرگ ما یک نمایندگی بیشتر ندارد. پیش خودم فکر کردم جور در نمی آید، و اگر اینطور باشد باید صف چندهزار نفره را روزانه راه بیندازند؛ و پیش خودم گفتم حالا بروم همین خدمات مشترکین نزدیکمان، شاید کار انجام بدهند؛ و می دادند. آن خانم مؤدب پشت تلفن سنگ قلابم کرده بود که یک نفر از شلوغی دکانش را کاهش دهد!

رفتم در صف؛ این بار نه صف پوشک و گوشت و بنزین و مایحتاج سنتی، بلکه در صف «فعال سازی سیم کارت». جوانکی را گذاشته بودند که از خیل مشتاقان کمک یک میلیونی دولت نام نویسی کند؛ برای رعایت نوبت. در شمارۀ ۱۴۰ نامم را نوشت و نومیدانه رفتم در انتهای صف ایستادم. پیرمردهای سن وسال دار و عصا به دست، زنان گیس سفید، و سایر اقشار، «شخصا» چنان که پروتکل های وحیانی دولت فخیمه تصریح دارد، در صف این پا و آن پا می شدند. شهرستانی بودند و نجیب، و از طلبگاری تهرانی ها در میان آنها خبری نبود، اما با این حال سرتا پایم شرمندگی بود به خاطر این همه بی تدبیری که به نام نظام نوشته می شود. پیرمردی رو به فرد مسن عصا به دست دیگری که جناب سرگرد صدایش می کرد گفت: «همین شماها انقلاب کردید»! جناب سرگرد پیرمرد جواب داد: «والا فقط جنگش و چوب خوردنش سهم ما شد». (شما باشید شرمنده نمی شوید؟!)

یک ساعتی گذشت؛ صف جلو نمی رفت. همراه نفر جلویی، رفتیم برای وارسی اوضاع. جوانک گفت: ««سامانه» قطع شده». نکرده بود طی یک ساعت اعلام کند که مردم بروند پی زندگی شان. با دلخوری پرسیدم «سر پل «سامانه» وصل است؟» (سر پل محل همان نمایندگی است که پیشتر نوشتم). یکی از میان جمعیت گفت: «من رفتم؛ صفش چند برابر اینجاست»! خیلی سر به زیر «ماراتن» را ترک کردم و رفتم دو کیلو گوجه خریدم و به منزل مراجعه کردم.

حالا وزرا اعلام کرده اند که «نیایید که صف نشود و ما سیم کارت را برایتان با پست «در اسرع وقت» می فرستیم». من باز چون در شهر خودم و در خانه نیستم بلاتکلیف مانده ام. اصلا اگر بعد از ۸ روز سیم کارت را بیاورند، کسی نیست که تحویل بگیرد. احتمالا باید باز بروم «نمایندگی» و به همان جوانک عجز و التماس کنم که سیم کارت را به خودم بدهند.

این فکر مثل خوره به جانم افتاده که نمی شد پیش از این تصمیم جزئی کمی فکر و برنامه ریزی کرد؟ و آیا تمام تصمیمات دولت هم با همین اندازه فکر و تدبیر انجام می شود؟

من که رفتم برای پوشک بچه فکر دیگری بکنم، مگر باز «عیالات متحده» موظف بفرمایند که با وجود این همه بی نظمی پیگیر سیم کارت شوم.

نوشتم، شاید که آقایان از پشت میزهایشان کمی حال مردم نجیب و صبور ایران را رعایت کنند.

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «وضعیت ناگوار برخی مردم برای دریافت وام ۱ میلیون تومانی» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.