نگاهی به «سور سوریه» / گام به گام در کوچه های دمشق، بوکمال و دیرالروز



علیرضا نعمت اللهی نوشت: «سور سوریه» دست تو را می گیرد. توی پس کوچه های دمشق، بوکمال و دیرالروز می چرخاند و در برگ های پایانی آن مرد میدان رفته و خواننده با یک اندوه روبرو می شود که بی آن مرد میدان، چه بر سر خاورمیانه می آید.

به گزارش خبرنگار کتاب ادبیات خبرگزاری فارس، کتاب «سور سوریه»، سفرنامه ایی به کشور رنج کشیده سوریه و روستاهای آن است که حقایقی مهم و خواندنی را از فضای فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سوریه ارائه می دهد این اثر نوشته محمد قائم خانی است که در اسفندماه رونمایی شد.

علیرضا نعمت اللهی از نویسندگان کشورمان درباره این کتاب یادداشتی نوشت و آن را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داد.

در این یادداشت آمده: گاهی دلت می خواهد بدانی توی دل معرکه چه خبر شده، ولی به هر دری می زنی، راه درست و درمانی پیدا نمی کنی. هی از این طرف و آن طرف سرک می کشی، از این گوشه و آن گوشه می شنوی، ولی ته دلت هنوز راضی نیست. به هزار و یک دلیل، نمی توانی پا پیش بگذاری. هزاری هم که برایت تعریف کنند، به دلت نمی چسبد.

ذهنیت من در مورد سوریه تا پیش از خواندن «سور سوریه»، عین خود سوریه به هم ریخته بود. قصه «سور سوریه» از این قرار است که نویسنده اش می رود توی دل شام تا برای ما و آیندگان بلوای سوریه را روایت کنند.

محمد قائم خانی پنجره ای از این سرزمین را به روی ما باز می کند که جنس چارچوبش داستانی است. دست خودش هم نیست. یک نویسنده پرکار که (به گمانم) داستان را زندگی می کند، اگر توی یک ارابه جنگی برود و بگردد، نمی تواند نگاه نظامی داشته باشد. راضی هم نمی شود خاطره نگاری کند. خبرنگاری هم نمی کند.

از حلب می رود دمشق، از آن جا به دیرالزور می رسد، نبل و بوکمال و دو سه شهر دیگر را پشت سر می گذارد برای یک روایت دست اول و بی واسطه. توی راه دو سه نفر نظامی کنارش نشسته اند و موقعیت جنگی را برایش شرح می دهند، اما نویسنده ناخودآگاه ابعاد انسانی معرکه را پی می گیرد. می خواهد بداند زن سوری کجای این معرکه بازی می کند. توی شهری که سقف بازارش سر اهالی آوار شده، پشت سر بوی عطر عربی دنبال عشق می گردد. ذره بینش را دست گرفته و پی جور رد پای روابط ناپیدای اهالی سرزمینی شده که شهریتش از هم گسیخته.

هر برگ این کتاب، انگار نیم دری کوچکی اند که پیوندهای ناپیدای دین و تاریخ و نژاد این سرزمین را نشانت می دهند. ته این پیوندهای تار عنکبوتی؛ می بینی طرف های درگیری، عین تمام معرکه ها دارند سر قدرت و ثروت می جنگند. حالا اسمش را می خواهند هر چیزی بگذارند.

این که آتش سوریه یک بخشی از دامن ایران را گرفته، شاخک های ذهن جست و جوگرمان را دوچندان حساس می کند. سیاسی هم اگر نباشی، سر و صدای رسانه ها وادارت می کنند از دور، توی سوریه سرک بکشی.

«سور سوریه» گام به گام دست تو را می گیرد. توی پس کوچه های دمشق و بوکمال و دیرالروز می چرخاندت. زن و مرد و کودک و جوان و مرده و زنده را نشانت می دهد. می بردت توی قهوه خانه و چای و قهوه عربی جلو یت می گذارد. صدای ترانه های عربی را برایت بلند می کند. انگشت اشاره می گیرد روی سقف های مسجدی که روی محراب هایش سجده کرده اند. سنگ های فرو ریخته که چندهزارساله سوار هم بودند را نشانت می دهد تا حساب کار معرکه دستت بیاید.

یک جایی نمی دانم برگ چندم کتاب است که راوی یک گیاه را به خواننده نشان می دهد از دل آوار نیایشگاهی باستانی رسته. انگار سرزمین شام، چشم انتظار یک مرد میدان بوده تا به زندگی برگردد. از این جای کتاب به بعد، هر برگی که می زنی، جوانه های امید را می بینی که دارد برمی گردد به زندگی باشندگان سوری. در برگ های پایانی آن مرد میدان رفته و خواننده با یک اندوه دیگری روبرو می شود که بی آن مرد میدان، چه بر سر خاورمیانه خواهد آمد.

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «نگاهی به «سور سوریه» / گام به گام در کوچه های دمشق، بوکمال و دیرالروز» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.