بازیگر نقش <a href="/fa/dashboard/ class="text info">حرمله</a>: ترکش های نقش «<a href="/fa/dashboard/ class="text info">حرمله</a>» رهایم نمی کند اما به آن افتخار می کنم



با اینکه حرمله در سریال مختار نقشی کم دیالوگ بود، اما این نقش به عنوان یک شخصیت منفور برای همیشه در ذهن مخاطبان ماندگار شد. حرمله «مختارنامه» در میان اشقیا سرسخت تر و سخت جان تر از بقیه بود.

خبرگزاری فارس؛ گروه دیگر رسانه ها: روایت جانکاه شهادت حضرت علی اصغر(ع) به شکلی غیرمستقیم در سریال «مختارنامه» به روایت داود میرباقری بیان شد و در جریان سکانس های مربوط به مواجهه مختار با «حرمله»، شاهد روایتی کوتاه اما تأثیرگذار از شهادت طفل ۶ ماهه امام حسین(ع) هستیم.

«حرمله بن کاهل اسدی» شخصیتی است که اطلاعات بسیار کمی از او در تاریخ وجود دارد. در نتیجه باورپذیری آن برای مخاطب به هنر کارگردان و بازیگر این نقش بستگی دارد. کاری که از سوی داود میرباقری به عهده انوش معظمی بازیگر کمتر شناخته شده آن روزها سپرده شد. با اینکه حرمله در این سریال نقشی کم دیالوگ بود، اما این نقش به عنوان یک شخصیت منفور برای همیشه در ذهن مخاطبان ماندگار شد. حرمله «مختارنامه» در میان اشقیا سرسخت تر و سخت جان تر از بقیه بود و دستگیری اش برای مختار و عوامل او به یک معضل تبدیل شده بود.

انوش معظمی متولد سال ۱۳۵۰ در بروجرد و بزرگ شده تهران است؛ به گفته خود از دوران نوجوانی و از نمایش های مناسبتی در مدارس و مسجد به تئاتر علاقه مند شده و از اوایل دهه هفتاد به صورت حرفه ای وارد عرصه نمایش شده است. تئاترهای رستم و اسفندیار و مرغ باران (به کارگردانی پری صابریحوالی تئاتر شهر (فرهاد تجویدی) و یک زن و یک مرد (آزیتا حاجیان) ازجمله آثاری هستند که معظمی در آن ها روی صحنه رفته است.

وی علاوه بر «مختارنامه»، در سریال های «معصومیت ازدست رفته»، «آسمان من»، «جلال الدین»، «از یادها رفته» و «دندون طلا» (شبکه نمایش خانگی) نیز ایفای نقش کرده است. «مسافر ری»، «کلاشینکف»، «سمور» و «رستاخیز» هم از آثار سینمایی هستند که وی در آن ها ایفای نقش کرده است که دو فیلم «سمور» و «روز رستاخیز» هنوز رنگ اکران را ندیده اند.

انوش معظمی پس از سریال مختارنامه در سریال «دندون طلا» با یک بازی متفاوت در نقش یک جاهل کلاه مخملی، بار دیگر تجربه بازی در اثری به کارگردانی داود میرباقری را به کارنامه کاری خود افزود. وی در فیلم رستاخیز احمدرضا درویش نقش شمربن ذی الجوشن را بازی کرده است که البته این فیلم به جز اکران در جشنواره فیلم فجر اجازه اکران عمومی را پیدا نکرده و اجازه اکران نگرفت.

در ادامه گفتگوی انوش معظمی را با خبرگزاری آنا از نظر می گذرانید:

آقای میرباقری از ابتدا شما را برای نقش «حرمله» در نظر گرفته بود؟ آشنایی شما با ایشان از کجا آغاز شد؟

معظمی: آشنایی من با آقای داود میرباقری به سال ۱۳۷۸ و با ایفای یک نقش کوتاه در نمایش «دندون طلا» به کارگردانی ایشان بازمی گردد. آقای میرباقری بلافاصله پس ازاین نمایش، فیلم «مسافر ری» را ساختند که بعدها نسخه تلویزیونی آن نیز ساخته شد. در مسافر ری هم یک نقش کوتاه را به عهده داشتم.

سریال «معصومیت ازدست رفته» سومین همکاری من با آقای میرباقری بود. من در این سریال، نقش یکی از جوانان مبارز علوی را به عهده داشتم که در غارها پنهان شده و با تمرین های سخت برای مبارزه با حکومت جور آماده می شدند.

سکانس افتتاحیه بازی من، با تمرین پرتاب خنجر شروع می شد. من برای اجرای هرچه بهتر این نقش، چند چاقوی پرتابی کوچک تهیه کردم و چند روز به صورت خودجوش با آن ها تمرین کردم که شامل حرکات نمایشی نیز می شد. هنگام ضبط و زمانی که این حرکات را انجام دادم خیلی مورد توجه آقای میرباقری قرار گرفت؛ از این که من برای یک پلان کوتاه، این اندازه ارزش قائل شده ام خوششان آمد.

روزی بعد از پایان فیلم برداری با خودروی شخصی آقای میرباقری از لوکیشن ورامین به تهران برمی گشتیم که ایشان به من گفتند که قصد تولید سریال «مختارنامه» را دارند و عنوان کردند نقش حرمله را برایت در نظر گرفته ام که اگر بازی کنی، اتفاقات بسیار خوبی برایت می افتد. من چون از دوران نوجوانی پامنبری و اهل هیئت بودم، یک شناخت نسبی از این شخصیت داشتم. از این که کارگردانی مثل داود میرباقری باسابقه ساخت سریالی مثل امام علی(ع) به من اعتماد کرده و چنین پیشنهادی داده بود خیلی خوشحال شدم.

بعد از مدتی که برای پیش تولید به دفتر تهیه کننده سریال (آقای محمود فلاح) دعوت شدم، آقای میرباقری آنجا لطف داشتند و مرا مخیر کردند که دوست دارم نقش مثبت بازی کنم یا منفی؟ من هم یادآوری کردم که شما قول داده بودید که من نقش حرمله را بازی کنم. لبخندی زدند و به دستیارشان گفتند که جلوی اسم انوش بنویس حرمله!

پس به نوعی با تعصب و تلاش این نقش را از آن خود کردید؟

معظمی: بله، باید بگویم زندگی حرفه ای من با سریال مختارنامه و نقش «حرمله» به دو قسمت کاملا مجزا تقسیم شد.

علاوه بر وضعیت کاری، انوش معظمی قبل از حرمله با بعد از حرمله چه فرقی کرد؟

معظمی: همیشه از خدا خواستم که انوش معظمی قبل از ایفای نقش حرمله و بعد از آن در برخورد با مردم هیچ تغییری نکند؛ البته این را باید از دوستان و اطرافیان من بپرسید؛ همیشه از خدا خواسته ام که اگر می خواهد در حرفه خودم جایگاه به من اعطا کند اول ظرفیتش را بدهد.

من وقتی که در خیابان پیاده روی می کنم یا در برخی اماکن عمومی حاضر می شوم گاهی از ترس این که مبادا فکر کنند که به افراد اعتنا نمی کنم، در سلام کردن سبقت می گیرم. به خاطر این که برخی افراد دچار سوءتفاهم می شوند و فکر می کنند خودت را می گیری و ظرفیت آن جایگاه را نداری.

چگونه بین تصویر ذهنی خود از حرمله که از سال ها پیش شکل گرفته و شخصیت حرمله که آقای میرباقری برای مختارنامه ترسیم کرده و اجرای آن را به شما محول کردند، تعادل برقرار کردید؟

معظمی: ببینید طبیعی است که از آنجایی که هم تحصیلات من در حوزه سینما و تئاتر است و هم تجربه بازی در تئاتر را هم داشته ام، تحلیل این موضوع برای من نسبت به مخاطب آسان تر بود.

زاویه دید یک فیلم ساز، نسبت به یک واقعه تاریخی، خیلی کلی است. در جزئیات می تواند با توجه به نیازهای درامی که خلق کرده است یک مقدار ورود کند و البته می تواند خیلی هم به جزئیات پایبند نباشد. یک «حرمله بن کاهل اسدی» در تاریخ داریم که تیرانداز ماهری بوده و در واقعه کربلا هم ۳ تیر مهم انداخته است؛ یکی به چشم راست جناب عباس بن علی(ع)، یکی به گلوی جناب علی اصغر(ع) و یکی هم به قلب حضرت سیدالشهدا(ع). معروف است که همان تیر وجود مبارک ایشان را از اسب سرنگون می کند. بعد هم قیام مختار رخ می دهد و او را دستگیر می کنند و آن پیش بینی هایی که امام سجاد(ع) درباره او کرده است، محقق می شود. این یک ماجرای کلی است.

البته بیشترین ابهامات در همان صحنه معروف کشته شدن حرمله و شیوه مجازات اوست.

معظمی: آقای میرباقری برای اینکه قهرمان درام یعنی مختار ثقفی را جذاب کند، مواجه وی و حرمله را به صورت سینمایی ترتیب داده است. این موضوع در ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی مرسوم است، اما مخاطب عام این طور فکر نمی کند، کتابی در این موضوع خوانده است و یا سال های سال در تعزیه ها چیزی دیگری دیده و شنیده است.

همیشه هم این را به من می گویند که آقا حرمله که این جوری کشته نشد! او را به شکل دیگری کشتند، چهار دست وپایش را قطع کردند، در آتش انداختند و … من به این اظهارنظرها دو گونه پاسخ می دهم. یکی اینکه فراموش نکنیم که اکنون در چه شرایط زمانی قرار داریم. هجمه هایی که به لحاظ حقوق بشر متوجه مسلمانان و شیعیان می شود را در نظر بگیریم که بله ببینید سابقه مسلمانان و شیعیان چگونه است و چگونه با یک گناهکار رفتار می کردند!

از سوی دیگر، در روایت خیلی از این وقایع، واقعا اغراق هم بوده است که البته بخشی از آن به خاطر داغ بزرگی است که چنین شخصیت هایی منفوری بر دل شیعیان گذاشته اند و طرح چنین شیوه های مجازات شاید نوعی تسلی خاطر جمعی بوده است.

ضمن این که من به این دوستان می گویم که شما اگر یک کتاب راجع به قیام مختار مطالعه کرده اید، مطمئن باشید که آقای میرباقری و گروهش تمام منابع درباره قیام مختار را از قبل مطالعه کرده و می دانستند که هدفشان چیست. ایشان تحصیلات حوزوی دارد و می داند که موضوع حساس و راه رفتن روی لبه تیغ است.

با توجه به بازخوردی که داشتیم، این سکانس خیلی مورد توجه مخاطبان قرارگرفته است. گواه آن هم این است که الآن بعد از ۱۰ سال من روبه روی شما هستم و داریم درباره آن صحبت می کنیم.

آقای میرباقری به فراخور مقتضیات درام این کار را کرد، اما نمی توانیم بگوییم به روایت جدیدی رسید بود. این دو شخصیت باید به هرحال رودررو شوند و دوئلی را به لحاظ سینمایی ترتیب دهند و خیلی هم به نظر من جذاب شده است. فضاسازی آن سکانس با توجه به امکانات آن خیلی خوب بود. شاید اگر آقای میرباقری بخواهد دوباره این سکانس را بسازد، به شکل دیگری بسازد اما با توجه به نگاه و امکانات آن زمان خیلی خوب درآمده است.

من قبلا هم گفته ام که سریال «مختارنامه» به هیچ عنوان انعکاس کامل قیام امام حسین (ع) نیست، این سریال جرعه ای از اقیانوس بی انتهای کربلاست، هیچ ادعایی هم ندارد، همان طور که رستاخیز احمدرضا درویش و کاری که آقای شهریار بحرانی قرار بود بسازد یا اثری که مجتبی فرآورده به دنبال ساخت آن بود نیز جرعه هایی از این اقیانوس هستند.

فیلم سازان و نویسندگان می توانند از زوایای متعدد به این اقیانوس ژرف و بی انتها آن نزدیک شوند و هرکسی روایت خود را داشته باشد. املای نانوشته غلط ندارد، ما باید آن قدر بسازیم و آزمایش کنیم تا به بهترین محصول و خروجی برسیم.

برخلاف دیگر شخصیت های منفی سریال مثل «شمر»، «عمرسعد» و «سنان»، حرمله یک شخصیت کم دیالوگ بود. تقریبا به استثنای سکانس کشته شدن هیچ مواجهه و بده بستانی هم با شخصیت های اصلی سریال نداشت، به نظر می رسد این ویژگی کار شما را هم سخت می کرد. فکر می کنید این شخصیت ظرفیت پرداخت بیشتر را در این سریال داشت؟

معظمی: طبیعی است که آقای میرباقری به عنوان نویسنده و کارگردان باید پاسخ این پرسش را بدهند. من از زاویه دید خودم می گویم و امیدوارم سوءتفاهم ایجاد نشده و حمل بر دخالت نکنند. این نظر شخصی من است؛ فکر می کنم شاید اگر ایشان می دانست که شخصیت حرمله پس از پخش سریال این اندازه بر مخاطب اثر می گذارد در خروجی کار، بیشتر به آن می پرداخت. تا آنجایی هم که اطلاع دارم بعد از اولین پخش مختارنامه، قرار بود چند فیلم سینمایی از نسخه سریالی آن استخراج شود. از سکانس های حرمله هم قرار بود یک فیلم مستقل به اسم «مترسک» تهیه شود.

آقای حامد میرباقری که دستیار کارگردان بودند با من تماس گرفتند و گفتند آماده باش چون پدرم می خواهد چند سکانس دیگر برای این شخصیت بنویسد که به این فیلم اضافه شود و درواقع فیلمی که آن تهیه می شود غنی تر و افزون بر صحنه های سریال باشد، چون این کاراکتر با وجود خباثت، در بین مخاطبان خیلی خوب گرفته بود، اما گویا آن زمان تلویزیون موافقت نکرده و بودجه ای برای آن در نظر نگرفته بودند و آقای میرباقری هم از اضافه کردن سکانس های جدید منصرف شد.

برسیم به سکانس تأثیرگذار و جانسوز روایت شهادت حضرت علی اصغر (ع)

معظمی: بازیگر موجودی بی پناه و بیچاره است؛ به ویژه در نقش های منفی و مخصوصا در منفی هایی که مابه ازای واقعی دارد. این مابه ازای واقعی، وقتی ریشه اعتقادی و مذهبی هم داشته باشد و با فرهنگ کهن ایرانی ما نیز ترکیب شود، سختی آن برای بازیگر دوچندان می شود.

بازیگرانی که چنین نقش هایی را ایفا می کنند، موجودات بی پناه و قابل ترحمی هستند و شاید فقط خودشان آن ها عمق این قضیه را درک کنند. درباره آن سکانس هم باید بگویم لحظات خیلی خیلی سختی بود! بعدها از من می پرسیدند که خودت گریه ات نگرفت؟! خب من اگر گریه می کردم یا شما کوچک ترین تأثری از من بابت این داستان می دیدید، همه چیز لو می رفت و مضحک می شد؛ این همان سختی کار است!

من به عنوان یک بچه شیعه، حالا بچه شیعه ای که نصف بیشتر عمرش را پای منبر و در هیئت امام حسین(ع) بوده، بچه هیئی که عشق به امام به امام حسین(ع) در جان او موج می زند، قرار است که منفورترین شخصیتی را که داغی به دل شیعه گذاشته که تا قیامت فراموش نمی شود را بازی کند. شما خودتان جای من باشید، چه حالی به شما دست می دهد؟! واقعا خیلی سخت است، خیلی سخت است! آن لحظه ای که من دارم وقایع را برای مختار تعریف می کنم یا آنجایی که دارم آن تیر را می اندازم، حالا ببینید من خبر دارم، من از ناامیدی ابوالفضل(ع) خبر دارم، از ناامیدی امام حسین(ع) در آن لحظه خبر دارم، به عنوان یک بچه شیعه، قرار است این نقش را بازی کنم، همه این پرسش را از من می پرسند تو چه حالی می شوی، خب من هم همان حال را بهم دست داده! خیلی سخت است. ۱۰ سال است من واقعا همه اش دارم اینها را می گویم! مشکل است دیگر! بازیگر در این جور مواقع خیلی بی پناه است، بازیگری که این جور رل ها را باید بازی کند.

پس از پخش سریال جدا از بازخوردهای مثبت، نگرانی خاصی نداشتید؟

معظمی: در آن لحظه من به بازخورد این ماجرا اصلا اشرافی نداشتم، نمی دانستم، فکر می کردم به عنوان یک بازیگر این کار قرار است پخش شود، تمام شود برود پی کارش، اما واقعیتش این است هنوز هم که هنوز است ترکش هایش دارد من را می گیرد. ترکش هایش در اجتماع و حرفه خودم مرا رها نمی کند.

این که بازیگر را دریک نقش بشناسند شاید در جامعه خوشایند باشد اما در حرفه ما مطلوب نیست با این وجود ایفای این نقش برایم باعث افتخار است. اگر هزار مرتبه دیگر هم حرمله را پیشنهاد کنند بازهم بازی می کنم، نقش «شمر» را که در رستاخیز آقای درویش بازی کردم یا «عمرسعد» و «ابن زیاد» و.. را بازی می کنم. هیچ مشکلی ندارم چون من دارم با امام حسین(ع) معامله می کنم، عشق درون قلبم است، اصلا بگذار فحش بخورم! بگذار مورد بی مهری واقع شوم! این که مشکلی نیست.

اما دل شکستگی من از این است که من به عنوان یک بازیگر در بهترین شرایط آرمانی یک بازیگر، بهترین سن و سال و بهترین شرایط فیزیکی بیانی، این جوری هستم و حالا برچسب نقش حرمله روی پیشانی من خورده است. دل شکستگی من از همکاران خودمان در صنف سینما و تلویزیون است و نه مردم!

یکی از همکاران فیلم ساز دو سال پیش من از دعوت کرد تا برای یک نقش صحبت کنیم. دفتر ایشان در شمال غرب تهران و از محل سکونت من خیلی دور بود. در جلسه با یک لبخند ملیحی نشسته از پشت میزش به من گفت: فلانی! نترسیدی نقش حرمله را بازی کردی؟! اوه، اوه، دیگر چه کسی به تو نقش می دهد؟ حالا ما بررسی می کنیم و با شما تماس می گیریم! آخر برای چی من را صدا کردی؟! من برای این جلسه به اندازه یک سفر راه آمدم! حالا این دوست فیلم ساز ما یک آدم حرفه ای است و اسمش را نمی آورم. اینجاست که متأسف می شوی که اصلا در چه فضایی مشغول کار هنری هستی! آن طرف دنیا، طرف نقش شیطان بازی می کند، سال بعد ایفاگر فرشته است این قدر نگاه ها متنوع است.

خاطره ناگفته ای از روزهای تولید مختارنامه دارید؟

معظمی: راستش در طول این ۱۰ سال و از پس این همه گفتگوهای پرتعداد، فکر نمی کنم دیگر خاطره مگویی مانده باشد، همه خاطره ها را گفته ام! اما شاید بتوانم حداقل به یک خاطره کمتر گفته شده اشاره کنم. زمانی که می خواستم سکانس تیر و کمان را اجرا کنم، آقای مسعود پاکدل که عکاس سریال مختارنامه بود، در یک فاصله ۶۰ تا ۷۰ متری روبه روی من ایستاده بود که بتواند از روبه رو عکس این پلان را بگیرد. روی یکی از این صندلی های چتردار نشسته بود که این عکس را بگیرد.

قبل از پرتاب تیر، نمی دانم الهام قلبی بود یا چیز دیگر همین طوری گفتم مسعود جان اگر امکان دارد کمی آن طرف تر برو. لبخندی زد و یک متر آن طرف تر زاویه اش را تنظیم کرد و ایستاد. من این تیر را که انداختم، مستقیم رفت در محل قبلی ایستادن آقای پاکدل و به طرز وحشتناکی از آن طرف صندلی بیرون زد! یعنی واقعا این هم یکی از کرامات و امداد غیبی کار بود. انگار که یکی به دل من انداخت! باور کنید هیچ کس به من پیشنهاد نداد که مسعود برود آن کنار بایستد. به زعم خودش هم بهترین زاویه را اختیار کرده بود و همه هم راضی بودند از اینکه آنجا ایستاده. همین جوری من خودم در آخرین لحظه گفتم!

در یکی از گفتگوهای خود عنوان کرده بودید که من مدرک بازیگری را ۲۰ سال پیش در کمد گذاشتم و دیگر هم کسی از من آن را نخواست. گویا در کنار تجربه، سواد کاری در بازیگری خریداری ندارد ….

معظمی: بله! متأسفانه از این بابت در سینما و تلویزیون روزگار وانفسایی داریم. منحصر به سینما و رسانه و … هم نمی شود. زمانه ما، شایسته سالاری نیست و ما مصادیقش را در لایه های مختلف جامعه می بینیم. خب ما هم در بحث کار خودمان زیاد شاهد این داستان هستیم.

دیوار بازیگری دیوار کوتاهی است. شما اگر الآن یک فراخوان برای بازیگری اعلام کنید، می توانم بگویم از ۸۰ میلیون جمعیت ۷۵ میلیون می آیند و می گویند ما بازیگریم! هرکسی جلوی آینه می ایستد و فکر می کند که واقعا بازیگر است. به بازیگری به معنای آگاهی و معرفتی که باید یک بازیگر داشته باشد، نگاه نمی کنند. بازیگری را صرفا در سطحی ترین لایه خودش می بینند و آن کشف و شهودی که باید در بازیگری اتفاق بیفتد را در نظر بگیرند.

من از نزدیک چند مورد را دیده ام که آدم هایی با پول های کلان می آیند چند سکانس فیلم بازی کنند که معروف شوند! این را من به چشم خودم دیدم. اگر کسی روزی می گفت شاید باور نمی کردم. سینما و تلویزیون به یک جزیره هزار فامیل تبدیل شده است. هر کس جزیره خودش را درست کرده و سعی می کند که برای اطرافیان خودش کارآفرینی کند. فردی که یک مقدار کار بلد است می آید یکسری افراد غیرحرفه ای را دور خودش جمع می کند و شروع می کند به کار و به زعم خودش برای کارآفرینی هم کرده است! البته برای وابستگان خودش! در نتیجه خروجی های بد به تدریج ذائقه تماشاچی را تنزل می دهد. مخاطبان ما در دهه ۶۰ و ۷۰ در تلویزیون چه می دیدند و الآن چه نگاه می کنند!

در سینما هم همین طور. بعضی اوقات من از ناراحتی بغض می کنم! یک فیلم سطحی به دردنخور مبتذل به فروش میلیاردی می رسد اما فیلمی که علاوه بر سرگرم کننده بودن، قابل تأمل، تفکربرانگیز است و هم حرف برای گفتن دارد در اکران گم می شود. این یک فاجعه است.

در سطح دانشگاه شاهد اعطای بی حساب مدارک هستیم. سر کلاس ها هم دانشجویان صرفا برای پاس کردن و مدرکی بگیرد و پشت ترافیک اجرا یا اکران بماند.

البته اساتید خوب و فرهیخته هم داریم، اما واقعیتش این است که الآن در میان هر ۱۰ استاد، شاید دوتا استاد فرهیخته داریم. بعضی از دانشگاه ها و آموزشگاه ها سطحشان واقعا خیلی پایین است. گاهی برخی دوستان به من پیشنهاد دادند که بیا کد مدرسی بگیر و در سطح کارشناسی سینما و تئاتر تدریس کن، ولی واقعیت این است که من در خودم این موضوع را نمی بینم. اگر ما به آقای علی نصیریان و پرویز پرستویی یا زنده یادان انتظامی و مشایخی می گوییم استاد، ما کجا هستیم؟!

اصلا من خجالت می کشم عنوان مدرس دانشگاه را روی خود بگذارم! حالا ممکن است در سطوح پایین تر بعضی اوقات در آموزشگاه هایی برای کمک به هنر جویان بروم، اما واقعا چیزی برای یاددادن ندارم. این مسئله در سطح دانشگاه های ما هم دارد اتفاق می افتد و اگر واقعا دانشجو یا هنرجو خودش به فریاد خودش نرسد اوضاع بدید انتظار او و هنر کشور خواهد بود.

منبع:آنا

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «بازیگر نقش حرمله: ترکش های نقش «حرمله» رهایم نمی کند اما به آن افتخار می کنم» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.