هم قدم با جابر در راه حسین(ع)

خبرگزاری فارس؛ هرمزگان، وقتی رسیدم به ایستگاه سواری های خمیر، داشت اذان ظهر می گفت: اشهد ان علیا ولی الله ….
یاد سه روز پیش افتادم که وقتی یکی از دوستان زنگ زد باهام خداحافظی کنه چشمام پر اشک شد و بغض نذاشت کامل خداحافظی کنم.
اون روز تلفن که قطع شد گفتم یا امیرالمومنین خیلی دلم می خواد بیام. مشکلم رو حل کن بتونم بیام. و خیلی زود طوری که فکرش رو نمی کردم حل شد.
تو ایستگاه تا مسافرا جور بشن یه نمازخانه همون کنار بود نمازم را خواندم و راه افتادم سمت خمیر. بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله …
موکب شهدای گمنام
حدودا یک ساعت بعد خمیر بودم. موکب شهدای گمنام. سراغ مسؤول موکب را گرفتم گفتند: الان رفته دنبال کاری. شما نهار خوردی؟
ناهار؟ دیدم مسجد بزرگی پشت موکب هست به اسم مسجد جامع حضرت زهرا سلام الله علیها.
وارد شدم. در حیاط مسجد، مزار چند شهید گمنام بود. سلامی به شهدا دادم و وارد مسجد شدم. در حال عکس گرفتن از سفره ناهار بودم که چشمم به کسی افتاد که خیلی برام عزیز هست. حاج آقا تقوی! مردی که به نظر من هر سال جوان تر از پارسال میشه.
از بچگی ارادت خاصی به این سید داشتم و هیچ وقت از منبرش سیر نمی شدم. چند تا عکس ازش گرفتم متوجه شد . تا بحال با جلیقه و دوربین من رو ندیده بود . خیلی محبت کرد .
بعد از ناهار رفتیم یک گوشه مسجد که مصاحبه کنیم .
با اولین سوال من اشک از گونه های سید جاری شد و بغض نمی گذاشت صحبت کند. یه کم صبر کردیم تا حاجی شروع به صحبت کرد.
تو این فاصله فرصت کردم دوربین را روشن کنم و شروع به فیلمبرداری کنم . قبلش می خواستم فقط صدا ضبط کنم و بعد به صورت متن پیاده کنم ولی دیدم خیلی حیفه ….
سید، تازه یک سرطان معده خیلی وخیم رو پشت سر گذاشته بود . گویا سه چهارم معده اش را دکترها برداشته اند و من پرسیدم شما با این وضعیت پزشکی چطور شد که اومدی اربعین؟
سید خیلی گریه کرد و بعد گفت به خود امام حسین وقتی بهم گفتن سرطان داری فقط گفتم وای دیگه نمی تونم برم اربعین؟ دیگه نمی تونم برم کربلا؟!!
سید صحبت های خیلی خوبی کرد. مثل همیشه. یک گزارش هم از اعزام زائرین دانشجویی داد.(بیشتر بخوانید)
قبل از اینکه خودم دانشجو بشم ایشون مسؤول دفتر نهاد دانشگاه علوم پزشکی بود. البته الان دفتر نهاد رهبری در دانشگاه های هرمزگان نیز توسط ایشان اداره میشه.
خادمانی که مزدشان را اباعبدالله می دهد
بعد توفیق شد با آقای باقر لشتغانی مسؤول موکب صحبت کنم. مرد بسیار مهربانی که چند نفر از دوستان سفارش کرده بودند رفتی خمیر حتما ایشون را ببین …
آقای لشتغانی از وضعیت موکب و خدماتی که می دهند گفت و من همه گفته هایش را همانجا می دیدم.
تعداد زیادی مرد و زن و پیر و جوان بسیج شده بودند که به زائران امام حسین علیه السلام خدمت کنند.
سه وعده غذایی و اقامت و شربت های خنک و شیرینی هایی که بسیار خوش سلیقه درست شده بودند. راستش از رنگینک با چایی خیلی خوشم آمد.
در همین حین، یکی از دوستان قدیمی را دیدم؛ جواد بیژنی. علیرغم دانش زیادی که دارد هر چه اصرار کردم تواضع کرد و مصاحبه نکرد ولی یک خاطره گفت که فیلم گرفتم و بزودی منتشر می کنیم.
بیت الاحزان
داشتم سراغ ایستگاه تاکسی های خمیر به بندر لنگه را می گرفتم که چشمم به یک دوست دیگر خورد .
سیدمحمد موسوی را از خیلی قدیم در بیت الاحزان می شناختم. بیت الاحزان یکی از هیئت های قدیمی و خوب شهرک ولی عصر(هدیش سابق) بندرعباس هست.
سید گفت که امسال چهار اتوبوس آوردند ولی همین مقدار و بلکه بیشتر هم کسانی هستند که دوست داشتند بیایند ولی امکانات ما جواب نداد.
آنها در کاروان شان پزشک روحانی پرستار و مداح داشتند. (بیشتر بخوانید)
بندر کنگ و لنگه
بعد با همین کاروان به سمت بندرلنگه حرکت کردم. در لنگه همکار خبرنگارمان آقای کمانداری حسابی زحمت افتاد و چند موکب را با هم دیدیم. مهمترین آنها در مسجدی به نام حجر بن عدی برپا شده بود.
دوستان قدیمی آقایان خاوند و آسودی آنجا حضور داشتند و با آقای سعید علی بخشی مسؤول ستاد اجرایی فرمان امام خمینی آشنا شدم. در واقع با همه مسؤولانی که تا بحال دیدم فرق داشت.
جوان بسیار شوخ و پر هیاهو که اگر کسی نداند فکر می کنید تازه از دبیرستان وارد دانشگاه شده. دوستان می گفتند که سعید بخشی تمام زندگیش را رها کرده و در روستاهای دور افتاده استان در حال خدمت به محرومین است.
خود سعید می گفت از طرف ستاد اجرایی امام، فقط در عید غدیر امسال ۱۰۰ هزار پرس غذای گرم بین محرومین و بیشتر در بشاگرد توزیع کرده اند.
یک مصاحبه هم با آقای خاوند از مسؤولین موکب بندر لنگه داشتم. او گفت تاکنون ۱۲۰۰۰ پرس غذا داده شده و پیش بینی ۸۰ تا صد هزار پرس را کرده ایم.
متن کامل مصاحبه با آقای خاوند را هم می توانید (اینجا ببینید.)
بعد با همکارم، آقای فتح الله میرکمانداری که تازه فهمیدم در اینجا او را فرزاد صدا می کنند به پارک ساحلی دولت بندرلنگه رفتیم و در جریان آخرین اخبار و تحولات غرب هرمزگان قرار گرفتم.
ادامه دارد ….
انتهای پیام/۳۴۹۷/ی
یاد سه روز پیش افتادم که وقتی یکی از دوستان زنگ زد باهام خداحافظی کنه چشمام پر اشک شد و بغض نذاشت کامل خداحافظی کنم.
اون روز تلفن که قطع شد گفتم یا امیرالمومنین خیلی دلم می خواد بیام. مشکلم رو حل کن بتونم بیام. و خیلی زود طوری که فکرش رو نمی کردم حل شد.
تو ایستگاه تا مسافرا جور بشن یه نمازخانه همون کنار بود نمازم را خواندم و راه افتادم سمت خمیر. بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله …
موکب شهدای گمنام
حدودا یک ساعت بعد خمیر بودم. موکب شهدای گمنام. سراغ مسؤول موکب را گرفتم گفتند: الان رفته دنبال کاری. شما نهار خوردی؟
ناهار؟ دیدم مسجد بزرگی پشت موکب هست به اسم مسجد جامع حضرت زهرا سلام الله علیها.
وارد شدم. در حیاط مسجد، مزار چند شهید گمنام بود. سلامی به شهدا دادم و وارد مسجد شدم. در حال عکس گرفتن از سفره ناهار بودم که چشمم به کسی افتاد که خیلی برام عزیز هست. حاج آقا تقوی! مردی که به نظر من هر سال جوان تر از پارسال میشه.
از بچگی ارادت خاصی به این سید داشتم و هیچ وقت از منبرش سیر نمی شدم. چند تا عکس ازش گرفتم متوجه شد . تا بحال با جلیقه و دوربین من رو ندیده بود . خیلی محبت کرد .
بعد از ناهار رفتیم یک گوشه مسجد که مصاحبه کنیم .
با اولین سوال من اشک از گونه های سید جاری شد و بغض نمی گذاشت صحبت کند. یه کم صبر کردیم تا حاجی شروع به صحبت کرد.
تو این فاصله فرصت کردم دوربین را روشن کنم و شروع به فیلمبرداری کنم . قبلش می خواستم فقط صدا ضبط کنم و بعد به صورت متن پیاده کنم ولی دیدم خیلی حیفه ….
سید، تازه یک سرطان معده خیلی وخیم رو پشت سر گذاشته بود . گویا سه چهارم معده اش را دکترها برداشته اند و من پرسیدم شما با این وضعیت پزشکی چطور شد که اومدی اربعین؟
سید خیلی گریه کرد و بعد گفت به خود امام حسین وقتی بهم گفتن سرطان داری فقط گفتم وای دیگه نمی تونم برم اربعین؟ دیگه نمی تونم برم کربلا؟!!
سید صحبت های خیلی خوبی کرد. مثل همیشه. یک گزارش هم از اعزام زائرین دانشجویی داد.(بیشتر بخوانید)
قبل از اینکه خودم دانشجو بشم ایشون مسؤول دفتر نهاد دانشگاه علوم پزشکی بود. البته الان دفتر نهاد رهبری در دانشگاه های هرمزگان نیز توسط ایشان اداره میشه.
خادمانی که مزدشان را اباعبدالله می دهد
بعد توفیق شد با آقای باقر لشتغانی مسؤول موکب صحبت کنم. مرد بسیار مهربانی که چند نفر از دوستان سفارش کرده بودند رفتی خمیر حتما ایشون را ببین …
آقای لشتغانی از وضعیت موکب و خدماتی که می دهند گفت و من همه گفته هایش را همانجا می دیدم.
تعداد زیادی مرد و زن و پیر و جوان بسیج شده بودند که به زائران امام حسین علیه السلام خدمت کنند.
سه وعده غذایی و اقامت و شربت های خنک و شیرینی هایی که بسیار خوش سلیقه درست شده بودند. راستش از رنگینک با چایی خیلی خوشم آمد.
در همین حین، یکی از دوستان قدیمی را دیدم؛ جواد بیژنی. علیرغم دانش زیادی که دارد هر چه اصرار کردم تواضع کرد و مصاحبه نکرد ولی یک خاطره گفت که فیلم گرفتم و بزودی منتشر می کنیم.
بیت الاحزان
داشتم سراغ ایستگاه تاکسی های خمیر به بندر لنگه را می گرفتم که چشمم به یک دوست دیگر خورد .
سیدمحمد موسوی را از خیلی قدیم در بیت الاحزان می شناختم. بیت الاحزان یکی از هیئت های قدیمی و خوب شهرک ولی عصر(هدیش سابق) بندرعباس هست.
سید گفت که امسال چهار اتوبوس آوردند ولی همین مقدار و بلکه بیشتر هم کسانی هستند که دوست داشتند بیایند ولی امکانات ما جواب نداد.
آنها در کاروان شان پزشک روحانی پرستار و مداح داشتند. (بیشتر بخوانید)
بندر کنگ و لنگه
بعد با همین کاروان به سمت بندرلنگه حرکت کردم. در لنگه همکار خبرنگارمان آقای کمانداری حسابی زحمت افتاد و چند موکب را با هم دیدیم. مهمترین آنها در مسجدی به نام حجر بن عدی برپا شده بود.
دوستان قدیمی آقایان خاوند و آسودی آنجا حضور داشتند و با آقای سعید علی بخشی مسؤول ستاد اجرایی فرمان امام خمینی آشنا شدم. در واقع با همه مسؤولانی که تا بحال دیدم فرق داشت.
جوان بسیار شوخ و پر هیاهو که اگر کسی نداند فکر می کنید تازه از دبیرستان وارد دانشگاه شده. دوستان می گفتند که سعید بخشی تمام زندگیش را رها کرده و در روستاهای دور افتاده استان در حال خدمت به محرومین است.
خود سعید می گفت از طرف ستاد اجرایی امام، فقط در عید غدیر امسال ۱۰۰ هزار پرس غذای گرم بین محرومین و بیشتر در بشاگرد توزیع کرده اند.
یک مصاحبه هم با آقای خاوند از مسؤولین موکب بندر لنگه داشتم. او گفت تاکنون ۱۲۰۰۰ پرس غذا داده شده و پیش بینی ۸۰ تا صد هزار پرس را کرده ایم.
متن کامل مصاحبه با آقای خاوند را هم می توانید (اینجا ببینید.)
بعد با همکارم، آقای فتح الله میرکمانداری که تازه فهمیدم در اینجا او را فرزاد صدا می کنند به پارک ساحلی دولت بندرلنگه رفتیم و در جریان آخرین اخبار و تحولات غرب هرمزگان قرار گرفتم.
ادامه دارد ….
انتهای پیام/۳۴۹۷/ی
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «هم قدم با جابر در راه حسین(ع)» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.