تلاوت مجلسی سوره مبارکه کهف آیات ۱



به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،سوره کهف هجدهمین سوره و از سوره های مکی قرآن که در جزء پانزدهم و شانزدهم قرآن جای گرفته است. کهف به معنای غار است و دلیل نام گذاری این سوره به کهف وجود داستان اصحاب کهف در آن آمده است. اعتقاد به حق و انجام عمل صالح از توصیه های این سوره به مردم است. داستان اصحاب کهف، داستان موسی و بنده ای از بندگان خدا (خضر)، حکایت ذوالقرنین و داستان باغستان دو نفر، از مهمترین حکایاتی است که در این سوره بیان شده است. گفته شده سوره کهف هنگامی نازل شد که عده ای از قریش قصد آموختن مسائلی از یهودیان برای آزمودن پیامبر(ص) را داشتند. این مسائل، پرسش از سه داستان گفته شده و زمان برپایی قیامت بود.

از آیات مشهور سوره کهف، آیه ۵۰ است که داستان سجده ملائکه بر آدم و سرپیچی ابلیس را بیان می کند. درباره فضیلت تلاوت سوره کهف، روایات بسیاری وجود دارد از جمله از پیامبر(ص) نقل شده است که هنگام نزول سوره کهف، هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد. هر کس این سوره را در روز جمعه بخواند، خداوند گناهان او تا جمعه دیگر را می آمرزد و به او نوری می بخشد که به آسمان می تابد و از فتنه دجال محفوظش می دارد.

تلاوت مجلسی سوره مبارکه کهف آیات ۱-۷۴

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند رحمتگر مهربان

الحمد لله الذی أنزل علی عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا ﴿۱

ستایش خدایی را که این کتاب [آسمانی] را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد (۱)

قیما لینذر بأسا شدیدا من لدنه ویبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات أن لهم أجرا حسنا ﴿۲

[کتابی] راست و درست تا [گناهکاران را] از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد و مؤمنانی را که کارهای شایسته می کنند نوید بخشد که برای آنان پاداشی نیکوست (۲)

ماکثین فیه أبدا ﴿۳

در حالی که جاودانه در آن [بهشت] ماندگار خواهند بود (۳)

وینذر الذین قالوا اتخذ الله ولدا ﴿۴

و تا کسانی را که گفته اند خداوند فرزندی گرفته است هشدار دهد (۴)

ما لهم به من علم ولا لآبائهم کبرت کلمة تخرج من أفواههم إن یقولون إلا کذبا ﴿۵

نه آنان و نه پدرانشان به این [ادعا] دانشی ندارند بزرگ سخنی است که از دهانشان برمی آید [آنان] جز دروغ نمی گویند (۵)

فلعلک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا ﴿۶

شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند تو جان خود را از اندوه در پیگیری [کار]شان تباه کنی (۶)

إنا جعلنا ما علی الأرض زینة لها لنبلوهم أیهم أحسن عملا ﴿۷

در حقیقت ما آنچه را که بر زمین است زیوری برای آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند (۷)

وإنا لجاعلون ما علیها صعیدا جرزا ﴿۸

و ما آنچه را که بر آن است قطعا بیابانی بی گیاه خواهیم کرد (۸)

أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ﴿۹

مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [=خفتگان غار لوحه دار] از آیات ما شگفت بوده است (۹)

إذ أوی الفتیة إلی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة وهیئ لنا من أمرنا رشدا ﴿۱۰

آنگاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان (۱۰)

فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عددا ﴿۱۱

پس در آن غار سالیانی چند بر گوشهایشان پرده زدیم (۱۱)

ثم بعثناهم لنعلم أی الحزبین أحصی لما لبثوا أمدا ﴿۱۲

آنگاه آنان را بیدار کردیم تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب کرده اند (۱۲)

نحن نقص علیک نبأهم بالحق إنهم فتیة آمنوا بربهم وزدناهم هدی ﴿۱۳

ما خبرشان را بر تو درست حکایت می کنیم آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم (۱۳)

وربطنا علی قلوبهم إذ قاموا فقالوا ربنا رب السماوات والأرض لن ندعو من دونه إلها لقد قلنا إذا شططا ﴿۱۴

و دلهایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک] برخاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت قطعا ناصواب گفته ایم (۱۴)

هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه آلهة لولا یأتون علیهم بسلطان بین فمن أظلم ممن افتری علی الله کذبا ﴿۱۵

این قوم ما جز او معبودانی اختیار کرده اند چرا بر [حقانیت] آنها برهانی آشکار نمی آورند پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد (۱۵)

وإذ اعتزلتموهم وما یعبدون إلا الله فأووا إلی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته ویهیئ لکم من أمرکم مرفقا ﴿۱۶

و چون از آنها و از آنچه که جز خدا می پرستند کناره گرفتید پس به غار پناه جویید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد (۱۶)

وتری الشمس إذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین وإذا غربت تقرضهم ذات الشمال وهم فی فجوة منه ذلک من آیات الله من یهد الله فهو المهتد ومن یضلل فلن تجد له ولیا مرشدا ﴿۱۷

و آفتاب را می بینی که چون برمی آید از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو می شود از سمت چپ دامن برمیچیند در حالی که آنان در جایی فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند این از نشانه های [قدرت] خداست خدا هر که را راهنمایی کند او راهیافته است و هر که را بی راه گذارد هرگز برای او یاری راهبر نخواهی یافت (۱۷)

وتحسبهم أیقاظا وهم رقود ونقلبهم ذات الیمین وذات الشمال وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید لو اطلعت علیهم لولیت منهم فرارا ولملئت منهم رعبا ﴿۱۸

و می پنداری که ایشان بیدارند در حالی که خفته اند و آنها را به پهلوی راست و چپ می گردانیم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز کرده [بود] اگر بر حال آنان اطلاع می یافتی گریزان روی از آنها برمی تافتی و از [مشاهده] آنها آکنده از بیم می شدی (۱۸)

وکذلک بعثناهم لیتساءلوا بینهم قال قائل منهم کم لبثتم قالوا لبثنا یوما أو بعض یوم قالوا ربکم أعلم بما لبثتم فابعثوا أحدکم بورقکم هذه إلی المدینة فلینظر أیها أزکی طعاما فلیأتکم برزق منه ولیتلطف ولا یشعرن بکم أحدا ﴿۱۹

و این چنین بیدارشان کردیم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند گوینده ای از آنان گفت چقدر مانده اید گفتند روزی یا پاره ای از روز را مانده ایم [سرانجام] گفتند پروردگارتان به آنچه مانده اید داناتر است اینک یکی از خودتان را با این پول خود به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک از غذاهای آن پاکیزه تر است و از آن غذایی برایتان بیاورد و باید زیرکی به خرج دهد و هیچ کس را از [حال] شما آگاه نگرداند (۱۹)

إنهم إن یظهروا علیکم یرجموکم أو یعیدوکم فی ملتهم ولن تفلحوا إذا أبدا ﴿۲۰

چرا که اگر آنان بر شما دست یابند سنگسارتان می کنند یا شما را به کیش خود بازمی گردانند و در آن صورت هرگز روی رستگاری نخواهید دید (۲۰)

وکذلک أعثرنا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق وأن الساعة لا ریب فیها إذ یتنازعون بینهم أمرهم فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ربهم أعلم بهم قال الذین غلبوا علی أمرهم لنتخذن علیهم مسجدا ﴿۲۱

و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن] قیامت هیچ شکی نیست هنگامی که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع میکردند پس [عده ای] گفتند بر روی آنها ساختمانی بنا کنید پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است [سرانجام] کسانی که بر کارشان غلبه یافتند گفتند حتما بر ایشان معبدی بنا خواهیم کرد (۲۱)

سیقولون ثلاثة رابعهم کلبهم ویقولون خمسة سادسهم کلبهم رجما بالغیب ویقولون سبعة وثامنهم کلبهم قل ربی أعلم بعدتهم ما یعلمهم إلا قلیل فلا تمار فیهم إلا مراء ظاهرا ولا تستفت فیهم منهم أحدا ﴿۲۲

به زودی خواهند گفت سه تن بودند [و] چهارمین آنها سگشان بود و می گویند پنج تن بودند [و] ششمین آنها سگشان بود تیر در تاریکی می اندازند و [عده ای] می گویند هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه تر است جز اندکی [کسی شماره] آنها را نمی داند پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو (۲۲)

ولا تقولن لشیء إنی فاعل ذلک غدا ﴿۲۳

و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد (۲۳)

إلا أن یشاء الله واذکر ربک إذا نسیت وقل عسی أن یهدین ربی لأقرب من هذا رشدا ﴿۲۴

مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند (۲۴)

ولبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین وازدادوا تسعا ﴿۲۵

و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نه سال [نیز بر آن] افزودند (۲۵)

قل الله أعلم بما لبثوا له غیب السماوات والأرض أبصر به وأسمع ما لهم من دونه من ولی ولا یشرک فی حکمه أحدا ﴿۲۶

بگو خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است نهان آسمانها و زمین به او اختصاص دارد وه چه بینا و شنواست برای آنان یاوری جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خود شریک نمی گیرد (۲۶)

واتل ما أوحی إلیک من کتاب ربک لا مبدل لکلماته ولن تجد من دونه ملتحدا ﴿۲۷

و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان کلمات او را تغییردهنده ای نیست و جز او هرگز پناهی نخواهی یافت (۲۷)

واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه وکان أمره فرطا ﴿۲۸

و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند [و] خشنودی او را می خواهند شکیبایی پیشه کن و دو دیده ات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیاده روی است اطاعت مکن (۲۸)

وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر إنا أعتدنا للظالمین نارا أحاط بهم سرادقها وإن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب وساءت مرتفقا ﴿۲۹

و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند که ما برای ستمگران آتشی آماده کرده ایم که سراپرده هایش آنان را در بر می گیرد و اگر فریادرسی جویند به آبی چون مس گداخته که چهره ها را بریان می کند یاری می شوند وه چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است (۲۹)

إن الذین آمنوا وعملوا الصالحات إنا لا نضیع أجر من أحسن عملا ﴿۳۰

کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند [بدانند که] ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است تباه نمی کنیم (۳۰)

أولئک لهم جنات عدن تجری من تحتهم الأنهار یحلون فیها من أساور من ذهب ویلبسون ثیابا خضرا من سندس وإستبرق متکئین فیها علی الأرائک نعم الثواب وحسنت مرتفقا ﴿۳۱

آنانند که بهشتهای عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [قصرها]شان جویبارها روان است در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند و جامه هایی سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر می پوشند در آنجا بر سریرها تکیه می زنند چه خوش پاداش و نیکو تکیه گاهی (۳۱)

واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لأحدهما جنتین من أعناب وحففناهما بنخل وجعلنا بینهما زرعا ﴿۳۲

و برای آنان آن دو مرد را مثل بزن که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشاندیم و میان آن دو را کشتزاری قرار دادیم (۳۲)

کلتا الجنتین آتت أکلها ولم تظلم منه شیئا وفجرنا خلالهما نهرا ﴿۳۳

هر یک از این دو باغ محصول خود را [به موقع] می داد و از [صاحبش] چیزی دریغ نمی ورزید و میان آن دو [باغ] نهری روان کرده بودیم (۳۳)

وکان له ثمر فقال لصاحبه وهو یحاوره أنا أکثر منک مالا وأعز نفرا ﴿۳۴

و برای او میوه فراوان بود پس به رفیقش در حالی که با او گفت و گو میکرد گفت مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم (۳۴)

ودخل جنته وهو ظالم لنفسه قال ما أظن أن تبید هذه أبدا ﴿۳۵

و در حالی که او به خویشتن ستمکار بود داخل باغ شد [و] گفت گمان نمی کنم این نعمت هرگز زوال پذیرد (۳۵)

وما أظن الساعة قائمة ولئن رددت إلی ربی لأجدن خیرا منها منقلبا ﴿۳۶

و گمان نمی کنم که رستاخیز بر پا شود و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از این را در بازگشت خواهم یافت (۳۶)

قال له صاحبه وهو یحاوره أکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة ثم سواک رجلا ﴿۳۷

رفیقش در حالی که با او گفت و گو میکرد به او گفت آیا به آن کسی که تو را از خاک سپس از نطفه آفرید آنگاه تو را [به صورت] مردی درآورد کافر شدی (۳۷)

لکنا هو الله ربی ولا أشرک بربی أحدا ﴿۳۸

اما من [می گویم] اوست خدا پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی سازم (۳۸)

ولولا إذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله لا قوة إلا بالله إن ترن أنا أقل منک مالا وولدا ﴿۳۹

و چون داخل باغت شدی چرا نگفتی ماشاء الله نیرویی جز به [قدرت] خدا نیست اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود می بینی (۳۹)

فعسی ربی أن یؤتین خیرا من جنتک ویرسل علیها حسبانا من السماء فتصبح صعیدا زلقا ﴿۴۰

امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید و بر آن [باغ تو] آفتی از آسمان بفرستد تا به زمینی هموار و لغزنده تبدیل گردد (۴۰)

أو یصبح ماؤها غورا فلن تستطیع له طلبا ﴿۴۱

یا آب آن [در زمین] فروکش کند تا هرگز نتوانی آن را به دست آوری (۴۱)

وأحیط بثمره فأصبح یقلب کفیه علی ما أنفق فیها وهی خاویة علی عروشها ویقول یا لیتنی لم أشرک بربی أحدا ﴿۴۲

[تا به او رسید آنچه را باید برسد] و [آفت آسمانی] میوه هایش را فرو گرفت پس برای [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود دستهایش را بر هم می زد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود و [به حسرت] می گفت ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمی ساختم (۴۲)

ولم تکن له فئة ینصرونه من دون الله وما کان منتصرا ﴿۴۳

و او را در برابر خدا گروهی نبود تا یاریش کنند و توانی نداشت که خود را یاری کند (۴۳)

هنالک الولایة لله الحق هو خیر ثوابا وخیر عقبا ﴿۴۴

در آنجا [آشکار شد که] یاری به خدای حق تعلق دارد اوست بهترین پاداش و [اوست] بهترین فرجام (۴۴)

واضرب لهم مثل الحیاة الدنیا کماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الأرض فأصبح هشیما تذروه الریاح وکان الله علی کل شیء مقتدرا ﴿۴۵

و برای آنان زندگی دنیا را مثل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان] خشک گردید که بادها پراکنده اش کردند و خداست که همواره بر هر چیزی تواناست (۴۵)

المال والبنون زینة الحیاة الدنیا والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا وخیر أملا ﴿۴۶

مال و پسران زیور زندگی دنیایند و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است (۴۶)

ویوم نسیر الجبال وتری الأرض بارزة وحشرناهم فلم نغادر منهم أحدا ﴿۴۷

و [یاد کن] روزی را که کوهها را به حرکت درمی آوریم و زمین را آشکار [و صاف] می بینی و آنان را گرد می آوریم و هیچ یک را فرو گذار نمی کنیم (۴۷)

وعرضوا علی ربک صفا لقد جئتمونا کما خلقناکم أول مرة بل زعمتم ألن نجعل لکم موعدا ﴿۴۸

و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه می شوند [و به آنها می فرماید] به راستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [باز] به سوی ما آمدید بلکه پنداشتید هرگز برای شما موعدی مقرر قرار نخواهیم داد (۴۸)

ووضع الکتاب فتری المجرمین مشفقین مما فیه ویقولون یا ویلتنا مال هذا الکتاب لا یغادر صغیرة ولا کبیرة إلا أحصاها ووجدوا ما عملوا حاضرا ولا یظلم ربک أحدا ﴿۴۹

و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده می شود آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک می بینی و می گویند ای وای بر ما این چه نامه ای است که هیچ [کار] کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته جز اینکه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد (۴۹)

وإذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس کان من الجن ففسق عن أمر ربه أفتتخذونه وذریته أولیاء من دونی وهم لکم عدو بئس للظالمین بدلا ﴿۵۰

و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید آیا [با این حال] او و نسلش را به جای من دوستان خود می گیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند (۵۰)

ما أشهدتهم خلق السماوات والأرض ولا خلق أنفسهم وما کنت متخذ المضلین عضدا ﴿۵۱

[من] آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم (۵۱)

ویوم یقول نادوا شرکائی الذین زعمتم فدعوهم فلم یستجیبوا لهم وجعلنا بینهم موبقا ﴿۵۲

و [یاد کن] روزی را که [خدا] می گوید آنهایی را که شریکان من پنداشتید ندا دهید پس آنها را بخوانند و[لی] اجابتشان نکنند و ما میان آنان ورطه ای قرار دهیم (۵۲)

ورأی المجرمون النار فظنوا أنهم مواقعوها ولم یجدوا عنها مصرفا ﴿۵۳

و گناهکاران آتش [دوزخ] را می بینند و درمی یابند که در آن خواهند افتاد و از آن راه گریزی نیابند (۵۳)

ولقد صرفنا فی هذا القرآن للناس من کل مثل وکان الإنسان أکثر شیء جدلا ﴿۵۴

و به راستی در این قرآن برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم و[لی] انسان بیش از هر چیز سر جدال دارد (۵۴)

وما منع الناس أن یؤمنوا إذ جاءهم الهدی ویستغفروا ربهم إلا أن تأتیهم سنة الأولین أو یأتیهم العذاب قبلا ﴿۵۵

و چیزی مانع مردم نشد از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند جز اینکه [مستحق شوند] تا سنت [خدا در مورد عذاب] پیشینیان در باره آنان [نیز] به کار رود یا عذاب رویارویشان بیاید (۵۵)

وما نرسل المرسلین إلا مبشرین ومنذرین ویجادل الذین کفروا بالباطل لیدحضوا به الحق واتخذوا آیاتی وما أنذروا هزوا ﴿۵۶

و پیامبران [خود] را جز بشارت دهنده و بیمرسان گسیل نمی داریم و کسانی که کافر شده اند به باطل مجادله می کنند تا به وسیله آن حق را پایمال گردانند و نشانه های من و آنچه را [بدان] بیم داده شده اند به ریشخند گرفتند (۵۶)

ومن أظلم ممن ذکر بآیات ربه فأعرض عنها ونسی ما قدمت یداه إنا جعلنا علی قلوبهم أکنة أن یفقهوه وفی آذانهم وقرا وإن تدعهم إلی الهدی فلن یهتدوا إذا أبدا ﴿۵۷

و کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده و از آن روی برتافته و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادیم تا آن را درنیابند و در گوشهایشان سنگینی [نهادیم] و اگر آنها را به سوی هدایت فراخوانی باز هرگز به راه نخواهند آمد (۵۷)

وربک الغفور ذو الرحمة لو یؤاخذهم بما کسبوا لعجل لهم العذاب بل لهم موعد لن یجدوا من دونه موئلا ﴿۵۸

و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است اگر به [جرم] آنچه مرتکب شده اند آنها را مؤاخذه میکرد قطعا در عذاب آنان تعجیل می نمود [ولی چنین نمی کند] بلکه برای آنها سر رسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمی یابند (۵۸)

وتلک القری أهلکناهم لما ظلموا وجعلنا لمهلکهم موعدا ﴿۵۹

و [مردم] آن شهرها چون بیدادگری کردند هلاکشان کردیم و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم (۵۹)

وإذ قال موسی لفتاه لا أبرح حتی أبلغ مجمع البحرین أو أمضی حقبا ﴿۶۰

و [یاد کن] هنگامی را که موسی به جوان [همراه] خود گفت دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم هر چند سالها[ی سال] سیر کنم (۶۰)

فلما بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما فاتخذ سبیله فی البحر سربا ﴿۶۱

پس چون به محل برخورد دو [دریا] رسیدند ماهی خودشان را فراموش کردند و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت] (۶۱)

فلما جاوزا قال لفتاه آتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا ﴿۶۲

و هنگامی که [از آنجا] گذشتند [موسی] به جوان خود گفت غذایمان را بیاور که راستی ما از این سفر رنج بسیار دیدیم (۶۲)

قال أرأیت إذ أوینا إلی الصخرة فإنی نسیت الحوت وما أنسانیه إلا الشیطان أن أذکره واتخذ سبیله فی البحر عجبا ﴿۶۳

گفت دیدی وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان [کسی] آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت (۶۳)

قال ذلک ما کنا نبغ فارتدا علی آثارهما قصصا ﴿۶۴

گفت این همان بود که ما می جستیم پس جستجوکنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند (۶۴)

فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمة من عندنا وعلمناه من لدنا علما ﴿۶۵

تا بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم (۶۵)

قال له موسی هل أتبعک علی أن تعلمن مما علمت رشدا ﴿۶۶

موسی به او گفت آیا تو را به شرط اینکه از بینشی که آموخته شده ای به من یاد دهی پیروی کنم (۶۶)

قال إنک لن تستطیع معی صبرا ﴿۶۷

گفت تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی (۶۷)

وکیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا ﴿۶۸

و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی (۶۸)

قال ستجدنی إن شاء الله صابرا ولا أعصی لک أمرا ﴿۶۹

گفت ان شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری تو را نافرمانی نخواهم کرد (۶۹)

قال فإن اتبعتنی فلا تسألنی عن شیء حتی أحدث لک منه ذکرا ﴿۷۰

گفت اگر مرا پیروی می کنی پس از چیزی سؤال مکن تا [خود] از آن با تو سخن آغاز کنم (۷۰)

فانطلقا حتی إذا رکبا فی السفینة خرقها قال أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئا إمرا ﴿۷۱

پس رهسپار گردیدند تا وقتی که سوار کشتی شدند [وی] آن را سوراخ کرد [موسی] گفت آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی واقعا به کار ناروایی مبادرت ورزیدی (۷۱)

قال ألم أقل إنک لن تستطیع معی صبرا ﴿۷۲

گفت آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی (۷۲)

قال لا تؤاخذنی بما نسیت ولا ترهقنی من أمری عسرا ﴿۷۳

[موسی] گفت به سبب آنچه فراموش کردم مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر (۷۳)

فانطلقا حتی إذا لقیا غلاما فقتله قال أقتلت نفسا زکیة بغیر نفس لقد جئت شیئا نکرا ﴿۷۴

پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند [بنده ما] او را کشت [موسی به او ] گفت آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی (۷۴)

انتهای پیام/
گفتگو با هوش مصنوعی

💬 سلام! می‌خوای درباره‌ی «تلاوت مجلسی سوره مبارکه کهف آیات ۱» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.