ماجرای بیهوش شدن آرمیتا گراوند از زبان همکلاسی هایش + فیلم

یکی از همکلاسی های آرمیتا گراوند می گوید: آن روز مثل همیشه با هم قرار داشتیم؛ اول من به ایستگاه مترو رسیدم و بعد هم آرمیتا آمد؛ همه چیز عادی بود؛ آهنگ گوش کردیم؛ حرف زدیم و کلی خندیدیم.
مهلا، یکی از همکلاسی های او می گوید: آن روز برای اینکه به قطار برسیم با سرعت حرکت کرده و اول من و بعد هم آرمیتا و سپس فاطمه در ایستگاه شهدا وارد واگن مترو شدیم، ولی در کمتر از یک ثانیه «آرمیتا» با پشت سر به زمین خورد و سرش با سکو برخورد کرد.
وقتی آرمیتا را بلند کردم دیدم دستم خونی شده است. فاطمه دست های آرمیتا و من پا های او را گرفتیم و با کمک چند نفر او را به بیرون واگن قطار و حاشیه سکو منتقل کردیم.
بقیه ماجرا را از زبان خود آن ها بشنوید:
مهلا، یکی از همکلاسی های او می گوید: آن روز برای اینکه به قطار برسیم با سرعت حرکت کرده و اول من و بعد هم آرمیتا و سپس فاطمه در ایستگاه شهدا وارد واگن مترو شدیم، ولی در کمتر از یک ثانیه «آرمیتا» با پشت سر به زمین خورد و سرش با سکو برخورد کرد.
وقتی آرمیتا را بلند کردم دیدم دستم خونی شده است. فاطمه دست های آرمیتا و من پا های او را گرفتیم و با کمک چند نفر او را به بیرون واگن قطار و حاشیه سکو منتقل کردیم.
بقیه ماجرا را از زبان خود آن ها بشنوید:
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «ماجرای بیهوش شدن آرمیتا گراوند از زبان همکلاسی هایش + فیلم» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.