داستانهائی از <a href="/fa/dashboard/ ir/امام جعفر صادق سلام الله علیه" class="text info">امام جعفر صادق سلام الله علیه</a>


نمایه رهنمود حضرت امام جعفر صادق سلام الله علیه



تلخی گوش و شوری آب چشم



ابن ابی لیلی - که یکی از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:



روزی به همراه نعمان کوفی به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص کیست ؟



عرض کردم : مردی از اهالی کوفه به نام نعمان می باشد، که صاحب راءی و دارای نفوذ کلام است .



حضرت فرمود: آیا همان کسی است که با راءی و نظریه خود، چیزها را با یکدیگر قیاس می کند؟



عرض کردم : بلی .



پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: ای نعمان ! آیا می توانی سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائی ؟



نعمان پاسخ داد: خیر.



حضرت فرمود: کار خوبی نمی کنی ، و سپس افزود: آیا می شناسی کلمه ای را که اولش کفر و آخرش ایمان باشد؟



جواب گفت : خیر.



امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شوری آب چشم و تلخی مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بی مزه بودن آب دهان شناختی داری ؟



اظهار داشت : خیر.



ابن ابی لیلی می گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم ، شما خود، پاسخ آن ها را برای ما بیان فرما تا بهره مند گردیم .



بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربی آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزه ، در آن نمی بود پیه ها زود فاسد می شد.



و همچنین خاصیت دیگر آن ، این است که اگر چیزی در چشم برود به وسیله شوری آب آن نابود می شود و آسیبی به چشم نمی رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخی قرار داد
تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.



و بی مزه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانی اخلاط سر و سینه خارج می گردد.



و اما آن کلمه ای که اولش کفر و آخرش ایمان می باشد: جمله ((لا إ له إ لا الله )) است ، که اول آن ((لا اله )) یعنی ؛ هیچ خدائی و خالقی وجود ندارد و آخرش ((الا الله )) است ، یعنی ؛ مگر خدای یکتا و بی همتا.(۱)



۲. یک جهان در یک جسم


روزی یک نفر نصرانی به محضر مبارک امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شد و پیرامون تشکیلات و خصوصیات بدن انسان سؤ ال هائی را مطرح کرد؟



امام جعفر صادق علیه السلام در جواب او اظهار داشت :



خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه ترکیب کرده و آفریده است ، تمام بدن انسان دارای ۲۴۶ قطعه استخوان ، و ۳۶۰ رگ می باشد.



رگ ها جسم انسان را سیراب و تازه نگه می دارند، استخوان ها جسم را پایدار و ثابت می دارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پی نگه دارنده گوشت ها می باشند.



سپس امام علیه السلام افزود:



خداوند دست های انسان را با ۸۲ قطعه استخوان آفریده است ، که در هر دست ۴۱ قطعه استخوان وجود دارد و در کف دست ۳۵ قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو یک قطعه ؛ و شانه نیز دارای سه قطعه استخوان می باشد.



و همچنین هر یک از دو پا دارای ۴۳ قطعه استخوان است ، که ۳۵ قطعه آن در قدم و دو قطعه در مچ و ساق پا؛ و یک قطعه در ران .



و نشیمن گاه نیز دارای دو قطعه استخوان می باشد.



و در کمر انسان ۱۸ قطعه استخوان مهره وجود دارد.



و در هر یک از دو طرف پهلو، ۹ دنده استخوان است ، که دو طرف ۱۸ عدد می باشد.



و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست .



و در سر تعداد ۳۶ قطعه استخوان وجود دارد.



و در دهان ۲۸ عدد تا ۳۲ قطعه استخوان غیر از فک پائین و بالا، موجود است .



و معمولا انسان ها تا سنین بیست سالگی ، ۲۸ عدد دندان دارند؛ ولی از سنین ۲۰ سالگی به بعد تعداد چهار دندان دیگر که به نام دندان های عقل معروف است ، روئیده می شود.(۲)



۳. مرثیه شاعر و اهمیت گریه


یکی از اصحاب نزدیک امام جعفر صادق علیه السلام به نام زید شحام حکایت کند:



روزی به همراه عده ای در محضر پربرکت آن حضرت بودیم ، یکی از شعراء به نام جعفر بن عفان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و کنار خود نشانید و فرمود: ای جعفر! شنیده ام که درباره جدم ، حسین علیه السلام شعر گفته ای ؟



جعفر شاعر پاسخ داد: بلی ، فدایت گردم .



حضرت فرمود: چند بیتی از آن اشعار را برایم بخوان .



همین که جعفر مشغول خواندن اشعار در رثای امام حسین علیه السلام شد، امام صادق علیه السلام به قدری گریست که تمام محاسن شریفش خیس ‍ گردید؛ و تمام اهل منزل نیز گریه ای بسیار کردند.



سپس حضرت فرمود: به خدا قسم ، ملائکه مقرب الهی در این مجلس ‍ حضور دارند و همانند ما مرثیه جدم حسین علیه السلام را می شنوند؛ و بر مصیبت آن بزگوار می گریند.



آن گاه خطاب به جعفر بن عفان نمود و اظهار داشت : خداوند تو را به جهت آن که بر مصائب حسین سلام الله علیه ، مرثیه سرائی می کنی اهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نیز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.



بعد از آن ، امام علیه السلام فرمود: آیا مایل هستی بیش از این درباره فضیلت مرثیه خوانی و گریه برای جدم ، حسین علیه السلام ، برایت بگویم ؟



جعفر بن عفان شاعر گفت : بلی ، ای سرورم .



حضرت فرمود: هرکس درباره حسین علیه السلام شعری بگوید و بگرید و دیگران را نیز بگریاند، خداوند او را می آمرزد و اهل بهشت قرارش ‍ می دهد.(۳)



۴. کشتی در دریای شیرین و سفید


ابو جعفر طبری به نقل از داود رقی حکایت کند:



روزی وارد شهر مدینه شدم و منزل امام جعفر صادق علیه السلام رفتم به حضرتش سلام کرده و با حالت گریه نشستم ، حضرت فرمود: چرا گریان هستی ؟



عرض کردم : ای پسر رسول خدا! عده ای به ما زخم زبان می زنند و می گویند: شما شیعه ها هیچ برتری بر ما ندارید و با دیگران یکسان می باشید.



حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو می باشند.



سپس امام علیه السلام از جای خود برخاست و پای مبارک خود را بر زمین سائید و اظهار نمود: به قدرت و اذن خداوند تبارک و تعالی ایجاد شو، پس ‍ ناگهان یک کشتی قرمز رنگ نمایان گردید؛ و در وسط آن دری سفید رنگ و بر بالای کشتی پرچمی سبز وجود داشت که روی آن نوشته بود:



((لا إ له إ لا الله ، محمد رسول الله ، علی ولی الله ، یقتل القائم الا عداء، و یبعث المؤ منون ، ینصره الله )) یعنی ؛ نیست خدائی جز خدای یکتا، محمد رسول خدا، علی ولی خداست ، قائم آل محمد علیهم السلام دشمنان را هلاک و نابود می گرداند و خداوند او را به وسیله ملائکه یاری می نماید.



در همین بین متوجه شدم که چهار صندلی درون کشتی وجود دارد، که از انواع جواهرات ساخته شده بود، پس امام صادق علیه السلام روی یکی از صندلی ها نشست و دو فرزندش حضرت موسی کاظم و اسماعیل را کنار خود نشانید؛ و به من فرمود: تو هم بنشین . چون همگی روی صندلی ها نشستیم ؛ به کشتی خطاب کرد و فرمود: به امر خداوند متعال حرکت کن .



پس کشتی در میان آب دریائی که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر بود، حرکت کرد تا رسیدیم به سلسله کوه هائی که از در و یاقوت بود؛ و سپس به جزیره ای برخوردیم که وسط آن چندین قبه و گنبد سفید وجود داشت و ملائکه الهی در آن جا تجمع کرده بودند.



هنگامی که نزدیک آن ها رسیدیم با صدای بلند گفتند: یاابن رسول الله ! خوش آمدی .



بعد از آن ، حضرت فرمود: این گنبدها و قبه ها مربوط به آل محمد، از ذریه حضرت رسول صلوات الله علیهم است ، که هر زمان یکی از آن ها رحلت نماید، وارد یکی از این ساختمان ها خواهد شد تا مدت زمانی را که خداوند متعال تعیین و در قرآن بیان نموده است :



ثمرددنالکم الکرة علیهم واءمددناکم با موال وبنین وجعلناکم اءکثرنفیرا(۴) یعنی ؛ شما اهل بیت رسالت را مرتبه ای دیگر به عالم دنیا باز می گردانیم … .



و بعد از آن ، دست مبارک خود را درون آب دریا کرد و مقداری در و یاقوت بیرون آورد و به من فرمود: ای داود! چنانچه طالب دنیا هستی این جواهرات را بگیر.



عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! من به دنیا رغبت و علاقه ای ندارم ، پس ‍ آن ها را به دریا ریخت و سپس مقداری از شن های کف دریا را بیرون آورد که از مشک و عنبر خوشبوتر بود؛ و چون همگی ، آن را استشمام کردیم به دریا ریخت ؛ و بعد از آن فرمود: برخیزید تا به امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب ، ابو محمد حسن بن علی ، ابو عبدالله حسین بن علی، ابو محمد علی بن الحسین و ابو جعفر محمد ابن علی سلام کنیم .



پس به امر حضرت برخاستیم و حرکت کردیم تا به گنبدی در میان گنبدها رسیدیم و حضرت پرده ای را که آویزان بود بلند نمود پس امیرالمؤ منین امام علی علیه السلام را مشاهده کردیم که در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام کردیم .



سپس وارد قبه ای دیگر شدیم و امام حسن مجتبی علیه السلام را دیدیم و سلام کردیم ، تا پنج گنبد و قبه رفتیم و در هر یک امامی حضور داشت تا آخر، که امام محمد باقر علیه السلام بود و بر یکایک ایشان سلام کردیم .



بعد از آن ، حضرت صادق آل محمد صلوات الله علیهم فرمود: به سمت راست جزیره نگاه کنید، همین که نظر کردیم چند قبه دیگر را دیدیم که بدون پرده بود، پس عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! چطور این قبه ها بدون پرده است ؟!



در پاسخ اظهار نمود: این ها برای من و دیگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس فرمود: به میان جزیره توجه نمائید؛ و چون دقت کردیم گنبدی رفیع و بلندتر از دیگر قبه ها را دیدیم که وسط آن تختی قرار داشت .



بعد از آن امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: این قبه مخصوص قائم آل محمد علیهم السلام است ؛ و سپس فرمود: آماده باشید تا بازگردیم ، و کشتی را مخاطب قرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حرکت کن ، پس ناگهان بعد از لحظاتی در همان محل قرار گرفتیم .(۵)



۵. میهمان خراسانی و تنور آتش


ماءمون رقی - که یکی از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:



در منزل آن حضرت بودم ، که شخصی به نام سهل بن حسن خراسانی وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست ، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت :



یاابن رسول الله ! شما بیش از حد عطوفت و مهربانی دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمی کنید و حق خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمی گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکاری در رکاب شما هستند؟!



امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حق تو را نگه دارد و سپس به یکی از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن .



همین که آتش تنور روشن شد و شعله های آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن شخص خراسانی خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش ‍ بنشین .



سهل خراسانی گفت : ای سرور و مولایم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.



در همین لحظات شخص دیگری به نام هارون مکی - در حالی که کفش های خود را به دست گرفته بود - وارد شد و سلام کرد.



حضرت امام صادق سلام الله علیه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: ای هارون ! کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین .



هارون مکی کفش های خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه ای ، داخل تنور رفت و در میان شعله های آتش نشست .
آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانی مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیت فرهنگی ، اقتصادی ، اجتماعی و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبی را مطرح نمود مثل آن که مدت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است .



پس از گذشت ساعتی ، حضرت فرمود: ای سهل ! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است .



همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکی چهار زانو روی آتش ها نشسته است ، پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد.



بعد از آن ، حضرت خطاب به سهل خراسانی کرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما می باشد - پیدا می شود؟



سهل پاسخ داد: هیچ ، نه به خدا سوگند! حتی یک نفر هم این چنین وجود ندارد.



امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: ای سهل ! ما خود می دانیم که در چه زمانی خروج و قیام نمائیم ؛ و آن زمان موقعی خواهد بود، که حداقل پنج نفر هم دست ، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم .(۶)



۶. آمرزش گناه دوست و مخالف


مرحوم راوندی در کتاب خرایج و جرائح خود آورده است :



امام محمد باقر به همراه فرزندش امام جعفر صادق علیهما السلام جهت انجام مراسم حج وارد مکه مکرمه شدند.



در مسجدالحرام نزدیک کعبه الهی نشسته بودند، که شخصی وارد شد و اظهار داشت : سؤ الی دارم ؟



امام باقر علیه السلام فرمود: از فرزندم ، جعفر سؤ ال کن .



آن مرد خطاب به حضرت صادق علیه السلام کرد و گفت : سؤ الی دارم ؟



حضرت فرمود: آنچه می خواهی سؤ ال کن .



آن مرد گفت : تکلیف کسی که گناهی بزرگ مرتکب شده است ، چیست ؟



حضرت فرمود: آیا در ماه مبارک رمضان از روی عمد و بدون عذر روزه خواری نموده است ؟



گفت : گناهی بزرگ تر انجام داده است .



حضرت فرمود: آیا در ماه مبارک رمضان زنا کرده است ؟



آن مرد اظهار داشت : یاابن رسول الله ! گناهی بزرگ تر از آن را مرتکب شده است .



حضرت فرمود: آیا شخص بی گناهی را کشته است ؟



گفت : از آن هم بزرگ تر.



پس از آن صادق آل محمد علیهم السلام فرمود: چنانچه آن از شیعیان و دوستداران امیرالمؤ منین امام علی علیه السلام باشد، باید به زیارت کعبه الهی برود و توبه نماید؛ و سپس قسم یاد کند که دیگر مرتکب چنان گناهی نشود؛ ولی اگر از مخالفین و معاندین باشد راه پذیرش توبه برای او نیست .



آن مرد گفت : خداوند، شما فرزندان فاطمه زهراء علیها السلام را مورد رحمت خویش قرار دهد، من این چنین جوابی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز شنیده ام .
بعد از آن ، از محضر مقدس آن بزرگواران خداحافظی کرد و رفت .



امام محمد باقر علیه السلام به فرزندش فرمود: همانا این شخص ، حضرت خضر علیه السلام بود، که خواست تو را به مردم معرفی نماید.(۷)



۷. عدالت در علاقه و محبت زنان


روزی ابن ابی العوجاء از هشام بن حکم - که هر دو از شاگردان امام جعفر صادق علیه السلام هستند، پرسید: آیا خداوند متعال حکیم و به همه امور و مسائل دانا است ؟
پاسخ داد: آری ، او حکیم ترین و داناترین حکیمان و عالمان است .



پرسید: آیه قرآن فانکحوا ماطاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فإ ن خفتم …(۸) که می فرماید: آنچه از زنان مورد علاقه شما قرار گیرد می توانید تا چهار زن ازدواج نمائید و اگر نتوانستید بین آن ها عدالت نمائید، به یک نفر اکتفا کنید، آیا ضروری و حتمی است ؟



هشام گفت : بلی ، سپس پرسید: پس این آیه قرآن ولن تستطیعوا اءن تعدلوا بین النساء …(۹) که می فرماید: هرگز نخواهید توانست بین زنان به عدالت رفتار نمائید، آیا با آیه قبل منافات ندارد؟



اگر خداوند، حکیم است ؛ پس چرا دو سخن مخالف و ضد یکدیگر در یک موضوع ایراد می نماید؟



هشام از دادن پاسخ صحیح ساکت ماند؛ و سریع به سمت منزل امام صادق علیه السلام حرکت نمود و چون به مدینه رسید و بر آن حضرت وارد گردید، امام علیه السلام فرمود: چه عجب ، الا ن که موقع حج نیست ، چطور این جا آمده ای ؟!



هشام گفت : به جهت یک مشکل علمی که ابن ابی العوجاء از من سؤ ال نمود و نتوانستم جواب آن را بگویم ، به حضور شما آمدم ؛ و سپس داستان را به طور مشروح برای حضرت تعریف کرد.



حضرت فرمود: در رابطه با آیه اول ، مقصود مصارف و مخارج زن می باشد یعنی اگر امکانات مالی برایتان فراهم بود و مایل بودید، می توانید تا چهار زن را ازدواج نمائید؛ وگرنه بیش از یکی حق ندارید.



و اما نسبت به دومین آیه قرآن ، مقصود علاقه و محبت است ، که امکان ندارد مردی نسبت به تمام همسران خود یک نوع ابراز علاقه و محبت داشته باشد.
بنابراین در این جهت ، رعایت عدالت امکان ندارد، برخلاف آیه اول که امکان عدالت هست و می توان برای هر کدام یک نوع لباس ، منزل ، خوراک و … تهیه و در اختیار آن ها قرار داد.



بعد از آن هشام از حضرت صادق علیه السلام خداحافظی کرد و چون نزد ابن ابی العوجاء آمد و جواب حضرت را بازگو نمود، ابن ابی العوجاء گفت : به خدا قسم ! این جواب از خودت نمی باشد.(۱۰)



۸. اهمیت دیدار خویشاوندان


مرحوم شیخ طوسی در کتاب خود حکایت نموده است :



روزی منصور دوانیقی امام صادق علیه السلام را به دربار خود احضار کرد، هنگامی که حضرت وارد شد، کنار منصور - که برایش محلی در نظر گرفته شده بود - نشست .



پس از آن ، منصور دستور داد تا فرزندش مهدی را بیاورند؛ و چون آمدن مهدی مقداری به تاءخیر افتاد، منصور با تهدید گفت : چرا مهدی نیامد؟



اطرافیان در پاسخ گفتند: همین الا ن خواهد آمد.



هنگامی که مهدی وارد مجلس شد، خود را آراسته و خوشبو کرده بود؛ منصور خطاب به امام صادق علیه السلام کرد و اظهار داشت :



یاابن رسول الله ! حدیثی را پیرامون دیدار و رسیدگی به خویشان برایم گفته ای ، دوست دارم آن حدیث را تکرار فرمائی تا فرزندم ، مهدی نیز بشنود.



حضرت صادق آل محمد صلوات الله علیهم فرمود: امیرالمؤ منین علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چنانچه مردی با یکی از خویشان خود صله رحم نماید و از عمرش سه سال بیشتر باقی نباشد، خداوند متعال آن را به مدت سی سال طولانی می نماید؛ و اگر قطع صله رحم نمود و سی سال از عمرش باقی بود، خداوند آن را سه سال می گرداند.



منصور گفت : این حدیث خوب بود؛ ولی قصد من آن نبود، حضرت فرمود: بلی ، پدرم از امیرالمؤ منین علی علیه السلام و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت نمود: صله رحم سبب عمران و آبادی خانه و زندگی است ؛ و نیز موجب افزایش عمر خواهد بود، گرچه از خوبان نباشد.



منصور گفت : این خوب بود، ولی منظورم حدیث دیگری است .



امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: پدرم باقرالعلوم از پدرش زین العابدین و او از پدرش سیدالشهداء، از امیرالمؤ منین علی علیهم السلام و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیثی را نقل کرده است ، که فرمود:



صله رحم بازخواست شب اول قبر و محاسبات قیامت را آسان می گرداند؛ و دل مرده را با از بین بردن کینه ها و حسادت ها و ناراحتی ها زنده و شاداب می نماید.
در این هنگام منصور گفت : آری ، منظورم همین حدیث بود.(۱۱)



۹. فضیلت میهمان بر میزبان


محمد بن قیس حکایت کند:



روزی در محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام نام گروهی از مسلمانان به میان آمد و من گفتم : سوگند به خدا، من شب ها شام نمی خورم ، مگر آن که دو یا سه نفر از این افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت می کنم و می آیند در منزل ما غذا می خورند.



امام صادق علیه السلام به من خطاب کرد و فرمود: فضیلت آن ها بر تو بیشتر از فضیلتی است ، که تو بر آن ها داری .



اظهار داشتم : فدایت شوم ، چنین چیزی چطور ممکن است ؟!



در حالی که من و خانواده ام خدمتگذار و میزبان آن ها هستیم ؛ و من از مال خودم به آن ها غذا می دهم ؛ و پذیرائی و انفاق می نمایم !!



حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون هنگامی که آن ها بر تو وارد می شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزی فراوان میهمان تو می گردند و زمانی که خواستند بیرون بروند، برای تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .(۱۲)



۱۰. چاره جوئی قبل از حادثه


قتبه اعشی - که یکی از دوستان امام صادق جعفر علیه السلام - است ، گوید:



روزی از روزها یکی از کودکان آن حضرت مریض شده بود، و من به قصد عیادتش حرکت کردم ، حضرت را جلوی منزلش اندوهگین و غمناک دیدم .



عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! فدایت شوم ، حال فرزندت چگونه است ؟



حضرت فرمود: با همان حالتی که بوده است ، هنوز مریضی و ناراحتی او بر همان حالت ادامه دارد.



بعد از آن ، حضرت سریع به داخل منزل خود رفت ؛ و چون ساعتی گذشت از منزل بیرون آمد در حالتی که چهره اش باز و غم و اندوه در آن حضرت احساس نمی شد.
فکر کردم که بحمدالله حال کودک بهبود یافته است ، لذا سؤ ال کردم : ای مولایم ! بفرمائید حال کودک چگونه است ؟



فرمود: راهی را که می بایست برود، رفت .



عرض کردم : قربانت گردم ، در آن هنگامی که کودک زنده و مریض حال بود، شما را غمگین و محزون مشاهده کردم ؛ ولی اکنون که او وفات یافت ، شما را در حالتی دیگر مشاهده می کنم ؟!



حضرت فرمود: ای قتبه ! ما خانواده ای هستیم که قبل از ورود بلا و مصیبت چاره اندیشی می نمائیم ؛ ولی زمانی که مصیبت اتفاق افتاد و واقع گردید تسلیم قضا و قدر الهی می باشیم و راضی به رضای او هستیم ، بنابر این دیگر ناراحتی و اندوه معنائی ندارد.(۱۳)



و به دنباله همین روایت آمده است ، که حضرت فرمود: ما اهل بیت رسالت ، همچون دیگران دوست داریم که خود و خانواده و اموالمان سالم باشد؛ اما هنگامی که اراده خداوند و قضا و قدر او فرا رسد، تسلیم امر حق گشته و راضی به مشیت الهی او هستیم .



۱۱. گناه بی اعتنائی سواره


طبق روایتی که در کتاب های معتبر وارد شده است :



در یکی از سال ها امام صادق علیه السلام به همراه بعضی از اصحاب و دوستان خود، برای انجام مناسک حج خانه خدا، به سوی مکه معظمه حرکت کردند.



در مسیر راه ، جهت استراحت در محلی فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضی از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بی ارزش ‍ می کنید؟



یکی از افراد - که از اهالی خراسان بود و در آن مجلس حضور داشت - از جا برخاست و گفت : یاابن رسول الله ! به خداوند پناه می بریم از این که خواسته باشیم به شما بی اعتنائی و توهینی کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم .



حضرت صادق علیه السلام فرمود: چرا، تو خودت یکی از آن اشخاص ‍ هستی .



آن شخص گفت : پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینی نکرده ام .



حضرت فرمود: وای بر حالت ، در بین راه که می آمدی در نزدیکی جحفه ، تو با آن شخصی که می گفت : مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردی ؟



و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو برای خود کسر شاءن دانستی ؛ و حتی سر خود را بالا نکردی ؛ و او را سبک شمردی و با حالت بی اعتنائی از کنار او رد شدی .



و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ من بی اعتنائی و بی حرمتی کند، در حقیقت نسبت به ما بی اعتنائی کرده است ؛ و حرمت و حق خدا را ضایع کرده است .(۱۴)



۱۲. کنار هر نفر یک نان


معلی بن خنیس - که یکی از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام و از راویان حدیث است - حکایت کند:



در شبی تاریک و بارانی امام صادق علیه السلام از منزل خارج شد و به سوی محله بنی ساعده روانه گشت ، من نیز به دنبال آن حضرت حرکت کردم .



در بین راه ، چیزی از دست آن حضرت روی زمین افتاد، فرمود: خداوندا! آن را به ما باز گردان .



من جلو رفتم و سلام کردم ، حضرت پس از جواب سلام ، اظهار داشت : معلی هستی ؟



عرض کردم : بلی ، فدایت شوم .



فرمود: در همین دور و بر دقت کن و دستی روی زمین بکش ، اگر چیزی پیدا کردی ، آن را بردار و به من بده .



معلی گوید: مقداری تفحص کردم و روی زمین را جستجو نمودم تا آن که زنبیلی را یافتم که داخل آن نان بود، آن را برداشتم و تحویل امام صادق علیه السلام دادم و عرض کردم : ای مولای من ! اجازه بفرمائید من آن را حمل کنم و همراه شما بیاورم ؟



حضرت فرمود: خیر، من خودم برای این امر سزاوارترم ؛ ولیکن اگر مایل باشی می توانی با من همراهی کنی .



معلی گفت : من نیز همراه امام صادق علیه السلام حرکت کردم تا آن که به محله بنی ساعده رسیدیم ، افرادی را در آن جا دیدم که خوابیده بودند.



حضرت به هر یک از آن افراد که می رسید، یک قرص نان از درون زنبیل برداشته و کنار او می گذاشت ؛ و به همین منوال تا آخرین نفر به هر کدام یک قرص نان داد؛ و سپس با هم برگشتیم .



در بین راه ، به حضرت عرض کردم : یاابن رسول الله ! آن ها که متوجه نشدند و شما را نشناختند؟!



فرمود: خیر، اگر می خواستم متوجه شوند، باید نمک هم برایشان می آوردم ؛ و سپس افزود: خداوند امور همه چیزها را از جهت محاسبه ، در اختیار ملائکه قرار داده است مگر صدقه را، که مستقیما خودش آن را تحویل می گیرد و مورد محاسبه و پاداش قرار می دهد.



پس از آن فرمود: پدرم امام محمد باقر علیه السلام هرگاه صدقه ای به فقیر می داد، آن را در دست فقیر می گذاشت و دست خود را می بوسید؛ چون صدقه قبل از آن که به دست سائل و فقیر برسد، مورد توجه خداوند قرار خواهد گرفت .(۱۵)



۱۳. بخشنده و مخلص گمنام


ابوجعفر خثعمی - که یکی از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت کند:



روزی حضرت صادق علیه السلام کیسه ای که مقدار پنجاه دینار پول در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده ؛ و به او نگو توسط چه کسی ارسال شده است .



خثعمی گوید: هنگامی که نزد آن شخص تهی دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم ، پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من فرستاده شده است ؟!
و سپس گفت : خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه ، هر چند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تاءمین و سپری می کنیم ؛ ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد، توجهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست .(۱۶)



(معنای داشتن اخلاص و ریاکار نبودن همین است ، که انسان نزد خداوند شناخته شود، نه این که برای خدا شریک قرار دهد).



همچنین آورده اند:
شخصی خدمت امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت : یاابن رسول الله ! پسرعمویت به شما ناسزا گفته است و نسبت به شما بدگوئی می کند.



پس از آن که آن شخص سخن چین حرفش تمام شد، حضرت به کنیز خود فرمود تا اندکی آب ، برای وضو بیاورد؛ و چون وضو گرفت و شروع به خواندن نماز نمود، آن مرد گمان کرد که حتما حضرت صادق علیه السلام برای پسرعمویش نفرین خواهد کرد؛ ولی برخلاف تصور او، هنگامی که امام علیه السلام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت و برای پسرعموی خود چنین دعا نمود:



ای پروردگار من ! این حق من است و من او را بخشیدم ؛ و تو جود و کرمت از من بیشتر می باشد، او را ببخش و به واسطه این عملش مجازاتش مگردان ، با شنیدن این دعا تعجب آن مرد سخن چین برانگیخته شد؛ و با شرمندگی از جای خود برخاست و رفت .(۱۷)



۱۴.پیش بینی از فرقه اسماعیلیه


زرارة بن اعین حکایت کند:



روزی به منزل امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم ، فرزندش حضرت موسی کاظم علیه السلام را در کنارش دیدم و جلوی ایشان جنازه ای - که روی آن پوشیده بود - قرار داشت .



امام صادق علیه السلام فرمود: داود رقی ، حمران و ابو بصیر را بگو که نزد من آیند.



در همین بین مفضل بن عمر - دربان حضرت - وارد شد و من برای انجام ماءموریت بیرون رفتم ؛ و پس از ساعتی به همراه آن افراد حضور امام علیه السلام بازگشتم و مردم مرتب به منزل حضرت رفت و آمد می کردند.



امام صادق علیه السلام جلو آمد و در حضور جمعیت - که حدود سی نفر بودند - خطاب به داود رقی کرد و فرمود: پارچه را از روی صورت فرزندم ، اسماعیل برطرف نما.
سپس اظهار داشت : ای داود! اسماعیل زنده است ، یا مرده ؟



داود پاسخ داد: او مرده است .



بعد از آن ، افراد یکی پس از دیگری می آمدند و صورت اسماعیل را می دیدند و حضرت همان سؤ ال را از آنان می پرسید؛ و آنان می گفتند: او مرده و از دنیا رفته است .



آن گاه حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد بر اقرار این افراد باش ؛ و سپس ‍ دستور داد تا جنازه اسماعیل را غسل داده و کفن نمایند.



و چون فارغ شدند، فرمود: ای مفضل ! صورتش را باز کن و پس از آن سؤ ال نمود: آیا او مرده است ، یا زنده ؟



و مفضل گفت : او مرده است ، حضرت اظهار داشت : خداوندا! تو شاهد باش .



و سپس جنازه را جهت دفن حمل کردند؛ و هنگامی که جنازه را در قبر نهادند، امام علیه السلام جلو آمد و به مفضل فرمود: صورتش را باز کن تا تمام افراد ببینند که او زنده است ، یا مرده ؟



و همگی شهادت دادند بر این که او مرده است .



آن گاه حضرت همچنین فرمود: خداوندا! تو شاهد بر گفته آن ها باش ، ای افراد حاضر! شاهد و گواه باشید که به زودی گروهی به وسیله اسماعیل راه باطل را برگزینند و گویند که او زنده است ؛ و امام و پیشوا خواهد بود.



آنان بدین وسیله می خواهند نور خدا را خاموش کنند و در مقابل خلیفه و حجت خدا یعنی ؛ فرزندم ، موسی کاظم موضع بگیرند، ولیکن خداوند متعال نور خویش را به اتمام می رساند، گرچه مشرکان و بدخواهان نخواسته باشند.



و همین که خاک ها را داخل قبر ریختند، حضرت جلو آمد و اظهار داشت : چه کسی درون این قبر زیر خاک پنهان گشت ؟



همگی گفتند: یاابن رسول الله ! فرزند شما اسماعیل بود، که پس از غسل و کفن در این قبر دفن گردید.



و در پایان مراسم تدفین ، برای آخرین بار حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد و گواه باش ؛ و سپس دست حضرت موسی کاظم علیه السلام را گرفت و اظهار داشت : این فرزندم خلیفه بر حق است ، بدانید که حق با او و نیز او با حق است ؛ و حق از نسل او خواهد بود تا هنگامی که وارث زمین - یعنی ولی عصر، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف )، آشکار گردد.(۱۸)



پینوشتها:


۱- بحارالا نوار: ج ۲، ص ۲۹۵، ح ۱۴، به نقل از علل الشرایع .
۲- بحارالا نوار: ج ۴۷، ص ۲۱۸، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب : ج ۳، ص ۳۷۹.
۳- اختیار معرفة الرجال : ص ۲۸۹، ح ۵۰۸.
۴- سوره اسراء: ۶
۵- نوادرالمعجزات طبری : ص ۱۴۶، ح ۱۵، مدینة المعاجز: ج ۵، ص ۳۰۲، ح ۱۶۳۳، دلائل الا مامة : ص ۲۹۴، ح ۲۴۹.
۶- بحارالا نوار: ج ۴۷، ص ۱۲۳، ح ۱۷۶، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب .
۷- بحارالا نوار: ج ۴۷، ص ۲۱، ح ۲۰.
۸- سوره نساء: آیه ۳.
۹- سوره نساء: آیه ۱۲۹.
۱۰- اعیان الشیعة : ج ۱، ص ۶۶۲.
۱۱- امالی شیخ طوسی : ص ۳۱۶، بحارالا نوار: ج ۴۷، ص ۱۶۳، ح ۳.
۱۲- محجة البیضاء: ج ۳، ص ۳۳.
۱۳- اعیان الشیعة : ج ۱، ص ۶۶۴، بحارالا نوار: ج ۴۷، ص ۲۶۸، ح ۳۹، و ص ۱۸، ح ۷ با مختصر تفاوت .
۱۴- کافی : ج ۸، ص ۸۸، ح ۷۳، وسائل الشیعة : ج ۱۲، ص ۲۷۲، ح ۱.
۱۵- بحارالا نوار: ج ۹۳، ص ۶ ۱۲۵ و ص ۸ ۱۲۷ و ج ۴۷، ص ۲۰، ح ۱۷.
۱۶- أ مالی شیخ طوسی : ج ۲، ص ۲۹۰.
۱۷- جامع الا حادیث الشیعة : ج ۷، ص ۴۵۷، ح ۳۶.
۱۸- بحارالا نوار: ج ۴۸، ص ۲۱، ح ۳۲، غیبة نعمانی : ص ۱۷۹.



http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamSadegh/Shahadat/۸۶/Ghesar/۱۴Dastan.aspx


گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «داستانهائی از امام جعفر صادق سلام الله علیه» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.