شاعران <a href="/fa/dashboard/ class="text info">تبریزی</a> با کلمات به سوگ شهدای خدمت رفتند

به گزارش خبرگزاری تسنیم از تبریز، شاعران دیار شهید آل هاشم و شهید مالک رحمتی که پیوندی ناگسستنی با آنان داشتند و هنوز داغ رفتن سید شریف و مالک دلها را از خاطر نبرده اند، در سالگرد شهدای پرواز اردیبهشت با سوگ سروده ها و شعرهای خود به عزای شهدای خدمت رفتند. اشعار برخی از شاعران در ادامه منتشر می شود:
ای هفت روز هفته، به فکر ضعیف ها
ای مرد، در میانه میدان چه می کنی؟! /در لابه لای جنگل و باران چه می کنی؟!
میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه/در ورزقان و در مه و بوران چه می کنی؟!
دل کنده از اوامر و دستور و پایتخت/در نقطه های مرزی ایران چه می کنی؟!
ای هفت روز هفته، به فکر ضعیف ها/همشانه فقیر و ضعیفان چه می کنی؟!
تهران اگر که شهر و مقر ریاست است/پس در میان ایل و دهستان چه می کنی؟!
ابراهیم قبله آرباطان
خبر می گفت آل هاشم ما آسمانی شد
خبر پیچید، سرو افتاده، اینجا کوه لرزیده/دل صدها شهید بی سر از اندوه لرزیده
خبر پیچید پیچک وار در جان شقایق ها/خبر خون قطره های اشک شد در چشم عاشق ها
خبر آری خبر آئینه را چون پتک ویران کرد/خبر خون در دل زخم آستان خاک ایران کرد
خبر می گفت آل هاشم ما آسمانی شد/از این غم قامت تبریز و تبریزی کمانی شد
جهان لرزید ابراهیم را بر شانه می بردند/به سوگش چند اسماعیل در میقات، خون خوردند
بقول رهبری که قامت چون سرو او خم نیست/خبر هرچند جانسوز است اما داغ و ماتم نیست
حماسه در حماسه هیچ غیر از این نمی بینم/بدا بر من اگر از داغ تو در سوگ بنشینم
بدا بر من اگر غیر از شهادت بر لب آوردم/اگر بی تاب گشتم جان به حسرت در تب آوردم
شهید راه خدمت بی کفن مانده است اربابش/فدای جان دلتنگ و فدای روح بی تابش
خبر چون باد پیچیده خبر گویی سر آورده/خبر اشک شهید بی کفن را هم در آورده
خبر در کوچه ها اشک پدر، تلخند فرزند است/خبر با خود هزاران داغدیده مادر آورده
خیابان در خیابان فوج فوج از بی قراران بین/خبر با خود عزاداران بی بال و پر آورده
خیابان، کوچه، شهر و روستا بر سر زنان، گریان/خبر از داغدارانت هزاران لشکر آورده
دل ام الشهید از داغتان آشفت این یعنی/خبر آتشفشانی نو از این خاکستر آورده
نبودی تا ببینی حال تبریز دلاور را/خودم دیدم برائت روح از پیکر در آورده
ببین ما، فتنه ها دیدیم اما کوه با ما بود/که باتو موج ها راندیم و روح نوح با ما بود
چه پیرانی که در تشییع تو چون بید لرزیدند/جوانان عاشقت بودند آری خوش درخشیدند
مرتضی طوسی
هرگز کسی نگفت چه در آن هوا گذشت
تا صبح از انتظار تو بر ما چه ها گذشت/امیدوار بوده به این که بلا گذشت
گفتم بلا و روضه گلوی مرا گرفت/گفتم چه ها که بر سر اهل ولا گذشت
تا صبح دم به دلهره در جست وجوی تو/تا صبح دم به آه و به اشک و دعا گذشت
آن روز مثل سیزده دی گریستیم/دیدم چه در شهادت آن جان فدا گذشت
مه بود یا نبود در آن لحظه ها هوا؟/هرگز کسی نگفت چه در آن هوا گذشت
ابوالفضل حمامی
چاره جز اشک نیست بر این غم
آمدم کنج خانه بنشینم، دور از این ازدحام گریه کنم/در دلم داغ های بسیار است، قصد دارم مدام گریه کنم
بر زمین، جسم های بی جانی ست که به سوی بهشت در سفرند/مانده ام از کدام بنویسم، مانده ام بر کدام گریه کنم!
در غم یک رجایی دیگر؟! یا بهشتی، مطهری، مدنی؟!/روی جسم کدامشان باید، هم نوا با امام گریه کنم؟!
درد این زخم بین سینه ی ما تا همیشه ادامه خواهد داشت/آمدم کنج خانه بنشینم، در غم ناتمام گریه کنم
ای امام تمام هفته ی ما! ماه در پشت مه نهفته ی ما!/بعد از این واجب است وقت نماز، هر قعود و قیام گریه کنم
خاطراتت همیشه در دل ماست، لحظه لحظه مرور خواهی شد/آمدم کنج خانه بنشینم، از نخستین سلام گریه کنم
چاره جز اشک نیست بر این غم، گریه تنها دوای زخم من است/آمدم کنج خانه بنشینم، جهت التیام گریه کنم
محمد شکریفرد
حاج آقا هارداسان؟ هارداسان حاجی؟
بو جومه نامازدا یوخیدین نیه؟/اولمایا کفسیزسن دارداسان حاجی
مصلی چم لیدی سنی گورمورم/«حاج آقا هارداسان؟ هارداسان حاجی؟!»
بو جومه یوخیدین بوشیدی یرین/بو جومه مصلا دوندو غوربته
دییرلر «مالکی» گوتوردون، ایکیز/مشهده چیخیبسیز سون زیارته
خبرین دئماغی چتیندی آخی/ائوده ده گوزلورو او قوجا آتا
بیز اونا نه دیاخ؟ نجورسو دیاخ/نه دیاخ کی اونون عقلینه باتا
نه دییم بو دردی آزاتسین بی راز/نه دییم کی تبریز اینانسین بونا
قورخورام دردیوی دیه م میللته/جانلاری قاریشیب جانینلا یانا
سن این دی گدیبسن او سون منزیله/بیر آدین واردی کی بیر عومور قالا
سن بیزی سئوردین بیلیرم حاجی/این دیده بیزلری تاپشیر آللاها
آرش توفیقی
ای شهید به خون وضو کرده
آه ای سرو سرکشیده به ابر/مرگ در قامت رسای تو نیست
ای شهید به خون وضو کرده/خاک تاریک و سرد جای تو نیست
کربلایی دگر به پا شده است/با شهیدان راه خونینت
گرچه هیچ اتفاق آه حسین/مثل غوغای کربلای تو نیست
حاج آقا هارداسان بی ری سسلیر/البیر کار مشکله دوشدی
یارالی جسمیوی کی گوردی هامی/یا حسین یا حسین دیله دوشدی
یارالی جسمیوه جآنیم قوربآن/پیکرین قان ایچینده پیدا دی
آه مکشوف روضه دیر او بدن/نه بدن دیر کی اربا اربا دی …..
ای شهادت چقدر شیرین است/پر کشیدن به سوی تو آری
هیچ شوقی در این جهان ما را/غیر پرواز در هوای تو نیست
دیده ای که حسین را دیدی …./تا کجاها تو را شهادت برد؟
چشم وا کن که هیچ پر زدنی/مثل پرواز چشم های تو نیست
امیرحسین دوست زاده
همانکه مثل شهیدان خلوص نیت داشت
سقوط نه! که صعودی به اوج عزت بود/همانکه سینه او زخمی از شماتت بود
همانکه بت شکنی شد شبیه ابراهیم/همانکه در نظرش جان او امانت بود
همانکه مثل شهیدان خلوص نیت داشت/مگر لیاقت او کمتر از شهادت بود؟
همانکه پای صیانت شهید خدمت شد/همانکه مرد عمل بود و مرد خدمت بود
سیاه پوش شدیم و تو رو سفید شدی/تویی که هرچه که کردی برای ملت بود
چه بد که وقت شهادت رسید و فهمیدند/نصیر ملت کوفه امیر دولت بود
فاطمه نیزاری
کاروان سرمه
ای به روی شانه خورشید مانده جای پایت/از کجای این شب تاریک می آید صدایت
هیچ می دانی که چند آیینه خاکستر نشین شد/کاروان سرمه وقتی می گذشت از چشم هایت
چشم خود را باز کن تا دستهایم را ببینی/یک سبد آیینه و آواز اوردم برایت
«مالک»! از یادم نخواهد رفت حتی بعد مرگت/راز محزون نگاهت سوز غمگین صدایت
مهرآسا پروینی
یک سال گذشت از سفرت …
صبحی که به آغوش ارس بال گشودی/صد شوق دگر بر دل این خاک فزودی
سرسبزتر از جنگل و هم لحن بهاران/هم لهجه بارانی و از تیره رودی
دستار سیادت به سرت تاج شرافت/یک عمر تو هم زینت این سلسله بودی
ما مست منیت تو هم از قلب لطیفت/غم واژه «من» را چه دلیرانه زدودی
یک سال گذشت از سفرت گرچه کماکان/محویم در اندوه هوای مه دودی
در کوچه و بازار گواه اند جماعت/در بند ریاکاری و تزویر نبودی
صد شکر که در حافظه شهر روان است/شعری که تو با مطلع لبخند سرودی
علی حاجی محمدی
انتهای پیام/
ای هفت روز هفته، به فکر ضعیف ها
ای مرد، در میانه میدان چه می کنی؟! /در لابه لای جنگل و باران چه می کنی؟!
میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه/در ورزقان و در مه و بوران چه می کنی؟!
دل کنده از اوامر و دستور و پایتخت/در نقطه های مرزی ایران چه می کنی؟!
ای هفت روز هفته، به فکر ضعیف ها/همشانه فقیر و ضعیفان چه می کنی؟!
تهران اگر که شهر و مقر ریاست است/پس در میان ایل و دهستان چه می کنی؟!
ابراهیم قبله آرباطان
خبر می گفت آل هاشم ما آسمانی شد
خبر پیچید، سرو افتاده، اینجا کوه لرزیده/دل صدها شهید بی سر از اندوه لرزیده
خبر پیچید پیچک وار در جان شقایق ها/خبر خون قطره های اشک شد در چشم عاشق ها
خبر آری خبر آئینه را چون پتک ویران کرد/خبر خون در دل زخم آستان خاک ایران کرد
خبر می گفت آل هاشم ما آسمانی شد/از این غم قامت تبریز و تبریزی کمانی شد
جهان لرزید ابراهیم را بر شانه می بردند/به سوگش چند اسماعیل در میقات، خون خوردند
بقول رهبری که قامت چون سرو او خم نیست/خبر هرچند جانسوز است اما داغ و ماتم نیست
حماسه در حماسه هیچ غیر از این نمی بینم/بدا بر من اگر از داغ تو در سوگ بنشینم
بدا بر من اگر غیر از شهادت بر لب آوردم/اگر بی تاب گشتم جان به حسرت در تب آوردم
شهید راه خدمت بی کفن مانده است اربابش/فدای جان دلتنگ و فدای روح بی تابش
خبر چون باد پیچیده خبر گویی سر آورده/خبر اشک شهید بی کفن را هم در آورده
خبر در کوچه ها اشک پدر، تلخند فرزند است/خبر با خود هزاران داغدیده مادر آورده
خیابان در خیابان فوج فوج از بی قراران بین/خبر با خود عزاداران بی بال و پر آورده
خیابان، کوچه، شهر و روستا بر سر زنان، گریان/خبر از داغدارانت هزاران لشکر آورده
دل ام الشهید از داغتان آشفت این یعنی/خبر آتشفشانی نو از این خاکستر آورده
نبودی تا ببینی حال تبریز دلاور را/خودم دیدم برائت روح از پیکر در آورده
ببین ما، فتنه ها دیدیم اما کوه با ما بود/که باتو موج ها راندیم و روح نوح با ما بود
چه پیرانی که در تشییع تو چون بید لرزیدند/جوانان عاشقت بودند آری خوش درخشیدند
مرتضی طوسی
هرگز کسی نگفت چه در آن هوا گذشت
تا صبح از انتظار تو بر ما چه ها گذشت/امیدوار بوده به این که بلا گذشت
گفتم بلا و روضه گلوی مرا گرفت/گفتم چه ها که بر سر اهل ولا گذشت
تا صبح دم به دلهره در جست وجوی تو/تا صبح دم به آه و به اشک و دعا گذشت
آن روز مثل سیزده دی گریستیم/دیدم چه در شهادت آن جان فدا گذشت
مه بود یا نبود در آن لحظه ها هوا؟/هرگز کسی نگفت چه در آن هوا گذشت
ابوالفضل حمامی
چاره جز اشک نیست بر این غم
آمدم کنج خانه بنشینم، دور از این ازدحام گریه کنم/در دلم داغ های بسیار است، قصد دارم مدام گریه کنم
بر زمین، جسم های بی جانی ست که به سوی بهشت در سفرند/مانده ام از کدام بنویسم، مانده ام بر کدام گریه کنم!
در غم یک رجایی دیگر؟! یا بهشتی، مطهری، مدنی؟!/روی جسم کدامشان باید، هم نوا با امام گریه کنم؟!
درد این زخم بین سینه ی ما تا همیشه ادامه خواهد داشت/آمدم کنج خانه بنشینم، در غم ناتمام گریه کنم
ای امام تمام هفته ی ما! ماه در پشت مه نهفته ی ما!/بعد از این واجب است وقت نماز، هر قعود و قیام گریه کنم
خاطراتت همیشه در دل ماست، لحظه لحظه مرور خواهی شد/آمدم کنج خانه بنشینم، از نخستین سلام گریه کنم
چاره جز اشک نیست بر این غم، گریه تنها دوای زخم من است/آمدم کنج خانه بنشینم، جهت التیام گریه کنم
محمد شکریفرد
حاج آقا هارداسان؟ هارداسان حاجی؟
بو جومه نامازدا یوخیدین نیه؟/اولمایا کفسیزسن دارداسان حاجی
مصلی چم لیدی سنی گورمورم/«حاج آقا هارداسان؟ هارداسان حاجی؟!»
بو جومه یوخیدین بوشیدی یرین/بو جومه مصلا دوندو غوربته
دییرلر «مالکی» گوتوردون، ایکیز/مشهده چیخیبسیز سون زیارته
خبرین دئماغی چتیندی آخی/ائوده ده گوزلورو او قوجا آتا
بیز اونا نه دیاخ؟ نجورسو دیاخ/نه دیاخ کی اونون عقلینه باتا
نه دییم بو دردی آزاتسین بی راز/نه دییم کی تبریز اینانسین بونا
قورخورام دردیوی دیه م میللته/جانلاری قاریشیب جانینلا یانا
سن این دی گدیبسن او سون منزیله/بیر آدین واردی کی بیر عومور قالا
سن بیزی سئوردین بیلیرم حاجی/این دیده بیزلری تاپشیر آللاها
آرش توفیقی
ای شهید به خون وضو کرده
آه ای سرو سرکشیده به ابر/مرگ در قامت رسای تو نیست
ای شهید به خون وضو کرده/خاک تاریک و سرد جای تو نیست
کربلایی دگر به پا شده است/با شهیدان راه خونینت
گرچه هیچ اتفاق آه حسین/مثل غوغای کربلای تو نیست
حاج آقا هارداسان بی ری سسلیر/البیر کار مشکله دوشدی
یارالی جسمیوی کی گوردی هامی/یا حسین یا حسین دیله دوشدی
یارالی جسمیوه جآنیم قوربآن/پیکرین قان ایچینده پیدا دی
آه مکشوف روضه دیر او بدن/نه بدن دیر کی اربا اربا دی …..
ای شهادت چقدر شیرین است/پر کشیدن به سوی تو آری
هیچ شوقی در این جهان ما را/غیر پرواز در هوای تو نیست
دیده ای که حسین را دیدی …./تا کجاها تو را شهادت برد؟
چشم وا کن که هیچ پر زدنی/مثل پرواز چشم های تو نیست
امیرحسین دوست زاده
همانکه مثل شهیدان خلوص نیت داشت
سقوط نه! که صعودی به اوج عزت بود/همانکه سینه او زخمی از شماتت بود
همانکه بت شکنی شد شبیه ابراهیم/همانکه در نظرش جان او امانت بود
همانکه مثل شهیدان خلوص نیت داشت/مگر لیاقت او کمتر از شهادت بود؟
همانکه پای صیانت شهید خدمت شد/همانکه مرد عمل بود و مرد خدمت بود
سیاه پوش شدیم و تو رو سفید شدی/تویی که هرچه که کردی برای ملت بود
چه بد که وقت شهادت رسید و فهمیدند/نصیر ملت کوفه امیر دولت بود
فاطمه نیزاری
کاروان سرمه
ای به روی شانه خورشید مانده جای پایت/از کجای این شب تاریک می آید صدایت
هیچ می دانی که چند آیینه خاکستر نشین شد/کاروان سرمه وقتی می گذشت از چشم هایت
چشم خود را باز کن تا دستهایم را ببینی/یک سبد آیینه و آواز اوردم برایت
«مالک»! از یادم نخواهد رفت حتی بعد مرگت/راز محزون نگاهت سوز غمگین صدایت
مهرآسا پروینی
یک سال گذشت از سفرت …
صبحی که به آغوش ارس بال گشودی/صد شوق دگر بر دل این خاک فزودی
سرسبزتر از جنگل و هم لحن بهاران/هم لهجه بارانی و از تیره رودی
دستار سیادت به سرت تاج شرافت/یک عمر تو هم زینت این سلسله بودی
ما مست منیت تو هم از قلب لطیفت/غم واژه «من» را چه دلیرانه زدودی
یک سال گذشت از سفرت گرچه کماکان/محویم در اندوه هوای مه دودی
در کوچه و بازار گواه اند جماعت/در بند ریاکاری و تزویر نبودی
صد شکر که در حافظه شهر روان است/شعری که تو با مطلع لبخند سرودی
علی حاجی محمدی
انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «شاعران تبریزی با کلمات به سوگ شهدای خدمت رفتند» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.