مباهله؛ معجزه خالده الهی و از مفاخر شیعه است

به گزارش خبرگزاری مهر، همزمان با فرارسیدن ایام سالروز مباهله پیامبر گرامی اسلام با مسیحیان نجران و همچنین روز نزول آیه تطهیر، فرازهایی از فرمایشات آیت الله جوادی آملی در خصوص اهمیت آیه تطهیر و این روز به ویژه در رابطه با اثبات افضلیت و حقانیت اهل بیت علیهم السلام، را از نظر می گذرانیم.
روز مباهله جزء اعیاد رسمی ما شیعه هاست، از مفاخر ما شیعه ها همین ۲۴ ذیحجه است و همین آیه مباهله است که باید این روز را گرامی داشت، اینها جزء اعیاد رسمی ماست اینها جزء مفاخر و مدارک ماست. اینها جزء دین ماست، این روزها را باید به رسمیت شناخت.
جریان «مباهله» مستحضرید که یک معجزه خالده الهی است؛ یعنی امروز هم اگر کسی آن توفیق را بیابد و آن طهارت روح را تحصیل کند، می تواند مباهله کند. در مسیحیت سخن از «تثلیث» بود، در کلیمیت سخن از «تثنیه» بود؛ ﴿لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة﴾، یا درباره یهود گفته شد: ﴿و قالت الیهود عزیر ابن الله﴾. آنهایی که گرفتار تثنیه بودند «عزیر ابن الله»ی بودند، اینها که گرفتار تثلیث بودند «عیسی إبن الله»ی شدند. قرآن کریم براهین توحیدی اقامه کرد و ثابت کرد که نه عزیر، إبن الله است و نه مسیح؛ برهانی که قرآن اقامه می کند این است که ﴿إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب﴾، ذات أقدس الهی مسیح را با قدرت غیبی خود مواد اولیه اش را ولو در دستگاه درونی مریم(سلام الله علیها) ساخت، ولی ﴿ثم قال له کن فیکون﴾، جریان روح را در جریان آدم و جریان مسیح و سایر انسان ها که مربوط به عالم تجرد است با ﴿کن فیکون﴾ یاد می کند. فرمود: ﴿إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون﴾. این مضمون در قرآن کریم به صورت های گوناگون آمده است، در آیه شصت سوره مبارکه «آل عمران» و بعد ۶۱ به بعد این جریان «مباهله» مطرح است. با مسیحی های نجران برهان اقامه کرد که در جریان حضرت آدم برای شما مسلم است که او پدری نداشت و مادری نداشت، ولی با این حال «إبن الله» نبود، او مخلوق خدا و «عبدالله» است. عیسی(سلام الله علیه) هم مخلوق خداست و «عبد الله» است، نه «الله» است و نه «إبن الله». این برهان را اقامه کردند.
وقتی برهان در آنها اثر نکرد، فرمودند اثر عملی دارد و آن «مباهله» است. خدای سبحان به پیامبرش(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) دستور بهال داد، فرمود به آنها بگو ما چنین مباهله می کنیم و راه مباهله هم این است که ما فرزندانمان و دخترانمان و مردانمان را دعوت می کنیم، شما هم همین کار را بکنید. این را در جریان روز قبل گفت و آنها هم پذیرفتند. فردا که شد دیدند وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) حسین بن علی(صلوات الله و سلامه علیه) را در آغوش گرفت، دست امام حسن(سلام الله علیه) را گرفت، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پشت سر و امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) هم در کنار او، اینها پشت سر پیامبر بودند. فرمود: ﴿ندع أبناءنا و أبناءکم﴾؛ یعنی حسن و حسین(سلام الله علیهما) را ما آوردیم و شما هم فرزندانتان را بیاورید، ما دخترانمان شما دخترانتان، ما کسانی هم که به منزله جان ما هستند را می آوریم شما هم همچنین؛ این برای آن است که ریشه این خانواده ای که داعیه دروغ دارند قطع بشود ﴿ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین﴾.
مطالب فراوانی درباره این تعبیرات قرآنی هست که اولا اینها «مستجاب الدعوه»اند و ثانیا اجرای این دعوت هم به اذن خدا به دست اینها انجام می شود که اینها از خدا لعنت نمی خواهند، اینها به اذن خدا لعنت خدا را بر افراد جاری می کنند و این لعنت که بعد از رحمت است و عذاب الهی است، به دست اینها حاصل می شود.
تعبیری که در این آیه است از چند منظر قابل توجه است: یکی اینکه ما این کار را می کنیم، البته چون خود خدا دستور داد این می شود به اذن «الله»؛ ما به اذن خدا لعنت را بر کاذبین قرار می دهیم. دوم اینکه ما این چند نفر یا صادق هستیم یا کاذب. مستحضرید که صادق بودن یا کاذب بودن شخص به این است که او مخبر باشد، خبری بدهد. کسی که تماشاچی صحنه است، مستمع صحنه است، او نه صادق است و نه کاذب؛ چون صدق و کذب نقیض هم نیستند، ارتفاعشان منعی ندارد. اگر کسی گزارش نداد و مخبر نبود، نه صادق است و نه کاذب؛ پس معلوم می شود اینها گزارش می دهند، اینها خبر آوردند و معلوم می شود که این پنج نفر خبر آوردند، منتها یکی «بالأصالة» که وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است و آن چهار نفر هم که معصومان بعدی هستند از راه رسالت و نبوت الهی گزارش را دریافت کردند و اینها هم گزارشگر توحید هستند و اگر گزارشگر نباشند فقط ناظر صحنه باشند و مستمع باشند، اینها نه صادق اند و نه کاذب.
مطلب مهمی که مربوط به جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) است این است که درباره حسن و حسین(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿ندع أبناءنا﴾، تعبیر قرآن کریم است. ذات أقدس الهی از حسن و حسین(سلام الله علیهما) به عنوان فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تعبیر کرد، معلوم می شود فرزند دختری مانند فرزند پسری فرزند آدم است. آنها که می گفتند: «بنونا بنو أبنائنا و بناتنا ٭بنوهن أبناء الرجال الأباعد» یک تفکر جاهلی بود، بچه های دختر انسان بچه های انسان محسوب می شوند. عمده تعبیر به ﴿أنفسنا﴾ است.
در جریان حسین بن علی(سلام الله علیه) تعبیر «حسین منی و أنا من حسین» را همه ما شنیده ایم. گاهی گفته می شود: «حسین منی»، چون نوه حضرت است؛ «أنا من حسین»، چون دین حضرت به وسیله قیام حسینی روشن است خیال می کردیم که «أنا من حسین» یعنی از این باب. معلوم می شود این تعبیر چون درباره امام حسن(سلام الله علیه) هم آمده است که «حسن منی و أنا منه» و همین تعبیر سالیان متمادی از قبل درباره علی بن ابیطلاب(سلام الله علیه) آمده است که «علی منی و أنا من علی». این «علی منی و أنا من علی» قبل از جریان «حسین منی و أنا من حسین» بود. این به چه سندی وجود مبارک حضرت می گوید: «علی منی و أنا من علی»؟ برای اینکه خدا در قرآن دارد که ﴿و أنفسنا و أنفسکم﴾، البته گاهی قبل از نزول گاهی بعد از نزول که به علم غیب وجود مبارک رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) برمی گردد. اگر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) متن هستی رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) است و تفاوت در نبوت و رسالت است، پس صحیح است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بفرماید: «علی منی و أنا من علی»، همانطوری که فرمود: «حسین منی و أنا من حسین».
در این آیه نورانی مباهله ذات اقدس الهی وجود مبارک حضرت امیر را به منزله جان پیغمبر حساب کرده است؛ (وأنفسنا وأنفسکم)، آن بیان نورانی که در روایات هست که «کلهم من نور واحد» روشن می کند که اینها یک حقیقت اند به چهارده لباس در آمدند آن وقت هم این بیان نورانی رسول خدا(ص) که فرمود: «علی منی و أنا من علی» معنایش روشن می شود هم «حسین منی و أنا من حسین» چرا وجود مبارک رسول خدا این حرف را درباره پسرش ابراهیم نگفت، درباره نوه اش می گوید، ابراهیم پسر او بود، هر پدری یک پسری دارد اما نبی بخواهد بگوید من از فلان کس هستم یعنی مسئله امامت، ولایت، نبوت یک نوری است این نور گاهی به صورت پیامبر در می آید گاهی به صورت صدیقه کبرا در می آید، گاهی به صورت دوازده امام در می آید البته در هر جایی درجه خاص خودش را دارد و مرتبه مخصوص خودش را دارد لذا آنچه در روایات ما هست که «علی منی و أنا من علی» که این را قبلا فرمود و بعد از مباهله به صورت رسمی تر بیان فرمود.
اهمیت آیه تطهیر نزد ائمه(علیهم السلام)
ائمه(علیهم السلام) به آیه تطهیر مباهات می کردند و آن را دلیل حقانیت خویش می دانستند. امام سجاد(علیه السلام) با این که در اسارت حقد و کینه امویان بود و اهالی شام به چشم خارجی (خروج کننده وآشوبگر نسبت به حکومت وقت) به او می نگریستند، حقانیت خود را با استعانت از آیه مزبور، این گونه به آن مرد شامی که برای تحقیر و سرزنش آن حضرت آمده بود، اعلام کرد: آیا آیه ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس﴾ را در سوره احزاب خوانده ای؟ عرض کرد: مگر مراد این آیه شما هستید؟ فرمود: بله، مقصود آیه ما هستیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در روز شورا با اشاره به این آیه فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا در میان شما کسی هست که آیه تطهیر درباره او نازل شده باشد؟ آن هنگام که پیامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم من و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای خیبری گردآورد و گفت: خدایا! اینها اهل بیت من هستند، پس رجس و پلیدی را از ایشان دور کن و پاک و مطهرشان گردان. اعضای شورا همگی جواب دادند: نه!
امام مجتبی(علیه السلام) هم پس از پذیرش صلح و سازش تحمیلی با طاغوت شام، در سخنرانی خود در حضور معاویه ضمن برشماری فضایل و کمالات خاندان خود، به این حادثه تاریخی اشاره کرده است.
این گونه روایات که نمونه های آن فراوان است، نشان می دهد که امامان شیعه(علیهم السلام) معتقد بودند، این آیه مخصوص آنها است و کسی را در آن سهیم نمی دانستند، ابوسعید خدری نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیه تطهیر درباره پنج نفر نازل شده است: درباره من و درباره علی، فاطمه، حسن و حسین؛ «نزلت هذه الآیة فی خمسة فی وفی علی وفاطمه وحسن و حسین ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهلالبیت ویطهرکم تطهیرا﴾.
در این حدیث و امثال آن مصادیق اهل بیت به صورت واضح و روشن تبیین شده است. در روایات آمده است: در یکی از روزهایی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خانه ام سلمه بود، جبرئیل آیه ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا﴾ را بر آن حضرت نازل کرد. آنگاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حسن، حسین، فاطمه و علی(علیهم السلام) را احضار کرده، اطراف خود نشاند. سپس پارچه ای یا عبای پشمین خود را بر سر همگی کشید و با خواندن این آیه عرضه داشت: «اللهم هؤلاء أهلبیتی، اللهم أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا»؛ خدایا! اهل بیت من اینها هستند. خدایا! رجس و پلیدی را از اینها دور کن و مطهرشان گردان.
ام سلمه با دیدن این صحنه گفت: یا رسول الله! آیا من نیز در این مجموعه داخل و مشمول این آیه هستم؟ فرمود: تو بر مکانت و منزلت خود هستی، تو بر خیر هستی؛ «أنت علی مکانک، وإنک علی خیر». این حدیث و امثال آن بیانگر غبطه ام سلمه از عدم توفیق حضور در آن جمع است.
پس از نزول آیه تطهیر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا مدتها هنگام نماز صبح بر در خانه فاطمه زهرا می ایستاد و دو دست خود را بر دو طرف چهارچوب در می گذاشت و می فرمود: «السلام علیکم أهل البیت ورحمة الله وبرکاته، الصلاة رحمکم الله ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهلالبیت ویطهرکم تطهیرا﴾ أنا حرب لمن حاربتم، أنا سلم لمن سالمتم». از ابن عباس نقل شده است: هر روز وقت هر نماز، یعنی روزی پنج مرتبه این کار را می کرد. در این که مدت آمدن آن حضرت و سلام کردن و قرائت آیه تطهیر چقدر بوده است، روایات مختلفی وجود دارد که عبارتند از: چهل روز، شش ماه، هفت ماه، هشت ماه، نه ماه، هفده ماه و بعضی از روایات اشعار دارد که آن حضرت تا آخر عمر شریفشان این کار را تکرار می کرد. بنابراین این ایام فرصت های بسیار مناسبی است و جزء ایام الهی است «إن لربکم فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها»؛ همیشه نسیم به ساحل نمی وزد، آن وقت که نسیم هست فرمود خودتان را در معرض آن قرار بدهید! روز مباهله و روز نزول سوره مبارکه «هل أتی» از این قبیل است.
منابع:
پیام آیت الله جوادی آملی به مراسم روز مباهله، کتاب شمیم ولایت تألیف آیت الله جوادی آملی، آرشیو درس اخلاق وی.
روز مباهله جزء اعیاد رسمی ما شیعه هاست، از مفاخر ما شیعه ها همین ۲۴ ذیحجه است و همین آیه مباهله است که باید این روز را گرامی داشت، اینها جزء اعیاد رسمی ماست اینها جزء مفاخر و مدارک ماست. اینها جزء دین ماست، این روزها را باید به رسمیت شناخت.
جریان «مباهله» مستحضرید که یک معجزه خالده الهی است؛ یعنی امروز هم اگر کسی آن توفیق را بیابد و آن طهارت روح را تحصیل کند، می تواند مباهله کند. در مسیحیت سخن از «تثلیث» بود، در کلیمیت سخن از «تثنیه» بود؛ ﴿لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة﴾، یا درباره یهود گفته شد: ﴿و قالت الیهود عزیر ابن الله﴾. آنهایی که گرفتار تثنیه بودند «عزیر ابن الله»ی بودند، اینها که گرفتار تثلیث بودند «عیسی إبن الله»ی شدند. قرآن کریم براهین توحیدی اقامه کرد و ثابت کرد که نه عزیر، إبن الله است و نه مسیح؛ برهانی که قرآن اقامه می کند این است که ﴿إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب﴾، ذات أقدس الهی مسیح را با قدرت غیبی خود مواد اولیه اش را ولو در دستگاه درونی مریم(سلام الله علیها) ساخت، ولی ﴿ثم قال له کن فیکون﴾، جریان روح را در جریان آدم و جریان مسیح و سایر انسان ها که مربوط به عالم تجرد است با ﴿کن فیکون﴾ یاد می کند. فرمود: ﴿إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون﴾. این مضمون در قرآن کریم به صورت های گوناگون آمده است، در آیه شصت سوره مبارکه «آل عمران» و بعد ۶۱ به بعد این جریان «مباهله» مطرح است. با مسیحی های نجران برهان اقامه کرد که در جریان حضرت آدم برای شما مسلم است که او پدری نداشت و مادری نداشت، ولی با این حال «إبن الله» نبود، او مخلوق خدا و «عبدالله» است. عیسی(سلام الله علیه) هم مخلوق خداست و «عبد الله» است، نه «الله» است و نه «إبن الله». این برهان را اقامه کردند.
وقتی برهان در آنها اثر نکرد، فرمودند اثر عملی دارد و آن «مباهله» است. خدای سبحان به پیامبرش(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) دستور بهال داد، فرمود به آنها بگو ما چنین مباهله می کنیم و راه مباهله هم این است که ما فرزندانمان و دخترانمان و مردانمان را دعوت می کنیم، شما هم همین کار را بکنید. این را در جریان روز قبل گفت و آنها هم پذیرفتند. فردا که شد دیدند وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) حسین بن علی(صلوات الله و سلامه علیه) را در آغوش گرفت، دست امام حسن(سلام الله علیه) را گرفت، فاطمه زهرا(سلام الله علیها) پشت سر و امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) هم در کنار او، اینها پشت سر پیامبر بودند. فرمود: ﴿ندع أبناءنا و أبناءکم﴾؛ یعنی حسن و حسین(سلام الله علیهما) را ما آوردیم و شما هم فرزندانتان را بیاورید، ما دخترانمان شما دخترانتان، ما کسانی هم که به منزله جان ما هستند را می آوریم شما هم همچنین؛ این برای آن است که ریشه این خانواده ای که داعیه دروغ دارند قطع بشود ﴿ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین﴾.
مطالب فراوانی درباره این تعبیرات قرآنی هست که اولا اینها «مستجاب الدعوه»اند و ثانیا اجرای این دعوت هم به اذن خدا به دست اینها انجام می شود که اینها از خدا لعنت نمی خواهند، اینها به اذن خدا لعنت خدا را بر افراد جاری می کنند و این لعنت که بعد از رحمت است و عذاب الهی است، به دست اینها حاصل می شود.
تعبیری که در این آیه است از چند منظر قابل توجه است: یکی اینکه ما این کار را می کنیم، البته چون خود خدا دستور داد این می شود به اذن «الله»؛ ما به اذن خدا لعنت را بر کاذبین قرار می دهیم. دوم اینکه ما این چند نفر یا صادق هستیم یا کاذب. مستحضرید که صادق بودن یا کاذب بودن شخص به این است که او مخبر باشد، خبری بدهد. کسی که تماشاچی صحنه است، مستمع صحنه است، او نه صادق است و نه کاذب؛ چون صدق و کذب نقیض هم نیستند، ارتفاعشان منعی ندارد. اگر کسی گزارش نداد و مخبر نبود، نه صادق است و نه کاذب؛ پس معلوم می شود اینها گزارش می دهند، اینها خبر آوردند و معلوم می شود که این پنج نفر خبر آوردند، منتها یکی «بالأصالة» که وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است و آن چهار نفر هم که معصومان بعدی هستند از راه رسالت و نبوت الهی گزارش را دریافت کردند و اینها هم گزارشگر توحید هستند و اگر گزارشگر نباشند فقط ناظر صحنه باشند و مستمع باشند، اینها نه صادق اند و نه کاذب.
مطلب مهمی که مربوط به جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) است این است که درباره حسن و حسین(سلام الله علیهما) فرمود: ﴿ندع أبناءنا﴾، تعبیر قرآن کریم است. ذات أقدس الهی از حسن و حسین(سلام الله علیهما) به عنوان فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تعبیر کرد، معلوم می شود فرزند دختری مانند فرزند پسری فرزند آدم است. آنها که می گفتند: «بنونا بنو أبنائنا و بناتنا ٭بنوهن أبناء الرجال الأباعد» یک تفکر جاهلی بود، بچه های دختر انسان بچه های انسان محسوب می شوند. عمده تعبیر به ﴿أنفسنا﴾ است.
در جریان حسین بن علی(سلام الله علیه) تعبیر «حسین منی و أنا من حسین» را همه ما شنیده ایم. گاهی گفته می شود: «حسین منی»، چون نوه حضرت است؛ «أنا من حسین»، چون دین حضرت به وسیله قیام حسینی روشن است خیال می کردیم که «أنا من حسین» یعنی از این باب. معلوم می شود این تعبیر چون درباره امام حسن(سلام الله علیه) هم آمده است که «حسن منی و أنا منه» و همین تعبیر سالیان متمادی از قبل درباره علی بن ابیطلاب(سلام الله علیه) آمده است که «علی منی و أنا من علی». این «علی منی و أنا من علی» قبل از جریان «حسین منی و أنا من حسین» بود. این به چه سندی وجود مبارک حضرت می گوید: «علی منی و أنا من علی»؟ برای اینکه خدا در قرآن دارد که ﴿و أنفسنا و أنفسکم﴾، البته گاهی قبل از نزول گاهی بعد از نزول که به علم غیب وجود مبارک رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) برمی گردد. اگر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) متن هستی رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) است و تفاوت در نبوت و رسالت است، پس صحیح است که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بفرماید: «علی منی و أنا من علی»، همانطوری که فرمود: «حسین منی و أنا من حسین».
در این آیه نورانی مباهله ذات اقدس الهی وجود مبارک حضرت امیر را به منزله جان پیغمبر حساب کرده است؛ (وأنفسنا وأنفسکم)، آن بیان نورانی که در روایات هست که «کلهم من نور واحد» روشن می کند که اینها یک حقیقت اند به چهارده لباس در آمدند آن وقت هم این بیان نورانی رسول خدا(ص) که فرمود: «علی منی و أنا من علی» معنایش روشن می شود هم «حسین منی و أنا من حسین» چرا وجود مبارک رسول خدا این حرف را درباره پسرش ابراهیم نگفت، درباره نوه اش می گوید، ابراهیم پسر او بود، هر پدری یک پسری دارد اما نبی بخواهد بگوید من از فلان کس هستم یعنی مسئله امامت، ولایت، نبوت یک نوری است این نور گاهی به صورت پیامبر در می آید گاهی به صورت صدیقه کبرا در می آید، گاهی به صورت دوازده امام در می آید البته در هر جایی درجه خاص خودش را دارد و مرتبه مخصوص خودش را دارد لذا آنچه در روایات ما هست که «علی منی و أنا من علی» که این را قبلا فرمود و بعد از مباهله به صورت رسمی تر بیان فرمود.
اهمیت آیه تطهیر نزد ائمه(علیهم السلام)
ائمه(علیهم السلام) به آیه تطهیر مباهات می کردند و آن را دلیل حقانیت خویش می دانستند. امام سجاد(علیه السلام) با این که در اسارت حقد و کینه امویان بود و اهالی شام به چشم خارجی (خروج کننده وآشوبگر نسبت به حکومت وقت) به او می نگریستند، حقانیت خود را با استعانت از آیه مزبور، این گونه به آن مرد شامی که برای تحقیر و سرزنش آن حضرت آمده بود، اعلام کرد: آیا آیه ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس﴾ را در سوره احزاب خوانده ای؟ عرض کرد: مگر مراد این آیه شما هستید؟ فرمود: بله، مقصود آیه ما هستیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در روز شورا با اشاره به این آیه فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا در میان شما کسی هست که آیه تطهیر درباره او نازل شده باشد؟ آن هنگام که پیامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم من و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای خیبری گردآورد و گفت: خدایا! اینها اهل بیت من هستند، پس رجس و پلیدی را از ایشان دور کن و پاک و مطهرشان گردان. اعضای شورا همگی جواب دادند: نه!
امام مجتبی(علیه السلام) هم پس از پذیرش صلح و سازش تحمیلی با طاغوت شام، در سخنرانی خود در حضور معاویه ضمن برشماری فضایل و کمالات خاندان خود، به این حادثه تاریخی اشاره کرده است.
این گونه روایات که نمونه های آن فراوان است، نشان می دهد که امامان شیعه(علیهم السلام) معتقد بودند، این آیه مخصوص آنها است و کسی را در آن سهیم نمی دانستند، ابوسعید خدری نقل کرده که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیه تطهیر درباره پنج نفر نازل شده است: درباره من و درباره علی، فاطمه، حسن و حسین؛ «نزلت هذه الآیة فی خمسة فی وفی علی وفاطمه وحسن و حسین ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهلالبیت ویطهرکم تطهیرا﴾.
در این حدیث و امثال آن مصادیق اهل بیت به صورت واضح و روشن تبیین شده است. در روایات آمده است: در یکی از روزهایی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خانه ام سلمه بود، جبرئیل آیه ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا﴾ را بر آن حضرت نازل کرد. آنگاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حسن، حسین، فاطمه و علی(علیهم السلام) را احضار کرده، اطراف خود نشاند. سپس پارچه ای یا عبای پشمین خود را بر سر همگی کشید و با خواندن این آیه عرضه داشت: «اللهم هؤلاء أهلبیتی، اللهم أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا»؛ خدایا! اهل بیت من اینها هستند. خدایا! رجس و پلیدی را از اینها دور کن و مطهرشان گردان.
ام سلمه با دیدن این صحنه گفت: یا رسول الله! آیا من نیز در این مجموعه داخل و مشمول این آیه هستم؟ فرمود: تو بر مکانت و منزلت خود هستی، تو بر خیر هستی؛ «أنت علی مکانک، وإنک علی خیر». این حدیث و امثال آن بیانگر غبطه ام سلمه از عدم توفیق حضور در آن جمع است.
پس از نزول آیه تطهیر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا مدتها هنگام نماز صبح بر در خانه فاطمه زهرا می ایستاد و دو دست خود را بر دو طرف چهارچوب در می گذاشت و می فرمود: «السلام علیکم أهل البیت ورحمة الله وبرکاته، الصلاة رحمکم الله ﴿إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهلالبیت ویطهرکم تطهیرا﴾ أنا حرب لمن حاربتم، أنا سلم لمن سالمتم». از ابن عباس نقل شده است: هر روز وقت هر نماز، یعنی روزی پنج مرتبه این کار را می کرد. در این که مدت آمدن آن حضرت و سلام کردن و قرائت آیه تطهیر چقدر بوده است، روایات مختلفی وجود دارد که عبارتند از: چهل روز، شش ماه، هفت ماه، هشت ماه، نه ماه، هفده ماه و بعضی از روایات اشعار دارد که آن حضرت تا آخر عمر شریفشان این کار را تکرار می کرد. بنابراین این ایام فرصت های بسیار مناسبی است و جزء ایام الهی است «إن لربکم فی أیام دهرکم نفحات ألا فتعرضوا لها»؛ همیشه نسیم به ساحل نمی وزد، آن وقت که نسیم هست فرمود خودتان را در معرض آن قرار بدهید! روز مباهله و روز نزول سوره مبارکه «هل أتی» از این قبیل است.
منابع:
پیام آیت الله جوادی آملی به مراسم روز مباهله، کتاب شمیم ولایت تألیف آیت الله جوادی آملی، آرشیو درس اخلاق وی.
گفتگو با هوش مصنوعی
💬 سلام! میخوای دربارهی «مباهله؛ معجزه خالده الهی و از مفاخر شیعه است» بیشتر بدونی؟ من اینجام که راهنماییت کنم.